تاریخ انتشار :دوشنبه ۱۴ دلو ۱۳۹۲ ساعت ۱۳:۲۶
کد مطلب : 84750
از امریکا پول نمی خواهیم، شفافیت و یک رنگی می خواهیم

در گرماگرم کمپاین انتخابات ریاست جمهوری کشور شاید هیچ کس به اندازه کرزی زخم خورده سیاست توام با دو رنگی امریکا و متحدانش نباشد. هیچ شهروند عاقل افغانستانی از همان ابتدا ادعاهای پوشالی اما پرزرق و برق امریکا را باور نکرد و اکنون نیز تهدیدات ناشی از جنگ روانی آن را باور نمی کند.
روزی که بوش و بعد از آن اوباما با لبخندهای تلخ، دستان کرزی را در مناسبت های مختلف می فشرد همه می دانستیم که این آرامش قبل از طوفان است. طوفانی که هم اکنون انگار در پشت مرزهای کشور کمین کرده است تا در صورت دستور ساحران تولید کننده اش به داخل بوزد و همه چیز را در هم بکوبد و مردم افغانستان را یک بار دیگر در تاریکی خرابی، ویرانی، فقر، تروریزم و وابستگی فرو ببرد. اما آنچه در این میان حائز اهمیت است سینه پر درد رئیس جمهور است. دردهایی که اگر زودتر گفته می شد شاید بهتر بود و شاید می شد با اتکا به مدیرت نخبگان و کار بیشتر روی تولیدات داخلی به یک سرمایه اقتصادی رسید تا دیگر محتاج این و آن نباشیم تا دیگر محتاج نباشیم تحت فشار خواسته دیگران را اجابت کنیم و فراموش کنیم که مردم افغانستان هم خدایی دارند.
مصاحبه ۲۷ جونوری کرزی با روزنامه انگلیسی "ساندی تایمز" اگرچه می تواند مصداق نوشدارو بعد از مرگ سهراب باشد اما چنان مطالب پنهانی را روشن می کند که تازه می فهمیم در این کشور چه خبر بوده است.

متن کامل مصاحبه به صورت زیر است:

کریستینا لمب: اکنون دوازده سال از روزی که شما به قدرت رسیدید می گذرد. در آن زمان رابطه بسیار خوبی با امریکا داشتید در حالیکه اکنون به نظر می رسد شما آن رابطه خوب را دیگر ندارید. به نظر شما چرا این اتفاق افتاده است؟

