تاریخ انتشار :يکشنبه ۲۱ حوت ۱۳۹۰ ساعت ۱۷:۳۰
کد مطلب : 37768
مهم‌ترین وجه اختلاف فعالیت‌های فمینیستی با غیر فمینیستی
دقت در حضور سیاسی و اجتماعی زنان مسلمان در دوره‌های گوناگون تاریخی، ما را متوجه این اختلاف بنیادین می‌کند که فعالیت‌های زنان پیش و پس از تجدد، ماهیت کاملاً متفاوتی دارد.

مهم‌ترین وجه اختلاف فعالیت‌های فمینیستی از غیر آن، «موضوعیت زنانه» است و موضوعیت زنانه محصول اومانیسم و خودبنیادی زن مدرن است. با تأمل در تاریخ غرب مدرن، آغاز فمنیسم و تداوم آن را در موضوعیت یافتن «زن» می‌توان دید. به عبارت دیگر زنان در فعالیت‌های فمنیستی اصالت پیدا می‌کنند و همه مطالعات و مطالبات و فعالیت‌ها با موضوعیت «زن» سامان می‌باید؛ حق رای زنان، حق تحصیل زنان، حق اقتصادی برابر زنان، حق مالکیت زنان بر بدن خودشان – و لزوم تمکین نکردن از شوهر و…

به گزارش خبرگزاری صدای افغان(آوا) به نقل از زنان پرس، دقت در حضور سیاسی و اجتماعی زنان مسلمان در دوره‌های گوناگون تاریخی، ما را متوجه این اختلاف بنیادین می‌کند که فعالیت‌های زنان پیش و پس از تجدد، ماهیت کاملاً متفاوتی دارد.
شاید بتوان مهم‌ترین وجه اختلاف را در «موضوعیت» و «سوژه زنانه» فعالیت‌های فمنیستی دانست. تبیین این وجه اختلاف نیازمند نظر به مبانی فکری و فرهنگی تاریخ تجدد است.
چرا و از چه زمانی زن و زنانگی «موضوعیت» می‌یابد و زن به عنوان فاعل خودبنیاد شناسایی می‌شود و در مقام سوژه قرار می‌گیرد؟ آن چنان که مطالعات تاریخی نشان می‌دهد، تا پیش از ظهور فمینیسم نمی‌توان چنین وضعیتی را مشاهده کرد. اما ذیل تاریخ تجدد است که فمنیسم به منزلۀ ایدئولوژی نوینی، مَظهر این خودبنیادی زنانه گردید.

با آغاز تاریخ جدید غرب، خودبنیادی انسان مدرن و نسبت انگاری وجود در ساحت هستی‌شناسی به قدس زدایی و سکولاریسم انجامید، در ساحت انسان‌شناسی حیوان دوپا، مادی و ابزار سازی است که هویتی جز سیطره بر طبیعت و انباشت هر چه بیشتر سرمایه ندارد و در ساحت معرفت‌شناسی نیز رای به نسبت معرفت و بحران حقیقت می‌دهد.

با قدس‌زدایی از عالم خودبنیادی انسان مدرن، انسان ملاک حق و باطل گردید و ترسیم نظام حقوق و قوانین نیز بر عهدۀ او گذاشته شد، اما از آنجا که – برخلاف ساحت معرفت – نمی‌توان در ساحت قانون‌گذاری دچار نسبیت بود، توافق متکی به قدرت انسان‌ها، تعیین کننده حقوق و قوانین شد. از همین روست که سازمان ملل، متکی به روابط قدرت، به دومین حقوق بشر دست زد. هیچ مبنا و ملاکی به جز توافق انسان‌های سازمان مللی برای تعیین حقوق انسان‌ها وجود ندارد و در ساحت سیاست توافق انسان‌های صاحب قدرت و ثروت مجتمع در احزاب به نام دموکراسی، امور سیاسی کشور‌ها را رقم می‌زند.
ایدئولوژی عالم جدید برآمده از خودبنیادی انسان مدرن و نظریه‌های جانشین شریعت‌های آسمانی برای تغییر جهان هستند، زیرا انسان خودبنیاد مبنای همه چیز است و همه چیز در نسبت با او تعریف می‌شود. فمینیسم نیز، به منزلۀ یکی از ایدئولوژی‌های عالم مدرن، محصول خودبنیادی زنانۀ عالم مدرن است. زن، در حکم فاعل خودبنیاد شناسایی و در مقام سوژۀ زنانه، به تفسیر زنانه از عالم دست می‌زند و معرفت فمنیستی نیز به منزلهُ یکی از ایدئولوژی‌های عالم مدرن دارای این ویژگی‌ها خواهد بود و بنابراین ماهیت متفاوت آن با سایر فعالیت‌های زنان را در همین محور‌ها می‌توان جستجو کرد.
مهم‌ترین وجه اختلاف فعالیت‌های فمنیستی از غیر آن «موضوعیت زنانه» است و موضوعیت زنانه محصول اومانیسم و خودبنیادی زن مدرن است.
با تأمل در تاریخ غرب مدرن، آغاز فمنیسم و تداوم آن را در موضوعیت یافتن «زن» می‌توان دید، به عبارت دیگر زنان در فعالیت‌ها با موضوعیت «زن» سامان می‌یابد؛ حق رای زنان، حق تحصیل زنان، حق اقتصادی برابر زنان، حق مالکیت زنان بر بدن خودشان و…

در فعالیت‌های غیر فمنیستی، اگر چه ممکن است «فاعلیت» زنانه باشد، «موضوعیت» الزاماً زنانه نخواهد بود و «سوژۀ زنانه «نیز وجود نخواهد داشت. موضوع فعالیت‌های غیر فمنیستی، مسائل واقعی جامعه است.
البته ممکن است یکی از مسائل جامعه مشکلات زنانه باشد، اما به هر حال این مسئله در یک کلیت طرح شده است و به همین دلیل «موضوعیت زنانه» نخواهد داشت. بر این اساس جنبش زنانه مسلمانان ماهیت غیر فمنیستی دارد و در واقع موضوعیت زنانه ندارد.

وجه دیگر تفکیک فعالیت‌های فمنیستی و غیر فمنیستی، ذیل همین تمایز بنیادین شکل می‌گیرد، اما از آنجا که طرح آن سبب تسهیل این تمایزیابی می‌شود خالی از فایده به نظر نمی‌رسد.
وجه دیگر تمایز یابی حرکت‌های زنان، وابستگی نظری و همچنین تشکیلاتی جریان فمینیستی به غرب است. جریان‌های غیر فمینیستی برخاسته از بدنهُ جامعه و درگیر با مسائل و دغدغه‌های واقعی جامعه‌اند و به لحاظ نظری نیز ریشه در مبانی اندیشه و فرهنگ خود دارند.
با جریان‌شناسی فعالیت‌های زنان در دورۀ مشروطه می‌توان وجه تمایز پیش گفته را باز‌شناسی کرد در این سیر دو جریان را می‌توان از یکدیگر بازشناخت، جریان زنان مسلمان و جریان فمنیستی زنان.

چهار عامل اساسی در جریان «زنان مسلمان» مشاهده می‌شود که در جریان فمنیستی وجود نداشت: ۱. حضور جدی و موثر علما در ایجاد حرکت زنان ۲. شکل گیری این فعالیت‌ها، هماهنگ با مسائل و موضوع‌های واقعی جامعه و همراه با بدنهُ مردم ۳. ضد استعماری بودن فعالیت‌ها ۴. فقدان موضوعیت زنانه، حرکت موثر زنان مسلمان در رویدادهای تاریخی گریبایدف، تحریم تنباکو، اعتراض به کمبود و احتکار نان، تأسیس بانک ملی، کمک برای مقابله با روس‌ها و… همگی از این چهار عامل اساسی برخوردار بودند. در هیچ یک از این فعالیت‌ها «زن» موضوعیت نداشته و همین نقطه تمایز جدی با فعالیت‌هایی است که پس از این ذیل جریان روشنفکری سکولار و با قوت گرفتن مشروطه شکل گرفت. متکی بر مبنای پیشین تعابیری چون «فمنیسم اسلامی» یا «جنبش زنان مسلمان» که «زن» در آن‌ها موضوعیت دارد التقاطی بوده و به دلیل غفلت از ماهیت فمنیسم به کار می‌رود.

جریان دوم جریان فمنیستی است. این جریان به طور ویژه با تأسیس مدارس دخترانه، نشریات زنان، انجمن‌های زنان، و فعالیت‌هایی با موضوعیت «زن» متمایز می‌گردد. در این جریان «سوژهُ زنانه» و «موضوعیت زنانه» عامل تمایز است.
جریان فمنیستی زنان ذیل تاریخ غرب و همچنین موضوعیت یافتن زن شکل می‌گیرد و مسائل ویژهُ تاریخ تجدد را پوشش می‌دهد. اینکه مسئله «نقص عقل زنان» در دوۀ جدید تا این حد اهمیت یافته متاثر از شرایط جدید عالم مدرن است. غلبۀ عقلانیت ابزاری در دنیای مدرن و همچنین تسلط معرفت عقلی بر معرفت شهودی، و قلبی از نتایج تاریخ جدید است.

تا پیش از تاریخ جدید، معارف شهودی و فلبی جایگاه مهمی در زندگی انسان‌ها داشته است و در معارف دینی نیز قلب، جایگاه تعقل به شمار می‌آید (لهم قلوب یعقلون بها)، اما در تاریخ جدید با خرافه خواندن این معارف، معرفت عقلی و استدلالی غلبه کرد؛ البته انحطاط تاریخ تجدد به جایی رسید که از معرفت عقلی و استدلالی نیز چیزی جز عقلانیت ابزاری باقی نماند. متأثر از این وضعیت است که ضعف عواطف و احساسات در مردان نقص به شمار نمی‌آید، اما نقص عقل زنان یکی از مسائل جدی جریان فمنیستی می‌گردد.

همچنین مسائل دیگری چون حق رای زنان، حق تحصیل زنان، حق اقتصادی برابر زنان، حق مالکیت زنان بر بدن خودشان، و… ذیل مطالبات تاریخ جدید و در نسبت ایدئولوژی فمنیسم سامان می‌یابد. این در حالی است که مطالبات جریان زنان مسلمان، از بطن جامعه جوشیده و شکل گرفته است.

وجه تمایز دیگر علاو بر وابستگی نظری، وابستگی تشکیلاتی و سازمانی به جریان‌ها و سازمان‌های غربی است. اینکه بسیاری از فعالیت‌های فمنیستی، اعم از انجمن ها، مدارس و نشریات زنان، در جریان فراماسونری، کلیساهای مسیحی و… ریشه دارد تایید کنندۀ تمایز آن با جریان زنان مسلمان است.

با توجه به وجوه تمایز یاد شده، می‌توان با رهایی از هژمونی تاریخ نگاری روشنفکری به هیچ روی نمی‌توان جریان زنان مسلمان را هماهنگ با جریان فمنیستی تلقی کرد.

نویسنده: سید مهدی متولی امامی
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا) - مشهد مقدس
https://avapress.com/vdcaa0ne.49n0i15kk4.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما