تاریخ انتشار :سه شنبه ۲۵ سنبله ۱۳۹۳ ساعت ۱۵:۲۰
کد مطلب : 98895
«ناهماهنگی» و «بلاتکلیفی» بزرگترین مساله تحصیل مهاجرین افغانستانی
از امروز پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» وارد فاز بررسی مشکلات تحصیلی دانش‌آموزان و دانشجویان مهاجر افغانستانی در ایران می‌شود. مشکلاتی که ظاهرا بیشتر از هر چیز ناشی از چیزی است به نام «ناهماهنگی».
به گزارش خبرگزاری صدای افغان(آوا) یکی از بزرگترین مسائل مهاجرین افغانستانی مقیم ایران، در تمام سال‌های مهاجرت مشکلات تحصیلی است و «ناهماهنگی» و «بلاتکلیفی» مهمترین، معضل درک و کنار آمدن با این مساله. مهاجرین افغانستانی سال‌های سال است که در ایران زندگی می‌کنند، خیلی‌هایشان چندین سال در ایران زندگی کرده‌اند و حالا برگشته‌اند، خیلی از آنها فرزندانشان را در ایران به دنیا آورده‌اند، خیلی‌ها خانواده‌های ایرانی-افغانستانی تشکیل داده‌اند، خیلی‌هایشان در ایران داکتر و مهندس شده‌اند و راهی افغانستان شده‌اند، خیلی‌هایشان اصلا در ایران، استاد دانشگاههای ایرانی شده‌اند، از مکتب تا دکتری را در ایران خوانده‌اند و خیلی‌هایشان هم از تحصیل محروم شده‌اند، بازمانده‌اند، از مدرسه و دانشگاه اخراج شده‌اند و....

به گزارش خبرگزاری تسنیم، دقیقا مثل خود واقعیت مهاجرت. تلخ و شیرین. این بار در آستانه شروع سال تحصیلی در ایران قصد داریم از امروز فاز جدیدی از پرونده «جان ایران، جان افغانستان» را درباره وضعیت تحصیل مهاجرین پیش ببریم. متن امروز فقط مقدمه‌‌ای بر اتفاقات چند سال اخیر تحصیلی در زمینه مهاجرین افغانستانی‌ ست.

***
۱. ابهام بزرگی درست در وسط ماجرای تحصیل مهاجرین افغانستانی در ایران وجود دارد. آنهایی که در ایران تحصیل کرده‌اند، در ایران به توانایی‌های تخصصی رسیده‌اند، بخش بزرگی از آنها هم خاطره خوشی از ایران ندارند. مقایسه آمار باسوادی مهاجرین در ایران با سایر کشورهای مهاجرپذیر منطقه، با جایی مثل پاکستان قابل مقایسه نیست. بیش از نیمی که افغانستانی‌هایی که داخل ایران آمدند باسواد برگشتند، برای حضور کودکان مهاجر قانونی در مدارس ایرانی منع قانونی وجود ندارد و دانشجویان افغانستانی نیز بعد از چندین و چند سال انتظار به جز یک بی‌سلیقگی در سال ۸۳، مجاز به شرکت در کنکور هستند. اما در عین حال، خیلی از محصلین و دانشجویان افغانستانی با خاطره خوبی از شرایط تحصیل در ایران، کشور را ترک نمی‌کنند. ماجرا کجاست؟

ماجرا دقیقا به مساله‌ای به نام «ناهماهنگی» و به تبع آن «بلاتکلیفی» برمی‌گردد. ناهماهنگی‌ بخش‌های مختلف یک نهاد مربوط، ناهماهنگی نهادهای مختلف مربوط، تصمیم‌های یک‌شبه و بدون دیدن تمام ماجرا و عدم وجود یک امنیت روانی به سبب وجود این «ناهماهنگی‌ها» نهایتا ماجرا را برای بخش بزرگی از مهاجرین تبدیل به یک دلخوری بزرگ کرده است.چند تا از این ناهماهنگی‌ها را مثال می‌زنیم.

