رئیس جمهور اشرف غنی در تازه ترین اظهار نظرخود گفته است که با مهاجرانی که کشور را ترک کرده و به اروپا رفته اند احساس همدلی نمی کند.
البته احساس نا همدلی تنها از آن رئیس جمهور کشور نیست، کثیری از افغانستانی های مذهبی، رفتن به اروپا را به معنای فرو هشتن باورهای مذهبی فرزندان شان می دانند.
هر کشوری که نیروهای جوان و فعال خود را از دست می دهد،به ضایعه ای جبران ناپذیر گرفتار می آید،این خسارت را با هیچ چیزی دیگری نمی توان جبران کرد. بر مردم انتقادی نمی توان روا داشت، چون بسیاری از مشکلات ریز و درشتی که بر کشور حاکم است بر آنها آشکار نیست و از بسا مشکلات و دشواری هایی که توان و پتانسیل های جوانی را مستهلک و استحاله می کند،اطلاع کافی ندارند .
اما سخن اصلی با رئیس جمهور اشرف غنی است که، اندکی آگاهی دارد-یا باید آگاهی داشته باشد-که آیا برای جلوگیری از مهاجرت دسته جمعی جوانان افغان کاری کرده و ساز و کاری را روی دست گرفته، و درصدد گشودن دروازه ای بوده ،و برای باز کردن گرهی تلاشی صورت داده که جوانان گره گشایی های حکومت را دیده اند اما قانع نگشته و دامن درچیده و کوله بار سفر بسته و راهی دیار غرب شده اند؛ و اگر چنین است که حق با رئیس جمهور اشرف غنی است، که از رفتن جوان ها انتقاد کند و با آنها نا همدلی کند.
اما اگر حکومت وحدت ملی کمترین کاری برای جوانان نکرده ، و کوچک ترین گامی در راه بهبود وضعیت معیشت و امنیت جوانان بر نداشته است که هیچ که روزگار جوانان هر روز بدتر از روزگار پیشین می شود جوانان را باید حق داد که به صورت دسته جمعی برای فراهم آوردن حداقل های زیست انسانی، وطن مالوف و زاد گاه محبوب خویش را رها کنند و به دامن غرب پناه ببرند و یا غرب را قبله آرزوهای خود بدانند؟
واقعیت آنست که نه اشرف غنی گامی در این راه پیش نهاده است و نه حکومت سابق برای بهبود جوانان تلاش و کوشش کرده است.
گمان می ورد که فاصله زمانی از یک طرف و شکاف فرهنگی میان نسل کنونی و رئیس جمهور اشرف غنی باعث شده است که او وضعیت کنونی جوانان را درک کرده نتواند. یکی از ویژگی های دوران جدید بعد از سقو ط حکومت طالبان،فراهم آمدن امکانات آموزش های عالی برای بسیاری از جوانان افغانستان بوده است .
در زمان حکومت گذشته ده ها باب مرکز آموزش عالی در کشور گشوده شد و هزاران جوان به این آموزشگاه ها مراجعه کردند و با تلاش و تقلا درس خواندند، جهان جدیدی بروی این جوان ها گشوده گشت. از طرف دیگر ارتباط یافتن با دنیا از طریق اینترنت و دیدن زندگی های پر زرق و برق دیگران و مقایسه خود با آنها، هر انسانی را به تکاپو می افگند تا برای رسیدن به حداقل های زندگی تلاش ورزد. به گمان غالب کسانی که کمر بستند، خطر کردند، دریا و خشکی را در نوردیدند، ریسک مردن و غرق شدن را پذیرفتند ،برای رسیدن به یک زندگی آرام، بی دغدغه و نگرانی و به نیل یک زندگی مرفه و رویایی غربی نبودند، این زحمت های توان فرسا را برای آن تحمل کردند تا حداقل های زندگی انسانی را بدست آورند، آنچه که در افغانستان بدست آوردن آن غیر ممکن است.
اگر اشرف غنی نمی داند باید وقوف یابد که حکومت وحدت ملی حتا کمترین امیدواری ها را در دل مردم از میان برده است، و اکثر مردم کمترین امیدی به این حکومت و بهبود وضعیت خود ندارند .
به آمارهایی که برخی نهادهای بین المللی ارایه می دهد می توان به این واقعیت بیش از پیش پی برد. در همین هفته گذشته یک نهاد تحقیقاتی اعلام کرد که بیش از هشتاد درصد مردم افغانستان از حکومت وحدت ملی ناامید هستند. انسان ناامید به دو کار دست می برد، یا خود کشی می کند چون امیدی به آینده خود نمی بیند یا آنکه کمر می بندد، ریسک مرگ می کند تا به حداقل هایی از زندگی دست پیدا کند.
