صدها نفر از علمای دینی از سراسر افغانستان روز دوشنبه ۱۴ جوزا در کابل جمع آمده و فتوایی در مورد جنگ صادر کردند.
در این فتوا با بیان شماری از آیات قرآن و احادیث آمده که جنگ جاری افغانستان ناجایز و ناروا است و هیچ دلیل شرعی ندارد.
خدابخش محسنی؛ عضو شورای سرتاسری علما گفت: "ما به توقف هرچه سریعتر جنگ در افغانستان فتوا میدهیم و خطاب ما هم به دولت است و هم برای کسانی که مدتهای دراز است که در مقابل دولت میجنگند."
در این فتوا از طالبان خواسته شد به درخواست بیقید و شرط حکومت افغانستان برای صلح پاسخ مثبت بدهند.
عنایت الله بلیغ؛ عضو دیگر شورای علما گفت دولت هم باید به مواردی که به ادامه جنگ کمک میکند، توجه کند.
او گفت: "یکی از ما به بودن یک خارجی در افغانستان راضی نیستیم... نشستهای خارجی را کنار بگذاریم و در شهر پیامبر بنشینیم و مشکل خود را حل کنیم."
این نشست در شرایطی برگزار شد که به باور کارشناسان، علما از این قدرت و صلاحیت برخوردار اند که صلحی را تجویز یا جنگی را تحریم کنند.
آنها ورثه انبیای الهی هستند و میراث انبیا این حق را به آنان می دهد که حق و باطل حرکت های جمعی را مشخص کنند.
با این وصف، باید انتظار داشت که نشست صدها عالم دینی در کابل و نیز نشست های مشابهی که پیش از این در باره صلح و جنگ افغانستان از سوی علمای دینی برگزار شده اند، بتوانند مسیر جنگ را تغییر دهند و مشروعیت «جهاد» نیروهای تروریستی را از بنیاد باطل کنند؛ اما چرا این اتفاق نمی افتد؟
چرا دولت علیرغم میل فراوانی که دارد نمی تواند از اهرم علمای دینی برای توقف جنگ و آغاز صلح، سود مطلوب خود را ببرد؟
چرا فتواهای پی در پی علمای دینی، نمی تواند کارکرد یک فتوا و فراخوان شرعی در جامعه ای مسلمان و متدین و متشروع به شرایع دینی و مؤمن به دستورات و آموزه های شارع مقدس را داشته باشند و موجب توقف جنگ و خشونت و ترور و آدمکشی در کشور شوند؟
این پرسش ها، پرسش هایی ساده و بدیهی نیستند. ریشه در ده ها سال عملکرد علمای دینی در قبال تحولات سیاسی و نظامی کشور دارند.
بحران افغانستان، یک روند ابتدا به ساکن و آنی نیست. این بحران ناشی از چند ده سال فاجعه و جنگ و مداخله خارجی و عملکرد بد نیروهای مهم و اثرگذاری سیاسی و اجتماعی و ایدئولوژیک در داخل کشور است.
صریح باید گفت که علمای دینی هم در گسترش و افزایش بحران، نقش ایفا کرده اند. تقریبا همه رهبران جهادی افغانستان، دانش آموخته مدارس، دارالعلوم ها، حوزات علمیه و سایر مراکز آموزشی دینی و مذهبی بودند و برخی از آنها در استنباط احکام شرعی در حد اجتهاد رسیده اند.
با این حال، کارنامه آنها در جهاد و انقلاب افغانستان به اندازه ای غیر قابل دفاع است که مردم روزگاری طالبان را فرشتگان نجات افغانستان از جهنمی می دانستند که گروه های جهادی، خلق کرده بودند.
البته نمی توان انکار کرد که دخالت های پیدا و پنهان و گسترده قدرت های خارجی در افغانستان پس از پیروزی مجاهدین نیز از عوامل اصلی انحراف انقلاب و جهاد از مسیر اصلی خود شد.
با این حال، بازهم همان رهبران جهادی و علمای دینی بودند که دست ابزار استعمار و قدرت های بیگانه قرار گرفتند.
در نزدیک به دو دهه اخیر نیز علمای دینی، نقش جهادی، اثرگذار، جریان ساز و رهبری کننده خود را کنار گذاشته و محافظه کاری و مصلحت اندیشی پیشه کرده اند.
آنها «جهاد» را به تروریست های تکفیری و جریان های منحط و مزدور سلفی و وهابی واگذاشته اند و به این ترتیب، این اصل پویا و متعالی و اثربخش اسلام، عملا از جرگه مقوله های مقدس دینی، خارج شده و بدنام گردیده است.
این در حالی است که علمای دینی با تأسی از اصل جهاد می توانستند در برابر کژاندیشی ها، انحراف ها، فسادها، سلطه بیگانگان، سیطره و ولایت نامشروع خارجی ها و... با قدرت بایستند و اجازه ندهند که میراث خون میلیون ها شهید این سرزمین، به سادگی از سوی بیگانگان تاراج شود و کشور به کام چند تروریست پابرهنه و وحشی و یا نیروهای سلطه جوی بیگانه، سقوط کند.
علما به مسؤولیت های مستقیم دینی خود در این زمینه ها عمل نکردند و همین امر، موجب شد که حربه تحریم و تشریع آنها در قبال جنگ و صلح نیز کارآیی و اثرگذاری خود را از دست بدهد و علیرغم برگزاری نشست های صدها نفری و صدور فتواهای طولانی و تکراری، تروریست ها همچنان به نام «جهاد» به جنگ و ترور و ویرانگری و وحشت و خشونت و خون ریزی ادامه دهند و سلطه نیروهای بیگانه نیز همچنان استمرار داشته باشد.
در این فتوا با بیان شماری از آیات قرآن و احادیث آمده که جنگ جاری افغانستان ناجایز و ناروا است و هیچ دلیل شرعی ندارد.
خدابخش محسنی؛ عضو شورای سرتاسری علما گفت: "ما به توقف هرچه سریعتر جنگ در افغانستان فتوا میدهیم و خطاب ما هم به دولت است و هم برای کسانی که مدتهای دراز است که در مقابل دولت میجنگند."
در این فتوا از طالبان خواسته شد به درخواست بیقید و شرط حکومت افغانستان برای صلح پاسخ مثبت بدهند.
عنایت الله بلیغ؛ عضو دیگر شورای علما گفت دولت هم باید به مواردی که به ادامه جنگ کمک میکند، توجه کند.
او گفت: "یکی از ما به بودن یک خارجی در افغانستان راضی نیستیم... نشستهای خارجی را کنار بگذاریم و در شهر پیامبر بنشینیم و مشکل خود را حل کنیم."
این نشست در شرایطی برگزار شد که به باور کارشناسان، علما از این قدرت و صلاحیت برخوردار اند که صلحی را تجویز یا جنگی را تحریم کنند.
آنها ورثه انبیای الهی هستند و میراث انبیا این حق را به آنان می دهد که حق و باطل حرکت های جمعی را مشخص کنند.
با این وصف، باید انتظار داشت که نشست صدها عالم دینی در کابل و نیز نشست های مشابهی که پیش از این در باره صلح و جنگ افغانستان از سوی علمای دینی برگزار شده اند، بتوانند مسیر جنگ را تغییر دهند و مشروعیت «جهاد» نیروهای تروریستی را از بنیاد باطل کنند؛ اما چرا این اتفاق نمی افتد؟
چرا دولت علیرغم میل فراوانی که دارد نمی تواند از اهرم علمای دینی برای توقف جنگ و آغاز صلح، سود مطلوب خود را ببرد؟
چرا فتواهای پی در پی علمای دینی، نمی تواند کارکرد یک فتوا و فراخوان شرعی در جامعه ای مسلمان و متدین و متشروع به شرایع دینی و مؤمن به دستورات و آموزه های شارع مقدس را داشته باشند و موجب توقف جنگ و خشونت و ترور و آدمکشی در کشور شوند؟
این پرسش ها، پرسش هایی ساده و بدیهی نیستند. ریشه در ده ها سال عملکرد علمای دینی در قبال تحولات سیاسی و نظامی کشور دارند.
بحران افغانستان، یک روند ابتدا به ساکن و آنی نیست. این بحران ناشی از چند ده سال فاجعه و جنگ و مداخله خارجی و عملکرد بد نیروهای مهم و اثرگذاری سیاسی و اجتماعی و ایدئولوژیک در داخل کشور است.
صریح باید گفت که علمای دینی هم در گسترش و افزایش بحران، نقش ایفا کرده اند. تقریبا همه رهبران جهادی افغانستان، دانش آموخته مدارس، دارالعلوم ها، حوزات علمیه و سایر مراکز آموزشی دینی و مذهبی بودند و برخی از آنها در استنباط احکام شرعی در حد اجتهاد رسیده اند.
با این حال، کارنامه آنها در جهاد و انقلاب افغانستان به اندازه ای غیر قابل دفاع است که مردم روزگاری طالبان را فرشتگان نجات افغانستان از جهنمی می دانستند که گروه های جهادی، خلق کرده بودند.
البته نمی توان انکار کرد که دخالت های پیدا و پنهان و گسترده قدرت های خارجی در افغانستان پس از پیروزی مجاهدین نیز از عوامل اصلی انحراف انقلاب و جهاد از مسیر اصلی خود شد.
با این حال، بازهم همان رهبران جهادی و علمای دینی بودند که دست ابزار استعمار و قدرت های بیگانه قرار گرفتند.
در نزدیک به دو دهه اخیر نیز علمای دینی، نقش جهادی، اثرگذار، جریان ساز و رهبری کننده خود را کنار گذاشته و محافظه کاری و مصلحت اندیشی پیشه کرده اند.
آنها «جهاد» را به تروریست های تکفیری و جریان های منحط و مزدور سلفی و وهابی واگذاشته اند و به این ترتیب، این اصل پویا و متعالی و اثربخش اسلام، عملا از جرگه مقوله های مقدس دینی، خارج شده و بدنام گردیده است.
این در حالی است که علمای دینی با تأسی از اصل جهاد می توانستند در برابر کژاندیشی ها، انحراف ها، فسادها، سلطه بیگانگان، سیطره و ولایت نامشروع خارجی ها و... با قدرت بایستند و اجازه ندهند که میراث خون میلیون ها شهید این سرزمین، به سادگی از سوی بیگانگان تاراج شود و کشور به کام چند تروریست پابرهنه و وحشی و یا نیروهای سلطه جوی بیگانه، سقوط کند.
علما به مسؤولیت های مستقیم دینی خود در این زمینه ها عمل نکردند و همین امر، موجب شد که حربه تحریم و تشریع آنها در قبال جنگ و صلح نیز کارآیی و اثرگذاری خود را از دست بدهد و علیرغم برگزاری نشست های صدها نفری و صدور فتواهای طولانی و تکراری، تروریست ها همچنان به نام «جهاد» به جنگ و ترور و ویرانگری و وحشت و خشونت و خون ریزی ادامه دهند و سلطه نیروهای بیگانه نیز همچنان استمرار داشته باشد.