بیش از چهار دهه جنگ و ویرانی، دست به دست شدن قدرت سیاسی و جدالها و کشمکش بیپایان قدرتهای بینالمللی و منطقهای از مجاهدین و طالبان تا حکومت کنونی، حاصلی جز متلاشی شدن شیرازه جامعه، ناامنی و فساد گسترده، فقر و آوارگی برای مردم مصیبت دیده افغانستان نداشته است.
در هر برههای هرکدام از باندها و مافیای سیاسی حاکم برای سر پا ماندن، مردم افغانستان را قربانی منافع سیاسی خود کردهاند و زخمی دیگر بر پیکر مجروح جامعهٔ مصیبت دیده افغانستان گذاشتهاند.
در شرایط حاضر، آنچه به اصطلاح دولت وحدت ملی خوانده میشود سکاندار سیاست ناظر به ویرانی و تباهی جامعه است. حقیقت عیان این است که طی زمامداری چهار ساله این حکومت، نه تنها باری از مشکلات بیشمار جامعه برداشته نشده است؛ بلکه گسترش آتش مصیبتبار جنگ و ناامنی، آوارگی، فقر، بیکاری، تشدید کشمکشهای قومی، فساد، بیعدالتی و تبعیض و سرکوب بیوقفه جنبشهای اعتراضی و عدالتخواهانه از هر زمان دیگر نهادینه تر شده است.
سهمخواهی و رقابت باندهای حکومتی بر سر تقسیم قدرت بیداد میکند. حذف فیزیکی، نقشه برای ترور رقبا، کنار زدنها، خلع ید کردنها و استعفاها و دوری و نزدیکی باندها بر همین محور شکل میگیرد، منحل میشود و تقسیم بندی جدید مییابد. آنچه بهطور مطلق قربانی این دسیسهها شده است، منافع مردم ستمدیده است.
این وضعیت، میدان را برای سربازگیری نیروهای تروریستی بیش از هر زمان دیگر مهیا میکند و دست درازی و یورش به مردم بیدفاع را سهلتر از پیش میسازد.
حکومتی که نه تنها عزمی برای دفاع از مردم و خاتمه دادن به تهاجم نیروهای تروریستی ندارد؛ بلکه خود آشکار و نهان دست در دست برادران نازاضی مشغول معامله و بده بستان سیاسی است.
آنچه بهعنوان "صلح" به مردم وعده داده میشود، چیزی جز سازش و تقسیم قدرت حکومتی با طالبان نیست. بازگرداندن و سهیم کردن یک نیروی فوق ارتجاعی و تروریستی در حاکمیت سیاسی کشور، استراتژی دیرپای حکومت است. این همان روندی است که جنایتکار شناخته شدهای چون گلبدین حکمتیار و دستهجات تروریست حزب اسلامی را به پیکرهٔ متعفن حکومتی ملحق ساخت.
از برادر نازاضی خواندن طالبان تا ایجاد دفتر علنی امارات اسلامی طالبان در قطر و مذاکرات پشت پرده با تأیید و تمهید مستقیم امریکا و بازیگران منطقهای تا اعلام آتش بسهای سه روزه و سه ماهه و کنفرانسهای صلح و غیره، هیچ معنایی جز رها کردن مردم بی دفاع در چنگال مشتی تروریست وحشی، ندارد. این حقیقتِ عریان سناریوی "صلح" جنگ سالاران است!
ناجیان صلح یا ناجیان جنگ؟!
پیچیدگی وضعیت سیاسی و امنیتی در افغانستان و درهم تنیدگی منافع متضاد بازیگران جنگ نیابتی و تحولات پرشتاب منطقه به گونهای است که سازش و رقابت را همزمان روی میز طرفین گداشته است.
سیاست استرتژیک امریکا، ماندن در منطقه پرآشوب خاورمیانه و ساختن بستری برای هژمونی طلبی و کنار زدن رقبا و تسلط بر اوضاع منطقه است.