کرزی:
خیلی وقت پیش طی سالهای مقاومت علیه اتحاد جماهیر شوروی سابق که در پیشاور بودیم می دانستیم امریکا به گروههای تندرو کمک می کند. ما همه چیز در این مورد را می دانستیم اما با این وجود در آن روز امریکاییها را دوست مردم افغانستان می پنداشتیم. زمانیکه طالبان وارد افغانستان شد من از آنها حمایت کردم چون فکر می کردم طالبان انسانهای خوبی هستند. همان طور که می دانید من بیشتر امور مربوط به مقاومت در افغانستان را با طالبان و از طریق طالبان انجام می دادم تا اینکه متوجه شدم آنها در پی ایجاد شکاف و نفاق در کشور هستند و توسط نیروهای بیرونی تجهیز و تمویل می شوند. بنابر این از سال ۱۹۹۶ به بعد از طالبان فاصله گرفتم و تمام توجه خود را معطوف امریکا نمودم تا بتوانم برای کمک به مردم افغانستان نظر امریکاییها و به دنبال آن کمک های مالی آنها را جذب کنم بدین منظور به سنا رفتم و به بیشتر کشورهای اروپایی سفر کردم. سرانجام امریکاییها بعد از حادثه ۱۱ سپتمبر وارد افغانستان شدند و مردم ما نیز با آغوش باز آنها را پذیرفتند. همزمان با ورود امریکا مردم طالبان را از کشورشان بیرون کردند و در کل کشور حتی یک مرمی نیز فیر نشد. طالبان افغانستان را تخلیه کردند و رفتند. از سال ۲۰۰۳ زمانیکه جنرال مک نیل در افغانستان مسولیت داشت بدینسو مرتب به امریکاییها در مورد افغانستان، مردمش، سنتها و روش زندگی مردمش و از همه مهتر اینکه افغانستانیها دوستان آنهاست گفته ام.
زمانیکه امریکا جست و جوی خانه های افغانستانیها را شروع کرد، در این راه از شیوه های خشن و مجرمانه استفاده کرد و مردم را ترساند به آنها گفتم که دارند اشتباه می کنند. آنها به حرف من گوش نکردند . به آنها در مورد منطقه و سیاست های منطقوی هشدار دادم اما آنها گوش نکردند. وقتی بمباران منازل مسکونی افراد ملکی شروع شد، مردم نزد من آمدند و خبر را به اطلاع من رساندند. دولت خیلی ضعیف بود و من نمی توانستم از طریق مکانیزم دولتی گزارشها را دریافت کنم چون وسایل ارتباطی لازم در اختیار دولت نبود. اما مردم که بود. آنها نزد من می آمدند و می گفتند که دارند بمباران می شوند، به خانه های آنها حمله می شود و زنان و اطفال آنها ترسانده می شوند و من خبر ندارم.
جنرالهای امریکایی را با مردم یا نمایندگان مردم روبرو می کردم. به مدت یک یا دو سال تا سال ۲۰۰۵ سراغ رسانه ها نرفتم و صدای خود را نکشیدم اما از سال ۲۰۰۵ بدینسو حس کردم که باید نسبت به کشتار افراد ملکی حساسیت نشان بدهم چون امریکاییها به نظر می رسید که به فریاد افغانستانیها اهمیت نمی دهند و من این را وظیفه خود می دانستم که فریاد و گریه های مردم را علنی کنم.
صدای اعتراض مردم روز به روز بالا و بالا تر می رفت و امریکاییها بمباران خانه های افراد ملکی را ادامه می داد و نسبت به وجود پناهگاههای امن تروریست ها در خارج از مرزهای افغانستان بی تفاوت بود.
امریکا به طرز ناجوانمردانه ای شروع به تضعیف دولت افغانستان کرد و مانع از رشد موسسات و نهادهای سیاسی ما شد، به جای اینکه به پولیس ملی پول بدهد به شرکت های امنیتی خصوصی پول می داد و در قراردادها به گونه ای عمل می کرد که انگار دولتی وجود ندارد.
امریکاییها به ایجاد ساختارهای دولتی موازی با دولت مبادرت ورزیدند. در تمام موارد بالا امریکاییها به جای همکاری با من علیه من رفتار می کردند. به ویژه در مورد زندان بگرام که برای ما افغانستانیها و برای کشور ما مهمترین موضوع بود احساس کردم که ما برای آنها اهمیتی نداریم و آنچه مهم بود خود آنها و منافعشان بود بنابراین من که رئیس جمهور بودم می بایست جلو خودسریهای آنان می ایستادم، نه به این معنا که من ضد آنها باشم بلکه من کاملا طرفدار غرب بودم اما در عین حال نمی توانستم ببینم که افغانستان مورد بی حرمتی قرار بگیرد. من افغانستانی امن می خواستم جاییکه مردم بدون ترس به زندگی آرام خود ادامه دهند. این موارد باعث بروز اختلاف بین من و امریکاییها شد.

کریستینا لمب: زمانیکه کتاب خاطرات گیتس را خواندی جاییکه او گفته بود اوباما نمی توانست تو را تحمل کند چه احساسی داشتی؟

کرزی: سخنان علنی من به مذاق امریکاییها خوش نیامده است، شاید آنها تعجب کنند که چگونه رئیس جمهور یک کشور فقیری مثل افغانستان که کاملا وابسته به امریکاست جرات می کند این طور سخن بگوید اما من می گویم اگر امریکاییها این گونه برداشتی دارند کاملا در اشتباه هستند چون درست است که ما فقیر هستیم اما یک ملت هستیم. ما قدرت دیگری نمی شناسیم، ما خودمان را علی رقم فقری که داریم قدرت فرض می کنیم درست مثل دیگر ملت های دنیا. مثل دیگر جوامع، ما منافع خاص خود را داریم، مثل دیگر مردم دنیا ما هم زندگی، خانواده و فرزندان خود را دوست داریم. من می خواهم که کشور خوبی داشته باشیم. من همواره به اوباما احترام گذاشته و می گذارم، او شخصا انسان محترمی است.

