امرالله صالح/ده ها سال است در مکاتب و دانشگاه / پوهنتون های داخلی تاریخ افغانستان را بصورت ناقص درس میدهند و از این رو فهم با سوادان جامعه از تاریخ واقعی افغانستان ابر آلود و خاکیست و آنهایی که خود به تکاپو و تلاش می پردازند و دستیاب به تحلیل درست میشوند از نظر تعداد بسیار اندک و کم اند.
اما با آنهم شعار آقای محمد اشرف غنی که میخواهد فصل نا تمام شاه امان الله را به اتمام برساند حتی در دل آنهایی که تاریخ میدانند نیز چنگ نمی زند. من از نزدیکان و حلقه خودی آقای رییس جمهور نیز نشنیده ام که این شعار او را تکرار کنند و یا معنی اش را بدانند. اما فرض کنیم یک تعدادی که میدانند شاه امان الله خان چه میخواست آیا میتوانند میان برنامه های او و آقای اشرف غنی شباهت منطقی و در عین حال مفید به حال کشور را پیدا نمایند.
متکی به پژوهش ها و آثار فراوان که در ارتباط با شاه امان الله خان موجود است در این تبصره کوتاه من دیدگاه ها و خیال های بزرگ او را که بی نتیجه ماند و در نهایت باعث سقوط اش گردید فهرست میکنم تا دریابیم چرا ادامه آن روش نه یک افتخار بلکه تجربه یک ناکامیست.
اول) شاه امان الله خان یک شاه و شاهزاده بود. اگر فصل او اخلال نمیشد سلسله حاکمیت به فرزند ارشدش یعنی شهبانو هندیه میرسید و امروز افغانستان زیر اداره ملکه حاکمه می بود. هیچ نشانه یی از اینکه در آن زمان امان الله خان برای انتقال قدرت به شخص بیرون خانواده داشته باشد وجود ندارد. آیا محمد اشرف غنی میخواهد همان فصل را ادامه بدهد و تجربه ناکام و پوسیده را که زعامت به خواست ارگ نه به خواست ملت به میان آید باز به تجربه بگیرد.
دوم) شاه امالله خان پس از سفر اروپا مجذوب پیشرفت های آنجا شده بود و مردم افغانستان را از دید فکری بسیار عقب افتاده میدید و باور به اجماع نداشت و میخواست قبل از اصلاح ذهن مردم نهادها را اصلاح نماید. حالا نیز آقای اشرف غنی بدون ایجاد ذهنیت اصلاح طلب در جامعه مردم را شایسته مشوره و مصلحت نمیداند و میخواهد همان فصل نا تمام را ادامه دهد چون ایشان نیز با تجربه از امریکا و بانک جهانی فکر میکند رهبریست از قرن ۲۱ در راس مردم ای از قرن ۱۸ و یا ما قبل آن .
سوم) شاه امان الله خان به خواست های لویه جرگه که خود براه انداخته بود وقعی و احترامی نگذاشت و اکثر نماینده های مردم از تمام اقوام با کینه و خصومت کابل را ترک گفتند. اقای اشرف غنی به هیچ فیصله ولسی جرگه حرمت نمیگذارد چون باید آن فصل را ادامه دهد و تمام نماید.
چهارم) شاه امان الله خان آدم شهری بود و باورش به این بود که ولایات و حاشیه ها در موقعیتی نیستند که به مسایل مرکزی و بزرگ نظر بدهند و به همین خاطر دوران او پر از اغتشاش حاشیه ها بود زیرا مردم نمیدانستند او چه میخواهد و چرا میخواهد. او دستگاه پیام رسان نداشت و قشرهای موثر جامعه که باید در رساندن روایت و پیام او کمک میکردند همه از دستگاه دولت بیگانه شده بودند. ادامه فصل او در ۲۰۱۸ معنی اش چیست ؟ آیا ادامه همان روش ناکام.
پنجم) ملکه ثریا متولد دمشق بود و مادرش سوری بود و او در یک محیط و خانواده کاملا سکولار بزرگ شده بود. بانوی اول آن زمان افغانستان از دید احساسات هیچ وجه مشترک با زنان افغانستان نداشت و در یک محیط کاملا مجزا از عوام بزرگ شده بود.
شاه به یقین زیر تاثیر نظریات و احساسات او میخواست کارهای انقلابی به زنان انجام دهد. خانم رولا غنی ممکن است نظریات خوب برای زنان افغانستان داشته باشد اما آیا دستگاه ارگ به زنانی که برخاسته از ته جامعه و درد دیده باشند تماس نهادینه دارد. آیا به زنان غیر درباری جایگاهی ایجاد شده است و یا اینکه باید همان فصل ادامه یابد.
ششم) یکی از ناکامی های بیشتر زعمای معاصر افغانستان این است که روش و میتود سنجش احساسات مردم را نمیدانند و میخواهند مردم را در قفس فکری خود داخل سازند. هرکسی که بر علیه شاه امان الله خان انتقاد کرد شاه او را نادان خطاب کرد. آیا هرکس که انتقاد میکند بازهم نادان است و باید فصل ناتمام او به پیش رود. به یقین که ما نشانه های ادامه آن فصل را می بینیم.
هفتم) شاه امان الله خان تفسیر خودش را از دین و دیانت داشت و برداشت های او در تضاد مستقیم با طبقه روحانیت قرار داشت. او به جای اینکه در امور دینی دخالت نکند و بگذارد ملاها و روحانیون کار خود را کنند هر از گاهی تلاش میکرد نشان دهد که بهتر از ملاها میداند. همان روش امروز نیز در وجود آقای اشرف غنی دیده میشود. مردم افغانستان هیچ توقع از آقای غنی در ارتباط به دانش و فهم دین ندارند.
افغانستان در فقدان ملا و عالم دین قرار ندارد. با دین بودن از دین دانستن فرق دارد. هر دیندار و با دیانت که کوشش نماید نشان دهد در عین حال دین را میداند حداقل امروز با واکنش صدها هزار عالم، ملا، نیمچه ملا و غیره مواجه میشود چنانچه آقای غنی مواجه است. ولی چون شعار داده است که باید فصل ناتمام را ادامه دهد روش خویش را تغییر نمیدهد. کافیست آقای غنی ثابت سازد با دیانت است نه دین شناس و متخصص دین.
هشتم) شاه امان الله خان در مناسبات خارجی بر کرزما و جذابیت شخصی خویش بیشتر حساب میکرد تا بر جایگاه افغانستان در مناسبات منطقوی و بین المللی. هر رهبر که فکر کند حمایت خارجی یک ثابت است اشتباه عظیم کرده است. این اشتباه که هرکه در ارگ رسید ثابت، غیر منقول و غیر مصرفیست ذهنیت و باوریست مانند سرطان که صاحبش را می پوساند و نابود می سازد. متاسفانه امروز ما شاهد همان رفتار و ذهنیت استیم.
نهم) شاه امان الله خان نتوانست، نخواست و یا باور به ساختن اجماع نداشت و با اتکا به قوه قهریه و منابع دولتی در یک کشمکش گسترده و پراکنده زمین گیر شد و بالاخره فرار نمود. اولویت بندی یکی از مهم ترین اصول رهبریست. اگر تنها حبیب الله خان کلکانی دشمن شاه امان الله می بود به یقین که سلطنت او سقوط نمیکرد. به دلایل تاکتیکی و جغرافیایی حبیب الله خان توانست زودتر کابل را تسخیر کند درحالیکه نارضایتی از شاه سراسری و فرا قومی بود. حالا نیز نیاز است که از منابع و امکانات دولتی به صورت هدفمند و به اساس اولویت بندی استفاده صورت گیرد.
فهرست انتقام های آقای اشرف غنی بسیار دراز شده است. حداقل من پنجاه مورد از وعده های او را که گفته است انتقام میگیرم با خود دارم. چرا باید دو پا را در یک موزه کرد. چرا انعطاف و نرمش نشان نداد. آیا ادامه فصل ناتمام اینقدر مهم است. آیا فصل شاه امان الله خان مهم است یا فصل افغانستان.
دهم) شاه امان الله خان یک شخصیت در نیمه اول قرن بیستم بود که در آن زمان مسلط ترین قدرت در منطقه انگلیس ها و روس ها بودند. او نه انگلیسی میدانست و نه روسی و به جز از تاثیر پذیری احساساتی از پیشرفت های اروپا نشانه ای از اینکه مطالعه عمیق داشته باشد در دست نیست. هیچ اثر کتبی به جز از چند سخنرانی کوتاه از او بجا نمانده است در حالیکه او ده ها سال وقت داشت تا خاطرات اش را بنویسد و آنچه آقای اشرف غنی ادعا دارد فصل اش را به قلم بکشد. چیزی از دست و قلم شاه و حتی وزرایش وجود ندارد که ما به آن مراجعه نمایم. منابع و ماخذی که بر کارنامه های او پرداخته اند بیشتر خارجی و انتقادی اند. وقتی انگلیس ها و روس ها دیدند او در برابر خشم مردم افغانستان قرار گرفته است و حمایت از او قیمت بلند، کار دارد هیچ کاری برایش نکردند و در دسیسه علیه او شریک مستقیم و غیر مستقیم شدند. ادامه این روش چه افتخاری را در پی دارد که باید آقای اشرف غنی به آن تاکید کند.
بازهم اگر فصل شاه امان الله خان از دید توسعه اقتصادی و دولت سازی مولفه هایی دارد بهتر است که بصورت منظم و کتبی در اختیار مردم قرار گیرد تا همه بدانند تکمیل فصل نا تمام آن عصر معنایش چیست. در غیر آن شعار فصل نا تمام به جز سرگیچی چیزی در اذهان تداعی نمیکند.
اما با آنهم شعار آقای محمد اشرف غنی که میخواهد فصل نا تمام شاه امان الله را به اتمام برساند حتی در دل آنهایی که تاریخ میدانند نیز چنگ نمی زند. من از نزدیکان و حلقه خودی آقای رییس جمهور نیز نشنیده ام که این شعار او را تکرار کنند و یا معنی اش را بدانند. اما فرض کنیم یک تعدادی که میدانند شاه امان الله خان چه میخواست آیا میتوانند میان برنامه های او و آقای اشرف غنی شباهت منطقی و در عین حال مفید به حال کشور را پیدا نمایند.
متکی به پژوهش ها و آثار فراوان که در ارتباط با شاه امان الله خان موجود است در این تبصره کوتاه من دیدگاه ها و خیال های بزرگ او را که بی نتیجه ماند و در نهایت باعث سقوط اش گردید فهرست میکنم تا دریابیم چرا ادامه آن روش نه یک افتخار بلکه تجربه یک ناکامیست.
اول) شاه امان الله خان یک شاه و شاهزاده بود. اگر فصل او اخلال نمیشد سلسله حاکمیت به فرزند ارشدش یعنی شهبانو هندیه میرسید و امروز افغانستان زیر اداره ملکه حاکمه می بود. هیچ نشانه یی از اینکه در آن زمان امان الله خان برای انتقال قدرت به شخص بیرون خانواده داشته باشد وجود ندارد. آیا محمد اشرف غنی میخواهد همان فصل را ادامه بدهد و تجربه ناکام و پوسیده را که زعامت به خواست ارگ نه به خواست ملت به میان آید باز به تجربه بگیرد.
دوم) شاه امالله خان پس از سفر اروپا مجذوب پیشرفت های آنجا شده بود و مردم افغانستان را از دید فکری بسیار عقب افتاده میدید و باور به اجماع نداشت و میخواست قبل از اصلاح ذهن مردم نهادها را اصلاح نماید. حالا نیز آقای اشرف غنی بدون ایجاد ذهنیت اصلاح طلب در جامعه مردم را شایسته مشوره و مصلحت نمیداند و میخواهد همان فصل نا تمام را ادامه دهد چون ایشان نیز با تجربه از امریکا و بانک جهانی فکر میکند رهبریست از قرن ۲۱ در راس مردم ای از قرن ۱۸ و یا ما قبل آن .
سوم) شاه امان الله خان به خواست های لویه جرگه که خود براه انداخته بود وقعی و احترامی نگذاشت و اکثر نماینده های مردم از تمام اقوام با کینه و خصومت کابل را ترک گفتند. اقای اشرف غنی به هیچ فیصله ولسی جرگه حرمت نمیگذارد چون باید آن فصل را ادامه دهد و تمام نماید.
چهارم) شاه امان الله خان آدم شهری بود و باورش به این بود که ولایات و حاشیه ها در موقعیتی نیستند که به مسایل مرکزی و بزرگ نظر بدهند و به همین خاطر دوران او پر از اغتشاش حاشیه ها بود زیرا مردم نمیدانستند او چه میخواهد و چرا میخواهد. او دستگاه پیام رسان نداشت و قشرهای موثر جامعه که باید در رساندن روایت و پیام او کمک میکردند همه از دستگاه دولت بیگانه شده بودند. ادامه فصل او در ۲۰۱۸ معنی اش چیست ؟ آیا ادامه همان روش ناکام.
پنجم) ملکه ثریا متولد دمشق بود و مادرش سوری بود و او در یک محیط و خانواده کاملا سکولار بزرگ شده بود. بانوی اول آن زمان افغانستان از دید احساسات هیچ وجه مشترک با زنان افغانستان نداشت و در یک محیط کاملا مجزا از عوام بزرگ شده بود.
شاه به یقین زیر تاثیر نظریات و احساسات او میخواست کارهای انقلابی به زنان انجام دهد. خانم رولا غنی ممکن است نظریات خوب برای زنان افغانستان داشته باشد اما آیا دستگاه ارگ به زنانی که برخاسته از ته جامعه و درد دیده باشند تماس نهادینه دارد. آیا به زنان غیر درباری جایگاهی ایجاد شده است و یا اینکه باید همان فصل ادامه یابد.
ششم) یکی از ناکامی های بیشتر زعمای معاصر افغانستان این است که روش و میتود سنجش احساسات مردم را نمیدانند و میخواهند مردم را در قفس فکری خود داخل سازند. هرکسی که بر علیه شاه امان الله خان انتقاد کرد شاه او را نادان خطاب کرد. آیا هرکس که انتقاد میکند بازهم نادان است و باید فصل ناتمام او به پیش رود. به یقین که ما نشانه های ادامه آن فصل را می بینیم.
هفتم) شاه امان الله خان تفسیر خودش را از دین و دیانت داشت و برداشت های او در تضاد مستقیم با طبقه روحانیت قرار داشت. او به جای اینکه در امور دینی دخالت نکند و بگذارد ملاها و روحانیون کار خود را کنند هر از گاهی تلاش میکرد نشان دهد که بهتر از ملاها میداند. همان روش امروز نیز در وجود آقای اشرف غنی دیده میشود. مردم افغانستان هیچ توقع از آقای غنی در ارتباط به دانش و فهم دین ندارند.
افغانستان در فقدان ملا و عالم دین قرار ندارد. با دین بودن از دین دانستن فرق دارد. هر دیندار و با دیانت که کوشش نماید نشان دهد در عین حال دین را میداند حداقل امروز با واکنش صدها هزار عالم، ملا، نیمچه ملا و غیره مواجه میشود چنانچه آقای غنی مواجه است. ولی چون شعار داده است که باید فصل ناتمام را ادامه دهد روش خویش را تغییر نمیدهد. کافیست آقای غنی ثابت سازد با دیانت است نه دین شناس و متخصص دین.
هشتم) شاه امان الله خان در مناسبات خارجی بر کرزما و جذابیت شخصی خویش بیشتر حساب میکرد تا بر جایگاه افغانستان در مناسبات منطقوی و بین المللی. هر رهبر که فکر کند حمایت خارجی یک ثابت است اشتباه عظیم کرده است. این اشتباه که هرکه در ارگ رسید ثابت، غیر منقول و غیر مصرفیست ذهنیت و باوریست مانند سرطان که صاحبش را می پوساند و نابود می سازد. متاسفانه امروز ما شاهد همان رفتار و ذهنیت استیم.
نهم) شاه امان الله خان نتوانست، نخواست و یا باور به ساختن اجماع نداشت و با اتکا به قوه قهریه و منابع دولتی در یک کشمکش گسترده و پراکنده زمین گیر شد و بالاخره فرار نمود. اولویت بندی یکی از مهم ترین اصول رهبریست. اگر تنها حبیب الله خان کلکانی دشمن شاه امان الله می بود به یقین که سلطنت او سقوط نمیکرد. به دلایل تاکتیکی و جغرافیایی حبیب الله خان توانست زودتر کابل را تسخیر کند درحالیکه نارضایتی از شاه سراسری و فرا قومی بود. حالا نیز نیاز است که از منابع و امکانات دولتی به صورت هدفمند و به اساس اولویت بندی استفاده صورت گیرد.
فهرست انتقام های آقای اشرف غنی بسیار دراز شده است. حداقل من پنجاه مورد از وعده های او را که گفته است انتقام میگیرم با خود دارم. چرا باید دو پا را در یک موزه کرد. چرا انعطاف و نرمش نشان نداد. آیا ادامه فصل ناتمام اینقدر مهم است. آیا فصل شاه امان الله خان مهم است یا فصل افغانستان.
دهم) شاه امان الله خان یک شخصیت در نیمه اول قرن بیستم بود که در آن زمان مسلط ترین قدرت در منطقه انگلیس ها و روس ها بودند. او نه انگلیسی میدانست و نه روسی و به جز از تاثیر پذیری احساساتی از پیشرفت های اروپا نشانه ای از اینکه مطالعه عمیق داشته باشد در دست نیست. هیچ اثر کتبی به جز از چند سخنرانی کوتاه از او بجا نمانده است در حالیکه او ده ها سال وقت داشت تا خاطرات اش را بنویسد و آنچه آقای اشرف غنی ادعا دارد فصل اش را به قلم بکشد. چیزی از دست و قلم شاه و حتی وزرایش وجود ندارد که ما به آن مراجعه نمایم. منابع و ماخذی که بر کارنامه های او پرداخته اند بیشتر خارجی و انتقادی اند. وقتی انگلیس ها و روس ها دیدند او در برابر خشم مردم افغانستان قرار گرفته است و حمایت از او قیمت بلند، کار دارد هیچ کاری برایش نکردند و در دسیسه علیه او شریک مستقیم و غیر مستقیم شدند. ادامه این روش چه افتخاری را در پی دارد که باید آقای اشرف غنی به آن تاکید کند.
بازهم اگر فصل شاه امان الله خان از دید توسعه اقتصادی و دولت سازی مولفه هایی دارد بهتر است که بصورت منظم و کتبی در اختیار مردم قرار گیرد تا همه بدانند تکمیل فصل نا تمام آن عصر معنایش چیست. در غیر آن شعار فصل نا تمام به جز سرگیچی چیزی در اذهان تداعی نمیکند.