در ابتدا فرارسیدن 8 ثور سالروز پیروزی جهاد افغانستان را به همه مردم سرافراز، مجاهدین، خانواده ها و بازماندگان شهدای جهاد تبریک می گویم و به روان پاک شهدای میلیونی کشور که در راه عزت و استقلال کشور جان باختند درود می فرستم.
رویدادهای مهم 8 و 7 ثور که از باب یک اتفاق بسیار جالب تقویمی، به صورت معنادار پشت سر هم قرار گرفته اند، واقعا هم دو پدیده مرتبط به هم؛ اما کاملا به صورت دو خط متقاطع، دو مسیر کاملا متضاد داشتند؛ ولی هردو نشان دهنده تحولات شگرف تاریخ سیاسی کشور ما هستند. بسیار بهجا و شایسته است که ما همیشه به رویدادهای تاریخی با دید نقد و تحلیل بنگریم و حد اقل هر سال یک بار به عقب برگردیم و از گذشته خود برای آینده خود عبرت بگیریم؛ زیرا گفته اند: گذشته چراغ راه آینده است و ملتی که از گذشته خود درس نیاموزد، هیچگاه به خوشبختی، آرامش و آسایش هم دست نخواهد یافت. از این رو کوشش می کنم در این نوشته کوتاه به تحلیل کوتاهی از این دو رویداد مهم تاریخی بپردازم و برخی نکات آموزنده آن را برای ملت مسلمان افغانستان یادآوری کنم.
اول- رویداد هفت ثور
هفت ثور بدون تردید سرآغاز فاجعه سنگین و خونینی بود که پیامدهای آن تا اکنون دامنگیر ملت افغانستان است. کودتای هفت ثور شیرازه نظام سیاسی کشور را از هم پاشاند که پیایند آن فروریختن بنیان های اجتماعی و واژگون شدن ساختارهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی کشور بود.
کودتای هفت ثور فرایند عوامل بیرونی و درونی بود. عمده ترین عامل بیرونی آن جنگ سرد و رقابت قدرت هایی بود که جهان را به دو بلوک شرق و غرب تقسیم کرده بودند؛ دو جبهه ای که یکی مدعی آزادی، مردم سالاری، خودارادیت فردی و جمعی و در نهایت توسعه و رفاه بود و دیگری مدعی عدالت اجتماعی، انهدام نظام سرمایه داری و فئودالی، نفی استثمار و بردگی توده ها توسط اقلیت سرمایه دار.
اتحاد جماهیر شوروی در رأس بلوک شرق، برخورد انقلابی و تاسیس نظام آهنین بر اساس خواست و قیام طبقه کارگر و زحمتکش را راه نجات می دانست؛ اما آمریکا و متحدان غربی اش دموکراسی، لیبرالیسم، فردمحوری، اقتصاد بازار، آزادی های مدنی و سیاسی را زمینه ساز ثبات و توسعه و در نهایت رفاه بشر تبلیغ می کردند.
افغانستان در میان ایران و پاکستان که گرایش های غرب گرایانه داشتند و کشورهای آسیای میانه که جزء اتحاد جماهیر شوروی بودند و چین با ایدئولوژی و ساختار سیاسی و اقتصادی همسان با شوروی، خارج از دایره نفوذ هردو بلوک و در واقع نقطه تصادم جبهه هردو بلوک بود و به همین دلیل به عنوان خط حایل دو بلوک قدرت و دو ایدئولوژی و نظام سیاسی متفاوت و متضاد، نه تنها نتوانست خود را پیدا کند و فرصتی برای خودباوری و خودسازی یابد؛ بلکه همچون دوره رقابت روسیه و بریتانیا در گذشته ها، این بار نیز درسرگردانی گرایش میان دو قدرت جدید دیگر یعنی شوروی و آمریکا قربانی منافع متضاد آنها شد.
از سوی دیگر اسیر بودن افغانستان میان رقابت و تصادم منافع قدرت ها و جنگ های خونین و طولانی و تجاوزات مکرر بر کشور، از یک سو فقر، ناتوانی و بیچارگی را بر مردم افغانستان تحمیل کرد و از سوی دیگر تسلط حکومت های وابسته، ضعیف و بی اراده و مستبد و ناکاره را در پی داشت. گرایش سران حکومت و رهبران سیاسی افغانستان به هریک از بلوک های قدرت جهانی، موجب خشم دیگری شده، باعث مداخلات خشونت بار و سقوط حکومت ها گردید و هیچ دولت و حکومتی نتوانست خود را از دایره این رقابت ها بیرون کند و به ساختن و آبادی و توسعه کشور فکر نماید. تاریخ به وضوح نشان می دهد که هرگاه یکی از شاهان و امیران افغانی خواسته است از این حالت بیرون شود و با مدل یکی از این قدرت ها به دولت – ملت سازی و توسعه کشور بپردازد، مورد خشم قدرت رقیب قرار گرفته، از درون و بیرون زمینه سرنگونی اش فراهم شده است.
اما عامل درونی کودتای هفتم ثور ضمن این که رابطه مستقیم و تنگاتنگ با عامل بیرونی دارد، در یک جمله قابل بیان است و آن اینکه مردم افغانستان از زندانی که برای شان ساخته شده بود، خسته شده بودند. مردمان این سرزمین چیزی به غیر از جنگ، خشونت، سرکوب، استبداد، فقر، تبعیض های گوناگون، ذلت و شکنجه روحی و جسمی، چیز دیگری را در طول قرنهای اخیر تجربه نکرده بودند و به همین جهت هر اتفاقی که به شکسته شدن این زندان منتج می شد خواست مردم بود. در چنین وضعیتی هردو قدرت در درون افغانستان سپاه و لشکر فکری و سیاسی می ساختند؛ ولی شوروی آن زمان به این لشکرسازی هم سرعت داد و هم آن را سازمان یافته تر نمود. شوروی در آن زمان، با توجه به غفلت چهل ساله دولت شاهی و با استفاده از خواهش های باطنی روشنفکران و تحصیلکردگان آزادی خواه و با توجه به ذهنیت عامه مردم که از فقر، تبعیض و محرومیت تاریخی به جان آمده بودند، توانست یک جریان فکری سازمان یافته را ایجاد نماید.
خستگی مردم از وضع زندگی و رنج شان از تب
غیض و استبداد، در درون دربار هم درک شده بود و از همین رو سردار محمد داود با کودتای درون خانوادگی و اعلام تغییر نظام از سلطنت به جمهوریت و طراحی یک پلان انکشافی ملی در پی دگرگونی ساختارها و ذهنیت عامه برآمد؛ ولی او از یک طرف برای تحقق این برنامه انکشافی نیازمند کمک های خارجی بود و از جانب دیگر محتاج حمایت گسترده داخلی و رضایت توده های مردم. داود خان در جلب حمایت خارجی با همان رقابت سنتی شرق و غرب روبرو شد و نتوانست تعادل را حفظ کند و لذا در مواضع او چرخش های سریع و تندی دیده می شد. آخرین چرخشش پشت کردن به شوروی بود و همان باعث شد که روس ها به تسریع تحولات درونی افغانستان به نفع وابستگان سازمانی و ایدئولوژیکی شان برنامه ریزی کنند. از سوی دیگر در تغییرات درونی هم داود خان نتوانست رویه متفاوت تر از اسلافش را به کار گیرد. توفیق، او را همراهی نکرد. جمهوریت او متأسفانه در حد همان عنوان و آرمان باقی ماند و مفهوم آن به کار گرفته نشد. داودخان برنامه انکشافی عادلانه و ملی را طراحی کرد؛ اما این برنامه هم فقط در حد پلان و رؤیا باقی ماند و زمانی که مردم تغییر در ماهیت سیاست و دولتداری را حس نکردند، بیشتر با صداهای انقلابی و تحول گرایانه گوش سپردند و این حالت روس ها را تقویت و تحریک کرد و آنان نیز بر روند مداخله شان هم سرعت دادند و هم علنی تر کردند که در نتیجه داود خان هم بدون این که به هدف برسد غافلگیر شد ولی مردانه مقاومت کرد و تسلیم کودتاچیان نشد و سرانجام همراه با خانواده اش در ارگ ریاست جمهوری به شهادت رسید.
از سوی دیگر سیر تحولات در منطقه مثل انقلاب ایدئولوژیک در ایران و سقوط سلطنت کهن سال و پرقدرت و بهوجود آمدن نظام انقلابی به جای آن و همچنین رقابت هند و پاکستان و روی آوردن هردو کشور به سمت تولید سلاح های هسته ای نیز باعث شد که شوروی زودتر وارد عمل شود.
کودتای هفت ثور اما پایان مشکلات و دشواری ها در کشور نبود؛ بلکه آغاز یک دوره پردرد و رنج و ویرانی دیگر شد و به دلیل نفرت و ترس از ایدئولوژی مارکسیستی که فرایند هفتاد سال مباحثه و گفتگوی گسترده جهانی محسوب می شد، پیشینه اشغال و سرکوب ملت های مسلمان در آسیای میانه و قفقاز و استبداد وحشتناک دوران حاکمیت کمونیست ها در شوروی سابق بخصوص در عصر استالین، ذهنیت به شدت حساسی را در نزد مردم افغانستان در قبال حکومت کودتایی حزب دموکراتیک خلق پدید آورده بود. حکومت کودتایی نیز در همان ماه های نخست روی کار آمدنش با رفتار تند و شعارهای آتشین و برخورد عقده مندانه و انتقام گیرانه در تمامی عرصه ها و با همه جریان ها و طبقات مردم، بر شایعات و ذهنیت های موجود صحه گذاشت و مردم را به شورش و قیام خودجوش و سرتاسری واداشت. روسها مجبور به مداخله نظامی و اشغال افغانستان شدند و با تأسف کشور ما در نتیجه کودتای هفت ثور گواه بدترین و سیاه ترین دوره تاریخی خود شد که تا اکنون از پیکر زخمی اش خون می چکد.
اما درسی را که از حوادث زمینه ساز کودتای هفت ثور و حوادث پس از آن می توان آموخت، در بعد خارجی این است که تکیه بر قدرت های بیرونی و بازی با قدرت های خارجی بدون توجه به وضع درونی کشور و بدون درک واقعیت ها و بدون شنیدن صدای مردم و درک درد و رنج مردم، هیچ قدرتی را حفظ نمی تواند و درس دیگر هم این است که سیر حوادثی که منجر به کودتای هفت ثور و متعاقب آن اشغال کشور شد، ثابت می کند که کشور ما در موقعیت ژئوپلیتیکی و استراتژیکی خاصی قرار دارد و سیاست غیر متعادل، یک جانبه گرایی و مبتنی بر خصومت با برخی و وابستگی به برخی دیگر می تواند بازی با آتش باشد. شرایط خاص جغرافیایی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ما در میان منطقه ای متشنج ، پر از تضاد و تقابل منافع و در عین حال ظرفیت بالقوه اما بالای کشور ما در توسعه اقتصادی منطقه و جهان از یکسو و نیاز ما به همکاری منسجم دولت های مختلف دارای منافع مختلف برای استفاده از این ظرفیت ها از سوی دیگر، ما را وامی دارد که به سیاست معتدل، آرام ومتوازن بیندیشیم. در این رابطه طرح سیاست پنج حلقه ای رئیس جمهور در صورتی که درست مدیریت شود، می تواند این تعادل و توازن را به درستی عملی گرداند.
اما در بعد داخلی بزرگترین درس تاریخ این است که استبداد، سرکوب، تبعیض، بی عدالتی، نشنیدن صدای مردم، درک نکردن درد مردم و بی تفاوتی در قبال رنج و مصیبت های مردم می تواند هر آن آتشی را مشتعل نموده و همه را خاکستر کند. بدترین مرضی که در افغانستان شایع بوده و از حاکمان تا مردم را درگیر ساخته است، عادت کردن به وضع حاکم و موجود برای زمان طولانی و واکنش ناگهانی تند و انفجاری در برابر آن است. در آن دوره ستم، تبعیض، محرومیت و فقر برای مردم و زعمای کشور عادت شده بود، همانگونه که وابستگی به بیگانه و با قدرت بیگانه بر کشور مسلط شدن، راه پیروزی و تداوم قدرت تلقی می شد و همین وضعیت یک انفجار را پدید آورد. اکنون هم از اینکه برخی از حوادث و روند ها و مصیبت ها رفته رفته تبدیل به یک عادت می شود باید نگران بود. تکرار حوادث خونین و شنیدن نشدن ناله ها و ضجه های مردم و جنایت بی حد و حصر تروریستان و جریان های افراطی، رویه های قوم گرایانه افراطی، شایعه سازی، تهمت و تخریب و نمونه های بسیار دیگر از رویه های ناسالم و نظاره گر بودن این وضعیت، نباید برای ما اعم از دولت و ملت، تبدیل به یک عادت شود وگرنه ممکن است مثل گذشته انفجار خطرناکی را در پی داشته باشد.
