تاریخ انتشار :پنجشنبه ۳۰ جوزا ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۱۵
کد مطلب : 187063
فراز و فرود یک اعتماد؛ انقلابی ناکام با پایانی عبرت‌آموز
اخوانی‌ها پس از تصاحب قدرت در موج بهار عربی، بر این عقیده بودند که تعامل با آمریکایی‌ها کلید حل همه مشکلات است، چون سعودی‌ها با آنهاست و با پیوستن مصر به این دو قدرت و قدرت‌های هم‌فکر و هم‌سو با آنان، شاهد تحکیم پایه‌های قدرت در روزهای اول انقلاب نوپای خود خواهند بود. اما در فاصله کمتر از دو سال با کودتایی که خود فکر آن را نمی‌کردند به گونه‌ای خلع قدرت شدند که مایه‌ی بهت بسیاری از محافل سیاسی جهان گردیدند.
اگر تونس و مصر یک آغاز بودند، آیا زمان یک پایان فرا رسیده است؟ پاسخ به این سوال احتیاط زیادی می‌خواهد، چرا که جوابِ منفی خطرناک است و جواب مثبت خطرناک‌تر. محمد مرسی درگذشت! خبری که به سرعت روی هدلاین خبرگزاری‌های دنیا رفت. محمدِ مرسی نخستین رئیس‌جمهور منتخب مردم مصر در داخل قفس در دادگاه بیهوش شد و اندکی بعد در یک مرکز صحی درگذشت. این افول غم‌انگیز و تراژیک ستاره‌ی جریانی موثر در تاریخ مصر بنام اخوان‌المسلمین بود که با اشتباهاتی فاحش هم خود و هم ملتی بزرگ و پر شور را به پایین کشید و باعث سرخوردگی جریان بزرگ فکری در داخل و خارج از مصر شد.

سکانس اول:
محمد مُرسی عیسی العیاط ، سال ۱۹۵۱ در دلتای نیل کشور مصر متولد شد. وی دانش‌آموخته غرب و مدرک دکترای محافظت از موتورهای فضاپیما از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی داشت. او پنجمین رئیس‌جمهور جمهوری عربی مصر بود. او رئیس سابق حزب آزادی و عدالت، یک حزب تأسیس‌شده توسط اخوان‌المسلمین نیز بود. وی همچنان سابقه عضویت در پارلمان مصر را نیز از سال 2000 تا 2005 در کارنامه داشت.

اوج‌گیری بهار عربی در کشوری مهم از حوزه اسلامی و در منطقه‌ای حساس توانست یکی از بزرگترین دیکتاتورهای تاریخ را سرنگون کند. حسنی مبارک مستبدی که جایگاه محکمی داشت با چالش اساسی مواجه شده و سریعا سرنگون شد. اخوان المسلمین پس از سرنگونی مبارک از مواضع انفعالی خارج شده و مرسی را به عنوان کاندیدای خود برای تصدی پُست ریاست جمهوری معرفی نمود. شاید این بزرگ‌ترین اشتباه اخوانی‌ها بود. معرفی نامزد در انتخابات ریاست‌ جمهوری در وضعیتی بود که موازنه قدرت چه در داخل مصر چه در منطقه به نفع آن‌ها نبود.

مرسی که شخصیتی ملی میهنی داشت مورد استقبال مردم مصر قرار گرفت. مُرسی در انتخابات ۲۰۱۲ بعد از سقوط حسنی مبارک، با آرایی 52 درصدی رئیس جمهور مصر شد. حاصل نود سال مبارزه اخوان المسلمین مصر، شده بود انقلاب سال ۲۰۱۱ مردم و پیروزی محمد مرسی در یک انتخابات واقعی با رأی بالا.

مرسی را می‌توان آینه تمام‌نمای جایگاه اسلام به اصطلاح (میانه‌رو اخوانی) در دنیا دانست. سالها اسلام اخوان المسلمین را اسلامی میانه‌رو می‌پنداشتند. شاید دلیل تزریق این تفکر را وجود جریان‌های تندروتری همچون القاعده و گروه‌های دنباله‌رو آنها دانست. اما پس از سالها تبلیغ آژانس‌های رسانه‌ای دنیا برای اسلام ترکیه و اخوان‌المسلمین به یکباره پرده‌ها فرو افتاد و ماهیت این نوع اسلام نیز برای همگان روشن شد. شاید امروز می‌توان بی‌پرواتر گفت که چیزی به نام اسلام میانه‌رو وجود خارجی ندارد چرا که محمد مرسی و اردوغان را می‌توان سندی بر درستی این عبارت برشمرد.

محمد مرسی در پی حرکت عظیم مردمی مصر در حرکت بیداری اسلامی به عنوان یک رییس جمهور انقلابی
به قدرت رسید. محمد مرسی پس از به قدرت رسیدن علی‌رغم انتظار جامعه انقلابی مصر روابط خود را با رژیم اشغالگر قدس و امریکا ادامه داد. هضم شدن در دنیای سرمایه‌داری و دراز کردن دست بسوی حکام مرتجع عربی و کدخدای جهانخوار مهمترین عامل شکست حزب وی و بخشی از اخوان المسلمین بود. او در اثر دسیسه‌ها و تبانی‌های داخلی تحت فشار قرار گرفت. او دچار اشتباه شد و به حمایت مردمی دلخوش کرده بود غافل از آنکه سرعت شکل‌گیری هیجان در جهان سوم هرچقدر سریع و قوی باشد همانقدر سریع فروکش می‌کند و مردم یادشان می‌رود چرا انقلاب کردند.

این تفکر نزدیک به صد و پنجاه سال پیش توسط سید جمال‌الدین اسدآبادی امتحان گردید. سید که سالها در مصر و عراق و ترکیه و فرانسه بود و سعی می‌کرد با نزدیک شدن به حکام فاسد رویه‌ی آنها را اصلاح کند در اواخر عمر متوجه اشتباه راهبردی خود شد. روش و استراتژی امریکا و انگلیس بر این استوار است که وقتی نمی‌توانند در مقابل حرکت ملت‌ها قرار بگیرند این اجازه را می‌دهند تا روند مردمی ادامه یابد و در یک فرصت مسیر انقلاب را منحرف می‌کنند. این اتفاق در مبارزات کشورهای غرب آسیا (خاورمیانه) مانند افغانستان و ایران رخ داد و سیر مبارزات منحرف گردید و سردمداران قبلی به حاکمیت برگشتند. اما در برهه‌ای از زمان این روش در ایران در زمان امام خمینی (ره) موفق نبود و با تیزهوشی امام خنثی گردید. رهبری، حضور مردم، درس‌های عاشورا و فقه شیعه و درس‌های گرفته‌شده از دل تاریخ در کنار رهبری یک فقیه جامع، سیاس و عاشورایی مانع از اضمحلال انقلاب اسلامی گردید. مولفه‌هایی که در انقلاب مصر جایگاه خالی‌اش به شدت احساس می‌شد.

اخوان‌المسلمین مصر که پس از حدود هشت دهه توانسته بودند قدرت را به دست بگیرند پس از مدتی کوتاه با کودتای نظامیان برکنار شدند؛ زیرا آنها به جای نمایندگی کل جامعه به فرقه‌گرایی روی آوردند و تلاش کردند مخالفان را سرکوب و حذف و یا حداقل هم‌شکلِ خود کنند. سیاستی که به شکست مفتضحانه برای آن‌ها انجامید. این سرنوشت اگر برای محمد مرسی شوم بود اما برای مردم مصر و جهان عرب و حتی غرب آسیا شوم‌تر بود؛ زیرا غربی‌ها به این نتیجه رسیدند که این جوامع هنوز از ظرفیت و زیرساخت لازم برای گذار به دموکراسی برخوردار نیستند و بین هرج و مرج و دیکتاتوری نظامی به حمایت از دیکتاتورها روی آوردند، کاری که در مورد حمایت از خلیفه حفتر در لیبی به وضوح دیده می‌شود.

متاسفانه ساکنان غرب آسیا از مسأله مرسی و مصر درس نگرفتند، زیرا هم‌اکنون این تجربه تلخ در بسیاری از کشورهای غرب آسیا و عربی و اسلامی در حال تکرار است.

اخوانی‌ها پس از تصاحب قدرت در موج بهار عربی، بر این عقیده بودند که تعامل با آمریکایی‌ها کلید حل همه مشکلات است، چون سعودی‌ها با آنهاست و با پیوستن مصر به این دو قدرت و قدرت‌های هم‌فکر و هم‌سو با آنان، شاهد تحکیم پایه‌های قدرت در روزهای اول انقلاب نوپای خود خواهند بود. اما در فاصله کمتر از دو سال با کودتایی که خود فکر آن را نمی‌کردند به گونه‌ای خلع قدرت شدند که مایه‌ی بهت بسیاری از محافل سیاسی جهان گردیدند.



جبران‌ناپذیرترین خطای مرسی و برادرانش اعتماد به شیطان بزرگ و نادیده گرفتن مردم و آرمان‌های انقلاب و مشاهده تجربه مشابه در سایر ملل دخیل در بهار عربی بود. شاید آنها در مخیله‌شان نیز خطور نمی‌کرد که آمریکا و متحدانش بر خلاف شعارشان، سرکوب‌کننده و خفه‌کننده‌ی جریان‌های
مردم‌محور هستند.

نکته بسیار برجسته و عبرت‌آموز، اما، سرنوشت انقلاب اسلامی ایران است که وارد حیات بابرکت دهه پنجم خود شده است. این استمرار و پیشرفت انقلاب اسلامی مرهون رهبری بی‌نظیر و الهی امام خمینی (ره) و رهبریِ حکیم و خلف صالح پس از اوست که با همراهی کامل مردم و با اعتماد به وعده‌های الهی و بصیرت و پایداری از آرمان‌های اصلی انقلاب دفاع کردند.

بی‌اعتمادی کامل به شیطان بزرگ اصل ثابت امام و رهبری و مردم بوده است. این اصل اساسی در سیره سیاسی امام و رهبری مبانی عمیق دینی دارد و یکی از مهم‌ترین دلایل پیشرفت‌های سیاسی، منطقه‌ای و حتی علمی و اقتصادی جمهوری اسلامی در چهار دهه گذشته؛ همین اصل مترقی است.

از دیگر مشکلات محمد مرسی و طیف وی رویگردانی از ایران و حرکت اسلامی و مردمی بود. مرسی از همان ابتدا هدف انقلاب را از مبارزه و مقابله با اسرائیل، به سمت مقابله با تشیع، ایران، سوریه و محور مقاومت منحرف کرد. پهن كردن فرش قرمز زير پای صهيونيست‌ها در قاهره و قطع ارتباط با سوريه، از حماقت‌های سلسله‌وار مرسی بود. اول که آمد شروع به صحبت علیه شیعیان نمود، بعد علیه ایران صحبت کرد، این صحبت معروفش هم بود که گفت: "خطر شیعیان از اسرائیل بالاتر است". او اولین سفر خارجی‌ خودش را به عربستان سعودی انجام داد. به آمریکا اعتماد کرد و قبول نکرد از تجارب انقلاب اسلامی ایران استفاده کند.

سکانس دوم:
مرسی اواسط سال 1391 سرمست از قدرت و شهرت انقلابی که اسم اخوان‌المسلمین را یدک می‌کشید، به ایران رفت که فقط ریاست اجلاس را به ایران بدهد و بازگردد؛ با درود و سلام بر «عمر، ابوبکر و عثمان و علی(ع)» سخنش را آغاز کرد؛ شاید تصور می‌کرد ایرانی‌ها را اینطور، عصبانی می‌کند. در سخنرانی کوتاهش، از مخالفان بشار اسد حمایت کرد! بر خلاف عرف، به دیدار مقام معظم رهبری (امام خامنه‌ای) مشرف نشد تا زانوی تواضع پیش او بزند و از او بپرسد چه کند تا از تجربیات پیر فرزانه انقلاب بهره‌مند شود. در آخر هم در نهایت بی‌ادبی، یک لیوان آب نخورد و پس از سه ساعت اقامت در ایران، تهران را ترک کرد.