کریستینا لمب: اما رئیس جمهور بوش در داشتن رابطه خوب با شما بیشتر تلاش می کرد و ویدئو کنفرانس هفتگی با شما داشت.این طور نیست؟

کرزی:
ویدئو کنفرانس هفتگی که نه. اوباما نیز چندین ویدئو کنفرانس با من داشته است. آخرین ویدئو کنفرانسی که با اوباما داشتم برمی گردد به ماه جون، از آن تاریخ به بعد ویدئو کنفرانسی با اوباما نداشته ام. فقط اوباما یک کارت پستال برای سال جدید برای من فرستاد.

کریستینا لمب: از آخرین ویدئو کنفرانس به بعد صحبتی با اوباما داشته اید؟ 

کرزی : نمی دانم از آن تاریخ به بعد با اوباما تلفنی گفت و گو کرده ام یا نه. در آفریقای جنوبی یکدیگر را دیدیم اما صحبتی نکرده ایم. نامه هایی رد و بدل شده است. با بوش رابطه خوبی داشتم و البته با اوباما هم همین گونه بوده است اما روابط بین امریکا و افغانستان در دوره دوم ریاست جمهوری بوش در سال ۲۰۰۷ سر موضوع بمباران افراد ملکی در هرات روبه وخامت گذاشت، امریکاییها می خواستند زمین های کشاورزی ما را به بهانه تعقیب تروریست ها بمباران کنند که با مخالفت شدید من روبرو شد. با آنها به شدت مخالفت نمودم اما امریکا همچنان به تصمیم خود مُصِر بود. این نقطه شروع اختلافات ما بود و بعدا وقتی امریکا می خواست یک سوپر دیپلومات سازمان ملل به نام آقای آشداون را به افغانستان بیاورد من مخالفت کردم، آقای آشداون دیپلمات کار کشته ای بود و من شخصا برای او احترام خاصی قائل بودم. هرکسی دیگری اگر جای او بود من می پذیرفتم اما او را نمی توانستم بپذیرم. این شخص از نظر من آگاه شد. او فهمید که افغانستان می خواهد دولت خود را داشته باشد تا آموزش را پیگیری کند. افغانستان نمی خواست یک کشور تحت رهبری دیگری باشد. این شخص این موضوع را به خوبی درک کرد اما این خواسته ما سوء تعببیر شد و برنامه ما در این راستا برای افغانستان مفید جلوه داده نشد.

کریستینا لمب: بله، دقیقا

کرزی: این برنامه یک برنامه مشترک امریکایی-بریتانیایی بود که مورد حمایت اروپا نیز قرار داشت. آنها می خواستند ما را در برزخ قرار دهند.

کریستینا لمب: امریکاییها امروز خیلی عصبانی هستند چون شما شماری از زندانیان بگرام را آزاد نموده اید.

کرزی: بله

کریستینا لمب: امریکاییها می گویند این زندانیان آزاد شده خطرناک هستند.

کرزی: ما این طور فکر نمی کنیم. صد در صد این اعتقاد را نداریم. برای این که داستان بلند زندان بگرام را برای شما در یک کلمه خلاصه کنم اجازه دهید به جمله ای از شاعر معروف انگلیسی،"شلی" اشاره کنم که می گوید:" قتل را در راه دیدم." در طول دوازه سال مرتب از امریکاییها خواستم که با زندانیان محبوس در بگرام با احترام برخورد کنند آن طور که شایسته یک انسان است. کتابی که به تازگی به دست من رسیده است را بخوانید. کتابی که توسط بن اندرسون روزنامه نگار امریکایی نوشته شده است و من پریروز خواندن آن را شروع کردم. نویسنده در این کتاب نوشته شده است که جنرال پترائوس دستور افزایش حملات نظامی را صادر و از جولای تا نوامبر ۲۰۱۰ در حدود ۳۵۰۰ مورد بمباران در افغانستان صورت گرفته است. اگر در آن زمان به این نکته پی می بردم جهنمی به پا می کردم.

کریستینا لمب: این تعداد بمباران خیلی زیاد است.

کرزی:
بله، ۳۵۰۰ مورد بمباران غیرقابل تصور و شوکه کننده است.

کریستینا لمب: زمانیکه جنرال پترئوس وارد افغانستان شد گفت که آمده است جنگ را ببرد و صحبتی از مذاکره نکرد.

کرزی:
جنگ علیه کی؟ علیه مردم افغانستان؟ بنابراین روابط تیره شد چون من "قتل را در راه دیدم". من از امریکاییها کمک یا پول نخواستم. من هرگز با آنها وارد معامله اقتصادی نشدم، بلکه از آنها خواستم که در جنگ علیه تروریزم یک دیدگاه مناسب را اختیار کنند. اگر قبول می کردند که جنگ علیه تروریزم در خارج افغانستان باید دنبال شود دیگر خانه های مردم ما را بمباران نمی کردند و اگر می گفتند که مشکل در داخل خاک افغانستان است خود افغانستانیها این مشکل را حل می کردند و نیازی به بمباران خانه ها نبود. زندان بگرام در سالهای ۲۰۰۵، ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ برای من یک معضل به شمار می رفت همان طور که اکنون نیز یک معضل به حساب می آید. بعد از ملاقات با معاون رئیس جمهور امریکا، جو بایدن، و سه تن از دیگر سناتوران محترم امریکا به نامهای سناتور گراهام، سناتور مک کین و سناتور لیبرمن به اهمیت زندان بگرام پی بردم. امروز سناتوران مک کین و لیبرمن دیگر در موضوع دخالتی ندارند اما در آن زمان که با آنها ملاقات کردم بسیار با ملاحظه رفتار کردند.

سناتور گراهام در اوایل سال ۲۰۰۸ گفت که امریکاییها تصمیم دارند زندان بگرام را گسترش دهند و افغانستانیهای بیشتری را زندانی کنند و من علت را پرسیدم و گفتم که این کار شبیه کار اتحاد جماهیر شوروی است و همین کار باعث شد که مردم علیه اتحاد جماهیر شوروی سابق قیام کنند. او گفت تصمیم گرفته ایم به هر افغانستانی که کوچکترین شک را داشته باشیم را زندانی کنیم، امریکا می خواهد هزاران افغانستانی را در بگرام زندانی کند. به سناتور گراهام گفتم من این اجازه را به شما نمی دهم. وی گفت تو یک نفر هستی. برای بسیاری از مقامات امریکا افغانستان نه یک دولت است و نه یک ملت. افغانستان در نظر امریکاییها رئیس جمهور ندارد و اگر هم داشته باشد او تنها یک نفر است. از آن روز به بعد امریکا هزاران نفر را در بگرام زندانی کرد و من هم شروع به مخالفت کردم و خواستار بسته شدن هرچه سریعتر این زندان شدم تا این که در سال ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ امریکا مجبور شد این زندان را به ما تحویل دهد. در نهایت در سال ۲۰۱۰ یا ۲۰۱۲ این زندان تحت اداره دولت افغانستان در آمد. بهتر است وارد جزئیات این موضوع نشویم. از نظر من بگرام زندانی برای نگهداری مجرمین و افراد بد نیست بلکه مکانی است برای ایجاد نفرت در دل دسته های مختلف مردم افغانستان نسبت به کشورشان، نفرت علیه دولت خودشان و این مردم دیروز توسط کمیسیون آزاد شد. بعد از سه ماه بررسی، سیستم اطلاعات کشور به این نتیجه رسید که از ۸۸ نفر در مورد بیش از ۴۰ نفرشان هیچ مدرکی وجود ندارد، در مورد ۲۷ نفرشان فقط یک گزارش وجود دارد و ۱۶ نفر دیگر سابقه اتهام دارند و تا روشن شدن کامل موضوع توسط سیستم اطلاعاتی در حبس نگه داشته می شوند.

کریستینا لمب: فکر نمی کنید با زمانبر شدن موضوع امریکا عصبانی تر شود.