دوم- رویداد هشت ثور
هشت ثور نتیجه و محصول فداکاری کم نظیر یک ملت فداکار، آزاده و سرفراز است؛ حماسه ملتی است که در طول چهارده سال بی دریغ فداکاری کرد و خالصانه در راه خدا و برای آزادی وطن میلیون ها شهید، معلول و مجروح داد و آوارگی و دربدری را تحمل کرد. شاید خاطرات فداکاری های مجاهدان راه خدا و شهدای ملت بزرگ ما در طول چهارده سال جهاد اگر درست گردآوری شود به صدها جلد برسد.
مردم ما در روزهایی که تصوری هم از رسیدن به قدرت و ثروت وجود نداشت و در سال هایی که زمین و آسمان کشور را آتش و خون گرفته بود، قهرمانانه ایستادند و هرگز جز رضای خداوند و انجام تکلیف الهی خواستی نداشتند.
در قضایای هشت ثور و حوادث بعد از آن باید به سه گروه به گونه جداگانه نگاه شود و این سه گروه باید از هم جدا گردند:
1. مجاهدین و توده های مردم افغانستان
2. رهبران و جریان های جهادی
3. دوستان و همکاران جهانی جهاد
دسته اول اختصاص به گروه و یا قوم و سمت خاصی ندارد و در حقیقت منسوب به همه مردم افغانستان هستند که با باور به ارزش های دینی و ملی و به طور متحدانه و با مشارکت و همگرایی بی نظیر ملی، خالصانه برای خدا و آزادی کوشیدند و بهای سنگینی پرداختند. نسبت به کار این دسته و خدمت و فداکاری شان هیچ تردید و عیب و ایرادی نیست.
این گروه هرچند در نزد نسل امروز شاید چندان شناخته شده نباشد و حتی مورد بی مهری و کم لطفی زیادی هم قرار گرفته باشد و تاوان نقص و کجی رفتار عده ای اندک از هم دوره های شان را هم بپردازد؛ اما اجر شان در پیشگاه خداوند محفوظ است و در برابرتاریخ سربلند و سرخ روی اند.
دولت و ملت افغانستان نباید فداکاری این مردم را فراموش کنند و باید در تمامی رده ها و سطوح از ظرفیت، صداقت و تعهد آنان استفاده شود و به خدمات شان در راه حفظ استقلال کشور ارج نهاده شود.
اما رهبران و جریان های جهادی جزء پیشتازان مبارزه آزادی خواهانه ملت ما بودند. آنها از درون مدارس، دانشگاه ها و از میان مردم برخاستند و با احساس مسؤولیت، به سازماندهی فکری و سیاسی مردم و بعدها به سازماندهی نظامی مجاهدین پرداخته، جهاد رهایی بخش را مدیریت ورهبری کردند.
آنان در شرایط سخت خطر کردند؛ شرایطی که تصور پیروزی و رسیدن به قدرت دشوار بود؛ اما آنان تعهد و مسؤولیت شناسی خود را نشان دادند؛ ولی از سوی دیگر عوامل زیادی از جمله شرایط سخت و دشوار جهاد، نبود فرصت کافی برای طراحی یک نظام با ثبات سیاسی، نا پختگی سیاسی و تا حدودی اختلاف برداشت ها و اندیشه ها باعث شد که این رهبران و جریان ها نتوانند بعد از پیروزی جهاد، دولت فراگیر و با ثباتی به وجود آرند؛ بلکه برعکس، منازعات داخلی، زمینه شکل نگرفتن دولت ملی و بدنامی مجاهدین و دلسردی و انزوای مردم را فراهم ساخت.
منازعات خونین و بدنام کننده بین گروه های جهادی تنها به خاطر بی تجربگی رهبران جهادی بوجود نیامد؛ بلکه عوامل دیگری هم بود. اعضای دولت شکست خورده وابسته به روس ها با شعار قومی به گروه های جهادی و دولت مجاهدین پیوستند و به شدت منازعات قومی را دامن زدند. کشورهای منطقه از شکل گرفتن دولت مستقل و مقتدر مجاهدین هراس داشتند و مداخلات نفاق افگنانه را شروع کردند و دولت های زیادی که به خاطر رقابت با روس ها از جهاد و مجاهدین حمایت می کردند، در طول جهاد از طریق شبکه های خود، روحیه افراط گرایی را علیه روس ها تقویت می کردند که رفته رفته این افراد و گروه ها به افراطیون مذهبی ضد همه و در نهایت به جریان های تندرو تروریستی و انتحاری تبدیل شدند.
دولتهای کمک کننده به جهاد از آنجا که هریک در حمایت از جهاد منافع خود را داشتند، برخی از آنان با شکست شوروی مأموریت خود را خاتمه یافته دیده و به نظاره گر تبدیل شدند و برخی دیگر از دور و نزدیک پس از پیروزی برای گرفتن سود شان هجوم آوردند و افغانستان و مجاهدین توان برآورده کردن منافع بس متضاد و متناقض آنان را نداشتند. جنگ های پس از هشت ثور در واقع تبارز تضاد خواست ها و تصادم منافع دوستان بیرونی دوران جهاد بود و همین منازعات و تضاد منافع است که باعث دوام جنگ تا به امروز گردیده است.
اما درسی که از هشتم ثور و پیامدهای آن باید آموخت این است که تصامیم شتاب آلود و نسنجیده، تسلیم مجبوریت ها شدن و درگیر منافع دیگران شدن برای ما خیلی مصیبت بار است. در جهان امروز اشتراک منافع وجود دارد و هیچ ملتی بدون اشتراک منافع با ملت های دیگر نیست؛ اما عاقلانه و خردمندانه و با تدبر و اندیشه سیاست کردن آن است که منافع ملی درک، تعریف و برجسته شده، نقاط مشترک منافع را با منطقه و جهان شناسایی و تعقیب کنیم و هیچ لزومی ندارد خود و ملت خود را درگیر منافع متضاد دیگران بسازیم.
جانبداری از سیاست های خاص یک دولتی که با سیاست خاص دولتی دیگر در تضاد است ما را و منافع ما را قربانی می کند. ما همیشه قربانی تصادم منافع دیگران بوده ایم. ما در نقطه ای با یک کشور و در نقطه دیگر با کشور دیگری منافع مشترک داریم و برای ما هردو مهم است نه یکی و لزومی ندارد به خاطر یکی دیگری را دشمن خود بسازیم.
دولت و ملت افغانستان در شرایط حساس تاریخ قرار دارند. ما در میان تضاد منافع قدرت ها، در دام افراطیت و تروریزم، در آتش جنگ کینه توزانه کشورهایی که تمام منافع خود را از ما می خواهند قرار داریم و از هر طرف مورد هجوم هستیم تا بشکنیم و به گذشته سیاه و ناامیدی برگردیم؛ ولی ما به گذشته برنمی گردیم و رو به پیش خواهیم رفت و قایق نجات خود را به سوی آینده روشن و با اقتدار و با عزت هدایت خواهیم کرد.
ما از گذشته آموخته ایم که نباید در میان انبوهی از شعارهای پوچ قومی و در نعره های بی محتوای افراطیت مذهبی و در هوا و هوس قدرت انحصاری، خود و آرمان های یک ملت را گم کنیم و به نیروی اجیر نفاق افکنی که فضای ذهنی مردم را مشوش و آلوده به کثافت نفاق قومی می سازند و میان ملت ما آتش کینه و تعصب روشن می کنند و بعضی هم زمینه را برای جنگ نیابتی قدرت ها و دولت های دارای منافع متضاد مهیا می سازند، اجازه ندهیم که به اهداف شان برسند. ملت افغانستان زمانی به آرامش می رسد که وحدت و برادری خود را حفظ کند.
به همین جهت باید گفت که امروز انتخابات فرصت گزینش مردم و زمینه تبارز اراده و اقتدار مردم و تعیین سرنوشت خود به دست خود است. نارسایی ها، کاستی ها و ضعف های عملیاتی گذشته و تهدیدات دشمن نباید مردم را ناامید ساخته و از صحنه دور کند و مردم نباید بخاطر کاستی ها از اصل پروسه که تنها راه به کرسی نشستن اراده و خواست مردم است دوری گزیند. تجربه انتقال قدرت با جنگ، کودتا و اشغال تجربه سخت، زیانبار و ویرانگری بوده است که ما پشت سر گذراندیم، همانگونه که تجربه نظام های میراثی و استبدادی چیزی جز زبونی و مظلومیت و بردگی حاصلی نداشته است. تجربه مردم سالاری و انتخابات گرچه تازه و پر نقص آغاز شده اما به یقین تجربه شیرین و تنها راه است.
دموکراسی در افغانستان هرچند نوپا است و دچار مخاطرات و تهدیدات زیاد اما مردم افغانستان ثمرات شیرین آن را به خوبی احساس می کنند. امروز در مورد آزادی های عمومی مخصوصا آزادی بیان، طبق گزارش اخیر سازمان گزارشگران بدون مرز افغانستان از میان 180 کشور در رده 118 قرار دارد و در سال گذشته با همه مشکلات و دشواری های آن، ما دو درجه ارتقا یافته ایم و جالب این است که در سطح کشورهای منطقه نسبت به همه همسایگان دور و نزدیک خود مانند هندوستان و پاکستان و ایران و ترکیه و همه کشورهای آسیای میانه و خاورمیانه پیشتاز هستیم و این محصول تحمل و مقاومت و مبارزات مردم و دوراندیشی و پایبندی حکومت افغانستان به ارزش های مردم سالاری است.
امروز بدون شک در ساحه امنیتی دچار صدها چالش هستیم و ضعف ها و ناتوانی های ناخواسته زیادی داریم و خود به آن اعتراف داریم و به همین جهت مردم هم حق دارند که در همه موارد و مخصوصا در رابطه به تأمین امنیت مراکز توزیع تذکره و مراکز ثبت نام و رأی دهی نگران باشند؛ اما از سوی دیگر ما در حکومت با تمام توان در مقابل خطرات خواهیم ایستاد و برای تأمین امنیت تمام کوشش خود را به کار خواهیم بست؛ ولی این خطرات و تهدیدات نباید باعث شود که ما در دل مردم ناباوری و ناامیدی ایجاد کنیم. خوشبختانه همه احزاب سیاسی، جامعه مدنی، علما، روشنفکران و جوانان ما ضمن ابراز نگرانی از امنیت که حق آنان هم هست؛ اما همگی بر این نکته اجماع دارند که ما هیچ راهی جز مقابله با تروریستان و هیچ راهی جز برگزاری انتخابات نداریم. این اجماع ناشی از این باور است که همه مردم ما و به خصوص جوانان، جامعه مدنی و مهم تر از همه زنان و بانوان ما دیگر نمی خواهند به گذشته سیاه برگردند و بار دیگر یوغ اسارت استبداد و زورگویی را بر گردن نهند و به آسانی و به سادگی دستاوردهای کلان تجربه 17 سال اخیر را از دست دهند.
امروز حکومت وحدت ملی همه تجربیات مثبت و منفی 40 سال تحولات پرفراز و نشیب گذشته را پیش روی خود دارد و هرگز نمی خواهد اشتباهات گذشته را تکرار کند. نظام سیاسی ما و حکومت ما نه مثل گذشته ها حکومت یک حزب و نظام تک حزبی است و نه حکومت انحصاری تباری و تک قومی؛ حکومتی است متعلق به همه مردم و به همه احزاب و جریان های سیاسی کشور و مصمم بر برگزاری انتخابات و تمثیل اراده مردم برای اعمال حاکمیت ملی و همچنین با پالیسی های روشن در زمینه اصلاحات همه جانبه و مبارزه با فساد و ایجاد شفافیت و طرح و تطبیق پروژه های کلان منطقه ای و ملی در جهت رشد اقتصادی و غلبه بر فقر و بیکاری.
آنچه برای همه ما مهم است حفظ و تقویت وحدت ملی و قرار گرفتن همه اقشار ملت در یک صف واحد و حمایت از دیدگاه ها و پالیسی های کلان حکومت در مورد اصلاحات همه جانبه سیاسی و اداری و اقتصادی و پشتیبانی بی دریغ از نیروهای جان برکف دفاعی و امنیتی کشور در مبارزه با دشمنان و تروریست های سیه دل و تاریک اندیش است.
رویدادهای مهم 8 و 7 ثور که از باب یک اتفاق بسیار جالب تقویمی، به صورت معنادار پشت سر هم قرار گرفته اند، واقعا هم دو پدیده مرتبط به هم؛ اما کاملا به صورت دو خط متقاطع، دو مسیر کاملا متضاد داشتند؛ ولی هردو نشان دهنده تحولات شگرف تاریخ سیاسی کشور ما هستند. بسیار بهجا و شایسته است که ما همیشه به رویدادهای تاریخی با دید نقد و تحلیل بنگریم و حد اقل هر سال یک بار به عقب برگردیم و از گذشته خود برای آینده خود عبرت بگیریم؛ زیرا گفته اند: گذشته چراغ راه آینده است و ملتی که از گذشته خود درس نیاموزد، هیچگاه به خوشبختی، آرامش و آسایش هم دست نخواهد یافت. از این رو کوشش می کنم در این نوشته کوتاه به تحلیل کوتاهی از این دو رویداد مهم تاریخی بپردازم و برخی نکات آموزنده آن را برای ملت مسلمان افغانستان یادآوری کنم.
اول- رویداد هفت ثور
هفت ثور بدون تردید سرآغاز فاجعه سنگین و خونینی بود که پیامدهای آن تا اکنون دامنگیر ملت افغانستان است. کودتای هفت ثور شیرازه نظام سیاسی کشور را از هم پاشاند که پیایند آن فروریختن بنیان های اجتماعی و واژگون شدن ساختارهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی کشور بود.
کودتای هفت ثور فرایند عوامل بیرونی و درونی بود. عمده ترین عامل بیرونی آن جنگ سرد و رقابت قدرت هایی بود که جهان را به دو بلوک شرق و غرب تقسیم کرده بودند؛ دو جبهه ای که یکی مدعی آزادی، مردم سالاری، خودارادیت فردی و جمعی و در نهایت توسعه و رفاه بود و دیگری مدعی عدالت اجتماعی، انهدام نظام سرمایه داری و فئودالی، نفی استثمار و بردگی توده ها توسط اقلیت سرمایه دار.
اتحاد جماهیر شوروی در رأس بلوک شرق، برخورد انقلابی و تاسیس نظام آهنین بر اساس خواست و قیام طبقه کارگر و زحمتکش را راه نجات می دانست؛ اما آمریکا و متحدان غربی اش دموکراسی، لیبرالیسم، فردمحوری، اقتصاد بازار، آزادی های مدنی و سیاسی را زمینه ساز ثبات و توسعه و در نهایت رفاه بشر تبلیغ می کردند.
افغانستان در میان ایران و پاکستان که گرایش های غرب گرایانه داشتند و کشورهای آسیای میانه که جزء اتحاد جماهیر شوروی بودند و چین با ایدئولوژی و ساختار سیاسی و اقتصادی همسان با شوروی، خارج از دایره نفوذ هردو بلوک و در واقع نقطه تصادم جبهه هردو بلوک بود و به همین دلیل به عنوان خط حایل دو بلوک قدرت و دو ایدئولوژی و نظام سیاسی متفاوت و متضاد، نه تنها نتوانست خود را پیدا کند و فرصتی برای خودباوری و خودسازی یابد؛ بلکه همچون دوره رقابت روسیه و بریتانیا در گذشته ها، این بار نیز درسرگردانی گرایش میان دو قدرت جدید دیگر یعنی شوروی و آمریکا قربانی منافع متضاد آنها شد.
از سوی دیگر اسیر بودن افغانستان میان رقابت و تصادم منافع قدرت ها و جنگ های خونین و طولانی و تجاوزات مکرر بر کشور، از یک سو فقر، ناتوانی و بیچارگی را بر مردم افغانستان تحمیل کرد و از سوی دیگر تسلط حکومت های وابسته، ضعیف و بی اراده و مستبد و ناکاره را در پی داشت. گرایش سران حکومت و رهبران سیاسی افغانستان به هریک از بلوک های قدرت جهانی، موجب خشم دیگری شده، باعث مداخلات خشونت بار و سقوط حکومت ها گردید و هیچ دولت و حکومتی نتوانست خود را از دایره این رقابت ها بیرون کند و به ساختن و آبادی و توسعه کشور فکر نماید. تاریخ به وضوح نشان می دهد که هرگاه یکی از شاهان و امیران افغانی خواسته است از این حالت بیرون شود و با مدل یکی از این قدرت ها به دولت – ملت سازی و توسعه کشور بپردازد، مورد خشم قدرت رقیب قرار گرفته، از درون و بیرون زمینه سرنگونی اش فراهم شده است.
اما عامل درونی کودتای هفتم ثور ضمن این که رابطه مستقیم و تنگاتنگ با عامل بیرونی دارد، در یک جمله قابل بیان است و آن اینکه مردم افغانستان از زندانی که برای شان ساخته شده بود، خسته شده بودند. مردمان این سرزمین چیزی به غیر از جنگ، خشونت، سرکوب، استبداد، فقر، تبعیض های گوناگون، ذلت و شکنجه روحی و جسمی، چیز دیگری را در طول قرنهای اخیر تجربه نکرده بودند و به همین جهت هر اتفاقی که به شکسته شدن این زندان منتج می شد خواست مردم بود. در چنین وضعیتی هردو قدرت در درون افغانستان سپاه و لشکر فکری و سیاسی می ساختند؛ ولی شوروی آن زمان به این لشکرسازی هم سرعت داد و هم آن را سازمان یافته تر نمود. شوروی در آن زمان، با توجه به غفلت چهل ساله دولت شاهی و با استفاده از خواهش های باطنی روشنفکران و تحصیلکردگان آزادی خواه و با توجه به ذهنیت عامه مردم که از فقر، تبعیض و محرومیت تاریخی به جان آمده بودند، توانست یک جریان فکری سازمان یافته را ایجاد نماید.
خستگی مردم از وضع زندگی و رنج شان از تب
غیض و استبداد، در درون دربار هم درک شده بود و از همین رو سردار محمد داود با کودتای درون خانوادگی و اعلام تغییر نظام از سلطنت به جمهوریت و طراحی یک پلان انکشافی ملی در پی دگرگونی ساختارها و ذهنیت عامه برآمد؛ ولی او از یک طرف برای تحقق این برنامه انکشافی نیازمند کمک های خارجی بود و از جانب دیگر محتاج حمایت گسترده داخلی و رضایت توده های مردم. داود خان در جلب حمایت خارجی با همان رقابت سنتی شرق و غرب روبرو شد و نتوانست تعادل را حفظ کند و لذا در مواضع او چرخش های سریع و تندی دیده می شد. آخرین چرخشش پشت کردن به شوروی بود و همان باعث شد که روس ها به تسریع تحولات درونی افغانستان به نفع وابستگان سازمانی و ایدئولوژیکی شان برنامه ریزی کنند. از سوی دیگر در تغییرات درونی هم داود خان نتوانست رویه متفاوت تر از اسلافش را به کار گیرد. توفیق، او را همراهی نکرد. جمهوریت او متأسفانه در حد همان عنوان و آرمان باقی ماند و مفهوم آن به کار گرفته نشد. داودخان برنامه انکشافی عادلانه و ملی را طراحی کرد؛ اما این برنامه هم فقط در حد پلان و رؤیا باقی ماند و زمانی که مردم تغییر در ماهیت سیاست و دولتداری را حس نکردند، بیشتر با صداهای انقلابی و تحول گرایانه گوش سپردند و این حالت روس ها را تقویت و تحریک کرد و آنان نیز بر روند مداخله شان هم سرعت دادند و هم علنی تر کردند که در نتیجه داود خان هم بدون این که به هدف برسد غافلگیر شد ولی مردانه مقاومت کرد و تسلیم کودتاچیان نشد و سرانجام همراه با خانواده اش در ارگ ریاست جمهوری به شهادت رسید.
از سوی دیگر سیر تحولات در منطقه مثل انقلاب ایدئولوژیک در ایران و سقوط سلطنت کهن سال و پرقدرت و بهوجود آمدن نظام انقلابی به جای آن و همچنین رقابت هند و پاکستان و روی آوردن هردو کشور به سمت تولید سلاح های هسته ای نیز باعث شد که شوروی زودتر وارد عمل شود.
کودتای هفت ثور اما پایان مشکلات و دشواری ها در کشور نبود؛ بلکه آغاز یک دوره پردرد و رنج و ویرانی دیگر شد و به دلیل نفرت و ترس از ایدئولوژی مارکسیستی که فرایند هفتاد سال مباحثه و گفتگوی گسترده جهانی محسوب می شد، پیشینه اشغال و سرکوب ملت های مسلمان در آسیای میانه و قفقاز و استبداد وحشتناک دوران حاکمیت کمونیست ها در شوروی سابق بخصوص در عصر استالین، ذهنیت به شدت حساسی را در نزد مردم افغانستان در قبال حکومت کودتایی حزب دموکراتیک خلق پدید آورده بود. حکومت کودتایی نیز در همان ماه های نخست روی کار آمدنش با رفتار تند و شعارهای آتشین و برخورد عقده مندانه و انتقام گیرانه در تمامی عرصه ها و با همه جریان ها و طبقات مردم، بر شایعات و ذهنیت های موجود صحه گذاشت و مردم را به شورش و قیام خودجوش و سرتاسری واداشت. روسها مجبور به مداخله نظامی و اشغال افغانستان شدند و با تأسف کشور ما در نتیجه کودتای هفت ثور گواه بدترین و سیاه ترین دوره تاریخی خود شد که تا اکنون از پیکر زخمی اش خون می چکد.
اما درسی را که از حوادث زمینه ساز کودتای هفت ثور و حوادث پس از آن می توان آموخت، در بعد خارجی این است که تکیه بر قدرت های بیرونی و بازی با قدرت های خارجی بدون توجه به وضع درونی کشور و بدون درک واقعیت ها و بدون شنیدن صدای مردم و درک درد و رنج مردم، هیچ قدرتی را حفظ نمی تواند و درس دیگر هم این است که سیر حوادثی که منجر به کودتای هفت ثور و متعاقب آن اشغال کشور شد، ثابت می کند که کشور ما در موقعیت ژئوپلیتیکی و استراتژیکی خاصی قرار دارد و سیاست غیر متعادل، یک جانبه گرایی و مبتنی بر خصومت با برخی و وابستگی به برخی دیگر می تواند بازی با آتش باشد. شرایط خاص جغرافیایی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ما در میان منطقه ای متشنج ، پر از تضاد و تقابل منافع و در عین حال ظرفیت بالقوه اما بالای کشور ما در توسعه اقتصادی منطقه و جهان از یکسو و نیاز ما به همکاری منسجم دولت های مختلف دارای منافع مختلف برای استفاده از این ظرفیت ها از سوی دیگر، ما را وامی دارد که به سیاست معتدل، آرام ومتوازن بیندیشیم. در این رابطه طرح سیاست پنج حلقه ای رئیس جمهور در صورتی که درست مدیریت شود، می تواند این تعادل و توازن را به درستی عملی گرداند.
اما در بعد داخلی بزرگترین درس تاریخ این است که استبداد، سرکوب، تبعیض، بی عدالتی، نشنیدن صدای مردم، درک نکردن درد مردم و بی تفاوتی در قبال رنج و مصیبت های مردم می تواند هر آن آتشی را مشتعل نموده و همه را خاکستر کند. بدترین مرضی که در افغانستان شایع بوده و از حاکمان تا مردم را درگیر ساخته است، عادت کردن به وضع حاکم و موجود برای زمان طولانی و واکنش ناگهانی تند و انفجاری در برابر آن است. در آن دوره ستم، تبعیض، محرومیت و فقر برای مردم و زعمای کشور عادت شده بود، همانگونه که وابستگی به بیگانه و با قدرت بیگانه بر کشور مسلط شدن، راه پیروزی و تداوم قدرت تلقی می شد و همین وضعیت یک انفجار را پدید آورد. اکنون هم از اینکه برخی از حوادث و روند ها و مصیبت ها رفته رفته تبدیل به یک عادت می شود باید نگران بود. تکرار حوادث خونین و شنیدن نشدن ناله ها و ضجه های مردم و جنایت بی حد و حصر تروریستان و جریان های افراطی، رویه های قوم گرایانه افراطی، شایعه سازی، تهمت و تخریب و نمونه های بسیار دیگر از رویه های ناسالم و نظاره گر بودن این وضعیت، نباید برای ما اعم از دولت و ملت، تبدیل به یک عادت شود وگرنه ممکن است مثل گذشته انفجار خطرناکی را در پی داشته باشد.
دوم- رویداد هشت ثور
هشت ثور نتیجه و محصول فداکاری کم نظیر یک ملت فداکار، آزاده و سرفراز است؛ حماسه ملتی است که در طول چهارده سال بی دریغ فداکاری کرد و خالصانه در راه خدا و برای آزادی وطن میلیون ها شهید، معلول و مجروح داد و آوارگی و دربدری را تحمل کرد. شاید خاطرات فداکاری های مجاهدان راه خدا و شهدای ملت بزرگ ما در طول چهارده سال جهاد اگر درست گردآوری شود به صدها جلد برسد.
مردم ما در روزهایی که تصوری هم از رسیدن به قدرت و ثروت وجود نداشت و در سال هایی که زمین و آسمان کشور را آتش و خون گرفته بود، قهرمانانه ایستادند و هرگز جز رضای خداوند و انجام تکلیف الهی خواستی نداشتند.
در قضایای هشت ثور و حوادث بعد از آن باید به سه گروه به گونه جداگانه نگاه شود و این سه گروه باید از هم جدا گردند:
1. مجاهدین و توده های مردم افغانستان
2. رهبران و جریان های جهادی
3. دوستان و همکاران جهانی جهاد
دسته اول اختصاص به گروه و یا قوم و سمت خاصی ندارد و در حقیقت منسوب به همه مردم افغانستان هستند که با باور به ارزش های دینی و ملی و به طور متحدانه و با مشارکت و همگرایی بی نظیر ملی، خالصانه برای خدا و آزادی کوشیدند و بهای سنگینی پرداختند. نسبت به کار این دسته و خدمت و فداکاری شان هیچ تردید و عیب و ایرادی نیست.
این گروه هرچند در نزد نسل امروز شاید چندان شناخته شده نباشد و حتی مورد بی مهری و کم لطفی زیادی هم قرار گرفته باشد و تاوان نقص و کجی رفتار عده ای اندک از هم دوره های شان را هم بپردازد؛ اما اجر شان در پیشگاه خداوند محفوظ است و در برابرتاریخ سربلند و سرخ روی اند.
دولت و ملت افغانستان نباید فداکاری این مردم را فراموش کنند و باید در تمامی رده ها و سطوح از ظرفیت، صداقت و تعهد آنان استفاده شود و به خدمات شان در راه حفظ استقلال کشور ارج نهاده شود.
اما رهبران و جریان های جهادی جزء پیشتازان مبارزه آزادی خواهانه ملت ما بودند. آنها از درون مدارس، دانشگاه ها و از میان مردم برخاستند و با احساس مسؤولیت، به سازماندهی فکری و سیاسی مردم و بعدها به سازماندهی نظامی مجاهدین پرداخته، جهاد رهایی بخش را مدیریت ورهبری کردند.
آنان در شرایط سخت خطر کردند؛ شرایطی که تصور پیروزی و رسیدن به قدرت دشوار بود؛ اما آنان تعهد و مسؤولیت شناسی خود را نشان دادند؛ ولی از سوی دیگر عوامل زیادی از جمله شرایط سخت و دشوار جهاد، نبود فرصت کافی برای طراحی یک نظام با ثبات سیاسی، نا پختگی سیاسی و تا حدودی اختلاف برداشت ها و اندیشه ها باعث شد که این رهبران و جریان ها نتوانند بعد از پیروزی جهاد، دولت فراگیر و با ثباتی به وجود آرند؛ بلکه برعکس، منازعات داخلی، زمینه شکل نگرفتن دولت ملی و بدنامی مجاهدین و دلسردی و انزوای مردم را فراهم ساخت.
منازعات خونین و بدنام کننده بین گروه های جهادی تنها به خاطر بی تجربگی رهبران جهادی بوجود نیامد؛ بلکه عوامل دیگری هم بود. اعضای دولت شکست خورده وابسته به روس ها با شعار قومی به گروه های جهادی و دولت مجاهدین پیوستند و به شدت منازعات قومی را دامن زدند. کشورهای منطقه از شکل گرفتن دولت مستقل و مقتدر مجاهدین هراس داشتند و مداخلات نفاق افگنانه را شروع کردند و دولت های زیادی که به خاطر رقابت با روس ها از جهاد و مجاهدین حمایت می کردند، در طول جهاد از طریق شبکه های خود، روحیه افراط گرایی را علیه روس ها تقویت می کردند که رفته رفته این افراد و گروه ها به افراطیون مذهبی ضد همه و در نهایت به جریان های تندرو تروریستی و انتحاری تبدیل شدند.
دولتهای کمک کننده به جهاد از آنجا که هریک در حمایت از جهاد منافع خود را داشتند، برخی از آنان با شکست شوروی مأموریت خود را خاتمه یافته دیده و به نظاره گر تبدیل شدند و برخی دیگر از دور و نزدیک پس از پیروزی برای گرفتن سود شان هجوم آوردند و افغانستان و مجاهدین توان برآورده کردن منافع بس متضاد و متناقض آنان را نداشتند. جنگ های پس از هشت ثور در واقع تبارز تضاد خواست ها و تصادم منافع دوستان بیرونی دوران جهاد بود و همین منازعات و تضاد منافع است که باعث دوام جنگ تا به امروز گردیده است.
اما درسی که از هشتم ثور و پیامدهای آن باید آموخت این است که تصامیم شتاب آلود و نسنجیده، تسلیم مجبوریت ها شدن و درگیر منافع دیگران شدن برای ما خیلی مصیبت بار است. در جهان امروز اشتراک منافع وجود دارد و هیچ ملتی بدون اشتراک منافع با ملت های دیگر نیست؛ اما عاقلانه و خردمندانه و با تدبر و اندیشه سیاست کردن آن است که منافع ملی درک، تعریف و برجسته شده، نقاط مشترک منافع را با منطقه و جهان شناسایی و تعقیب کنیم و هیچ لزومی ندارد خود و ملت خود را درگیر منافع متضاد دیگران بسازیم.
جانبداری از سیاست های خاص یک دولتی که با سیاست خاص دولتی دیگر در تضاد است ما را و منافع ما را قربانی می کند. ما همیشه قربانی تصادم منافع دیگران بوده ایم. ما در نقطه ای با یک کشور و در نقطه دیگر با کشور دیگری منافع مشترک داریم و برای ما هردو مهم است نه یکی و لزومی ندارد به خاطر یکی دیگری را دشمن خود بسازیم.
دولت و ملت افغانستان در شرایط حساس تاریخ قرار دارند. ما در میان تضاد منافع قدرت ها، در دام افراطیت و تروریزم، در آتش جنگ کینه توزانه کشورهایی که تمام منافع خود را از ما می خواهند قرار داریم و از هر طرف مورد هجوم هستیم تا بشکنیم و به گذشته سیاه و ناامیدی برگردیم؛ ولی ما به گذشته برنمی گردیم و رو به پیش خواهیم رفت و قایق نجات خود را به سوی آینده روشن و با اقتدار و با عزت هدایت خواهیم کرد.
ما از گذشته آموخته ایم که نباید در میان انبوهی از شعارهای پوچ قومی و در نعره های بی محتوای افراطیت مذهبی و در هوا و هوس قدرت انحصاری، خود و آرمان های یک ملت را گم کنیم و به نیروی اجیر نفاق افکنی که فضای ذهنی مردم را مشوش و آلوده به کثافت نفاق قومی می سازند و میان ملت ما آتش کینه و تعصب روشن می کنند و بعضی هم زمینه را برای جنگ نیابتی قدرت ها و دولت های دارای منافع متضاد مهیا می سازند، اجازه ندهیم که به اهداف شان برسند. ملت افغانستان زمانی به آرامش می رسد که وحدت و برادری خود را حفظ کند.
به همین جهت باید گفت که امروز انتخابات فرصت گزینش مردم و زمینه تبارز اراده و اقتدار مردم و تعیین سرنوشت خود به دست خود است. نارسایی ها، کاستی ها و ضعف های عملیاتی گذشته و تهدیدات دشمن نباید مردم را ناامید ساخته و از صحنه دور کند و مردم نباید بخاطر کاستی ها از اصل پروسه که تنها راه به کرسی نشستن اراده و خواست مردم است دوری گزیند. تجربه انتقال قدرت با جنگ، کودتا و اشغال تجربه سخت، زیانبار و ویرانگری بوده است که ما پشت سر گذراندیم، همانگونه که تجربه نظام های میراثی و استبدادی چیزی جز زبونی و مظلومیت و بردگی حاصلی نداشته است. تجربه مردم سالاری و انتخابات گرچه تازه و پر نقص آغاز شده اما به یقین تجربه شیرین و تنها راه است.
دموکراسی در افغانستان هرچند نوپا است و دچار مخاطرات و تهدیدات زیاد اما مردم افغانستان ثمرات شیرین آن را به خوبی احساس می کنند. امروز در مورد آزادی های عمومی مخصوصا آزادی بیان، طبق گزارش اخیر سازمان گزارشگران بدون مرز افغانستان از میان 180 کشور در رده 118 قرار دارد و در سال گذشته با همه مشکلات و دشواری های آن، ما دو درجه ارتقا یافته ایم و جالب این است که در سطح کشورهای منطقه نسبت به همه همسایگان دور و نزدیک خود مانند هندوستان و پاکستان و ایران و ترکیه و همه کشورهای آسیای میانه و خاورمیانه پیشتاز هستیم و این محصول تحمل و مقاومت و مبارزات مردم و دوراندیشی و پایبندی حکومت افغانستان به ارزش های مردم سالاری است.
امروز بدون شک در ساحه امنیتی دچار صدها چالش هستیم و ضعف ها و ناتوانی های ناخواسته زیادی داریم و خود به آن اعتراف داریم و به همین جهت مردم هم حق دارند که در همه موارد و مخصوصا در رابطه به تأمین امنیت مراکز توزیع تذکره و مراکز ثبت نام و رأی دهی نگران باشند؛ اما از سوی دیگر ما در حکومت با تمام توان در مقابل خطرات خواهیم ایستاد و برای تأمین امنیت تمام کوشش خود را به کار خواهیم بست؛ ولی این خطرات و تهدیدات نباید باعث شود که ما در دل مردم ناباوری و ناامیدی ایجاد کنیم. خوشبختانه همه احزاب سیاسی، جامعه مدنی، علما، روشنفکران و جوانان ما ضمن ابراز نگرانی از امنیت که حق آنان هم هست؛ اما همگی بر این نکته اجماع دارند که ما هیچ راهی جز مقابله با تروریستان و هیچ راهی جز برگزاری انتخابات نداریم. این اجماع ناشی از این باور است که همه مردم ما و به خصوص جوانان، جامعه مدنی و مهم تر از همه زنان و بانوان ما دیگر نمی خواهند به گذشته سیاه برگردند و بار دیگر یوغ اسارت استبداد و زورگویی را بر گردن نهند و به آسانی و به سادگی دستاوردهای کلان تجربه 17 سال اخیر را از دست دهند.
امروز حکومت وحدت ملی همه تجربیات مثبت و منفی 40 سال تحولات پرفراز و نشیب گذشته را پیش روی خود دارد و هرگز نمی خواهد اشتباهات گذشته را تکرار کند. نظام سیاسی ما و حکومت ما نه مثل گذشته ها حکومت یک حزب و نظام تک حزبی است و نه حکومت انحصاری تباری و تک قومی؛ حکومتی است متعلق به همه مردم و به همه احزاب و جریان های سیاسی کشور و مصمم بر برگزاری انتخابات و تمثیل اراده مردم برای اعمال حاکمیت ملی و همچنین با پالیسی های روشن در زمینه اصلاحات همه جانبه و مبارزه با فساد و ایجاد شفافیت و طرح و تطبیق پروژه های کلان منطقه ای و ملی در جهت رشد اقتصادی و غلبه بر فقر و بیکاری.
آنچه برای همه ما مهم است حفظ و تقویت وحدت ملی و قرار گرفتن همه اقشار ملت در یک صف واحد و حمایت از دیدگاه ها و پالیسی های کلان حکومت در مورد اصلاحات همه جانبه سیاسی و اداری و اقتصادی و پشتیبانی بی دریغ از نیروهای جان برکف دفاعی و امنیتی کشور در مبارزه با دشمنان و تروریست های سیه دل و تاریک اندیش است.