مرسی می‌خواست به میزبان ضرب شصتی نشان دهد که «اخوان»، نیازی به حمایت انقلاب اسلامی ندارد. سعودی، پشتیبان ما هست؛ پشت او هم آمریکاست و همین برای مرسی بس است اما در آن سو، بشار اسد به رسم نیکوی پدرش حافظ اسد، به انقلاب اسلامی و منویات رهبری اعتماد داشت. در همان آغاز غائله سوریه، متواضعانه به دیدار «ولی» شتافت. دستور یافت که ایستادگی کند و بماند و به حرف احدی برای رفتن، توجه نکند. اسد در ظاهر امر تنها بود و پشتش به سعودی و باداران او گرم نبود.

آمریکا، اتحادیه اروپا، ناتو و همه کشورهای منطقه اراده کرده بودند اسد برود. هیچ کس راضی به ماندن او در سوریه نبود و رفتن او یک مصلحت و به نفع مردم سوریه تلقی می‌شد. جهان اراده کرده بود اسد برود؛ تنها یک نفر گفت «نه»! اراده‌ی خودش را به همه‌ی جهان تحمیل کرد؛ گفت اسد باید بماند و اسد تا امروز که امروز است مانده و پابرجاست. محمد مرسی محقرانه در گوشه‌ی زندان به زمین افتاد و در شفاخانه جان داد اما یک سرباز انقلاب همچنان پیروزمندانه به دفاع از کشور و مردمش تحت هدایت‌های پیر فرزانه انقلاب ادامه می‌دهد.

سکانس سوم:
سرنوشت تراژیک محمد مرسی و پایان غم‌بار انقلاب مصر رسوا‌کننده همه ادعاهای غرب و آمریکا درباره‌ی دموکراسی و انتخابات آزاد است. همان غربی که به اسم دموکراسی و انتخابات آزاد لشگرکشی نظامی یا رسانه‌ای می‌کند و هواپیماها و بمب‌ها و یا قطعنامه‌ها و بیانیه‌های حقوق بشری‌اش و یا بی‌بی‌سی‌ها و رادیوفرداهایش را به کشورها گسیل می‌کند.

سرنوشت مرسی همچنین به ما می‌آموزد برای قدرت گرفتن مردم در
این منطقه باید ابتدا منطقه را از نفوذ آمریکا و وجود دولت ضدانسانی سعودی پاک کرد. و در نهایت سرنوشت مرسی و شکست انقلاب مصر به یاد ما می‌آورد که اگر نابغه‌ای به جز حضرت امام خمینی رهبر انقلاب ایران بود و‌ همینطور اگر امام خمینی مرعوب لیبرال‌ها شده بود، انقلاب اسلامی ایران هم بیشتر از یکسال دوام نیاورده بود.

بیداری اسلامی عنوانی که با لفظ‌گردانی سرمایه‌داران، بهار عربی نام گرفت. چه بهار برگ‌ریزانی! چه طور می‌شد از انقلابی که فریاد الله‌اکبر شعب مسلمانش گوش عالم را کر کرده بود، چنین مصادره به مطلوبی شود. اما شیطان نخفته منتظر بود، منتظر لحظه‌ای غفلت و لحظه‌ای احساس آسودگی یک ملت انقلابی.

نهضت‌های اسلامی که سال‌ها زیر خاکستر وادادگی و حقارت سرکوب شده بودند، یکی پس از دیگری شعله‌ور می‌شدند، شراره از آتش انقلاب اسلامی ایران می‌گرفتند، جوانان‌شان این حرارت را می‌نیوشیدند، و آماده بودند که امت اسلامی را بار دیگر احیا کنند و عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی یکی‌یکی آتش می‌گرفتند. قلمرو پشت قلمرو.

در آن زمان بود که رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت امام خامنه‌ای، به جوانان انقلابی کشورهای مسلمان گفت شما وظیفه‌ی خطیری دارید، مبادا پس از انقلاب احساس آسودگی کنید، انقلابتان را به مرحله نظام‌سازی برسانید وگرنه شیطان آن‌را به قهقرا می‌برد و دوباره می‌شود همان آش و همان کاسه و می‌رسد روزی که حسرت همان آش و همان کاسه را هم بخورید. مبادا به شیطان بزرگ اعتماد کنید.

محمد مرسی فرصت طلایی مصرِ بعد از مبارک را سوزاند؛ ملتی را سرخورده کرد، مصر مستقل می‌توانست معادلات منطقه را تغییر دهد و دنیای اسلام را وارد فضای جدیدی کند. او محصول انقلابی ناکام بود. مردمی که در اثر هیجان بدون برنامه‌ریزی دست به انقلاب زدند و پس از پیروزی، مطالبات اصلی خود را فراموش کرند. مرسی رئیس‌جمهوری بود که مردم او را پیروز کردند اما از وی حمایت نکردند.

محمد مرسی اولین و فعلا آخرین رییس جمهور منتخب مصر در حالی در قفس دادگاه جان باخت که به نماد شکست انقلاب عربی و گذار به دموکراسی در جهان عرب تبدیل شد. او از آمریکا دکترای محافظت از موتورهای فضاپیما گرفته بود، اما آمریکایی‌ها موتور انقلاب مصر را پایین آوردند و او برای حفاظت از آن کاری نتوانست بکند.

در حقیقت، مرسی آن زمانی مُرده بود که به جای تهران با شیطان معامله کرد؛ آمریکا را دوست مصر خواند و نفهمید که ریاض همان تل‌آویو است! مصر امروز، به عنوان پر‌جمعیت‌ترین و یکی از راهبردی‌ترین کشورهای خاورمیانه، نه عزیز ست و نه تعیین‌کننده؛ بلکه نماد خستگی و بی‌عرضگی است. حق است که وادادگی حکمرانان، بزرگ‌ترین خیانت به ملت‌شان است!

در پایان نتیجه می‌گیریم که وقتی انقلاب رهبری بزرگ نداشته باشد، چنین سرانجامی انتظارش را خواهد کشید. مرسی دستمزد خدماتش به سلفیونِ ضدشیعه، دوستان اسرائیلی و رفقای آمریکایی‌اش را گرفت و عاقبت این‌گونه از دنیا رفت.

به عنوان حسن ختام، بازخوانی توصیه‌های رهبری معظم انقلاب اسلامی در اجلاس بیداری اسلامی در سال 1390 بسیار زیباست تا آویزه گوش‌مان شود و الهام‌بخش مسیرمان: "اصولتان را روی کاغذ بنویسید؛ اصالت‌های خود را با حساسیت بالا حفظ کنید؛ نگذارید اصول نظام آینده‌ی شما را دشمنان شما بنویسند؛ نگذارید اصول اسلامی در پای منافع زودگذر قربانی شود. انحراف در انقلابها، از انحراف در شعارها و هدف‌ها آغاز می‌شود. هرگز به آمریکا و ناتو و به رژیم‌های جنایتکاری چون انگلیس و فرانسه و ایتالیا که زمانی دراز سرزمین شما را میان خود تقسیم و غارت کردند، اعتماد نکنید؛ به آنها سوءظن داشته باشید و لبخند آنها را باور نکنید؛ پشت این لبخندها و وعده‌ها، توطئه و خیانت نهفته است. راه‌حل خود را خود با بهره‌گیری از سرچشمه‌ی فیاض اسلام به دست آورید و نسخه‌های بیگانه را به خودشان پس دهید".

نویسنده: علی رضوی
 
https://avapress.net/vdccemqs12bq4x8.ala2.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

مطالب مرتبط