نکته دومی که بی توجهی حکومت را نسبت به جوانان بویژه جوان های تحصیل کرده نشان می دهد آنست که، اعلام شده است که بیش از بیست و پنج هزار فرصت شغلی در دولت افغانستان وجود دارد، این در حالیست که هزاران جوان جویای کار خواهان رسیدن به حداقل های زندگی و دست مزد هستند. اما حکومت وحدت ملی نمی تواند به جذب همین جوانان بپردازد و از صف طولانی بیکاران بکاهد؟
هرگاه این حداقل ها از جوانان کشور دریغ داشته شود، جوان سرخورده از حکومت ،جامعه و رهبران فاسد به کجا باید پناه ببرد؟
نکته ای دیگری که شاید رئیس جمهور اشرف هرگز به آن پی نبرده باشد و پی نبرد آنست که، جوانان کنونی که با دنیای جدید آشنا شده اند و دنیا را از منظر و مرای بلند تری می نگرند. دل در گرو رهبران قومی نسپرده و درآن مقام آرامش نمی یابند. اکثر آنهایی که با آموزش های جدید آشنا شده اند، زندگی در دامن و دام قومیت را کمال مطلوب نمی دانند و توقع دارند که حکومت کشور را از این تاریکی فرساینده گذر دهد و دروازه های نور و روشنایی یک حکومت عادلانه را باز کند. وقتی می نگرند که پاسداران ارزش های حکومت دموکراتیک خود دزدانی دغلبازی از کار در می آید و همین دزدان در دامن حکومت آرام می گیرند و در کنف حمایت حکومت در می آیند ، رئیس جمهور چه توقع دارد که یک جوان تحصیل یافته و چشم به جهان گشوده چه عکس العملی از خود نشان دهد،و در برابر عملکرد حکومت چه واکنشی نشان دهد؟ طبیعی است که نه دل در گرو حکومت دارد و نه به آینده خود امیدوار است و نه هم از حکومت توقع می رود، در این گونه شرایط اگر از رئیس جمهور پرسیده شود که اگر او به جای یک جوان باشد واین همه بی مهری را بنگرد به کجای این شب تاریک بیاویزد قبای ژنده خود را ؟
البته احساس نا همدلی تنها از آن رئیس جمهور کشور نیست، کثیری از افغانستانی های مذهبی، رفتن به اروپا را به معنای فرو هشتن باورهای مذهبی فرزندان شان می دانند.
هر کشوری که نیروهای جوان و فعال خود را از دست می دهد،به ضایعه ای جبران ناپذیر گرفتار می آید،این خسارت را با هیچ چیزی دیگری نمی توان جبران کرد. بر مردم انتقادی نمی توان روا داشت، چون بسیاری از مشکلات ریز و درشتی که بر کشور حاکم است بر آنها آشکار نیست و از بسا مشکلات و دشواری هایی که توان و پتانسیل های جوانی را مستهلک و استحاله می کند،اطلاع کافی ندارند .
اما سخن اصلی با رئیس جمهور اشرف غنی است که، اندکی آگاهی دارد-یا باید آگاهی داشته باشد-که آیا برای جلوگیری از مهاجرت دسته جمعی جوانان افغان کاری کرده و ساز و کاری را روی دست گرفته، و درصدد گشودن دروازه ای بوده ،و برای باز کردن گرهی تلاشی صورت داده که جوانان گره گشایی های حکومت را دیده اند اما قانع نگشته و دامن درچیده و کوله بار سفر بسته و راهی دیار غرب شده اند؛ و اگر چنین است که حق با رئیس جمهور اشرف غنی است، که از رفتن جوان ها انتقاد کند و با آنها نا همدلی کند.
اما اگر حکومت وحدت ملی کمترین کاری برای جوانان نکرده ، و کوچک ترین گامی در راه بهبود وضعیت معیشت و امنیت جوانان بر نداشته است که هیچ که روزگار جوانان هر روز بدتر از روزگار پیشین می شود جوانان را باید حق داد که به صورت دسته جمعی برای فراهم آوردن حداقل های زیست انسانی، وطن مالوف و زاد گاه محبوب خویش را رها کنند و به دامن غرب پناه ببرند و یا غرب را قبله آرزوهای خود بدانند؟
واقعیت آنست که نه اشرف غنی گامی در این راه پیش نهاده است و نه حکومت سابق برای بهبود جوانان تلاش و کوشش کرده است.
گمان می ورد که فاصله زمانی از یک طرف و شکاف فرهنگی میان نسل کنونی و رئیس جمهور اشرف غنی باعث شده است که او وضعیت کنونی جوانان را درک کرده نتواند. یکی از ویژگی های دوران جدید بعد از سقو ط حکومت طالبان،فراهم آمدن امکانات آموزش های عالی برای بسیاری از جوانان افغانستان بوده است .
در زمان حکومت گذشته ده ها باب مرکز آموزش عالی در کشور گشوده شد و هزاران جوان به این آموزشگاه ها مراجعه کردند و با تلاش و تقلا درس خواندند، جهان جدیدی بروی این جوان ها گشوده گشت. از طرف دیگر ارتباط یافتن با دنیا از طریق اینترنت و دیدن زندگی های پر زرق و برق دیگران و مقایسه خود با آنها، هر انسانی را به تکاپو می افگند تا برای رسیدن به حداقل های زندگی تلاش ورزد. به گمان غالب کسانی که کمر بستند، خطر کردند، دریا و خشکی را در نوردیدند، ریسک مردن و غرق شدن را پذیرفتند ،برای رسیدن به یک زندگی آرام، بی دغدغه و نگرانی و به نیل یک زندگی مرفه و رویایی غربی نبودند، این زحمت های توان فرسا را برای آن تحمل کردند تا حداقل های زندگی انسانی را بدست آورند، آنچه که در افغانستان بدست آوردن آن غیر ممکن است.
اگر اشرف غنی نمی داند باید وقوف یابد که حکومت وحدت ملی حتا کمترین امیدواری ها را در دل مردم از میان برده است، و اکثر مردم کمترین امیدی به این حکومت و بهبود وضعیت خود ندارند .
به آمارهایی که برخی نهادهای بین المللی ارایه می دهد می توان به این واقعیت بیش از پیش پی برد. در همین هفته گذشته یک نهاد تحقیقاتی اعلام کرد که بیش از هشتاد درصد مردم افغانستان از حکومت وحدت ملی ناامید هستند. انسان ناامید به دو کار دست می برد، یا خود کشی می کند چون امیدی به آینده خود نمی بیند یا آنکه کمر می بندد، ریسک مرگ می کند تا به حداقل هایی از زندگی دست پیدا کند.
نکته دومی که بی توجهی حکومت را نسبت به جوانان بویژه جوان های تحصیل کرده نشان می دهد آنست که، اعلام شده است که بیش از بیست و پنج هزار فرصت شغلی در دولت افغانستان وجود دارد، این در حالیست که هزاران جوان جویای کار خواهان رسیدن به حداقل های زندگی و دست مزد هستند. اما حکومت وحدت ملی نمی تواند به جذب همین جوانان بپردازد و از صف طولانی بیکاران بکاهد؟
هرگاه این حداقل ها از جوانان کشور دریغ داشته شود، جوان سرخورده از حکومت ،جامعه و رهبران فاسد به کجا باید پناه ببرد؟
نکته ای دیگری که شاید رئیس جمهور اشرف هرگز به آن پی نبرده باشد و پی نبرد آنست که، جوانان کنونی که با دنیای جدید آشنا شده اند و دنیا را از منظر و مرای بلند تری می نگرند. دل در گرو رهبران قومی نسپرده و درآن مقام آرامش نمی یابند. اکثر آنهایی که با آموزش های جدید آشنا شده اند، زندگی در دامن و دام قومیت را کمال مطلوب نمی دانند و توقع دارند که حکومت کشور را از این تاریکی فرساینده گذر دهد و دروازه های نور و روشنایی یک حکومت عادلانه را باز کند. وقتی می نگرند که پاسداران ارزش های حکومت دموکراتیک خود دزدانی دغلبازی از کار در می آید و همین دزدان در دامن حکومت آرام می گیرند و در کنف حمایت حکومت در می آیند ، رئیس جمهور چه توقع دارد که یک جوان تحصیل یافته و چشم به جهان گشوده چه عکس العملی از خود نشان دهد،و در برابر عملکرد حکومت چه واکنشی نشان دهد؟ طبیعی است که نه دل در گرو حکومت دارد و نه به آینده خود امیدوار است و نه هم از حکومت توقع می رود، در این گونه شرایط اگر از رئیس جمهور پرسیده شود که اگر او به جای یک جوان باشد واین همه بی مهری را بنگرد به کجای این شب تاریک بیاویزد قبای ژنده خود را ؟
مولف : سید مظفر دره صوفی