کرزی:
ما براساس زمان عمل نمی کنیم بلکه براساس درستی و نادرستی موضوع عمل می کنیم. نمی توانیم افراد بی گناه را در زندان نگه داریم. سیستم این افراد را بی گناه تشخیص داد و آزاد کرد تا به خانه هایشان بازگردند.

کریستینا لمب: می توانید بگویید در طول این دوازده سال چه اتفاقی افتاد؟ این خیلی حزن آلود است. این طور نیست؟ منظورم این است که امریکا در افغانستان کشته های زیادی داده است و پول های زیادی خرج کرده است.

کرزی:
من با تمام خانواده های امریکایی که فرزندانشان را در جنگ افغانستان از دست داده اند همدردی می کنم و به آنها تسلیت می گویم. نسبت به آنها همان حسی را دارم که نسبت به خانواده های افغانستانی که عزیزانشان را از دست داده اند دارم. حساب آنها از حساب دولت امریکا جداست. من به پرداخت کنندگان مالیات در امریکا احترام می گذارم اما می گویم متاسفانه پولهای آنان در افغانستان توسط دولتشان به گونه درست خرج نشد. نهایت احترام را به سربازان امریکایی کشته شده در جنگ افغانستان دارم اما نسبت به پیشبرد جنگ توسط دولت امریکا اعتراض دارم.

کریستینا لمب: از اینکه امریکا هیچ سربازی را در افغانستان نگه ندارد نگران نیستید؟

کرزی: اگر آنها این کار را بکنند، تصمیم خودشان است. به هرحال آنها باید یک روزی بروند و افغانستان خود می بایست راه برون رفت را پیدا کند. الان نزدیک به ۳۰ سال است که افغانستان درگیر انواع مصیبت ها و آلام است. از سال ۸۷ این کشور حتی یک روز آرام نداشته است. چند تا از مادران ما وقتی اطفالشان به مکتب می روند نگران برگشتن آنها هستند. قصد دارم قبل از اینکه پیمان امنیتی را با امریکا امضاء کنم به این نگرانی مادران پایان دهم. پیمان امنیتی باید در راستای اهداف ملی ما باشد و امنیت و صلح را برای مردم افغانستان به دنبال داشته باشد.

کریستینا لمب: شما تصمیم دارید به این موضوع پایان دهید و این مستلزم معامله با طالبان است.

کرزی: اگر طالبان مشکل داخلی ماست درست مثل دیگر مشکلات داخلی خود افغانستانیها می بایست یک راه حلی برای آن پیدا کنند و اگر طالبان یک مشکل خارجی است امریکا باید برای تشخیص و حل مشکل به ما ملحق شود. اگر طالبان ریشه های داخلی و خارجی دارد راه تفکیک این دو از یکدیگر می بایست مشخص شود.

کریستینا لمب: شما روز دو روز پیش از امریکا خواستید طالبان را به پای میز مذاکره بکشاند تا صلح و امنیت در افغانستان محقق شود. امریکا چگونه می تواند در عمل چنین کاری را انجام دهد در حالیکه قدرت کافی برای مجبور کردن طالبان به این کار ندارد؟

کرزی: آنها باید به این عدم توانایی اعتراف کنند و بگویند که در کجاها این توانایی را ندارند، اگر بالای دولت پاکستان این نفوذ را ندارند می بایست به آن اعتراف کنند. اگر این دولت پاکستان است که در حل موضوع کمک نمی کند امریکا باید به آن اعتراف کند. اگر طالبان علاقه ای به صلح ندارند این کار ماست و ما باید برای آن راه حلی پیدا کنیم. آنچه من به دنبال آن هستم شفافیت است.

