عباس نادری/ اگر بخواهیم تاریخ تعلقات قومی جغرافیایی را بررسی کنیم، میبینیم که این مسئله ریشه در پیدایش بشریت دارد. ولی آنچه که بعنوان ناسیونالیسم مطرح است بعد از عصر نوزایی همگام با مطرح شدن تفکرات اومانیستی میباشد. این ایدئولوژی در قرن شانزدهم به دست نیکولو ماکیاول ایتالیایی و ژان بُدن فرانسوی گسترش و در قرن هجدهم دوران رشد خود را طی کرد و سرانجام در قرن نوزدهم به افق خود رسید.
به صورت کلی از نتایج افکار اومانیستی میتوان، یکی را ناسیونالیسم نام گرفت که کمکم با افراطیت همگام شد و چهرهی تجاوز و تهاجم را گرفت و از آن فرزندان ناخوشایندی همانند نازیسم آلمان و فاشیسم ایتالیا بوجود آمد.
همچنین استعمار پیر انگلیس با ترویج این افکار در دنیای اسلام توانست ضربهای کاری بر حکومت عثمانی بزند و آن را از هم بپاشاند. انگلیس در بلاد اسلامی بوسیلهی 1- رسانه 2- احزاب و 3- مراکز تعلیمی، در پی ترویج این افکار برآمد و در ادامه موفق شد پان عربیسم، پان ترکیسم و پان ایرانیسم را ایجاد نماید.
اسرائیل نیز در زمانی که جهان اسلام دچار تفرقه و تعدد جغرافیایی شده بود، توانست ظهور و بروز کند. این حکومت ماسونی نتیجهی ایجاد و گسترش موج ناسیونالیسم در جهان اسلام بود. تفکری انحرافی که تاکنون چوب آن را میخوریم. اسرائیل در سایۀ همین ناسیونالیسم توانست مسئلۀ فلسطین را صرفا جنگی عربی عبری تعریف کند و نه نبرد اسلام و دنیای متجاوز.
نقطهی مقابل ناسیونالیسم، انترناسیونالیسم میباشد که هویتی فراتر از آنچه ناسیونالیسم را دارد، مطرح میکند و به مصالح بینالمللی میپردازد. این نظریه در سال ۱۹۲۰ باعث بوجود آمدن جامعهی ملل شد که سریعا از هم پاشید و نهایتا باعث شکلگیری سازمان ملل متحد گردید که نتیجتا این سازمان هم فرمانبردار کشورهای استعمارگر شد.
انترناسیونالیسم اسلامی
در حال حاضر نمیخواهم در مورد صحت و سقم این اصطلاح صحبتی داشته باشم، ولی آنچه از تاریخ برداشت میشود این است که حکومت جهانی بدن ریشه در تاریخ پیدایش ادیان الهی دارد.
قرآن برای حضرت ابراهیم بعنوان پیشوا در قرآن لفظ للناس را بکار میگیرد و نه کدام کشور یا قوم خاصی را. درست است که انبیا در میان هر قومی برگزیده شدهاند اما رسالت آنها اختصاص به همان قوم و جغرافیا نداشته است و همهی آنها در پی حکومت الهی جهانی بودهاند. برای همین در قرآن آمده است که "کان الناس امة واحدة فبعث اللّه النبیین مبشرین و منذرین" بقره ۲۱۳ .
اسلام علاوه بر آنکه در پی امت کردن بشریت است، تنها معیار برتری را تقوا معرفی میکند نه کشور، قوم یا لسان که در ناسیونالیسم ملاک شده است.
اگر ما ملیگرایی یا ناسیونالیسم را به معنای حب وطن تعریف کنیم، اسلام هم با آن مشکلی ندارد و حب الوطن یکی از سفارشات دین مبین اسلام است که باعث ایجاد انگیزه در دفاع از خاک و میهن میگردد. ولی اگر ناسیونالیسم را به معنای وطنپرستی معنا کنیم، در اشتباه محض قرار گرفتهایم که با جهانبینی الهی سازگاری ندارد.
در نتیجه اگر ما یک مسلمان هستیم و جهانبینی الهی برای ما ارزش دارد، مسئلهی فلسطین و حمایت از آن، هر چند در بحران جنگزدگی قرار گرفتهایم اما وظیفهی دینی ماست که باید آن را ادا کنیم و تن به حربههای دشمن ندهیم.
دقیقا اگر واقعبین باشیم جنگهای کشورهای اسلامی بخاطر همین بیتوجهیها و حتی محدود کردن دین به کشورها و تنها حمایت کشورها شکل گرفته است، ولی اگر حقیقت را سرلوحهی افکار خویش قرار دهیم و در پی حکومت جهانشمولی اسلام شویم مسلما به ثبات و امنیت و یک قدرت شکستناپذیر خواهیم رسید.
انقلاب اسلامی
در کشورهای آسیایی میشود از دو انقلاب موفق اسم گرفت. انقلابی در جمهوری اسلامی ایران شکل گرفت و موفق شد و همچنین انقلابی که در جمهوری اسلامی افغانستان شکل گرفت و موفق شد. تنها تفاوت این دو انقلاب این بود که در ایران به ثمر نشست و هنوز هم وجود دارد ولی در افغانستان پس از پیروزی با شکست مواجه شد.
انقلاب اسلامی ایران که همان تعریف درست حکومت دینی اسلامی است، توانسته در مقابل حکومت متجاوزی همانند آمریکا، انگلیس و صهیونیسم در کشورهای اسلامی که همواره در پی کودتا یا آشوب بودهاند، حرکتهای خوبی صورت دهد که نتیجهی آن یکی کردن کشورهای اسلامی است.
جمهوری اسلامی ایران با پیروی از آرمانهای انقلاب، فلسطین را هدف اصلی و اسلامی خود قرار داد که میتواند دنیای اسلام را یکپارچه و واحد کند.
این حرکت جهانی باعث توحش در دنیای استکبار شد. لذا آنان شروع به دخالت در کشورهایی چون یمن، سوریه، لبنان و عراق کردند که انقلاب اسلامی با دکترین اسلامی توانسته است جلوی این دخالتها بإیستد، ملتهایی را نجات دهد و به نجات فلسطین و قدس نزدیک شود.
هر آینه وظیفهی دینی ما در مقابل نجات فلسطین و قدس، حمایت از این انقلاب و مدیر مدبر و توانمند آن است.
به صورت کلی از نتایج افکار اومانیستی میتوان، یکی را ناسیونالیسم نام گرفت که کمکم با افراطیت همگام شد و چهرهی تجاوز و تهاجم را گرفت و از آن فرزندان ناخوشایندی همانند نازیسم آلمان و فاشیسم ایتالیا بوجود آمد.
همچنین استعمار پیر انگلیس با ترویج این افکار در دنیای اسلام توانست ضربهای کاری بر حکومت عثمانی بزند و آن را از هم بپاشاند. انگلیس در بلاد اسلامی بوسیلهی 1- رسانه 2- احزاب و 3- مراکز تعلیمی، در پی ترویج این افکار برآمد و در ادامه موفق شد پان عربیسم، پان ترکیسم و پان ایرانیسم را ایجاد نماید.
اسرائیل نیز در زمانی که جهان اسلام دچار تفرقه و تعدد جغرافیایی شده بود، توانست ظهور و بروز کند. این حکومت ماسونی نتیجهی ایجاد و گسترش موج ناسیونالیسم در جهان اسلام بود. تفکری انحرافی که تاکنون چوب آن را میخوریم. اسرائیل در سایۀ همین ناسیونالیسم توانست مسئلۀ فلسطین را صرفا جنگی عربی عبری تعریف کند و نه نبرد اسلام و دنیای متجاوز.
نقطهی مقابل ناسیونالیسم، انترناسیونالیسم میباشد که هویتی فراتر از آنچه ناسیونالیسم را دارد، مطرح میکند و به مصالح بینالمللی میپردازد. این نظریه در سال ۱۹۲۰ باعث بوجود آمدن جامعهی ملل شد که سریعا از هم پاشید و نهایتا باعث شکلگیری سازمان ملل متحد گردید که نتیجتا این سازمان هم فرمانبردار کشورهای استعمارگر شد.
انترناسیونالیسم اسلامی
در حال حاضر نمیخواهم در مورد صحت و سقم این اصطلاح صحبتی داشته باشم، ولی آنچه از تاریخ برداشت میشود این است که حکومت جهانی بدن ریشه در تاریخ پیدایش ادیان الهی دارد.
قرآن برای حضرت ابراهیم بعنوان پیشوا در قرآن لفظ للناس را بکار میگیرد و نه کدام کشور یا قوم خاصی را. درست است که انبیا در میان هر قومی برگزیده شدهاند اما رسالت آنها اختصاص به همان قوم و جغرافیا نداشته است و همهی آنها در پی حکومت الهی جهانی بودهاند. برای همین در قرآن آمده است که "کان الناس امة واحدة فبعث اللّه النبیین مبشرین و منذرین" بقره ۲۱۳ .
اسلام علاوه بر آنکه در پی امت کردن بشریت است، تنها معیار برتری را تقوا معرفی میکند نه کشور، قوم یا لسان که در ناسیونالیسم ملاک شده است.
اگر ما ملیگرایی یا ناسیونالیسم را به معنای حب وطن تعریف کنیم، اسلام هم با آن مشکلی ندارد و حب الوطن یکی از سفارشات دین مبین اسلام است که باعث ایجاد انگیزه در دفاع از خاک و میهن میگردد. ولی اگر ناسیونالیسم را به معنای وطنپرستی معنا کنیم، در اشتباه محض قرار گرفتهایم که با جهانبینی الهی سازگاری ندارد.
در نتیجه اگر ما یک مسلمان هستیم و جهانبینی الهی برای ما ارزش دارد، مسئلهی فلسطین و حمایت از آن، هر چند در بحران جنگزدگی قرار گرفتهایم اما وظیفهی دینی ماست که باید آن را ادا کنیم و تن به حربههای دشمن ندهیم.
دقیقا اگر واقعبین باشیم جنگهای کشورهای اسلامی بخاطر همین بیتوجهیها و حتی محدود کردن دین به کشورها و تنها حمایت کشورها شکل گرفته است، ولی اگر حقیقت را سرلوحهی افکار خویش قرار دهیم و در پی حکومت جهانشمولی اسلام شویم مسلما به ثبات و امنیت و یک قدرت شکستناپذیر خواهیم رسید.
انقلاب اسلامی
در کشورهای آسیایی میشود از دو انقلاب موفق اسم گرفت. انقلابی در جمهوری اسلامی ایران شکل گرفت و موفق شد و همچنین انقلابی که در جمهوری اسلامی افغانستان شکل گرفت و موفق شد. تنها تفاوت این دو انقلاب این بود که در ایران به ثمر نشست و هنوز هم وجود دارد ولی در افغانستان پس از پیروزی با شکست مواجه شد.
انقلاب اسلامی ایران که همان تعریف درست حکومت دینی اسلامی است، توانسته در مقابل حکومت متجاوزی همانند آمریکا، انگلیس و صهیونیسم در کشورهای اسلامی که همواره در پی کودتا یا آشوب بودهاند، حرکتهای خوبی صورت دهد که نتیجهی آن یکی کردن کشورهای اسلامی است.
جمهوری اسلامی ایران با پیروی از آرمانهای انقلاب، فلسطین را هدف اصلی و اسلامی خود قرار داد که میتواند دنیای اسلام را یکپارچه و واحد کند.
این حرکت جهانی باعث توحش در دنیای استکبار شد. لذا آنان شروع به دخالت در کشورهایی چون یمن، سوریه، لبنان و عراق کردند که انقلاب اسلامی با دکترین اسلامی توانسته است جلوی این دخالتها بإیستد، ملتهایی را نجات دهد و به نجات فلسطین و قدس نزدیک شود.
هر آینه وظیفهی دینی ما در مقابل نجات فلسطین و قدس، حمایت از این انقلاب و مدیر مدبر و توانمند آن است.