آمریکا دو دهه است که عملا سیاست کلان حکومتی را در افغانستان مدیریت و رهبری میکند. در استراتژی امریکا مهار طالبان و فشار بر پاکستان بهعنوان حامی و پدر مادی و معنوی طالبان یک ضرورت چند فوریتی است. پاکستان سیاست حمایت از طالبان را کنار نمیگذارد و در رقابت با هندوستان در جبهه آمریکا نخواهد ماند، در نتیجه عملا در کنار روسیه و چین و جمهوری اسلامی ایران و قطر قرار میگیرد. کمک هزینه چند صد میلیون دالری آمریکا برای بازسازی ارتش پاکستان قطع میشود و قراردادهای لجستیکی نیر لغو میشود.
آمریکا با پروژه داعش سازی و ایجاد تهدید در آسیای میانه عملا هم طالبان را تحت فشار میگذارد و هم تهدیدی جدی برای روسیه، جمهوری اسلامی ایران و چین ایجاد میکند. مداخله عربستان به عنوان رقیب سرسخت جمهوری اسلامی ایران و قطر، برای مهار جریانات اسلامی و سرمایهگذاری مستقیم، اقتصاد محتضر و فروپاشیده افغانستان بخش دیگری از سناریوی آمریکا در افغانستان است.
سیاست مذاکره مستقیم آمریکا با طالبان برای دست یافتن به امکانی برای صلح و اعزام "زلمی خلیلزاد" بهعنوان نماینده و هماهنگ کننده پروسه صلح با طالبان اگرچه به معنای ناتوانی حکومت وحدت ملی در راضی کردن طالبان به مذاکرات صلح است؛ اما بیان بی کم و کاست سرشاخ شدن مستقیم امریکا با رقبای منطقهای مقتدری است که تفاهم با آنها از عهده دولت افغانستان خارج است.
روسیه با نزدیک شدن به طالبان در صدد کاهش خطر داعش است. با مجهز کردن آنها تلاش میکند دامنه جنگ را در داخل افغانستان گسترش دهد و جای پای محکمتری در مقابل استراتژی ماندگاری امریکا در منطقه کسب کند. با تهدید نیروهای آمریکا و متحدانش امتیاز بیشتری بر سر میز مذاکرات بگیرد.
ابتکار اعلام کنفرانس صلح در مسکو و دعوت از طالبان به عنوان یک نیروی همعرض با حکومت افغانستان و نیر شرکت دادن ۱۲ کشور دیگر منطقه در این کنفرانس، بهعنوان یک آلترناتیو حل مناقشات در منطقه و مبتکر صلح با طالبان است. نه افغانستان و نه آمریکا خواهان برگزاری چنین نشست و اعمال ابتکاری از جانب روسیه نیستند.
این اقدام ضربه سنگینی به حکومت افغانستان محسوب میگردد. از همینرو افغانستان بلافاصله با اعلام عدم شرکت خود، خواهان تعویق این اجلاس گردید. سپس روسیه اعلام کرد که افغانستان به شرط دیدار مستقیم با نمایندگان طالبان در "حاشیه" این نشست، در آن شرکت خواهد کرد!
وارد شدن روسیه به میدان منازعات و ابتکار مذاکرات صلح، نشان از ابعاد پیچیدهتر اوضاع سیاسی در منطقه و بهویژه در افغانستان دارد. بدیهی است که تقویت طالبان، تحمیل خسارات نظامی و امنیتی بیشتر بر نیروهای امریکا و متحدین آن در افغانستان است که بهعنوان نیروهای خارجی مورد حمله طالبان قرار میگیرند.
نباید فراموش کرد که رهبری طالبان عملا تمایلی به صلح و آتش بس ندارد. چرا که در واقعیت، منافع سیاسی - نظامی و حتی اقتصادی طالبان با گسترش آتش جنگ، تأمین میشود و دست بالاتری در مقابل حکومت مرکزی پیدا میکند. سربازگیری و حفظ نیرو فقط در حالت جنگی میسر است. بدون تردید کنترل و استیلا بر بازار مواد مخدر بهعنوان یک منبع مالی حیاتی، عملا و بهطور مستقیم به وضعیت جنگی گره خورده است. اقتصاد سیاه و تروریسم لازم و ملزوم یکدیگر اند.
