تاریخ انتشار :شنبه ۱۳ جدی ۱۳۹۳ ساعت ۲۰:۰۶
کد مطلب : 104888
به پایان آمد این دفترحکایت ...(بخش سوم وپایانی)
نیروهای غربی حضور خود در افغانستان را با اهداف بلندی تعریف کرده بودند که یکی ازاین هدف‌ها، کمک به ایجاد حکومت داری مطلوب و قابل قبول در افغانستان بود. 
منظور از حکومت داری مطلوب، نوعی حکومتی تلقی می گردید که بر مبنای خواست اکثریت مردم شکل گیرد و مطالبات عمومی مردم را مد نظر قرار دهد. به سخن دیگر، نوعی حکومتی که با معیارها و ضوابط دموکراتیک همراه باشد و مشروعیت خود را از رای مردم بستاند و وجود خویش را فقط بر آوردن مطالبات و نیازمندی های مردم افغانستان بداند.
ایجاد حکومت داری مطلوب هدفی بود که در نشست بن(۲۰۰۱) برای حکومت موقت نیز تعریف شده بود و به آقای کرزی از سوی جامعه بین المللی وظیفه سپرده شده بود که در راه ایجاد حکومت داری مطلوب گام بردارد. ولیکن تعریف حکومت داری مطلوب، مورد وفاق مردم افغانستان و جامعه بین المللی قرار نه داشت، بدین معنا که غربی ها تصور می کردند که حکومتی مطلوب آنست که بتواند با اهداف آنها سازگار باشد و در راستای امیدها وآرزوهای آنها گام بردارد. در نشست بن این دو گانگی دیدگاه خود را آشکار کرد. یعنی در برابر رای اکثریت فراهم آمدگان، رای کشورهای غربی به منصه ظهور پیوست و مورد تائید قرار گرفت و کسی در راس قدرت سیاسی و حکومت موقت قرار گرفت که مورد پذیرش آنها قرار داشت. این حکومت با آن که تعریف بلند بالایی پذیرفته بود. اما بی هیچ شکی، یک حکومت مصلحتی بیش نبود. حکومتی که بر کارآیی آن توجه چندانی صورت نه گرفت، میزان تجربه های حکومت داری آنها مورد توجه واقع نشد، تراز فهم و درک سیاسی حکومت گران در نظر نیامد، آنچه مهم تلقی می گردید فراهم کردن افرادی از تمام اقوام درکابینه حکومت بود. ایجاد آن حکومت با این استدلال بود که گویا همه اقوام افغانستان خواهان حضور خود در کابینه حکومت هستند و اگر این خواسته برآورده نشود، مردم به کابینه حکومت تمکین نه خواهند کرد و اقتدار حکومت را هرگز نه خواهند پذیرفت و در نتیجه حکومتی که به وجود خواهد آمد اتوریته ومشروعیت لازم را نه خواهد داشت. از منظر دیگر اگر تحلیل شود، این حکومت نه برای خواست اصلی مردم که امنیت، فقرزدایی، ایجاد اشتغال، پل ارتباط انسانی میان کلیت مردم افغانستان بود، ایجاد نشده بود. بلکه صرف خواسته های سران اقوام را مد نظر قرار داده بود.
درسیزده سال گذشته یکی ازعمده نقد هایی که برحکومت اقای کرزی وارد آمد آن بود که به جای آن که در ایجاد ارتباط انسانی میان اقوام کشور بپردازد و پارگی های دوران جهاد را رفو کند و زخم های قوم گرایی را التیام بخشد؛ کوشید که این شکاف راعمیق تر و حکومت را رنگ و رونق قومی ببخشد، سوی ظن هارا افزایش دهد، بر رنگ و لعاب قومی در حکومت بیفزاید، درنتیجه اختلاف میان اقوام افزوده شود. گر چه هریک این نقد ها، نقد هایی به جا و به مورد بود و باید هم چنین نقد هایی صورت می گرفت؛ اما ازیک نکته غفلت صورت می گرفت و آن این که وقتی فلسفه وجودی حکومتی بر مبنای خواست سران اقوام بنایافته باشد وهدف برآوردن نیات سران قوم باشد به سخن دیگر وقتی دانه ی درخاک فرورود آنچه ازخاک بیرون می آید و به ثمرمی نشیند، لاجرم رنگ دانه را خواهد داشت؛ نمی توان از حنظل تلخ هنداونه شیرین به دست آورد. حکومت داری در افغانستان نیز کاشتن تخم تلخ درسرزمین شوره زار بود در نتیجه آن چه درو شد همان بود که جامعه جهانی به زمین کاشته بودند. بنابراین زمانی که این دانه به بار نشست شکل و شمایل حکومت داری مطلوب نداشت. خواست اکثریت را برآورده نه کرد و اگر چنانچه حضورجامعه جهانی نبود، ممکن بود حکومت قومی جنگ های خونین گذشته را بار دیگر تکرار کند و افغانستان به دهه های گذشته بر گردد. جامعه جهانی با تجربه های سیاسی ای که در انبان خود دارند، به این نکته وقوف داشتند که حکومتی که بر مبنای قومیت ایجاد شده باشد و تنها رضایت سران قومی را مد نظر قرارردهد هیچ گاه و به هیچ عنوان رنگ و صبغه عادلانه نه خواهد داشت وبرنهج عدالت سیر نه خواهد کرد، ذات حکومت قومی غیرعادلانه است. اولین گام آن نادیده گرفتن ارزش های فردی انسان ها و زیر پای نهادن و لگد مال کردن آن است. بنابراین در حکومت قومی، حقوق فردی که حقوق بنیادین جامعه است، فدا و قربانی و تبانی می شود. چگونه می‌‍توان میان حکومت داری مطلوب و حکومت قومی جمع کرد؟ این تناقضی بود که غربی ها به وجود آوردند و در نتیجه قومیت برحکومت داری مطلوب غلبه یافت و شکل و رنگ قومیت به همه ابعاد حکومت نشست. شاید این گونه استدلال شود که اگر سران اقوام در حکومت جمع نشده بودند، هیچ گاه توافقی ایجاد نمی شد تا حکومت شکل گیرد؛ اما واقعیت آن بود که مردم افغانستان به صورت عمومی ازهمین سران اقوام و احزاب قومی رنج برده بوند و هرگز به این ها اعتماد نداشتند و حکومت دوباره ی سران قومی به معنای باز گشت خشونت وزور گویی، زراندوزی و بی بند باری درکشور تلقی می گردید. ازآن جایی که مردم توسط سران قومی گروگان بودند و جامعه ی مدنی و احزاب مردم مدار و مدنی در کشور وجود نداشت در نتیجه سرنوشت مردم به دست سران اقوام افتاد و امروز اگر وضعیت بدین گونه است؛ بی تردید که حکومتی قومی این وضعیت را بر مردم افغانستان تحمیل کرده است. از ساختار فاسد نمی توان انتظار خدمت گزاری داشت. سخن آخر این که ازورود نیروهای غربی کمک به ایجاد حکومت داری مطلوب مد نظر بود؛ اما در نهایت حکومت داری به یک آیده آل دست نیافتی تبدیل گشت و امروز نه تنها آن عروس خوش خط و خال چهره ننموده که روی در نقاب کشیده و چنان می‌نماید که این مردم را نامحرم خود دانسته است و هرگز به کرشمه نه خواهد پرداخت، محمود امیدها در پای این ایاز به یاس و حرمان تبدیل خواهد گشت. فرهاد آرزوها در پای کوه‌های ناامیدی ها جان خواهد داد، نوشی از لب لعلین شیرین نه خواهد گرفت!
پایان
م. سمنگانی
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا) - کابل
https://avapress.com/vdcg7t9q7ak9z74.rpra.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما