غدیر را شاید بتوان نخستین و بزرگترین نمایش قدرت سیاسی اسلام نامید؛ زیرا نخستینبار بود که اسلام به مثابه یک مکتب ریشهدار، با برنامه، منسجم و دارای نظم و قانون و اصول و ضوابط زندگی جمعی و قدرت و حاکمیت و استقرار، برای ادامه راهش پس از پیامبر عظیمالشأن، گرد همایی سیاسی- عقیدتی برگزار میکرد.
پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله در حجهالوداع و در منطقهای موسوم به غدیر خم، مردان و زنان مسلمان را فراهم آورد تا موضوع مهمی را با آنها در میان بگذارد و نظر و نیت آنها را در خصوص این مساله، جویا شود.
این به معنای غیر استبدادیبودن نهاد سیاست و حاکمیت در اسلام بود؛ زیرا پیامبر به جای آنکه تعیین جانشین و وصی اش را با صدور یک حکم حاکممدارانه به مسلمانان ابلاغ کند و یا با تشکیل شورایی از افراد تابع و قابل اعتمادش، نظر خود را به کرسی بنشاند، نخستین بار به دستور خداوند، این تصمیم را با «مردم» در میان نهاد؛ مردمی که در نگره اجتماعی و سیاسی اسلام مکتبی، جایگاهی بیبدیل و غیر قابل تعویض و واگذاری دارد و در قرآن، سورهای به نام مردم است و «ناس» خاتم ختمالکتب میشود.
پیامبر نیز در حجتالوداع رو به روی مردم ایستاد، رو به آنان کرد و به دیکته خداوند، مسیر آینده اسلام و سیاست و حاکمیت اسلامی را با مردم در میان نهاد.
او فرمود: هرکس که من مولای او هستم، پس این علی، مولای اوست.
هیچ استبداد و تحمیلی در این بیان وجود ندارد. پیامبر مأمور بود و به همین دلیل، باید میگفت آنچه را که باید میگفت.
هیچکس آنجا با شمشیر نایستاده بود تا هرکس که از ولایت علوی که ادامه رسالت نبوی است، سر باززند را سر بزند. این منطق اسلام و پیامبر اسلام و امام و ولی اسلام نیست.
مردم به خواست پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله، اجازه یافتند ادامه و استمرار رسالت نبوی را با بیعت با ولایت علوی، تایید کنند.
مردم گروه گروه آمدند و با دستی که رسول خاتم صلیالله علیه و آله، بالا برده بود، دست دوستی و بیعت و امامت و تبعیت بدهند.
این در حالی بود که بدون تردید آنها مختار بودند که چنین نکنند. هیچ اجبار و اکراهی در کار نبود.
انتخاباتی برگزار شده بود که در آن، رایدادن یا ندادن، انتخابی و اختیاری بود. پس مردم میتوانستند بیعت نکنند؛ ولی چنین نکردند.
به این ترتیب، رسالت نبوی با بیعت امت با ولایت علوی، تمدید شد و استمرار پیدا کرد.
بنابراین، غدیر یک همایش ساده و بیپیام برای بیان شدت و عمق «حب» حضرت رسول صلیالله علیه و آله با حضرت امیر علیهالسلام نبود؛ بلکه پیامبر تمامی مقدمات را فراهم کرد، آخرین تمهیدات را در نظر گرفت و با درکی مرگآگاهانه نسبت به اینکه این آخرین فرصتی است که او در جمع بزرگترین اجتماع انسانی و اسلامی حضور خواهد یافت، مردم را گردهم آورد تا موضوع مهمی را بر زبان جاری کند و به این ترتیب، نعمت خداوند را بر امت مسلمان، تمام و دین را بر دینداران، کامل کند.
آیا صرف بیان حب و دوستی فردی به فرد دیگر میتواند به اندازهای مهم باشد که با سرنوشت جمعی یک مکتب گره خورده باشد و اهمیت آن به اندازهای باشد که وقوع رویداد تاریخی غدیر خم، ارج و اجری برابر با اکمال دین و اتمام نعمت داشته باشد؟
عقل چنین حکم نمیکند و از متون دینی نیز اعم از منابع روایی شیعی و سنی، چنین برداشتی نمیشود.
با این حساب در غدیر، امت به دستور خدا و به وسیله پیامبرش، در برابر یک «انتخاب» قرار داده شدند؛ انتخابی که سرنوشت آینده امت و مکتب به آن وابسته بود: استمرار رسالت نبوی با ولایت علوی.
پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله در حجهالوداع و در منطقهای موسوم به غدیر خم، مردان و زنان مسلمان را فراهم آورد تا موضوع مهمی را با آنها در میان بگذارد و نظر و نیت آنها را در خصوص این مساله، جویا شود.
این به معنای غیر استبدادیبودن نهاد سیاست و حاکمیت در اسلام بود؛ زیرا پیامبر به جای آنکه تعیین جانشین و وصی اش را با صدور یک حکم حاکممدارانه به مسلمانان ابلاغ کند و یا با تشکیل شورایی از افراد تابع و قابل اعتمادش، نظر خود را به کرسی بنشاند، نخستین بار به دستور خداوند، این تصمیم را با «مردم» در میان نهاد؛ مردمی که در نگره اجتماعی و سیاسی اسلام مکتبی، جایگاهی بیبدیل و غیر قابل تعویض و واگذاری دارد و در قرآن، سورهای به نام مردم است و «ناس» خاتم ختمالکتب میشود.
پیامبر نیز در حجتالوداع رو به روی مردم ایستاد، رو به آنان کرد و به دیکته خداوند، مسیر آینده اسلام و سیاست و حاکمیت اسلامی را با مردم در میان نهاد.
او فرمود: هرکس که من مولای او هستم، پس این علی، مولای اوست.
هیچ استبداد و تحمیلی در این بیان وجود ندارد. پیامبر مأمور بود و به همین دلیل، باید میگفت آنچه را که باید میگفت.
هیچکس آنجا با شمشیر نایستاده بود تا هرکس که از ولایت علوی که ادامه رسالت نبوی است، سر باززند را سر بزند. این منطق اسلام و پیامبر اسلام و امام و ولی اسلام نیست.
مردم به خواست پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله، اجازه یافتند ادامه و استمرار رسالت نبوی را با بیعت با ولایت علوی، تایید کنند.
مردم گروه گروه آمدند و با دستی که رسول خاتم صلیالله علیه و آله، بالا برده بود، دست دوستی و بیعت و امامت و تبعیت بدهند.
این در حالی بود که بدون تردید آنها مختار بودند که چنین نکنند. هیچ اجبار و اکراهی در کار نبود.
انتخاباتی برگزار شده بود که در آن، رایدادن یا ندادن، انتخابی و اختیاری بود. پس مردم میتوانستند بیعت نکنند؛ ولی چنین نکردند.
به این ترتیب، رسالت نبوی با بیعت امت با ولایت علوی، تمدید شد و استمرار پیدا کرد.
بنابراین، غدیر یک همایش ساده و بیپیام برای بیان شدت و عمق «حب» حضرت رسول صلیالله علیه و آله با حضرت امیر علیهالسلام نبود؛ بلکه پیامبر تمامی مقدمات را فراهم کرد، آخرین تمهیدات را در نظر گرفت و با درکی مرگآگاهانه نسبت به اینکه این آخرین فرصتی است که او در جمع بزرگترین اجتماع انسانی و اسلامی حضور خواهد یافت، مردم را گردهم آورد تا موضوع مهمی را بر زبان جاری کند و به این ترتیب، نعمت خداوند را بر امت مسلمان، تمام و دین را بر دینداران، کامل کند.
آیا صرف بیان حب و دوستی فردی به فرد دیگر میتواند به اندازهای مهم باشد که با سرنوشت جمعی یک مکتب گره خورده باشد و اهمیت آن به اندازهای باشد که وقوع رویداد تاریخی غدیر خم، ارج و اجری برابر با اکمال دین و اتمام نعمت داشته باشد؟
عقل چنین حکم نمیکند و از متون دینی نیز اعم از منابع روایی شیعی و سنی، چنین برداشتی نمیشود.
با این حساب در غدیر، امت به دستور خدا و به وسیله پیامبرش، در برابر یک «انتخاب» قرار داده شدند؛ انتخابی که سرنوشت آینده امت و مکتب به آن وابسته بود: استمرار رسالت نبوی با ولایت علوی.