از سوی دیگر چین رقیب قدرتمند دیگری است که میتواند با کنترل بازار و رفع نیازهای پاکستان، ایران و قطر در میانه این رقابتها نقش محوری بازی کند. چین با معضل جریانات اسلامی متحد القاعده و گسترش دامنه فعالیت داعش در آسیای میانه روبروست و در بازار اقتصاد جهانی با تعرفههای کمرشکن امریکا مواجه است. بنابراین نزدیکی به بلوک روسیه در منازعات افغانستان یک فرصت سیاسی و اقتصادی استراتژک برای چین محسوب میشود.
در واقع روسیه، چین، پاکستان و جمهوری اسلامی ایران علیرغم تشابه و تفاوت در سیاستهای منطقهای خواهان آن هستند که قدرت سیاسی در افغانستان از کانال منافع آنان پیش برود و افغانستان از اتحاد و همسویی به آمریکا و ناتو دست بردارد.
کلید صلح اینجاست!
معادلات خونین و پیچیده حکومتهایی که یا در پی حفظ و تقویت یک جریات اسلامی تروریستی اند و یا برای سر پا نگهداشتن یک حکومت فاسد و تبهکار و پایمال کردن منافع جامعه مشغولاند، نشان میدهد که هیچ چشم امیدی به هیج دولت و حکومتی نمیتوان بست. از دعوای احزاب جهادی بر سر کسب قدرت و سهم خواهی بیشتر تا معاملات آشکار و نهان و بند و بستهای سیاسی، همه و همه امتحان خود را پس دادهاند. پرونده هرکدام تیرهتر از دیگری است. امروز برای کشتن رقیب خود نقشه میکشند فردا با او دست مودت میدهند و جبهه متحد میسازند. هر کدام دست شان به دهها فقره قتل عمد و غیر عمد و مشارکت در جنایت آلوده است. هر کدام بیشتر از دیگری قوم گرایی و مذهب تراشی را دامن میزند. یک مافیای تبهکار و به غایت خطرناک و فاسد به جان جامعه افتاده است.
تکلیف یک چیز در این میانه باید روشن شود، آن منافع میلیون ها مردمی است که بیش از چهار دهه است در دام جنگهای نیابتی، تنظمیات جهادی و طالبان و شبکه حقانی و دهها جریان وحشی تروریستی، به یغما رفتهاند. از هر طرف گوشت دم توپ شدهاند و تنها نصیب آنها از غوغای جنگ سالاران محلی و منطقهای و بینالمللی حرمان بی پایان و جنگ و آوارگی و تبعیض و بی عدالتی بوده است.
تنها راه نجات، خود مردم ستمدیده و اتحاد آنها برای خاتمه دادن به این وضعیت جهنمی است. برای خلاصی از شر این وضعیت جهنمی جامعه افغانستان نیازمند فوری یک نیروی متحدکننده است که افق آن عدالت و برابری برای جامعه باشد. ناجی، اتحاد خود مردم علیه وضعیت موجود است. این اتحاد به خودی خود خلق نمیشود. در رأس آن باید حزبی از جنس برابری و عدالت، عمیقا انسانی و ضد تبعیض قد علم کند. در غیاب این نیروی متحدکننده وضع اگر از این بدتر نشود هرگز بهتر نخواهد شد.
جنبشهای برابری طلبانه و عدالتخواهانه باید به بستر واقعی اعتراض کل جامعه تبدیل شوند. این امر مستلزم یک رهبری سوسیالیستی است. اگر این رهبری در اشکال اجتماعی خود را سازمان بدهد خواهد توانست اعتماد جامعه را کسب کند. جامعه زخم خورده و مجروح امیدش به این جریان سیاسی است. نسل معترض و خوشفکری که هیچ نسبت و منفعتی با جریانات ارتجاعی و قومی ندارد و برای یک دنیای بهتر با هیولای بیعدالتی و نابرابری در نبردی نابرابر روبرو است. این نیرو باید سازمان داده شود تا بتواند صلح و رفاه و برابری را نصیب جامعه کند.
توضیح: خبرگزاری آوا در ویرایش مقالات ارسالی، آزاد است.
در هر برههای هرکدام از باندها و مافیای سیاسی حاکم برای سر پا ماندن، مردم افغانستان را قربانی منافع سیاسی خود کردهاند و زخمی دیگر بر پیکر مجروح جامعهٔ مصیبت دیده افغانستان گذاشتهاند.
در شرایط حاضر، آنچه به اصطلاح دولت وحدت ملی خوانده میشود سکاندار سیاست ناظر به ویرانی و تباهی جامعه است. حقیقت عیان این است که طی زمامداری چهار ساله این حکومت، نه تنها باری از مشکلات بیشمار جامعه برداشته نشده است؛ بلکه گسترش آتش مصیبتبار جنگ و ناامنی، آوارگی، فقر، بیکاری، تشدید کشمکشهای قومی، فساد، بیعدالتی و تبعیض و سرکوب بیوقفه جنبشهای اعتراضی و عدالتخواهانه از هر زمان دیگر نهادینه تر شده است.
سهمخواهی و رقابت باندهای حکومتی بر سر تقسیم قدرت بیداد میکند. حذف فیزیکی، نقشه برای ترور رقبا، کنار زدنها، خلع ید کردنها و استعفاها و دوری و نزدیکی باندها بر همین محور شکل میگیرد، منحل میشود و تقسیم بندی جدید مییابد. آنچه بهطور مطلق قربانی این دسیسهها شده است، منافع مردم ستمدیده است.
این وضعیت، میدان را برای سربازگیری نیروهای تروریستی بیش از هر زمان دیگر مهیا میکند و دست درازی و یورش به مردم بیدفاع را سهلتر از پیش میسازد.
حکومتی که نه تنها عزمی برای دفاع از مردم و خاتمه دادن به تهاجم نیروهای تروریستی ندارد؛ بلکه خود آشکار و نهان دست در دست برادران نازاضی مشغول معامله و بده بستان سیاسی است.
آنچه بهعنوان "صلح" به مردم وعده داده میشود، چیزی جز سازش و تقسیم قدرت حکومتی با طالبان نیست. بازگرداندن و سهیم کردن یک نیروی فوق ارتجاعی و تروریستی در حاکمیت سیاسی کشور، استراتژی دیرپای حکومت است. این همان روندی است که جنایتکار شناخته شدهای چون گلبدین حکمتیار و دستهجات تروریست حزب اسلامی را به پیکرهٔ متعفن حکومتی ملحق ساخت.
از برادر نازاضی خواندن طالبان تا ایجاد دفتر علنی امارات اسلامی طالبان در قطر و مذاکرات پشت پرده با تأیید و تمهید مستقیم امریکا و بازیگران منطقهای تا اعلام آتش بسهای سه روزه و سه ماهه و کنفرانسهای صلح و غیره، هیچ معنایی جز رها کردن مردم بی دفاع در چنگال مشتی تروریست وحشی، ندارد. این حقیقتِ عریان سناریوی "صلح" جنگ سالاران است!
ناجیان صلح یا ناجیان جنگ؟!
پیچیدگی وضعیت سیاسی و امنیتی در افغانستان و درهم تنیدگی منافع متضاد بازیگران جنگ نیابتی و تحولات پرشتاب منطقه به گونهای است که سازش و رقابت را همزمان روی میز طرفین گداشته است.
سیاست استرتژیک امریکا، ماندن در منطقه پرآشوب خاورمیانه و ساختن بستری برای هژمونی طلبی و کنار زدن رقبا و تسلط بر اوضاع منطقه است.
آمریکا دو دهه است که عملا سیاست کلان حکومتی را در افغانستان مدیریت و رهبری میکند. در استراتژی امریکا مهار طالبان و فشار بر پاکستان بهعنوان حامی و پدر مادی و معنوی طالبان یک ضرورت چند فوریتی است. پاکستان سیاست حمایت از طالبان را کنار نمیگذارد و در رقابت با هندوستان در جبهه آمریکا نخواهد ماند، در نتیجه عملا در کنار روسیه و چین و جمهوری اسلامی ایران و قطر قرار میگیرد. کمک هزینه چند صد میلیون دالری آمریکا برای بازسازی ارتش پاکستان قطع میشود و قراردادهای لجستیکی نیر لغو میشود.
آمریکا با پروژه داعش سازی و ایجاد تهدید در آسیای میانه عملا هم طالبان را تحت فشار میگذارد و هم تهدیدی جدی برای روسیه، جمهوری اسلامی ایران و چین ایجاد میکند. مداخله عربستان به عنوان رقیب سرسخت جمهوری اسلامی ایران و قطر، برای مهار جریانات اسلامی و سرمایهگذاری مستقیم، اقتصاد محتضر و فروپاشیده افغانستان بخش دیگری از سناریوی آمریکا در افغانستان است.
سیاست مذاکره مستقیم آمریکا با طالبان برای دست یافتن به امکانی برای صلح و اعزام "زلمی خلیلزاد" بهعنوان نماینده و هماهنگ کننده پروسه صلح با طالبان اگرچه به معنای ناتوانی حکومت وحدت ملی در راضی کردن طالبان به مذاکرات صلح است؛ اما بیان بی کم و کاست سرشاخ شدن مستقیم امریکا با رقبای منطقهای مقتدری است که تفاهم با آنها از عهده دولت افغانستان خارج است.
روسیه با نزدیک شدن به طالبان در صدد کاهش خطر داعش است. با مجهز کردن آنها تلاش میکند دامنه جنگ را در داخل افغانستان گسترش دهد و جای پای محکمتری در مقابل استراتژی ماندگاری امریکا در منطقه کسب کند. با تهدید نیروهای آمریکا و متحدانش امتیاز بیشتری بر سر میز مذاکرات بگیرد.
ابتکار اعلام کنفرانس صلح در مسکو و دعوت از طالبان به عنوان یک نیروی همعرض با حکومت افغانستان و نیر شرکت دادن ۱۲ کشور دیگر منطقه در این کنفرانس، بهعنوان یک آلترناتیو حل مناقشات در منطقه و مبتکر صلح با طالبان است. نه افغانستان و نه آمریکا خواهان برگزاری چنین نشست و اعمال ابتکاری از جانب روسیه نیستند.
این اقدام ضربه سنگینی به حکومت افغانستان محسوب میگردد. از همینرو افغانستان بلافاصله با اعلام عدم شرکت خود، خواهان تعویق این اجلاس گردید. سپس روسیه اعلام کرد که افغانستان به شرط دیدار مستقیم با نمایندگان طالبان در "حاشیه" این نشست، در آن شرکت خواهد کرد!
وارد شدن روسیه به میدان منازعات و ابتکار مذاکرات صلح، نشان از ابعاد پیچیدهتر اوضاع سیاسی در منطقه و بهویژه در افغانستان دارد. بدیهی است که تقویت طالبان، تحمیل خسارات نظامی و امنیتی بیشتر بر نیروهای امریکا و متحدین آن در افغانستان است که بهعنوان نیروهای خارجی مورد حمله طالبان قرار میگیرند.
نباید فراموش کرد که رهبری طالبان عملا تمایلی به صلح و آتش بس ندارد. چرا که در واقعیت، منافع سیاسی - نظامی و حتی اقتصادی طالبان با گسترش آتش جنگ، تأمین میشود و دست بالاتری در مقابل حکومت مرکزی پیدا میکند. سربازگیری و حفظ نیرو فقط در حالت جنگی میسر است. بدون تردید کنترل و استیلا بر بازار مواد مخدر بهعنوان یک منبع مالی حیاتی، عملا و بهطور مستقیم به وضعیت جنگی گره خورده است. اقتصاد سیاه و تروریسم لازم و ملزوم یکدیگر اند.
از سوی دیگر چین رقیب قدرتمند دیگری است که میتواند با کنترل بازار و رفع نیازهای پاکستان، ایران و قطر در میانه این رقابتها نقش محوری بازی کند. چین با معضل جریانات اسلامی متحد القاعده و گسترش دامنه فعالیت داعش در آسیای میانه روبروست و در بازار اقتصاد جهانی با تعرفههای کمرشکن امریکا مواجه است. بنابراین نزدیکی به بلوک روسیه در منازعات افغانستان یک فرصت سیاسی و اقتصادی استراتژک برای چین محسوب میشود.
در واقع روسیه، چین، پاکستان و جمهوری اسلامی ایران علیرغم تشابه و تفاوت در سیاستهای منطقهای خواهان آن هستند که قدرت سیاسی در افغانستان از کانال منافع آنان پیش برود و افغانستان از اتحاد و همسویی به آمریکا و ناتو دست بردارد.
کلید صلح اینجاست!
معادلات خونین و پیچیده حکومتهایی که یا در پی حفظ و تقویت یک جریات اسلامی تروریستی اند و یا برای سر پا نگهداشتن یک حکومت فاسد و تبهکار و پایمال کردن منافع جامعه مشغولاند، نشان میدهد که هیچ چشم امیدی به هیج دولت و حکومتی نمیتوان بست. از دعوای احزاب جهادی بر سر کسب قدرت و سهم خواهی بیشتر تا معاملات آشکار و نهان و بند و بستهای سیاسی، همه و همه امتحان خود را پس دادهاند. پرونده هرکدام تیرهتر از دیگری است. امروز برای کشتن رقیب خود نقشه میکشند فردا با او دست مودت میدهند و جبهه متحد میسازند. هر کدام دست شان به دهها فقره قتل عمد و غیر عمد و مشارکت در جنایت آلوده است. هر کدام بیشتر از دیگری قوم گرایی و مذهب تراشی را دامن میزند. یک مافیای تبهکار و به غایت خطرناک و فاسد به جان جامعه افتاده است.
تکلیف یک چیز در این میانه باید روشن شود، آن منافع میلیون ها مردمی است که بیش از چهار دهه است در دام جنگهای نیابتی، تنظمیات جهادی و طالبان و شبکه حقانی و دهها جریان وحشی تروریستی، به یغما رفتهاند. از هر طرف گوشت دم توپ شدهاند و تنها نصیب آنها از غوغای جنگ سالاران محلی و منطقهای و بینالمللی حرمان بی پایان و جنگ و آوارگی و تبعیض و بی عدالتی بوده است.
تنها راه نجات، خود مردم ستمدیده و اتحاد آنها برای خاتمه دادن به این وضعیت جهنمی است. برای خلاصی از شر این وضعیت جهنمی جامعه افغانستان نیازمند فوری یک نیروی متحدکننده است که افق آن عدالت و برابری برای جامعه باشد. ناجی، اتحاد خود مردم علیه وضعیت موجود است. این اتحاد به خودی خود خلق نمیشود. در رأس آن باید حزبی از جنس برابری و عدالت، عمیقا انسانی و ضد تبعیض قد علم کند. در غیاب این نیروی متحدکننده وضع اگر از این بدتر نشود هرگز بهتر نخواهد شد.
جنبشهای برابری طلبانه و عدالتخواهانه باید به بستر واقعی اعتراض کل جامعه تبدیل شوند. این امر مستلزم یک رهبری سوسیالیستی است. اگر این رهبری در اشکال اجتماعی خود را سازمان بدهد خواهد توانست اعتماد جامعه را کسب کند. جامعه زخم خورده و مجروح امیدش به این جریان سیاسی است. نسل معترض و خوشفکری که هیچ نسبت و منفعتی با جریانات ارتجاعی و قومی ندارد و برای یک دنیای بهتر با هیولای بیعدالتی و نابرابری در نبردی نابرابر روبرو است. این نیرو باید سازمان داده شود تا بتواند صلح و رفاه و برابری را نصیب جامعه کند.
توضیح: خبرگزاری آوا در ویرایش مقالات ارسالی، آزاد است.