روز دوم عید است، همه خبرنگاران آمده اند در دفتر خبرگزاری صدای افغان، تا یک دیگر را در آغوش گیرند، عید را به همدیگر تبریک گویند. همکاران خبرگزاری یکی بعد از دیگری از راه می رسند و با خوش و بش عید را تبریک می گویند.
اکثر همکاران به دیدار رئیس خبرگزار ی صدای افغان می روند تا عید را تبریک گویند و هم تجدید دیدار کنند. دهلیز خبر گزاری خلوت است و من که قبلا عید را تبریک گفته ام از فرصت استفاده کنم و در غیبت سایر همکاران به سراغ انترنت می روم تا ببنیم که در فضای مجازی چه خبر است. طبق معمول صفحه ای مجازی فیسبوک را باز می کنم تا خبر ها و رخدادهای احتمالی را رصد کنم.
از طرف دیگر در روزهای تعطیلی چون عید که در کشور ما که با شور و حال خاصی برگزار می گردد، اطلاع یافتن از رخداد های پیرامون جز مراجعه به صفحه های اجتماعی میسر نیست. در این روزها روزنامه ها و هفته نامه بسته اند، کارمندان این رسا نه های چاپی در تعطیلی به سر می برند.
طبق معمول فضای مجازی مشحون و مملو از تبریکات عید به همدیگراست. اما پرترافیک نیست. گویا کثیری از کاربران صفحه های اجتماعی مصروف دید و بازدید از خانواده ها و از خویشان و نزدیکان هم هستند و فرصت این که به صفحه های خود مراجعه کنند اندک است.
گرچه تیلفون های هوشمند بر جای کامپیوتر نشسته و بسیاری از هم وطنان، اینتر نت را همواره با خود دارند؛ اما برای برخی ها رد و بدل کردن پیام با گوشی های موبایل چندان خوش آیند نیست یا هزینه بر است. من به سراغ لپتابم می روم تا ویدویی راباز کنم که یکی از دوستان برایم ارسال کرده است. می بینم ویدیو فیلم کارتونی است که عید سعید قربان را تبریک گفته است. منهم متقابلا عید ر ا تبریک می گویم و از خداوند طلب توفیق برایم خودم ودوستانم می کنم.
برخی دوستانی که از اروپا استاتوس می گذارند؛ گویا تجلیل عید قربان را چندان خوش آیند نمی دانند، از این جهت عید را با لحن زننده ای به تمسخر گرفته و گفته اند که ماعید نداریم، عید یعنی چه، حج رفتن به چه معنا است، در کشور ما هر روز انتحار وانفجار می شود همه درغم و اندوه به سرمی برند! دوست دیگری از کابل نوشته است که در این آشفتگی عید کیلوی چند است!
این لحن می رساند که کثیری ازما(مردم افغانستان) عید را در سطح ذهنیت های خود تقلیل داده ایم و گمان می بریم که عید یعنی همین بازی های کودکانه و خوشی های کوچه بازاری و احیانا پوشیدن جامه های نو و یا حنا کردن دست و پای است.
وقتی با استاتوس های این چنینی مواجه می شوم، دلم می گیرد، حیفم می آید که چند کلمه ای درباره عید ننویسم. گرچه می دانم که حق مطلب را ادا کرده نمی توانم، برای این که تصویر مطلوبی از عید را در فضای مجازی به اشتراک بگذارم، نیازمند آنست که به چند منبع و مرجع مراجعه کنم تا دوستانی که– احیانا - دچار خطا شده اند و ازعید برداشت و خوانش ناصواب دارند را از اشتباه برون بیاورم. زمان کوتاه است می کوشم از ذهنم مدد گیرم چند کلمه ای بنویسم تا حد اقل خود را آرام ساخته باشم. می نویسم که عید خوشی های کودکانه نیست. عید عودت به سوی خداوند است. به ویژه عید قربان که با نام حضرت ابراهیم (ع) و فرزند او حضرت اسماعیل(ع) گره خورده است. این دو بزرگوار که نمادها و اسطوره های مهمی از ایثار و از خود گذشتگی به درگاه خداوند هستند، چگونه در ذهن های کوتاه و قاصر ما جای گرفته هم سنگ وهمردیف بازی های کودکانه شده اند. چند کلمه ای می نویسم اندکی دلم خنک می شود، طبق معمول به ورق زدن صفحه های بیشتر صفحه های اجتماعی می پردازم ، با دو ویدویی بر می خورم که همین صبج امروز (دوم عید قربان) در این صفحه ها قرار گرفته است. از توضیحی که در ابتدای این ویدیو می بینم مرا وا دارمی کند تا محتوای آن را حتما نگاه کنم. ویدیو به سختی و با قطع و وصل های پیهم قابل مشاهده است. مصاحبه برخی رسا نه های گروهی با تعدادی از جوانان دانشجو است، که دیروز شام(روز اول عید قربان) به مهمانی رئیس جمهور رفته اند. مصاحبه در داخل یک بس (موتر) صورت می گیرد. تعدادی از دانشگاهیان دختر و پسر دیده می شوند. دانشجویانی که آشفتگی و حس نفرت از چهره های شان نمایان است.
یکی می گوید طبق معمول همه سال روز دوم عید تعدادی از دانشجویانی که به دلایل گونا گون در لیلیه(خوابگاه) می مانند و نمی توانند به خانه های خود در اطراف بروند، مهمان رئیس جمهور می شوند، یعنی که رئیس جمهور گویا در حق این دانشجویان لطف می کند، این ها را به حضور خود می خواند تا هم با مشکلات دانشجوها و دانشگاه آشنا شود، از مشکلات درسی شان بپرسد و راه حل هایی –احتمالا- ارایه دهد و هم مشکلات را از زبان دانشجویان مستقیما بشنود.
این دانشجویان هم در همین روند انتخاب شده اند و به ارگ ریاست جمهوری رفته بودند تا مهمان رئیس جمهوری شوند و از زبان رئیس جمهور حرف هایی خودمانی بشنوند و با ذهن آرام از گفته ها و به اصطلاح فرمایشات ریاست جمهور به خوابگاه های خود برگردند. اما امسال برخلاف سالهای گذشته، این دلهای پر آمید وقتی به دروازه ارگ ریاست جمهوری می رسند، با چهرهای عبوس، دلهای پر کینه و برخورد های خشن و نا انسانی محافظان ارگ ریاست جمهوری مواجه می شوند.
آن گونه که دانشجویان دراین ویدیو ها شرح می دهند، نه تنها با این جمع، چون مهمان ریاست جمهوری برخورد نمی شود، چنان معامله صورت می گیرد انگار این جمع را از زندان برای محاکمه برده باشند.
گرچه از نظر قانون اساسی افغانستان و قوانین بین المللی کسی حق ندارد که به صرف متهم بودن فردی یا جمعی را مورد تحقیر یا توهین قرار دهد، اما گویا محافظان ریاست جمهوری بدتر از یک متهم با این دانش جویان مواجه می شوند. چگونه می توان چنین برخوردهای تند، زننده و خلاف همه نورم ها اخلاقی را توجیه کرد؟
با آن که رفتن این جمع در هماهنگی با ارگ ریاست جمهوری صورت گرفته، اما به گفته دختر دانشجویی که مصاحبه می کند: "برخورد ها چنان غیر انسانی، خشن و دور از ادب و انسانیت بود که می شرمیم که آن را در رسانه های گروهی برزبان آوریم". یکی از گفته های محافظان ارگ این بوده که شما گدا هستید این جا به گدا چیزی نمی دهند.
این دختر دانشجو با گلوی عقده مند و دل پر درد می گوید: ما جز این که این گونه برخوردها را به پای تعصب های قومی رئیس جمهور و اطرافیان او بگذاریم، دلیلی دیگری بر این توهین های آشکار نمی بینیم.
فضایی که در میان بس(موتر سرویس) حاکم است، سخت آزار دهنده و اندوهگین است. این دانشجو اعم از دختر و پسر در میان بس چنان با بغض نشسته اند که گویا زندانیانی هستند که به زندان منتقل می شوند. مصاحبه این جمع با رسانه های گروهی از تلخ ترین رخدادهای روز دوم عید برای من بود.
شاید هر کسی دیگر اگر جای من بود که این بداخلاقی های آشکار و زننده و غیر قابل توجیه را تجربه می کرد چنین برافروخته می شد. و نسبت به این تعصب های کور جمع جاهل که به گرد رئیس جمهور قرار دارند، انزجار و تنفر خود را اعلام می کرد.
این روز برای من روزی سخت و خیلی جانکاه بود که در یک کشوری که سخن از دموکراسی می رود، رئیس جمهور آن از حقوق اساسی شهروندان سخن می زند و بر برابری حقوقی تمام شهروندان تاکید می کند، این گونه برخورد صورت گیرد و این گونه انزجار عمومی به وجود آورد.
نتیجه ای که من گرفتم این بود که در کشور های جهان سوم از جمله افغانستان، گرچه سخن از دموکراسی و حقوق بشر می رود، اما حاکمان ما هنوز با روح و روان استبداد گران زندگی می کنند، هنوز زود است که فرهنگ دموکراسی در ذهن و روان این ها کارگر افتد، فضای ذهنی این حکومت با فرهنگ تساهل وهم پذیری خوی گیر شود.
در نتیجه اگر رئیس جمهور مقصر نباشد، باز هم این ذهنیت به وجود می آید که رئیس جمهوری که نتواند گرد و اطراف خود را از افراد نابکار و فاسد پاک کند، چگونه توقع باید داشت که او در اصلاح کشوری موفق شود که فساد از دروازه و دیوار آن می بارد.