تاریخ انتشار :دوشنبه ۱۷ حمل ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۵۲
کد مطلب : 109427
یک سال پس از انتخابات!
شانزدهم حمل سال گذشته مرحله اول  انتخابات ریاست جمهوری درافغانستان برگزار گردید. درآن انتخابات هشت نامزد شرکت کرده بودند که دوتن ازاین نامزدان با رای بیشتر به دورم دوم راه یافتند وبعد از دوماه بار دیگر مردم به پای صندوق های رای گیری رفتند.
از آن زمان تا کنون یک سال می گذرد اما بحران انتخابات هنوز خاتمه نیافته،گرد و خاک انتخابات سال گذشته هنور فرو ننشسته،وزرای کابینه تعیین نشده و برخی ریاست های حکومت هنوز با سرپرست ها اداره می شود. این در حالیست که حکومت وحدت ملی نیز به یک دیوار کجی شباهت دارد که با اندک بادی ممکن است تعادل خود را از دست بدهد رو به انهدام رود.
شاید مهیب ترین و مهم ترین پرسشی که در ذهن اکثریت ما افغانها در سالهای گذشته ایجادشده باشد آنست که چرا در افغانستان انتخابات هنوز جایگاه خود را نیافته و هر بار که انتخاباتی برگزار شده است نه تنها گرهی گشوده نگشته که ده ها گره بر گره های گذشته افزوده شده که کشور را با بحران تمام عیاری نیز مواجه ساخته است.
در انتخابات پارلمانی گذشته تمام کاسه کوزه ها بر سرحکومت کرزی شکسته شد که در انتخابات دخالت کرد و نخواست انتخابات یک روند ملی و دموکراتیک ر ا طی کند .
در دور دوم نیز تقریبا تجربه گذشته تکرار شد و انتخابات از فلسفه دموکراتیک و مدنی خود به صورت قومی در آمد .
حکومتی که به وجود آمده است به هیچ عنوان یک حکومت انتخابی نیست بلکه حاصل بحران انتخاباتی است که از روی ناگزیری و برای جلوگیری از بحران بیشتر به وجود آمده است.
اگر به علت ها و دلایلی ناراستی انتخابات توجه صورت گیرد بر دو سویه و سطح می توان نفس انتخابات را مورد تحلیل و نقد قرار داد.
یکی آنست که متاسفانه حکومت افغانستان در سیزده سال گذشته فاقد درک مدنی و دموکراتیک از معنای انتخابات بوده است بدین معنا که انتخابات به عنوان روندگزینش حاکمان، فلسفه آن در افغانستان یا در مجموع کشورهای شرقی به وجود نیامده ،حکومتی که می خواهد بر بنیاد های نوین و دموکراتیک کشور خود را سامان دهد باید قبل از همه یک بستر نظری فراهم باشد و حکومت ها این زمینه و بستر را فرا گرفته باشند.
فیلسوفان سیاست بدین باوراند که یکی از ارکان مهم دموکراسی ها در دنیا باور مندی حکومت ها به ارزش های دموکراتیک است. هر گاه حکومتی به حق مشروع مردم و شهروندان کشور باور داشته باشد و انتخابات را به عنوان تجلی حق شهروندی به رسمیت بشناسد می کوشد با ایجاد ساز و کار مناسب و در پیش گرفتن تمهیدات لازم به بر گزاری انتخابات شفاف تا حد ممکن مبادرت ورزد و زمینه های مشارکت عمومی را در ساختار نظام سیاسی کشور فراهم کند و به تدریج روند یا پروسه را نهادینه سازد.
این آگاهان به این نکته توجه دارند که در هیچ جای دنیا مردم از آگاهی یک سانی برخوردار نیستند و همه به یک سویه و یکسان از حقوق شهروندی خود اطلاع ندارند.
ولی باورمند ی حکومت ها به اصول و ارزش های دموکراسی به شهروندان کمک می کند که به تدریج همان گونه که در یک فرایند دموکراتیک سهم می گیرند و به ایفای نقش شهروندی خود می پردازند به نحوی این فرهنگ نهادینه نیز می شود و فرهنگ دموکراتیک شکل می گیرد.
سویه دوم برگزاری انتخابات دموکراتیک مربوط به فراگیر شدن فرهنگ دموکراتیک است.
نخستین گام در فرهنگ دموکراتیک گذشت و عبور کردن از فرهنگ قومی است . تا وقتی کسی یا گروهی در دام قوم و قومیت و نژاد گرفتار است و تمام هویت خود را در وجود رهبر قومی می بیند برای آن فرد و یا گروه حق شهروندی و مشارکت در سرنوشت خود از اولویت ها شمرده نمی شود. او رهبر قوم و قبیله را نماد و نمونه همه ارزش ها می شناسد و وقتی رهبر در ساختار قدرت سهیم است تصور می برد که انگار او شرکت جسته است. تجربه چند سال انتخابات در افغانستان نشان داده ،کسانی که در انتخابات شرکت جسته اند وبه نامزد های ریاست جمهوری و یا پارلمانی رای داده اند هیچ گاه در ذهن شان خطور نکرده است که او حق داشته است که نسبت به سرنوشت خود مداخله کند یا برای آینده بهتر رای دهد، بلکه یا او را ملزم و مجبور کرده اند که رای دهد یا آن که از رهبر قومی کسب تکلیف کرده است که: اول این که رای بدهد یا نه ؟دوم آن که به چه کسی رای بدهد؟ این واقعیت ها نشان گر آنست که هنور در کشور و در میان جامعه ما انتخابات یک مفهوم کاملا ناشناخته است و هنوز هیچ جایگاه و مرتبه ای ندارد .
اگر به این قاعده نگریسته شود که هر پروسه و روندی که صورت عملی به خود می گیرد در بدو امر در ذهنیت آدم ها جایی برای خود باز می کند جزء آداب روزانه زندگی او می شود آنگاه در فعالیت های اجتماعی وسیاسی خود را بروز می دهد .
متاسفانه این قاعده هنوز در کشور ما بنانیافته است. بنابراین انتخابات در نگاه و نظر مردم ما هیچ ارزشی جز یک تقلید کورکورانه نیست . تقلیدی که سران و سیاست مداران کشور ما از کشورهای خارجی بر گرفته اند و در  داخل نیز مردم با تقلیدیا دستور رهبران قومی به پای صندوق های رای گیری رفته اند.
بنابراین روندی که در  دوسطح و سویه تقلیدی باشد چگونه ازاین روند تقلیدی محض نتایج نکو و ثمربخشی بتوان انتظار برد.
به بارنشستن فرهنگ دموکراسی در کشور ما بسته به مولفه های گوناگون است .یکی ازاین مولفه های مهم آنست که حکومت هایی در افغانستان زمام امور کشور را به دست می گیرند به ابتدایی ترین اصول دموکراسی پایبند باشند و بدان عمل کنند دراین صورت به آینده می توان امیدوار و خوش بین بود که به تدریج مردم به حقوق خود آگاهی پیدا کنند و انتخابات شکل و صورت جدی تری به خود بگیرد و برگزاری انتخابات زمینه ای برای بهبود وضعیت مردم شود . دوم آنست که فرهنگ اجتماعی از درون جامعه تغییر پیدا کند، فشار اجتماعی سبب شود که حکومت به فرهنگ مردم توجه کند.
اگر چنانچه ساختار اجتماعی ما هم چنین بدوی و غیر مدنی باقی بماند و رخنه و بحرانی در سازه اجتماعی قومی ایجاد نشود،ساختار قومی ناآکار آمدی خود را در سیاست نشان ندهد، بی هیچ شکی مردم سال های متمادی مقلد میمون وار کشور های غربی خواهد بود.
از این که چرا به پای صندوق رای گیری می روند و این انتخابات چه تاثیر برسرنوشت مردم خواهد گذاشت آگاه نخواهند شد و انتخابات همانند وسیله بی اهمیتی در دست رهبران فاسد قومی خواهد بود، و از آن در جهت تثبیت موقعیت خود استفاده خواهند کرد.
مولف : سید مظفر دره صوفی
https://avapress.net/vdcauon6049nwy1.k5k4.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

مطالب مرتبط