سید محمد هاشمی راستی/ در شرایط کنونی اهداف راهبردی آمریکا ایجاب میکند تا با مداخلات و حضور مستمر در خاورمیانه، به باورخودشان از ظهور و بروز هر قدرت منطقهای جلوگیری نماید. به همین دلیل به هیچ وجه قصد ندارد منطقه را به طور کامل ترک کند، بلکه میخواهد با رویکردهای مختلف، عملکردی فریبنده و متفاوت داشته باشد.
آمریکاییها به منظور فریب افکارعمومی، میخواهند وانمود کنند که تمایلی به ماندن در منطقه و مخصوصا افغانستان ندارند، بنابراین از تاکتیکهای چندمنظوره و چندگانه استفاده میکنند؛ از جمله سیاست جابجایی نیروها را روی دست گرفتهاند. مثلا تعدادی از نظامیان را از یک نقطه برمیدارند و به نقطهای دورتر میفرستند و یا نیروها را در چند پایگاه تقسیم میکنند؛ به این ترتیب با چند جابجایی کم اهمیت، وانمود میکنند که مایل نیستند در خاورمیانه حضور داشته باشند.
بدون تردید آمریکا با یک حرکت تاکتیکی جمع کثیری از نیروهای خود را از افغانستان خارج خواهد کرد و در عین حال، طالبان به عنوان بخشی از نیروهای موازنهگر افغانستانی، به مواجهه با نیروهای اردوی ملی، گروههای افراطی مانند داعش، القاعده و دیگران خواهد پرداخت، اما تعدادی از سربازان آمریکایی با خیال راحت در افغانستان باقی خواهد ماند و یقینا با گذشت زمان، با بهانههایی دوباره تعدادشان افزایش خواهد یافت؛ چرا که کاخ سفید در طول سالیان متمادی با سرمایهگذاریهای بزرگ، تلاش نموده تا زمینه سلطه و حضور خود را در افغانستان فراهم نماید.
اما باید توجه داشت که زمینهسازی با چه روشها و راهکارهایی صورت گرفته است؟ بررسیهای تاریخی در گذشته نه چندان دور، نشان میدهد: زمانی که مکتب پوشالی کمونیسم، در نتیجه مبارزات بی امان مردم مسلمان افغانستان، از قلل مرتفع هندوکش و بابا افول نمود و حکومت آخرین مهره دست نشانده خلق و پرچم در آستانه اضمحلال و نابودی قرار گرفت، آمریکاییها به دلیل اینکه از روی کار آمدن حکومت مقتدر اسلامی در افغانستان شدیدا نگران بودند، در جهت تامین منافع و مصالح خود و به منظور جلوگیری از روی کار آمدن دولت و حکومتی برخاسته از جهاد و مقاومت، طرح موازنه قدرت در داخل افغانستان را اعمال نمودند.
در رابطه با چگونگی اعمال استراتژی موازنه قدرت، درخور دقت و تعمق است که در سالهای پایانی حکومت کمونیستی دکتر نجیب، کشور پاکستان با همکاری همهجانبه آمریکا، با تلاشهای مستمر و شبانهروزی زمینه متلاشی شدن اردوی افغانستان را فراهم نمود.
از جهت دیگر از مرزهای پاکستان به طور شبانه روزی، انواع و اقسام اسلحه و مهمات جنگی به داخل افغانستان سرازیر گردید و در اختیار گروههای مختلف قرار گرفت؛ به گونهای که بعد از سقوط حکومت دکتر نجیب، اردوی افغانستان کاملا منحل شد، و از طرف دیگر، همه گروهها و جناحهای قدرت طلب و متخاصم، به لحاظ نظامی و تجهیزات امکانات فراوان جنگی را به دست آوردند؛ به گونهای که هر گروه یا حزبی میتوانست با حکومت و یا هر گروه دیگر، ماهها و حتی سالها بجنگد و از نظر تجهیزات دچار کاستی و کمبود نگردد. در این بین، هیچ نیروی برتر و مافوق نظامی برای کنترل اوضاع وجود نداشت.
در نتیجه چنین دسیسهها و توطئههای شوم، بعد از پیروزی جهاد، وقایع تلخ و ناگواری به وقوع پیوست که هم قداست انقلاب و ارزشهای مقاومت اسلامی را شدیدا زیر سوال میبرد و هم مردم نتوانستند پس از سالها مبارزه و استقامت، ثمره شیرین دردها و رنجهای بیپایانشان را زیر سایه حاکمیت دینی به عنوان دستآورد مبارزات اسلامی بچشند و شاهد باشند.
در نتیجه، درگیریهای ویرانگر و خونین داخلی به قدری ادامه یافت تا گروه افراطی و متحجر طالبان با حمایتهای پیدا و پنهان آمریکا ظهور و بروز پیدا کرد. این گروه نوظهور با استفاده از سلاحها و مهمات فراوانی که در اختیار داشت، افغانستان را میدان تاختوتاز خود قرار داد و نهایتا عملکرد ظالمانه،خشن و متحجرانه طالبان همراه با واقعه 11 سپتامبر، بستر مناسبی را برای حضور نیروهای متجاوز آمریکا در افغانستان فراهم نمود.
درشرایط کنونی نیز با توجه به ورود بازیگران دولتی و غیردولتی در عرصههای مختلف، و پیچیدگی منابع و عوامل تهدید کننده منافع آمریکا و اوضاع جاری افغانستان، یکی از مهمترین گزینههای جایگزین حضور نظامی و اشغالگرانه، استراتژی موازنه از راه دور با هدف ایجاد توازن قدرت، بین گروههای سیاسی، تشکل های جامعه مدنی و نیروهای متخاصم نظامی و همچنین تشدید تضادها بین آنان است که موجب استمرار آشفتگیهای سیاسی، ناامنیها، بیثباتی و افراطگرایی و تروریسم، پیچیدگیهای سیاسی، قومی و مذهبی خواهد شد.
بار دیگر شیطان بزرگ، با چنین راهبردی میان جریانهای سیاسی و نظامی که در داخل افغانستان در حال رقابت و کشمکشهای پایانناپذیر هستند، در جهت تامین منافع و مصالح خود وارد عمل گردیده، تا بتواند به راحتی برای کسب حداکثر منافع و با کاهش حداکثرهزینهها، به اهداف استعماری خویش دست یابد.
برای اثبات این حقیقت، لازم است برخی وقایع و تحولات اخیر، به عنوان بارزترین و برجستهترین شواهد، مورد دقت و توجه قرار گیرد:
انتخابات ریاست جمهوری افغانستان با حضور حداقلی مردم، در سال 1398 برگزار گردید و اعلام نتایج انتخابات حدود پنج ماه به طول انجامید. پس از ماهها کشمکش و جار و جنجالهای فرسایشی، پدیده عجیب و نادری اتفاق افتاد و دو نفر "عبدالله" و "غنی" به طور همزمان مراسم تحلیف ریاست جمهوری برگزار نمودند.
نکته مهم و در خور تعمق این است که در حضور رسانههای داخلی و خارجی، نیروهای مسلح و امنیتی برای هر دو مراسم تحلیف، تامین امنیت نمودند و مهمانان هر دو مراسم را با استقبال گرم راهنمایی کردند. پس از آن، دو رئیس جمهور فعالیت های خود را آغاز نموده، افراد مورد اعتمادشان را به عنوان والیان در ولایات مختلف منصوب نموده، اهداف شان را دنبال میکنند و کسی نیز مانع اقدامات هیچ یک از مدعیان ریاست جمهوری نمیگردد. بر اساس راهبرد آمریکا، در حال حاضر هر دو رئیس جمهور توان ادامه و استمرار فعالیت در کابل و نقاط مختلف افغانستان را دارند.
از سوی دیگر؛ مذاکرات صلح آمریکا با طالبان و نهایتا امضای موافقتنامه صلح موجب مشروعیت بین المللی و تقویت موقف طالبان در عرصه فعالیتهای دیپلماسی و تحرکات بیش از پیش نظامی شده است. این توافق همچنان زمینه و بسترهای مناسبی را برای فعالیت گروه داعش نیز آماده کرده؛ به گونهای که گروه مذکور سرگرم جذب نیرو و طراحی حملات انتحاری در مراکز شهرها و نقاط دیگر افغانستان است.
در چنین اوضاع و احوالی، بدون تردید، آمریکا با خروج بخش اعظم نیروهایش از افغانستان، با اتخاذ راهبرد کنترل اوضاع از راه دور، کشتارهای فجیع و بی رحمانه و جار و جنجالهای بیهوده، کسالتبار و فرساینده سیاسی در داخل افغانستان را با کید و مکر دنبال خواهد کرد و تلاش خواهد داشت این روند برقرار باشد و ادامه یابد؛ تا زمانی که تمام توانمندیهای بالقوه و بالفعل در افغانستان تحلیل رود، و با سخت شدن شرایط زندگی، مردم از اهداف اسلامی و انگیزههای ملی و انقلابی کاملا دست بردارند.
در چنین شرایطی طالبان سعی خواهند کرد بیشتر از مذاکرات بین الافغانی، تحرکات شدیدتر نظامی جهت امتیازگیری را در دستور کار قرار دهد تا بتواند یک بار دیگر سایه امارتشان را بر کل افغانستان بگسترانند. عدهای نیز تحت عنوان تشکلهای جامعه مدنی با تلاشهای شبانه روزی، سعی خواهند کرد تا شرایط برای سکولاریزه شدن افغانستان فراهم گردد. عدهای دیگر طرح تجزیه افغانستان را دنبال خواهند کرد، تا کشور به دو یا چند مملکت ضعیف و نیازمند به آمریکا تبدیل گردد.
اسمترار چنین وضعیتی دلیل خوبی خواهد بود که نیروهای اشغالگر به طور تمام و کمال افغانستان را ترک نکنند؛ چرا که وجود بحرانهای نظامی و ناملایمات سیاسی، توجیه مناسبی برای حضور نظامی آمریکا در افغانستان خواهد بود. اگر تا دیروز آمریکا به بهانه مبارزه با تروریسم و طالبان در افغانستان حضور داشت، از این به بعد به دلیل بیثباتی و بینظمی که در نتیجه رقابتهای کاذب میان عبدالله و غنی اتفاق میافتد، حضور خواهد داشت.
پر واضح است که وقوع درگیریهای خونین و فاجعهبار برای آمریکاییها اهمیتی ندارد، و مهم نیست که دشمن چه گروه یا چه اشخاصی باشند، بلکه تداوم بیثباتیها، توجیه مناسبی برای ماندن در افغانستان خواهد بود. قرار است تاکتیکهای ایالات متحده نسبت به خاورمیانه و افغانستان تغییر یابد، در واقع شکل مداخله کاخ سفید تغییر خواهد کرد و به اشکال دیگری ادامه خواهد یافت.
آمریکاییها به منظور فریب افکارعمومی، میخواهند وانمود کنند که تمایلی به ماندن در منطقه و مخصوصا افغانستان ندارند، بنابراین از تاکتیکهای چندمنظوره و چندگانه استفاده میکنند؛ از جمله سیاست جابجایی نیروها را روی دست گرفتهاند. مثلا تعدادی از نظامیان را از یک نقطه برمیدارند و به نقطهای دورتر میفرستند و یا نیروها را در چند پایگاه تقسیم میکنند؛ به این ترتیب با چند جابجایی کم اهمیت، وانمود میکنند که مایل نیستند در خاورمیانه حضور داشته باشند.
بدون تردید آمریکا با یک حرکت تاکتیکی جمع کثیری از نیروهای خود را از افغانستان خارج خواهد کرد و در عین حال، طالبان به عنوان بخشی از نیروهای موازنهگر افغانستانی، به مواجهه با نیروهای اردوی ملی، گروههای افراطی مانند داعش، القاعده و دیگران خواهد پرداخت، اما تعدادی از سربازان آمریکایی با خیال راحت در افغانستان باقی خواهد ماند و یقینا با گذشت زمان، با بهانههایی دوباره تعدادشان افزایش خواهد یافت؛ چرا که کاخ سفید در طول سالیان متمادی با سرمایهگذاریهای بزرگ، تلاش نموده تا زمینه سلطه و حضور خود را در افغانستان فراهم نماید.
اما باید توجه داشت که زمینهسازی با چه روشها و راهکارهایی صورت گرفته است؟ بررسیهای تاریخی در گذشته نه چندان دور، نشان میدهد: زمانی که مکتب پوشالی کمونیسم، در نتیجه مبارزات بی امان مردم مسلمان افغانستان، از قلل مرتفع هندوکش و بابا افول نمود و حکومت آخرین مهره دست نشانده خلق و پرچم در آستانه اضمحلال و نابودی قرار گرفت، آمریکاییها به دلیل اینکه از روی کار آمدن حکومت مقتدر اسلامی در افغانستان شدیدا نگران بودند، در جهت تامین منافع و مصالح خود و به منظور جلوگیری از روی کار آمدن دولت و حکومتی برخاسته از جهاد و مقاومت، طرح موازنه قدرت در داخل افغانستان را اعمال نمودند.