الف) از ۳ سال پیش، ظاهرا تکلیف تحصیل کودکان مهاجر افغانستانی در مدارس ایرانی مشخص شده است. همه آنهایی که به صورت قانونی در ایران اقامت دارند به موجب بخش‌نامه دولت می‌توانند در مدارس ایرانی ثبت نام کنند. اما این فقط ظاهر ماجراست. درست است که بخش اعظمی از کودکان مهاجر قانونی به موجب این بخش‌نامه در مدارس ایرانی ثبت‌نام شده‌اند، اما گزارش‌های رسیده به تسنیم نشان می‌دهد، این بلاتکلیفی هنوز در بخش‌هایی وجود دارد. در بعضی از شهرها و مناطق شهری تهران، مدیران مدارس تصمیم‌گیرنده نهایی هستند و خیلی از آنها به بهانه جا نداشتن مدرسه از ثبت‌نام مهاجرین خودداری می‌کنند. در بعضی از مناطق آموزش و پرورش، ظاهرا تصمیم گرفته شده است که کودکان مهاجر فقط در بخش‌های حاشیه‌های شهر درس بخوانند و از این رو از ثبت‌نام آنها در مناطق اصلی شهر خودداری می‌شود و در خیلی از مدارس نیز مهاجرین ثبت نام می‌شوند و بعد از گذشت یکی دو ماه از آغاز سال از مدرسه به بهانه‌های واهی اخراج می‌شوند. تعداد این موارد در مقایسه با موارد کل ثبت‌نام بچه‌های افغانستانی اندک است، اگر چه تک تک آنها نیاز به بررسی و پاسخگویی دارد؛ اما نتیجه فرعی این اتفاق؛ به وجود آمدن این احتمال ذهنی است برای مهاجرین و به خصوص برای کودکان کم و سال مهاجر که هیچ اطمینانی از ثبت‌نام امسال آنها در مدارس وجود ندارد و هیچ اطمینانی برای حضور تا پایان سال آنها در مدرسه‌شان نیست و طبیعی است که این خود باعث به وجود آمدن هراس ذهنی و نتیجتا نارضایتی می‌شود.

بگذارید یک مثال دیگر و به روزتر بزنم: مهاجرین در سال‌های گذشته برای تحصیل کودکانشان در مدارس ایرانی باید مبلغی می‌پرداختند. امسال گفته شده است که این مبلغ دریافت نمی‌شود. خبر را خبرگزاری دولتd اعلام کرد و با این تیتر « هدیه دولت تدبیر و امید به مهاجرین افغانستانی» خب... جای خوشحالی هم داشت، هر چند که خبرهایی از پشت‌پرده ماجرا هم شنیده می‌شد. اما نتیجه چه شد؟ والدین کودکان مهاجر وقتی به مدرسه می‌رفتند برای ثبت‌نام کودکانشان باید تعهدنامه بلندبالایی را هم امضا می‌کردند، با این مضمون که به محض اینکه تکلیف شهریه اتباع خارجی برای حضور در مدارس ایرانی مشخص شد تعهد می‌دهم که این مبلغ را پرداخت کنم. خیلی ساده و واضح دوباره یک تهدید روانی برای خانواده‌هایی که چهار پنج فرزند مدرسه‌رو دارند و خیلی هایشان با دیدن همین برگه از ثبت‌نام منصرف شدند که معلوم نیست وسط سال بیایند سراغمان که فلان قدر بپردازید و نمی‌دانیم چه قدر... دوباره اینجا هم مشکل پرداخت یا عدم پرداخت آن هزینه نیست، آن عدم اطمینان و مشخص بودن تکلیف است که ماجراساز است.

این الزام به بلاتکلیفی برای مهاجرین افغانستانی ظاهرا دست بردار نیست و حتی اتفاقات خوشی مثل معافیت مهاجرین از پرداخت شهریه را هم می‌تواند به همین سادگی تبدیل به یک خاطره حداقل ناخوش کند. بماند آنکه خیلی از مدارس با کنار رفتن این هزینه برای کودکان افغانستانی «کمک به مدرسه» ویژه‌ای کنار گذاشته‌اند.

ب) همین اتفاق به شکلی دیگر در دانشگاه‌ها در حال انجام است. سال گذشته شهریه دانشجویان خارجی دانشگاه‌های ایران به یکباره افزایش چشمگیری پیدا کرد و خیلی از آنها از تحصیل به یکباره و بدون اعلام قبلی بازماندند. این در حالی است که یک ناهماهنگی دیگر میان دو دستگاه مرتبط باعث شده است که دانشجویان افغانستانی عملا از تامین شهریه بازبمانند. روی ویزای دانشجویی همه آنها ذکر شده است که "حق کار ندارد" و مشخص نیست که اگر حق کار ندارد چگونه باید شهریه‌اش را پرداخت کند؟ شهریه‌ای که چنانچه دانشجویان افغانستانی می‌گویند هر ترم از پیش مشخص نیست که چه قدر است و طبق قوانین و فرمول‌های جدیدی مشخص می‌شود. علاوه بر اینکه ناهماهنگی میان دانشگاه‌ها و وزارت علوم و سازمان سنجش نیز تا اندازه‌ای ماجرا را پیچیده‌تر کرده است. دانشجویی کنکور می‌دهد و انتخاب رشته می‌کند و دانشگاهی را قبول می‌شود و بعد بخش‌نامه می‌شود که این دانشگاه حق قبولی دانشجوی افغانستانی ندارد و ماجرا برای دانشجوی قصه ما از اول تکرار می‌شود.هر دانشگاهی برای دانشجویان خارجی به تناسب نگاه و دید مسئولین وقت دانشگاه محدودیت‌ها و قوانینی مشخص کند که مشخص نیست عمر آن قوانین تا چند ماه و حتی چند هفته است.

از طرف دیگر عدم اطمینان به آینده تحصیلی در بین دانشجویان به شدت بیشتر است. مورد قنبرعلی تابش دانشجوی دکترایی که بی مقدمه بعد از خواندن دو ترم مجبور به ترک کشور و رها کردن تحصیل شد در آن روزها حسابی رسانه‌ای شد و البته که می‌شود حدس زد موارد مشابه دیگری را که رسانه‌ای نشده است.

و به این ترتیب دانشجویان افغانستانی، همچنان در ناامنی ذهنی و اضطراب زندگی می‌کنند.اضطرابی که حتی با فارغ‌التحصیلی آنها هم تمام نمی‌شود.

۲. این وسط یک متناقض‌نما هم وجود دارد. برای نمایشش یک مثال ساده می‌زنیم.در سالهای گذشته، سالهایی که کودکان افغانستانی نمی‌توانستند در مدارس ایرانی تحصیل کنند، یا در همین سالهای اخیر که خیلی از مهاجرین به دلالی مالی، به دلایل نگرفتن مدارک برای فرزند کوچکشان یا به هر دلیل دیگری موفق نشدند که کودکانشان را در مدارس ایرانی ثبت نام کنند، عده‌ای از مهاجرین که تحصیل‌کرده بودند و به فکرتر تصمیم گرفتند خودشان دست به کار شوند و این کودکان را آموزش دهند، خیلی از آنها شدند مدارس خودگردان و مسیر سخت بوروکراتیک قانونی شدن و خیلی‌ها هم در خانه‌هایشان ده پانزده نفر از بچه‌های فامیل را گرد هم آوردند و مشغول شدند به آموختن سواد به آنها. اما ماجرا به مشکل بزرگ و غیرقابل‌باوری خورد:" کتاب‌های درسی". کتاب‌های درسی دوره ابتدایی در ایران به فروش نمی‌رسد، به جز یک تک دوره در مرکز فروش کتاب‌های درسی پیدا نمی‌شود و به این ترتیب شغل دیگری به نام قاچاق کتاب‌های درسی هم به وجود آمد.

واقعا نمی‌شود باور کرد که چگونه یک کتاب درسی دوره ابتدایی باید به چند برابر قیمت پشت جلد از دستفروش‌های معلوم نیست به کجا وصل میدان انقلاب خریده شود تا به چند بچه‌ای که نمی‌توانند به هر دلیلی در مراکز رسمی درس بخوانند تدریس شود

تناقض ماجرا کجاست؟ اعتقاد ما به اینکه کتاب‌های درسی دانش‌آموزان ایرانی که پس از سالها آزمون و خطا به وضعیت امروز رسیده‌اند، برای تربیت دینی و انقلابی و مطابق با آرمان‌های نظام جمهوری اسلامی تنظیم شده‌اند و حالا وقتی که عده‌ای می‌خواهند کودکانشان را با همین کتاب‌ها تغذیه کنند، کتاب‌ها را در اختیار آنها قرار نمی‌دهیم.

ماجرای این تناقض خیلی شبیه به ماجرای تاسیس مدارس ایرانی در افغانستان است. هزارها کودک قانونی و حتی فرض کنید غیرقانونی مهاجر در ایران از تحصیل محروم شده‌اند و با کمی انعطاف در قوانین و حتی درست پیاده شدن قوانین توانایی تحصیل با سیستم آموزش جمهوری اسلامی ایران را پیدا می‌کنند و بعد آنها را نمی‌بینیم، فکری به حال آنها نمی‌کنیم و با هزینه‌هایی غیرقابل مقایسه بلند می‌شویم و به افغانستان می‌رویم و در آنجا مدرسه می‌زنیم که کودکان افغانستانی را به شیوه ایرانی تربیت کنیم. ماجرای جالب روزگار ماست.
https://avapress.com/vdciwva3.t1av32bcct.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما