تاریخ انتشار :شنبه ۳۱ اسد ۱۳۹۴ ساعت ۱۳:۲۸
کد مطلب : 115593
کابل- اسلام آباد، قصه نا تمام یک بدبینی!
تازه ترین خبرها حاکی است که جنرال عبدالرشید دوستم، معاون اول ریاست جمهوری، از حکومت خواسته است که روابط کابل - اسلام را به حال تعلیق در آورد.
وی که بیش از یک ماه است که در جبهه جنگ حضور دارد؛ گفته است که باید صف دشمن و دوست مشخص شود، او افزوده است که اتهام پشتون کشی برای او یک اتهام واهی دور از منطق است و او با «آی اس آی» پاکستان در جنگ است.

گفته می شود که برخی از افسران «آی اس آی» تا هنوز توسط نیروهای دوستم در مربوطات فاریاب کشته شده. در کمینی هم که از سوی طالبان بر کاروان نظامی دوستم صورت گرفته، یکی از افسران ارتش پاکستان دیده می شود.

این شواهد و قراین نشان می دهد که پاکستانی ها هم چنان در جبهه های طالبان علیه حکومت افغانستان حضور دارند یا آن که از پشت جبهه آنها را حمایت و هدایت می کند.

این اولین داستان از این دست نیست، در سیزده سال گذشته اسناد و مدارک متقن و غیر قابل انکاری از سوی حکومت افغانستان ارایه شد، نشان می داد که پاکستانی ها در جنگ علیه حکومت افغانستان شرکت دارند. اما این رابطه سیاسی میان دو کشور هیچ گاه قطع نشد و هم چنان با قبض و بسط ادامه یافته است.

گرچه جنرال دوستم قطع رابطه را پیشنهاد کرده ولی به نظر می رسد که مرز مشترک طولانی میان دو کشور از یک طرف و وجود عوامل پاکستانی در حکومت افغانستان از سوی دیگر، رابطه دو کشور هرگز قطع نخواهد شد .

دوم، اگر چنانچه این اتفاق بیافتد در سرنوشت جنگ تغییری ایجاد نخواهد کرد؛ زیرا کشورهای غربی ای که حکومت افغانستان را در کنف حمایت خود داشتند و تا حال میلیون دالر کمک کرده بودند و هنوز هم کمک می کنند، بازی دو گانه ای را با افغانستان در پیش گرفته اند.

آنها نه خواهان سقوط حکومت افغانستان توسط پاکستان هستند و نه دوست دارند که حکومت افغانستان به پیروزی چشم گیری برسد. لذا قطع رابطه با پاکستان به نظرمی رسد هیچ دردی را دوا نخواهد کرد و هیچ چیزی در روابط دو کشور تغییر نخواهد خورد.

آنچه روابط میان اسلام آباد - کابل را تغییر می دهد قطع رابطه سیاسی نیست بلکه تغییر نگاه پاکستان نسبت به افغانستان از یک سوی و هندوستان از سوی دیگر است.

واقعیت آنست که پاکستان به هندوستان به عنوان یک دشمن جدی می نگرد و این گونه تصور می برد که خواهی نخواهی آن کشور روزی بر پاکستان هجوم خواهد آورد و یک بار دیگر رخدادهای جنگ خونین ۱۹۷۱ تکرار خواهد شد.

در آن جنگ پاکستان شرقی از پاکستان جدا شد و نام بنگله دیش برخود نهاد.
پاکستانی ها گمان می برند که بار دیگر مورد هجوم هندوستان قرار خواهند گرفت و روزگار سختی بر پاکستان حاکم خواهد شد.

لذا پاکستانی ها برای آن که حیات خلوتی داشته باشند و هم حیات خلوت برای ارتشیان پاکستان مصون و مورد اطمینان باشد چشم به افغانستان دوخته اند .
برای ایجاد مصونیت بیشتر دو کار را برای خود لازم می دانند که انجام دهند، یکی آن که حکومت افغانستان خط مرزی دیورند را به رسمیت بشناسد. دوم آن که حکومت تابع و گوش به فرمانی در کابل بوجود آید.

رسیدن به این اهداف یکی از ابزارهای تفوق بر هندوستان تلقی می گردد و پاکستانی ها تصور می برند که اگر به این اهداف خود در افغانستان دست پیدا کنند می توانند سد محکمی در برابر حملات هندوستان داشته باشند و از نفوذ هند در پاکستان جلوگیری کنند.

حضور گروه هفت گانه مجاهدین در پاکستان فرصتی بسیار مغتنمی بوجود آورده بود. سازمان «آی اس آی» پاکستان تلاش فراوان کرد تا گروه هایی بوجود آورد که صد در صد تسلیم خواسته های پاکستان باشد. آنها گروه «حکمت یار» را مطلوب می دانستند، از این جهت نزدیک به ۲۰ درصد کل کمک های خارجی را به حساب این حزب سرازیر می کردند.

پاکستان از حضور گروه های جهادی سود دیگری هم بردند آن هم بدست آوردن تجهیزات مدرن و پول های هنگفت و هم چنان قرار گرفتن در دید کشورهای جهان به عنوان تنها سدی در برابر نفوذ کمونیسم روسی بود. لذا پاکستانی ها از این فرصت سود بردند تا بتوانند به اهداف دراز مدت خود دست پیدا کنند. اما پیروزی مجاهدین در کابل، این اهداف پاکستان را محقق نکرد و پاکستانی ها طالبان را ایجاد کردند تا از این راه به اهداف خود دست پیدا کنند.

مشکلی که امروز پاکستان با آن مواجه است باور به یک ایده و عقیده تاریخی زمان گذشته است. هنوز دوست و دشمن در نگاه پاکستانی ها به صورت تاریخی ارزیابی نمی شود و تا هنوز هیچ تغییری در استوانه های این فکر بوجود نیامده است.

مشکل افغانستان و پاکستان نیز، وقتی قابل حل است که این نگاه تغییر یافته باشد و مقام های پاکستان کمی به دنیا نظر کنند، جغرافیای سیاسی خود و امنیت آن را از دیدگاه جدید تر بنگرند.

از دید کلاسیک امنیت عبارت بود از ایجاد دیوار سفت و سخت در اطراف مرزهای جغرافیایی خود، بستن مرز کشور بر روی دیگران و دخالت ندادن هیچ کشوری در امور داخلی خود؛ در حالی که امروز امنیت کشورها آن قدر بهم گره خورده است که نمی توان مرزی تعیین کرد و امنیت را در مرزهای خود محصور و محدود ساخت.
همان گونه که ضربه خوردن اقتصاد یک کشور امریکایی زلزله ای بر اقتصاد دنیا رخ می افکند، به همان میزان امنیت یک کشور نیز تاثیر مستقیم و غیر مستقیم بر سایر کشورها بر جای می گذارد.

لذا درک و باور این فرایند جدید سیاسی برای زمامداران پاکستان کمی دشوار است و دنیا را با عینک گذشته می نگرند .تا وقتی این عینک تغییر پیدا نکرده است، روابط میان دو کشور بهبود نخواهد یافت.

اشرف غنی قبل از انتخابات گفته بود که می خواهد (بعد از پیروزی در انتخابات) از طریق توسعه تجارت و ترانزیت مشکل دو کشور را حل کند که مقصد او از این گفته آن بود که پاکستان باید به روابط اتحادیه اروپا بنگرد، به اتحادیه عرب و برخی اتحادیه های منطقه ای دیگری که شکل گرفته توجه کند. که در این صورت می شود پارادایم و الگوی دیگری در روابط میان دو کشور تعریف کرد و فکر و اندیشه گذشته را با رویکرد سیاسی جدید به تاریخ سپرد .

اما گویا پاکستانی ها باخوانش جدید از امنیت و اقتصاد فاصله دارند.
هرگاه چنین باشد روابط میان دو کشور همچنان تیره، پرچالش و غبارآلود خواهد بود.
طالبان گرچه عمده ترین چالشها گفته می شود اما واقعیت آنست که این گروه جز عروسک های خیمه شب بازی نیستند که اختیار و اراده آن در دستان حکومت پاکستان است، هر وقت خواسته باشند می توانند، مهار کنند.
مولف : م. سمنگانی
https://avapress.com/vdcb9sb8frhb8sp.uiur.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما