خاور میانه اسلامی از ۱۹۹۴ تاکنون آبستن تکاندهنده ترین حوادث و ظهور افراطی ترین گروه ها با مدعیات ظاهراً اسلامی و تحولات تامل برانگیز و بسی عبرت آموز بوده است که هر یک به تنهایی می توانست، امت اسلامی را تکان دهد و به تامل وادارد و حقایق بسیاری را برملا کند اما به دلایلی این اتفاق نیفتاد. در ۱۰ اکتبر ۱۹۹۴ طالبان، گروه اسلامی با پرچم سفید و شعار پیاده کردن شریعت از اسپین بولدک ظهور می کند و به سرعت اکثر مناطق افغانستان را به تصرف خود در می آورد و میزبان اسامه بن لادن، رهبر القاعده می شود. در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ برج های دوقلوی تجارت جهانی مورد حمله قرار می گیرد و دولت امریکا آنرا عملیات تروریستی القاعده می خواند و بلافاصله پس از این حادثه ی مشکوک، جرج بوش اعلام جنگ صلیبی علیه امت اسلامی می کند و دستور حمله به افغانستان را صادر می نماید. در ۲۰۰۳ به بهانه وجود سلاح های کشتار جمعی که اصلا نبود، عراق تصرف می شود و پس از رد پیمان امنیتی این کشور به کانون نا امنی مبدل می گردد و مثل افغانستان بیش از یکدهه انتحار و انفجار را تجربه می کند که همه شاهد برگ و بار این شجره خبیثه هستیم. در ۲۰۰۶ (جنگ ۳۳) اشغالگران صهیونیست به بهانه اسارت سربازانش توسط حزب الله ، تهاجم جنون آمیزی را علیه لبنان آغاز و کاندولیزا رایس وزیر خارجه اسبق ایالات متحده رسماً تولد خاور میانه جدید را اعلام می کند و علی رغم ارتکاب جنایات بی شمار و قتل عام وحشیانه زنان و کودکان توسط اسرائیل، ایالات متحده حمایت های بی دریغ سیاسی و تسلیحاتی از تلاویو را تشدید می کند و با اعلام اینکه خاور میانه جدید در حال تولد است، مشوق ادامه تهاجم و مانع توقف جنگ می گردد.
در ۲۰۰۸ یعنی دو سال بعد از جنگ ۳۳ روزه، اسرائیل مجددا تهاجم ۲۲ روزه بر ضد حماس در غزه را به راه می اندازد و ایالات متحده در هر دو جنگ، به لحاظ سیاسی و نظامی درکنار اسرائیل قرار می گیرد و همانند تهاجم کنونی اسرائیل علیه غزه کمک های تسلیحاتی میلیاردی به تلاویو گسیل میدارد.
در ۱۵ مارس ۲۰۱۱ جنگ علیه سوریه، کشوری که چند دهه میزبان و حامی مبارزان فلسطین و محور مقاومت بوده، کلید می خورد و در ۲۰۱۲ گروه های مسلح با عناوین اسلامی نظیر "جبهه اسلامی آزادیبخش سوریه با شاخه های التوحید و الفاروق، جبهه اسلامی سوریه و جبهه النصره که خود رسماً اعلام کرده، یکی از شاخه القاعده است و اخیراً جریان تروریستی موسوم به دولت اسلامی شام و عراق (داعش)، یکی پس از دیگری باکتری وار در این کشور به وجود می آید و علی رغم جنایات هولناک و کشتار دسته جمعی مردم ملکی، سربریدن بیگناهان، خوردن جگر کشته شدگان و آواره سازی ساکنان مناطق مختلف با شعار های مذهبی و جنایات قرون وسطایی، نه از نهادهای حقوق بشری صدایی شنیده می شود و نه تنها از ایالات متحده به عنوان دایه دموکراسی و حقوق بشر اعتراضی می بینیم که شاهد حمایت سیاسی، مالی و تسلیحاتی این کشور از قصابان بودیم و نفت سالاران عربی، قطر و سعودی، میلیاردها دالر را صرف تمویل همین گروه ها کردند و نه محور شرارت خوانده شدند و نه حامیان تروریسم قلمداد شدند. با کمال تاسف، این تحولات زنجیره ای تلخ و هدفمند و تناقضات آشکار، نه تنها تامل برخی را برنیانگیخت که فریفته شعارهای دروغین آنها ساخت و جایی هم در دل برخی ساده لوحان باز کرد.
آگاهان میدانند که خاورمیانه اسلامی در کمتر از دو دهه شاهد عمیق ترین تحولات سیاسی و نظامی بود که یا امریکا و اسرائیل خود مستقیما مجری آن بوده اند یا به صورت غیر مستقیم و با محوریت هم پیمانان منطقه ای خود یعنی ترکیه، قطر و عربستان سعودی به اجراء گذاشته اند. امت اسلامی شاهد اشغال سرزمین اسلامی فلسطین و مقاومت جنبش های اسلامی ضد اشغال است و همه می بینیم که مردم آن سرزمین از خانه های خود رانده شده، مزارع آنها سوزاند می شود و خانه های آنها تخریب می گردد و الباقی هم یا در زندان به سر می برند و یا تحت محاصره قرار دارند و غیر انسانی ترین شرایط را تجربه می کنند. اما با این وجود و همانند شرایط امروز غزه، نه مفتیان علیه اسرائیل فتوای جهاد صادر می کنند و نه از انبوه جهاد گرانی که در سوریه و عراق و لیبی و یمن مصروف جهاد و مشعوف جهاد نکاح هستند، خبری است. آیا شایسته نبود که این تناقضات آشکار خفتگانی را تکان دهد و فریاد یا للمسلمین مظلومان فلسطین، سوریه و عراق بیدار شان کنند؟
درحالی که استعمار طرح ها و تئوری های خود به منظور سلطه بر ثروت و قدرت کشورهای اسلامی را منتشر کرده بود و مظالم آنها بر امت اسلامی را آشکار دیده بودند و به فرموده نواده پیامبراکرم(ص) امام حسین (ع)؛«چقدر عبرت ها زیاد و عبرت گیرندگان اندک اند" و ما از این همه حوادث تلخ و توطئه های آشکار نیاموختیم؟!
این همه درحالی اتفاق افتاد که سال ها پیش ساموئل هانتیگنتون، استراتژی "جنگ تمدنها" را ارائه کرده بود؛ اعلام جنگ صلیبی جورج دبلیو بوش را همه شنیده بودند، اعترافات بی نظیر بوتو درباره ماهیت طالبان و اظهارات صریح هیلاری کلینتون که القاعده و طالبان ساخته و پرداخته کشورش است یا جنگ های متعدد علیه مقاومت اسلامی لبنان و فلسطین یا جمع آوری افراطی ها از سراسر ممالک اسلامی علیه سوریه به عنوان محور مقاومت سمت و سوی کاملاً مشخص داشت و به عیان رد پای سیاست تحقق خاورمیانه اسرائیلی و امریکایی دیده می شد اما خفتگان امت اسلامی بیدار نشدند و شعار های مذهبی پروردگان استعمار، اغفال شان کرد و جهانخواران با استفاده از همین غفلت، ممالک اسلامی را به آشوب کشیدند و مستانه به ریش همه خندیدند. لذا باید گفت؛ سلسله تحولاتی که ذکر آن رفت، همه در چهار چوب دکترین نظامی و سیاسی مشخصی به اجرا گذاشته شد اما دست نشاندگان آنها به امت اسلامی، آدرس های غلط نشان دادند و استعمار با آرامش خاطر نقشه های خویش را پیاده کرد و با واکنش جدی هم مواجه نشد. این یادداشت در ادامه به تحلیل مستند و تئوریک همین تحولات و پیوستگی آنها می پردازد و تلاش می کند، سهمی در بیداری امت اسلامی ایفا نماید.
در ۲۰۰۸ یعنی دو سال بعد از جنگ ۳۳ روزه، اسرائیل مجددا تهاجم ۲۲ روزه بر ضد حماس در غزه را به راه می اندازد و ایالات متحده در هر دو جنگ، به لحاظ سیاسی و نظامی درکنار اسرائیل قرار می گیرد و همانند تهاجم کنونی اسرائیل علیه غزه کمک های تسلیحاتی میلیاردی به تلاویو گسیل میدارد.
در ۱۵ مارس ۲۰۱۱ جنگ علیه سوریه، کشوری که چند دهه میزبان و حامی مبارزان فلسطین و محور مقاومت بوده، کلید می خورد و در ۲۰۱۲ گروه های مسلح با عناوین اسلامی نظیر "جبهه اسلامی آزادیبخش سوریه با شاخه های التوحید و الفاروق، جبهه اسلامی سوریه و جبهه النصره که خود رسماً اعلام کرده، یکی از شاخه القاعده است و اخیراً جریان تروریستی موسوم به دولت اسلامی شام و عراق (داعش)، یکی پس از دیگری باکتری وار در این کشور به وجود می آید و علی رغم جنایات هولناک و کشتار دسته جمعی مردم ملکی، سربریدن بیگناهان، خوردن جگر کشته شدگان و آواره سازی ساکنان مناطق مختلف با شعار های مذهبی و جنایات قرون وسطایی، نه از نهادهای حقوق بشری صدایی شنیده می شود و نه تنها از ایالات متحده به عنوان دایه دموکراسی و حقوق بشر اعتراضی می بینیم که شاهد حمایت سیاسی، مالی و تسلیحاتی این کشور از قصابان بودیم و نفت سالاران عربی، قطر و سعودی، میلیاردها دالر را صرف تمویل همین گروه ها کردند و نه محور شرارت خوانده شدند و نه حامیان تروریسم قلمداد شدند. با کمال تاسف، این تحولات زنجیره ای تلخ و هدفمند و تناقضات آشکار، نه تنها تامل برخی را برنیانگیخت که فریفته شعارهای دروغین آنها ساخت و جایی هم در دل برخی ساده لوحان باز کرد.
آگاهان میدانند که خاورمیانه اسلامی در کمتر از دو دهه شاهد عمیق ترین تحولات سیاسی و نظامی بود که یا امریکا و اسرائیل خود مستقیما مجری آن بوده اند یا به صورت غیر مستقیم و با محوریت هم پیمانان منطقه ای خود یعنی ترکیه، قطر و عربستان سعودی به اجراء گذاشته اند. امت اسلامی شاهد اشغال سرزمین اسلامی فلسطین و مقاومت جنبش های اسلامی ضد اشغال است و همه می بینیم که مردم آن سرزمین از خانه های خود رانده شده، مزارع آنها سوزاند می شود و خانه های آنها تخریب می گردد و الباقی هم یا در زندان به سر می برند و یا تحت محاصره قرار دارند و غیر انسانی ترین شرایط را تجربه می کنند. اما با این وجود و همانند شرایط امروز غزه، نه مفتیان علیه اسرائیل فتوای جهاد صادر می کنند و نه از انبوه جهاد گرانی که در سوریه و عراق و لیبی و یمن مصروف جهاد و مشعوف جهاد نکاح هستند، خبری است. آیا شایسته نبود که این تناقضات آشکار خفتگانی را تکان دهد و فریاد یا للمسلمین مظلومان فلسطین، سوریه و عراق بیدار شان کنند؟
درحالی که استعمار طرح ها و تئوری های خود به منظور سلطه بر ثروت و قدرت کشورهای اسلامی را منتشر کرده بود و مظالم آنها بر امت اسلامی را آشکار دیده بودند و به فرموده نواده پیامبراکرم(ص) امام حسین (ع)؛«چقدر عبرت ها زیاد و عبرت گیرندگان اندک اند" و ما از این همه حوادث تلخ و توطئه های آشکار نیاموختیم؟!
این همه درحالی اتفاق افتاد که سال ها پیش ساموئل هانتیگنتون، استراتژی "جنگ تمدنها" را ارائه کرده بود؛ اعلام جنگ صلیبی جورج دبلیو بوش را همه شنیده بودند، اعترافات بی نظیر بوتو درباره ماهیت طالبان و اظهارات صریح هیلاری کلینتون که القاعده و طالبان ساخته و پرداخته کشورش است یا جنگ های متعدد علیه مقاومت اسلامی لبنان و فلسطین یا جمع آوری افراطی ها از سراسر ممالک اسلامی علیه سوریه به عنوان محور مقاومت سمت و سوی کاملاً مشخص داشت و به عیان رد پای سیاست تحقق خاورمیانه اسرائیلی و امریکایی دیده می شد اما خفتگان امت اسلامی بیدار نشدند و شعار های مذهبی پروردگان استعمار، اغفال شان کرد و جهانخواران با استفاده از همین غفلت، ممالک اسلامی را به آشوب کشیدند و مستانه به ریش همه خندیدند. لذا باید گفت؛ سلسله تحولاتی که ذکر آن رفت، همه در چهار چوب دکترین نظامی و سیاسی مشخصی به اجرا گذاشته شد اما دست نشاندگان آنها به امت اسلامی، آدرس های غلط نشان دادند و استعمار با آرامش خاطر نقشه های خویش را پیاده کرد و با واکنش جدی هم مواجه نشد. این یادداشت در ادامه به تحلیل مستند و تئوریک همین تحولات و پیوستگی آنها می پردازد و تلاش می کند، سهمی در بیداری امت اسلامی ایفا نماید.
مولف : سیدآقا موسوی نژاد