طالبان؛ تولد، تشکیلات و تحولات سیاسی – نظامی
به معنای طلبهها (جمع: طلاب)، نام گروهی از شبه نظامیان روحانی مخالف دولت افغانستان است که دارای عقای مذهبی سختگیرانه و خشن و وابسته به مذهب حنفی و وهابی در دین اسلام است. رهبر کنونی طالبان پس از مرگ ملا عمر و کشته شدن ملا اختر منصور، هبتالله آخوندزاده است.
پیدایش
در ۱۰ اکتبر سال ۱۹۹۴ میلادی در اوج جنگهای داخلی افغانستان گروهی وارد منطقه سپین بولدک ولایت قندهار در جنوب افغانستان شد و نام خود را «تحریک اسلامی طلبای کرام» نهاد. در میان رهبران طالبان اعراب وهابی از عربستان سعودی هم وجود داشتند. حمایتهای مکرر و پنهان عربستان سعودی از طالبان ادامه داشت و آنها با شعار جهاد با شرک و کفر و اینکه هرکس کشته شود به بهشت خواهد رفت به زودی پیروان زیادی از افغانستان و پاکستان پیدا کردند. طالبان پاکستان در سال ۲۰۰۷ میلادی با هدف استقرار حکومت اسلامی و جاری کردن قوانین شرع در پاکستان، وارد مبارزه مسلحانه شد. از طالبان پاکستان به عنوان شبکهای متشکل از تعدادی گروههای تندرو محلی نام برده میشود.
در بدو امر مردم افغانستان به این گروه خوشبین بودند و گمان میکردند، آنها میتوانند به جنگهای داخلی افغانستان پایان دهند.
پیشروی سریع
طالبان به سرعت مناطقی را در جنوب افغانستان که زیر تسلّط دولت مجاهدین به رهبری برهانالدین ربانی بود اشغال نمودند. آنها یک ماه و دو روز پس از اعلام موجودیت، ولایت قندهار چهارمین ولایت مهم افغانستان را تصرف کردند. طالبان به پیشرویهای خود ادامه میدادند و تعدادی از ولایات را بدون جنگ یکی پس از دیگری اشغال مینمودند که به ترتیب ولایات دیگری میدان وردک، لوگر، خوست، هرات، جلالآباد و کابل را با اندک درگیریهای تا تاریخ ۲۶ سپتامبر ۱۹۹۶ به تصرف خود درآوردند.
ورود به کابل
طالبان ۲۶ سپتامبر ۱۹۹۶ کابل پایتخت افغانستان را تصرف کردند. آنان به محض ورود داکتر محمد نجیبالله احمدزی، رئیس جمهوری پیشین افغانستان و برادرش شاهپور احمدزی را کشتند و جنازههای شان را در چهارراه آریانا در نزدیکی ارگ ریاست جمهوری افغانستان به نمایش گذاشتند. سپس به تدریج سه چهارم خاک افغانستان را متصرف شدند.
امارت اسلامی
طالبان سپس نام حکومت خود را امارت اسلامی افغانستان گذاشتند و تشکیلات خود را از طریق رادیو افغانستان اعلان نمودند. کشورهای پاکستان، امارات متحده عربی و عربستان سعودی تنها سه کشوری بودند که طالبان را به رسمیت شناختند.
کشتار شیعیان هزاره
پیرو گزارشهای نهادهای بینالمللی حقوق بشری، طالبان در دورهٔ حاکمیت خود دست به کشتار هزاران تن از شیعیان هزاره زدهاند که از آن میتوان به عنوان یک نسلکشی یاد کرد. قتلعام شیعیان در شهر مزار شریف در ماه آگوست سال ۱۹۹۸ که هزاران تن از شیعیان در طی چند روز کشته شدند یکی از نمونههای این قتل عامها بهشمار میآید. بر اساس گزارش دیدهبان حقوق بشر والی طالبان در آن هنگام، پس از تصرف شهر مزار شریف از شیعیان به عنوان کافر یاد کرده و قتل آنان و غارت اموال شان را جایز دانست.
قتلعام شیعیان در فاصله سالهای ۱۹۹۹ تا سال ۲۰۰۱ در ولایتهای سر پل و بامیان از نمونههای دیگر این کشتارهای جمعی میباشد .دیدهبان حقوق بشر با انتشار گزارشی ویژه در سال ۲۰۰۱ به بخشهای مهمی از این قتلعامها به صورت مستند پرداختهاست.
تخریب بزرگترین مجسمههای بودا در بامیان
دو مجسمه بودا در شهر بامیان در مرکز هزاره جات بلندترین مجسمههای ایستاده (به طول هر کدام ۵۶ متر) بودا در جهان محسوب میشدند. سازمان علمی فرهنگی یونسکو این دو مجسمه را در فهرست ارزشمندترین آثار تاریخی جهان قرار داده بود و تنها آثار جهانی ثبت شده به عنوان میراث بشری از افغانستان میباشند. طالبان در ماه مارچ سال ۲۰۰۱ این مجسمهها را در کنار کشتار و سرکوب مردم هزاره تخریب کردند.
حلقه رهبری
حلقه رهبری طالبان را کسانی تشکیل میدادند که تعدادی از آنان هیچگاه دیده نشدند و با رسانه ها صحبت نکردند و تصویری از آنان مشاهده نشدهاست.
در مجموع رهبری طالبان در آن زمان را میتوان به سه قسمت تقسیم کرد:
1. طلاب = کسانی که رهبری اصلی را به عهده داشتند (به زعامت ملا عمر)
2. آنهایی که دیدی بازتر نسبت به قضایا داشتند (به رهبری ملا احسان الله)
3. میانهروها که شمار شان کمتر بود و نقش عمدهای در قضایای بزرگ سیاسی نیز نداشتند؛ زیرا شاید در صورت میانهروی منافع شان به خطر میافتاد.
در مجموع افراد زیر حلقه رهبری طالبان را تشکیل میدادند.
• ملا هبت الله آخوندزاده (رهبر کل)
اعضای شورای داخلی
• ملا محمد ربانی
• ملا احسان الله
• ملا محمد
• ملا عباس
• ملا پاسانی
اعضای شورای مرکزی
• ملا محمد حسن
• ملا نورالدین
• ملا وکیل احمد
• ملا شیرمحمدملنگ
• ملا عبدالرحمن
• ملا عبدالحکیم
• سرداراحمد
• حاجی محمد غوث
• معصوم افغانی
طالبان به تدریج افراد زیر در پستهای زیر تعیین نمودند:
• رهبر اصلی ملا محمد عمر
• رئیس شورای کابل ملا حمد ربانی
• رهبر سیاسی لوگر ملا محمد غوث
• مسؤول سواره مناطق اشغالی ملا احسان الله
• والی قندهار ملا محمد حسن
• والی هرات ملا یارمحمد
• والی پکتیا ملا کرامت الله
• وزیر خارجه ملا شیر محمد استانکزی
• رئیس بانک ملا احسان الله احسان
• وزیر اطلاعات و فرهنگ ملا امیر خان متقی
• رئیس امنیت ملی ملا فاضل احمد
• نماینده در سازمان ملل حامد کرزی) مورد پذیرش کرزی واقع نشد)
• وزیر پلان قاری دین محمد
• وزیر مهاجرین ملا عبدالرقیب
حکومتی متفاوت
تعدادی از مردم افغانستان به علت خستگی از جنگهای داخلی، طالبان را بر حکومت ترجیح میدادند.
در دوران حکومت طالبان، کریکت تنها ورزش مجاز در افغانستان بهشمار میرفت.
اما طالبان با دیدگاهی بسته و افکاری متفاوت با محیط و جهان برخورد کردند و به نوعی با بازگشت به نگرشهای مذهبی و با زیر فشار قرار دادن مردم موجبات نارضایتی قشر کثیری از مردم افغانستان را فراهم ساختند. آنها نام حکومت افغانستان از جمهوری اسلامی به امیرنشین )امارت اسلامی افغانستان) تبدیل نموده و رهبر خود ملا محمد عمر را به عنوان امیرالمؤمنین معرفی نمودند. قطعنامههای پیاپی شورای امنیت را نادیده گرفتند و تعدادی از خارجیان را از کشور اخراج نمودند. حکومت طالبان با رادیو، تلویزیون، موسیقی، نقاشی، مجسمهسازی و آثار هنری مخالف بود.
اتهام به طالبان
گروههای مخالف طالبان همواره، تلاش میکردند تا جهانیان را از این موضوع آگاه کنند که طالبان از سوی سازمان استخباراتی پاکستان رهبری میشوند. این اتهام مدام از سوی طالبان رد گردید، در حالی که کشور پاکستان بزرگترین دوست طالبان شناخته میشود. گروههای مجاهدین بر این باور بودند که پاکستان به خاطر توجه نکردن دولت های افغان به خط دیورند، چشم این را ندارد که امنیت و حاکمیت یک دولت مقتدر را در افغانستان ببینند.
طالبان و بن لادن
اصلیت بن لادن از عربستان سعودی بود. پدر وی ۵۷ فرزند داشت .بن لادن سرمایه دار مخالف حکومت عربستان سعودی به بهانه کمک به طالبان یک سال بعد از استقرار نظام طالبان با هواپیمای شخصی خود وارد جلالآباد شد و مورد استقبال مقامات طالبان قرار گرفت. در پی حملات تروریستی به برخی از قرارگاههای نیروهای آمریکایی در برخی از کشورها در آفریقا و آسیا، ایالات متحده بن لادن را مسئول این حملات عنوان نمود. هنوز برخی بر این باور اند که حملات تروریستی یازده سپتامبر سیاست خاص آمریکا برای مخدوش ساختن افکار مردم جهان بودهاست؛ ولی این اظهارات از سوی هواداران و اطرافیان بن لادن همواره به شدت رد شدهاست و آنها مسئولیت حملات را بر عهده گرفتند.
طالبان و حمله یازده سپتامبر
حمله تروریستی یازده سپتامبر به نوعی طالبان را با یک مشکل جدید روبرو ساخت .آمریکا در یک اقدام عاجل اسامه بن لادن رهبر گروه القاعده را مسئول این حملات عنوان کرد و از گروه طالبان خواست تا وی را در اولین فرصت به آمریکا تحویل دهد؛ اما طالبان به هیچ وجه حاضر به تحویل اسامه بن لادن به آمریکا نشدند.
شکست طالبان
با وقوع حادثه تروریستی یازدهم سپتامبر و عدم تسلیم بن لادن به آمریکا از سوی طالبان، بهانه حمله به افغانستان در اختیار آمریکا قرار گرفت .ایالات متحده آمریکا به تاریخ ۷ اکتبر ۲۰۰۱ به افغانستان حمله کرد. با همکاری اعضای جبهه مخالف طالبان (مجاهدین سابق)، گروه طالبان شکست خورد و حامد کرزی رئیس جمهور دولت موقت افغانستان گردید.
ظهور دوباره
در سال ۲۰۰۶ طالبان اعلام موجودیت نموده و با حاکمیت افغانستان مخالفت ورزیدند و به بیشتر قسمتهای جنوب افغانستان به ویژه زابل، قندهار و هلمند نفوذ کرده و ۲ سال بعد اقدام به پیشروی به سمت پایتخت نمایند. ناتوانی در بازسازی کشور و فساد حکومتی در بین مقامات جدید افغانستان، در کنار میلیونها افغان بیکار بازگشته از ایران و پاکستان، موجب سرخوردگی افغانها گشت و گرایش به سمت این نیرو را دوباره افزایش داد. دولت افغانستان این بار نیز پاکستان را به حمایت پی در پی طالبان متهم نمود.
مناطق نفوذ
اکنون بر بنیاد برخی آمارها نزدیک به ۷۰ درصد قلمرو افغانستان در کنترل گروه طالبان است و این گروه پس از سقوط رژيم طالبان، توانسته برای مدت های کوتاهی مراکز سه شهر عمده قندوز، فراه و غزنی را به اشغال خود دربیاورد.
افزون بر این، ده ها هزار نظامی و غیر نظامی افغانستان و هزاران نظامی خارجی نیز در جریان جنگ ۱۷ ساله با طالبان، کشته شده اند.
درگیری و مقابله با داعش
با نفوذ داعش در افغانستان، از آنجا که طالبان با برخی عقاید داعش از جمله جهاد نکاح مخالف بودند به مقابله با آنها پرداختند. درگیریهای زیادی بین آنها صورت گرفتهاست که از جمله آنها میتوان به درگیریهایی در ولایتهای ننگرهار، فراه، جوزجان و غور اشاره کرد.
کابوس کابلیها
تسخیر پایتخت توسط طالبان به معنای پایان استیلای گروه های مختلف و متخاصم مجاهدین بر دستگاه قدرت و پایان جنگ داخلی بر سر تصاحب ارگ ریاست جمهوری از سوی این گروه ها بود.
طالبان در اوج جنایت هایی که در جنگ های داخلی علیه پایتخت نشینان بی دفاع صورت می گرفت چون آبی بر آتش فرود آمدند و همه مردم به آنها به چشم منجیان غیبی می دیدند که برای نجات کابل از توفان خون و خشونت و جنایت و ویرانی و کشتار نازل شده بودند؛ اما دیری نپایید که این گروه نوظهور تازه به دوران رسیده نیز ماهیت و هویت خود را آشکار کرد. ماهیتی که بعدها تقریبا همه به این نتیجه رسیدند که این لشکر، فرشتگان نجات نه؛ بلکه بلایی بود که در پاسخ به شیوع انسان کشی و جنایت و ستم و قتل عام و ویرانی در کابل از سوی گروه های مختلف مجاهدین به راه انداخته شده بود.
طالبان از همان ابتدای تسخیر کابل، بلافاصله محدودیت های فراوانی را بر زندگی عادی شهروندان به مرحله اجرا گذاشتند. به جوانان دستور داده شد، موهای شان را کوتاه کنند، ریش های شان را نتراشند. از پوشیدن لباس هایی غیر از لباس وطنی اجتناب کنند. به موسیقی گوش ندهند و در هنگام اذان در هر موقعیتی که هستند باید به نماز بایستند و...
زنان نیز با محدودیت های فراوانی مواجه شدند. آنها باید سراپا و حتی صورت خود را می پوشاندند. از کار در ادارات دولتی و دفاتر پرهیز می کردند و تنها در خانه ها می ماندند. حق تحصیل در مکاتب و دانشگاه ها را نداشتند. آوازخوانی زنان حرمت شرعی داشت و تبعات بسیار سنگینی به دنبال داشت و...
طالبان همچنین پس از تسخیر کابل، داکتر نجیب و برادرش را که به دفتر نمایندگی سازمان ملل پناهنده شده بودند دستگیر و به صورت بی رحمانه ای مورد ضرب و شتم قرار دادند و سپس آنها را در چهارراهی آریانای کابل در ملأ عام به دار آویختند. اجساد رییس جمهور پیشین افغانستان و برادرش تا مدت ها در معرض دید عموم قرار داشت.
داکتر نجیب، صرف نظر از جنایت ها و کشتارهایی که در زمان ریاست خود بر سازمان امنیت دولتی رژیم کمونیستی(خاد) انجام داد، با رسیدن به مسند ریاست جمهوری افغانستان به عنوان آخرین حلقه از زنجیره رؤسای جمهور کمونیست افغانستان، دست آشتی به سوی گروه های در حال جنگ مجاهدین دراز کرد و آنها را به مصالحه و آشتی ملی فراخواند. این رویکرد وی در کنار عملکردهای غیرقابل توجیه و دفاع مجاهدین و ویرانی کابل، نجیب را در چشم کابلی ها به سیاستمردی محبوب تبدیل کرد؛ براین اساس، اعدام نجیب از سوی طالبان، ماهیت اصلی طالبان را برای شهروندان کابلی به خوبی آشکار کرد. آنها از آن پس، به طالبان به مثابه لشکر لعنت و جنایت نگریستند و در طول حکمروایی آن گروه بر کابل، مردم این شهر شاهد جنایت های پرشمار این گروه بودند. اعدامهایی که در ملأ عام صورت می گرفت، نمازهای اجباری، اعمال محدودیت های سنگین علیه زنان و جوانان و... از جمله اقدامات معمول این گروه در کابل و همه ولایت های تحت سلطه آنها بود.
نیروهای خارجی به رهبری امریکا اما در سال 2001 میلادی توانستند طالبان را ظرف کمتر از 15 روز از قدرت ساقط کنند و نیروهای مجاهدین جبهه متحد شمال و دیگر گروه های در حال جنگ با طالبان، کنترل اوضاع را در کابل پایتخت و با فاصله اندکی در سراسر کشور به دست گرفتند؛ اما هرچه زمان بیشتری از سقوط طالبان گذشت این گروه دوباره احیا شد و اکنون تا پشت دروازه های پایتخت، در حال فعالیت های گسترده ضد امنیتی است. به باور منتقدان عملکردهای مشکوک و دوگانه جبهه جهانی علیه تروریزم، خارجی ها به اندازه کافی عزم ندارند تا با طالبانی که مرتب در کار تخریب و ترور و کشتار و ایجاد ناامنی هستند به عنوان تهدیدهای بالفعل و بالقوه علیه مردم و دولت افغانستان برخورد کنند؛ بلکه آن را بهانه ای برای حضور درازمدت خود در این کشور قرار داده و از قدرت گیری آنها در جهت بقای خود استفاده می کنند.
اکنون و سال ها از اشغال کابل توسط طالبان و با وجود آنکه طالبان دیگر از قدرت به زیر کشیده شده اند؛ اما کابوس این گروه همچنان بر اذهان کابلی ها حکومت می کند. حاکمیت نتوانسته هنوز مردم را به میزانی از امید و اطمینان برساند که دیگر به بازگشت طالبان فکر هم نکنند. مردم اکنون تصور می کنند طالبان در چارسوی کابل موضع گرفته اند. رویدادهایی که در اماکن مهم و استراتژیک پایتخت، سال ها پس از سقوط طالبان از سوی آن گروه انجام می شود این تصور را قوت بخشیده است؛ اینکه طالبان هنوز هم قدرت دارند که مردم را از نشاط و شادمانی و تفریح بازدارند و این سؤال را ایجاد کرده است که به راستی آیا طالبان دوباره برمی گردند؟
به معنای طلبهها (جمع: طلاب)، نام گروهی از شبه نظامیان روحانی مخالف دولت افغانستان است که دارای عقای مذهبی سختگیرانه و خشن و وابسته به مذهب حنفی و وهابی در دین اسلام است. رهبر کنونی طالبان پس از مرگ ملا عمر و کشته شدن ملا اختر منصور، هبتالله آخوندزاده است.
پیدایش
در ۱۰ اکتبر سال ۱۹۹۴ میلادی در اوج جنگهای داخلی افغانستان گروهی وارد منطقه سپین بولدک ولایت قندهار در جنوب افغانستان شد و نام خود را «تحریک اسلامی طلبای کرام» نهاد. در میان رهبران طالبان اعراب وهابی از عربستان سعودی هم وجود داشتند. حمایتهای مکرر و پنهان عربستان سعودی از طالبان ادامه داشت و آنها با شعار جهاد با شرک و کفر و اینکه هرکس کشته شود به بهشت خواهد رفت به زودی پیروان زیادی از افغانستان و پاکستان پیدا کردند. طالبان پاکستان در سال ۲۰۰۷ میلادی با هدف استقرار حکومت اسلامی و جاری کردن قوانین شرع در پاکستان، وارد مبارزه مسلحانه شد. از طالبان پاکستان به عنوان شبکهای متشکل از تعدادی گروههای تندرو محلی نام برده میشود.
در بدو امر مردم افغانستان به این گروه خوشبین بودند و گمان میکردند، آنها میتوانند به جنگهای داخلی افغانستان پایان دهند.
پیشروی سریع
طالبان به سرعت مناطقی را در جنوب افغانستان که زیر تسلّط دولت مجاهدین به رهبری برهانالدین ربانی بود اشغال نمودند. آنها یک ماه و دو روز پس از اعلام موجودیت، ولایت قندهار چهارمین ولایت مهم افغانستان را تصرف کردند. طالبان به پیشرویهای خود ادامه میدادند و تعدادی از ولایات را بدون جنگ یکی پس از دیگری اشغال مینمودند که به ترتیب ولایات دیگری میدان وردک، لوگر، خوست، هرات، جلالآباد و کابل را با اندک درگیریهای تا تاریخ ۲۶ سپتامبر ۱۹۹۶ به تصرف خود درآوردند.
ورود به کابل
طالبان ۲۶ سپتامبر ۱۹۹۶ کابل پایتخت افغانستان را تصرف کردند. آنان به محض ورود داکتر محمد نجیبالله احمدزی، رئیس جمهوری پیشین افغانستان و برادرش شاهپور احمدزی را کشتند و جنازههای شان را در چهارراه آریانا در نزدیکی ارگ ریاست جمهوری افغانستان به نمایش گذاشتند. سپس به تدریج سه چهارم خاک افغانستان را متصرف شدند.
امارت اسلامی
طالبان سپس نام حکومت خود را امارت اسلامی افغانستان گذاشتند و تشکیلات خود را از طریق رادیو افغانستان اعلان نمودند. کشورهای پاکستان، امارات متحده عربی و عربستان سعودی تنها سه کشوری بودند که طالبان را به رسمیت شناختند.
کشتار شیعیان هزاره
پیرو گزارشهای نهادهای بینالمللی حقوق بشری، طالبان در دورهٔ حاکمیت خود دست به کشتار هزاران تن از شیعیان هزاره زدهاند که از آن میتوان به عنوان یک نسلکشی یاد کرد. قتلعام شیعیان در شهر مزار شریف در ماه آگوست سال ۱۹۹۸ که هزاران تن از شیعیان در طی چند روز کشته شدند یکی از نمونههای این قتل عامها بهشمار میآید. بر اساس گزارش دیدهبان حقوق بشر والی طالبان در آن هنگام، پس از تصرف شهر مزار شریف از شیعیان به عنوان کافر یاد کرده و قتل آنان و غارت اموال شان را جایز دانست.
قتلعام شیعیان در فاصله سالهای ۱۹۹۹ تا سال ۲۰۰۱ در ولایتهای سر پل و بامیان از نمونههای دیگر این کشتارهای جمعی میباشد .دیدهبان حقوق بشر با انتشار گزارشی ویژه در سال ۲۰۰۱ به بخشهای مهمی از این قتلعامها به صورت مستند پرداختهاست.
تخریب بزرگترین مجسمههای بودا در بامیان
دو مجسمه بودا در شهر بامیان در مرکز هزاره جات بلندترین مجسمههای ایستاده (به طول هر کدام ۵۶ متر) بودا در جهان محسوب میشدند. سازمان علمی فرهنگی یونسکو این دو مجسمه را در فهرست ارزشمندترین آثار تاریخی جهان قرار داده بود و تنها آثار جهانی ثبت شده به عنوان میراث بشری از افغانستان میباشند. طالبان در ماه مارچ سال ۲۰۰۱ این مجسمهها را در کنار کشتار و سرکوب مردم هزاره تخریب کردند.
حلقه رهبری
حلقه رهبری طالبان را کسانی تشکیل میدادند که تعدادی از آنان هیچگاه دیده نشدند و با رسانه ها صحبت نکردند و تصویری از آنان مشاهده نشدهاست.
در مجموع رهبری طالبان در آن زمان را میتوان به سه قسمت تقسیم کرد:
1. طلاب = کسانی که رهبری اصلی را به عهده داشتند (به زعامت ملا عمر)
2. آنهایی که دیدی بازتر نسبت به قضایا داشتند (به رهبری ملا احسان الله)
3. میانهروها که شمار شان کمتر بود و نقش عمدهای در قضایای بزرگ سیاسی نیز نداشتند؛ زیرا شاید در صورت میانهروی منافع شان به خطر میافتاد.
در مجموع افراد زیر حلقه رهبری طالبان را تشکیل میدادند.
• ملا هبت الله آخوندزاده (رهبر کل)
اعضای شورای داخلی
• ملا محمد ربانی
• ملا احسان الله
• ملا محمد
• ملا عباس
• ملا پاسانی
اعضای شورای مرکزی
• ملا محمد حسن
• ملا نورالدین
• ملا وکیل احمد
• ملا شیرمحمدملنگ
• ملا عبدالرحمن
• ملا عبدالحکیم
• سرداراحمد
• حاجی محمد غوث
• معصوم افغانی
طالبان به تدریج افراد زیر در پستهای زیر تعیین نمودند:
• رهبر اصلی ملا محمد عمر
• رئیس شورای کابل ملا حمد ربانی
• رهبر سیاسی لوگر ملا محمد غوث
• مسؤول سواره مناطق اشغالی ملا احسان الله
• والی قندهار ملا محمد حسن
• والی هرات ملا یارمحمد
• والی پکتیا ملا کرامت الله
• وزیر خارجه ملا شیر محمد استانکزی
• رئیس بانک ملا احسان الله احسان
• وزیر اطلاعات و فرهنگ ملا امیر خان متقی
• رئیس امنیت ملی ملا فاضل احمد
• نماینده در سازمان ملل حامد کرزی) مورد پذیرش کرزی واقع نشد)
• وزیر پلان قاری دین محمد
• وزیر مهاجرین ملا عبدالرقیب
حکومتی متفاوت
تعدادی از مردم افغانستان به علت خستگی از جنگهای داخلی، طالبان را بر حکومت ترجیح میدادند.
در دوران حکومت طالبان، کریکت تنها ورزش مجاز در افغانستان بهشمار میرفت.
اما طالبان با دیدگاهی بسته و افکاری متفاوت با محیط و جهان برخورد کردند و به نوعی با بازگشت به نگرشهای مذهبی و با زیر فشار قرار دادن مردم موجبات نارضایتی قشر کثیری از مردم افغانستان را فراهم ساختند. آنها نام حکومت افغانستان از جمهوری اسلامی به امیرنشین )امارت اسلامی افغانستان) تبدیل نموده و رهبر خود ملا محمد عمر را به عنوان امیرالمؤمنین معرفی نمودند. قطعنامههای پیاپی شورای امنیت را نادیده گرفتند و تعدادی از خارجیان را از کشور اخراج نمودند. حکومت طالبان با رادیو، تلویزیون، موسیقی، نقاشی، مجسمهسازی و آثار هنری مخالف بود.
اتهام به طالبان
گروههای مخالف طالبان همواره، تلاش میکردند تا جهانیان را از این موضوع آگاه کنند که طالبان از سوی سازمان استخباراتی پاکستان رهبری میشوند. این اتهام مدام از سوی طالبان رد گردید، در حالی که کشور پاکستان بزرگترین دوست طالبان شناخته میشود. گروههای مجاهدین بر این باور بودند که پاکستان به خاطر توجه نکردن دولت های افغان به خط دیورند، چشم این را ندارد که امنیت و حاکمیت یک دولت مقتدر را در افغانستان ببینند.
طالبان و بن لادن
اصلیت بن لادن از عربستان سعودی بود. پدر وی ۵۷ فرزند داشت .بن لادن سرمایه دار مخالف حکومت عربستان سعودی به بهانه کمک به طالبان یک سال بعد از استقرار نظام طالبان با هواپیمای شخصی خود وارد جلالآباد شد و مورد استقبال مقامات طالبان قرار گرفت. در پی حملات تروریستی به برخی از قرارگاههای نیروهای آمریکایی در برخی از کشورها در آفریقا و آسیا، ایالات متحده بن لادن را مسئول این حملات عنوان نمود. هنوز برخی بر این باور اند که حملات تروریستی یازده سپتامبر سیاست خاص آمریکا برای مخدوش ساختن افکار مردم جهان بودهاست؛ ولی این اظهارات از سوی هواداران و اطرافیان بن لادن همواره به شدت رد شدهاست و آنها مسئولیت حملات را بر عهده گرفتند.
طالبان و حمله یازده سپتامبر
حمله تروریستی یازده سپتامبر به نوعی طالبان را با یک مشکل جدید روبرو ساخت .آمریکا در یک اقدام عاجل اسامه بن لادن رهبر گروه القاعده را مسئول این حملات عنوان کرد و از گروه طالبان خواست تا وی را در اولین فرصت به آمریکا تحویل دهد؛ اما طالبان به هیچ وجه حاضر به تحویل اسامه بن لادن به آمریکا نشدند.
شکست طالبان
با وقوع حادثه تروریستی یازدهم سپتامبر و عدم تسلیم بن لادن به آمریکا از سوی طالبان، بهانه حمله به افغانستان در اختیار آمریکا قرار گرفت .ایالات متحده آمریکا به تاریخ ۷ اکتبر ۲۰۰۱ به افغانستان حمله کرد. با همکاری اعضای جبهه مخالف طالبان (مجاهدین سابق)، گروه طالبان شکست خورد و حامد کرزی رئیس جمهور دولت موقت افغانستان گردید.
ظهور دوباره
در سال ۲۰۰۶ طالبان اعلام موجودیت نموده و با حاکمیت افغانستان مخالفت ورزیدند و به بیشتر قسمتهای جنوب افغانستان به ویژه زابل، قندهار و هلمند نفوذ کرده و ۲ سال بعد اقدام به پیشروی به سمت پایتخت نمایند. ناتوانی در بازسازی کشور و فساد حکومتی در بین مقامات جدید افغانستان، در کنار میلیونها افغان بیکار بازگشته از ایران و پاکستان، موجب سرخوردگی افغانها گشت و گرایش به سمت این نیرو را دوباره افزایش داد. دولت افغانستان این بار نیز پاکستان را به حمایت پی در پی طالبان متهم نمود.
مناطق نفوذ
اکنون بر بنیاد برخی آمارها نزدیک به ۷۰ درصد قلمرو افغانستان در کنترل گروه طالبان است و این گروه پس از سقوط رژيم طالبان، توانسته برای مدت های کوتاهی مراکز سه شهر عمده قندوز، فراه و غزنی را به اشغال خود دربیاورد.
افزون بر این، ده ها هزار نظامی و غیر نظامی افغانستان و هزاران نظامی خارجی نیز در جریان جنگ ۱۷ ساله با طالبان، کشته شده اند.
درگیری و مقابله با داعش
با نفوذ داعش در افغانستان، از آنجا که طالبان با برخی عقاید داعش از جمله جهاد نکاح مخالف بودند به مقابله با آنها پرداختند. درگیریهای زیادی بین آنها صورت گرفتهاست که از جمله آنها میتوان به درگیریهایی در ولایتهای ننگرهار، فراه، جوزجان و غور اشاره کرد.
کابوس کابلیها
تسخیر پایتخت توسط طالبان به معنای پایان استیلای گروه های مختلف و متخاصم مجاهدین بر دستگاه قدرت و پایان جنگ داخلی بر سر تصاحب ارگ ریاست جمهوری از سوی این گروه ها بود.
طالبان در اوج جنایت هایی که در جنگ های داخلی علیه پایتخت نشینان بی دفاع صورت می گرفت چون آبی بر آتش فرود آمدند و همه مردم به آنها به چشم منجیان غیبی می دیدند که برای نجات کابل از توفان خون و خشونت و جنایت و ویرانی و کشتار نازل شده بودند؛ اما دیری نپایید که این گروه نوظهور تازه به دوران رسیده نیز ماهیت و هویت خود را آشکار کرد. ماهیتی که بعدها تقریبا همه به این نتیجه رسیدند که این لشکر، فرشتگان نجات نه؛ بلکه بلایی بود که در پاسخ به شیوع انسان کشی و جنایت و ستم و قتل عام و ویرانی در کابل از سوی گروه های مختلف مجاهدین به راه انداخته شده بود.
طالبان از همان ابتدای تسخیر کابل، بلافاصله محدودیت های فراوانی را بر زندگی عادی شهروندان به مرحله اجرا گذاشتند. به جوانان دستور داده شد، موهای شان را کوتاه کنند، ریش های شان را نتراشند. از پوشیدن لباس هایی غیر از لباس وطنی اجتناب کنند. به موسیقی گوش ندهند و در هنگام اذان در هر موقعیتی که هستند باید به نماز بایستند و...
زنان نیز با محدودیت های فراوانی مواجه شدند. آنها باید سراپا و حتی صورت خود را می پوشاندند. از کار در ادارات دولتی و دفاتر پرهیز می کردند و تنها در خانه ها می ماندند. حق تحصیل در مکاتب و دانشگاه ها را نداشتند. آوازخوانی زنان حرمت شرعی داشت و تبعات بسیار سنگینی به دنبال داشت و...
طالبان همچنین پس از تسخیر کابل، داکتر نجیب و برادرش را که به دفتر نمایندگی سازمان ملل پناهنده شده بودند دستگیر و به صورت بی رحمانه ای مورد ضرب و شتم قرار دادند و سپس آنها را در چهارراهی آریانای کابل در ملأ عام به دار آویختند. اجساد رییس جمهور پیشین افغانستان و برادرش تا مدت ها در معرض دید عموم قرار داشت.
داکتر نجیب، صرف نظر از جنایت ها و کشتارهایی که در زمان ریاست خود بر سازمان امنیت دولتی رژیم کمونیستی(خاد) انجام داد، با رسیدن به مسند ریاست جمهوری افغانستان به عنوان آخرین حلقه از زنجیره رؤسای جمهور کمونیست افغانستان، دست آشتی به سوی گروه های در حال جنگ مجاهدین دراز کرد و آنها را به مصالحه و آشتی ملی فراخواند. این رویکرد وی در کنار عملکردهای غیرقابل توجیه و دفاع مجاهدین و ویرانی کابل، نجیب را در چشم کابلی ها به سیاستمردی محبوب تبدیل کرد؛ براین اساس، اعدام نجیب از سوی طالبان، ماهیت اصلی طالبان را برای شهروندان کابلی به خوبی آشکار کرد. آنها از آن پس، به طالبان به مثابه لشکر لعنت و جنایت نگریستند و در طول حکمروایی آن گروه بر کابل، مردم این شهر شاهد جنایت های پرشمار این گروه بودند. اعدامهایی که در ملأ عام صورت می گرفت، نمازهای اجباری، اعمال محدودیت های سنگین علیه زنان و جوانان و... از جمله اقدامات معمول این گروه در کابل و همه ولایت های تحت سلطه آنها بود.
نیروهای خارجی به رهبری امریکا اما در سال 2001 میلادی توانستند طالبان را ظرف کمتر از 15 روز از قدرت ساقط کنند و نیروهای مجاهدین جبهه متحد شمال و دیگر گروه های در حال جنگ با طالبان، کنترل اوضاع را در کابل پایتخت و با فاصله اندکی در سراسر کشور به دست گرفتند؛ اما هرچه زمان بیشتری از سقوط طالبان گذشت این گروه دوباره احیا شد و اکنون تا پشت دروازه های پایتخت، در حال فعالیت های گسترده ضد امنیتی است. به باور منتقدان عملکردهای مشکوک و دوگانه جبهه جهانی علیه تروریزم، خارجی ها به اندازه کافی عزم ندارند تا با طالبانی که مرتب در کار تخریب و ترور و کشتار و ایجاد ناامنی هستند به عنوان تهدیدهای بالفعل و بالقوه علیه مردم و دولت افغانستان برخورد کنند؛ بلکه آن را بهانه ای برای حضور درازمدت خود در این کشور قرار داده و از قدرت گیری آنها در جهت بقای خود استفاده می کنند.
اکنون و سال ها از اشغال کابل توسط طالبان و با وجود آنکه طالبان دیگر از قدرت به زیر کشیده شده اند؛ اما کابوس این گروه همچنان بر اذهان کابلی ها حکومت می کند. حاکمیت نتوانسته هنوز مردم را به میزانی از امید و اطمینان برساند که دیگر به بازگشت طالبان فکر هم نکنند. مردم اکنون تصور می کنند طالبان در چارسوی کابل موضع گرفته اند. رویدادهایی که در اماکن مهم و استراتژیک پایتخت، سال ها پس از سقوط طالبان از سوی آن گروه انجام می شود این تصور را قوت بخشیده است؛ اینکه طالبان هنوز هم قدرت دارند که مردم را از نشاط و شادمانی و تفریح بازدارند و این سؤال را ایجاد کرده است که به راستی آیا طالبان دوباره برمی گردند؟