در رابطه با چگونگی اعمال استراتژی موازنه قدرت، درخور دقت و تعمق است که در سالهای پایانی حکومت کمونیستی دکتر نجیب، کشور پاکستان با همکاری همهجانبه آمریکا، با تلاشهای مستمر و شبانهروزی زمینه متلاشی شدن اردوی افغانستان را فراهم نمود.
از جهت دیگر از مرزهای پاکستان به طور شبانه روزی، انواع و اقسام اسلحه و مهمات جنگی به داخل افغانستان سرازیر گردید و در اختیار گروههای مختلف قرار گرفت؛ به گونهای که بعد از سقوط حکومت دکتر نجیب، اردوی افغانستان کاملا منحل شد، و از طرف دیگر، همه گروهها و جناحهای قدرت طلب و متخاصم، به لحاظ نظامی و تجهیزات امکانات فراوان جنگی را به دست آوردند؛ به گونهای که هر گروه یا حزبی میتوانست با حکومت و یا هر گروه دیگر، ماهها و حتی سالها بجنگد و از نظر تجهیزات دچار کاستی و کمبود نگردد. در این بین، هیچ نیروی برتر و مافوق نظامی برای کنترل اوضاع وجود نداشت.
در نتیجه چنین دسیسهها و توطئههای شوم، بعد از پیروزی جهاد، وقایع تلخ و ناگواری به وقوع پیوست که هم قداست انقلاب و ارزشهای مقاومت اسلامی را شدیدا زیر سوال میبرد و هم مردم نتوانستند پس از سالها مبارزه و استقامت، ثمره شیرین دردها و رنجهای بیپایانشان را زیر سایه حاکمیت دینی به عنوان دستآورد مبارزات اسلامی بچشند و شاهد باشند.
در نتیجه، درگیریهای ویرانگر و خونین داخلی به قدری ادامه یافت تا گروه افراطی و متحجر طالبان با حمایتهای پیدا و پنهان آمریکا ظهور و بروز پیدا کرد. این گروه نوظهور با استفاده از سلاحها و مهمات فراوانی که در اختیار داشت، افغانستان را میدان تاختوتاز خود قرار داد و نهایتا عملکرد ظالمانه،خشن و متحجرانه طالبان همراه با واقعه 11 سپتامبر، بستر مناسبی را برای حضور نیروهای متجاوز آمریکا در افغانستان فراهم نمود.
درشرایط کنونی نیز با توجه به ورود بازیگران دولتی و غیردولتی در عرصههای مختلف، و پیچیدگی منابع و عوامل تهدید کننده منافع آمریکا و اوضاع جاری افغانستان، یکی از مهمترین گزینههای جایگزین حضور نظامی و اشغالگرانه، استراتژی موازنه از راه دور با هدف ایجاد توازن قدرت، بین گروههای سیاسی، تشکل های جامعه مدنی و نیروهای متخاصم نظامی و همچنین تشدید تضادها بین آنان است که موجب استمرار آشفتگیهای سیاسی، ناامنیها، بیثباتی و افراطگرایی و تروریسم، پیچیدگیهای سیاسی، قومی و مذهبی خواهد شد.
بار دیگر شیطان بزرگ، با چنین راهبردی میان جریانهای سیاسی و نظامی که در داخل افغانستان در حال رقابت و کشمکشهای پایانناپذیر هستند، در جهت تامین منافع و مصالح خود وارد عمل گردیده، تا بتواند به راحتی برای کسب حداکثر منافع و با کاهش حداکثرهزینهها، به اهداف استعماری خویش دست یابد.
برای اثبات این حقیقت، لازم است برخی وقایع و تحولات اخیر، به عنوان بارزترین و برجستهترین شواهد، مورد دقت و توجه قرار گیرد:
انتخابات ریاست جمهوری افغانستان با حضور حداقلی مردم، در سال 1398 برگزار گردید و اعلام نتایج انتخابات حدود پنج ماه به طول انجامید. پس از ماهها کشمکش و جار و جنجالهای فرسایشی، پدیده عجیب و نادری اتفاق افتاد و دو نفر "عبدالله" و "غنی" به طور همزمان مراسم تحلیف ریاست جمهوری برگزار نمودند.
نکته مهم و در خور تعمق این است که در حضور رسانههای داخلی و خارجی، نیروهای مسلح و امنیتی برای هر دو مراسم تحلیف، تامین امنیت نمودند و مهمانان هر دو مراسم را با استقبال گرم راهنمایی کردند. پس از آن، دو رئیس جمهور فعالیت های خود را آغاز نموده، افراد مورد اعتمادشان را به عنوان والیان در ولایات مختلف منصوب نموده، اهداف شان را دنبال میکنند و کسی نیز مانع اقدامات هیچ یک از مدعیان ریاست جمهوری نمیگردد. بر اساس راهبرد آمریکا، در حال حاضر هر دو رئیس جمهور توان ادامه و استمرار فعالیت در کابل و نقاط مختلف افغانستان را دارند.
از سوی دیگر؛ مذاکرات صلح آمریکا با طالبان و نهایتا امضای موافقتنامه صلح موجب مشروعیت بین المللی و تقویت موقف طالبان در عرصه فعالیتهای دیپلماسی و تحرکات بیش از پیش نظامی شده است. این توافق همچنان زمینه و بسترهای مناسبی را برای فعالیت گروه داعش نیز آماده کرده؛ به گونهای که گروه مذکور سرگرم جذب نیرو و طراحی حملات انتحاری در مراکز شهرها و نقاط دیگر افغانستان است.
در چنین اوضاع و احوالی، بدون تردید، آمریکا با خروج بخش اعظم نیروهایش از افغانستان، با اتخاذ راهبرد کنترل اوضاع از راه دور، کشتارهای فجیع و بی رحمانه و جار و جنجالهای بیهوده، کسالتبار و فرساینده سیاسی در داخل افغانستان را با کید و مکر دنبال خواهد کرد و تلاش خواهد داشت این روند برقرار باشد و ادامه یابد؛ تا زمانی که تمام توانمندیهای بالقوه و بالفعل در افغانستان تحلیل رود، و با سخت شدن شرایط زندگی، مردم از اهداف اسلامی و انگیزههای ملی و انقلابی کاملا دست بردارند.
در چنین شرایطی طالبان سعی خواهند کرد بیشتر از مذاکرات بین الافغانی، تحرکات شدیدتر نظامی جهت امتیازگیری را در دستور کار قرار دهد تا بتواند یک بار دیگر سایه امارتشان را بر کل افغانستان بگسترانند. عدهای نیز تحت عنوان تشکلهای جامعه مدنی با تلاشهای شبانه روزی، سعی خواهند کرد تا شرایط برای سکولاریزه شدن افغانستان فراهم گردد. عدهای دیگر طرح تجزیه افغانستان را دنبال خواهند کرد، تا کشور به دو یا چند مملکت ضعیف و نیازمند به آمریکا تبدیل گردد.
اسمترار چنین وضعیتی دلیل خوبی خواهد بود که نیروهای اشغالگر به طور تمام و کمال افغانستان را ترک نکنند؛ چرا که وجود بحرانهای نظامی و ناملایمات سیاسی، توجیه مناسبی برای حضور نظامی آمریکا در افغانستان خواهد بود. اگر تا دیروز آمریکا به بهانه مبارزه با تروریسم و طالبان در افغانستان حضور داشت، از این به بعد به دلیل بیثباتی و بینظمی که در نتیجه رقابتهای کاذب میان عبدالله و غنی اتفاق میافتد، حضور خواهد داشت.
پر واضح است که وقوع درگیریهای خونین و فاجعهبار برای آمریکاییها اهمیتی ندارد، و مهم نیست که دشمن چه گروه یا چه اشخاصی باشند، بلکه تداوم بیثباتیها، توجیه مناسبی برای ماندن در افغانستان خواهد بود. قرار است تاکتیکهای ایالات متحده نسبت به خاورمیانه و افغانستان تغییر یابد، در واقع شکل مداخله کاخ سفید تغییر خواهد کرد و به اشکال دیگری ادامه خواهد یافت.