کریستینا لمب: آیا شما بر این باور هستید که امریکا توان لازم برای متقاعد ساختن پاکستان برای به پای میز کشاندن طالبان را دارد و آیا شما فکر می کنید که دولت پاکستان می تواند به طور مستقیم یا از طریق یک دولت دیگر طالبان را به انجام چنین کاری وادار کند؟

کرزی:
این موضوع چهار طرف دارد، دولت افغانستان، کشور افغانستان، دولت امریکا، دولت پاکستان و طالبان. آنها برادر مرا کشتند و روز دیگر، من طالبان را برادر خود خواندم و بر ایجاد صلح تاکید کردم. آنها رئیس جمهور ربانی را کشتند و باز هم من آنها را برادر خطاب کردم. آنها عملیاتهای انتحاری را ادامه دادند یا حداقل عملیاتهای انتحاری به نام آنها انجام شد و من باز هم برای رسیدن به صلح مجبور شدم آنها را برادر خطاب کنم. بنابراین موضع ما کاملا روشن است، ما صلح می خواهیم. امریکاییها می گویند که آنها نیز برای صلح تلاش می کنند، بنابراین دو طرف دیگر یعنی پاکستان و طالبان می مانند. پاکستان می گوید که تمام تلاش خود را در این زمینه انجام می دهد. در این صورت تنها طالبان می ماند و اگر ما سه طرف با هم کار کنیم می توانیم طالبان را متقاعد کنیم. من این شفافیت را می خواهم و این شفافیت را به اطلاع امریکاییها رسانده ام. امریکاییها باید وارد گود شوند و این شفافیت را اعلام کنند تا من موقعیت را به مردم افغانستان گزارش دهم. به مردم افغانستان بگویم که بنابه این دلایل امیدوار بودن به امریکا برای تحقق صلح در کشور امری بیهوده است و باید راهی دیگر جست و جو کرد.

کریستینا لمب: فکر می کنید پاکستان بگوید که طالبان را کنترل نمی کند و نمی تواند آنها را وادار به نشستن بر سر میز مذاکره با شما بکند؟

کرزی: پاکستان نمی گوید که طالبان را کنترل نمی کند بلکه می گوید که روی آنها نفوذ دارد و این نفوذ می تواند قابل تامل باشد. می توان از این نفوذ استفاده کرد. اجازه بدهید بگویم این نفوذ مورد استفاده قرار گرفته است.

کریستینا لمب: به نظر شما ملا عمر کجاست؟ فکر می کنید او هنوز زنده است؟

کرزی:
مطمئنا او زنده است. من باور دارم که او در پاکستان است.

کریستینا لمب: تماسی با وی دارید؟

کرزی: مستقیما نه. مستقیما نه.

کریستینا لمب: شنبه به مقایسه ای که شما با پیمان امنیتی داشتید خیلی علاقه مند شدم، شما مثالهایی از تاریخ مشترک ما آوردید.

کرزی: خط دیورند. بله! 

کریستینا لمب: بله خط دیورند.. نظرتان در مورد عملکرد نیروهای انگلیسی در هلمند چیست؟ زیاد با خود اندیشیده ام و فکر می کنم سخت است که بگوییم موقعیت خیلی بهتر از آنچه قبلا از ورد انگلیسی ها بود، می باشد.

کرزی:
نظرم را در مورد عملکرد نیروها انگلیسی در هلمند قبلا اعلام کرده ام. یک بار در داووس در این مورد صحبت کردم، فکر می کنم در سال ۲۰۰۷ بود درست هنگامی که می خواستند آقای آشدون را منصوب کنند. اگر یادتان باشد در مطبوعات انگلیسی جنجال بزرگی به راه افتاد. اما اجازه بدهید بگویم که ماموریت ناتو در افغانستان به ایجاد امنیت و صلح به ویژه در هلمند منجر نشده است. اما من از دولت انگلستان تشکر می کنم چون همواره تلاش کرده است که با ما از راه تمدن وارد شود. نخست وزیر کامرون همواره تلاش کرده است رابطه ما با پاکستان را ترمیم کند.

کریستینا لمب: اما در ابتدا انگلستان خواست والی شما را که رابطه خوبی با ....داشت را بردارد.

کرزی:
آن چیز بدی بود. اشتباه بود. اکنون انگلستان پی برده است که نباید این کار را می کرد.

کریستینا لمب: آیا فکر می کنید اگر نیروهای خارجی وارد افغانستان نمی شدند شرایط بهتری رقم می خورد و آیا فکر نمی کنید ورود نیروهای خارجی به افغانستان مثل یک آهن ربا بود و آنها امکان داشت به طالبان بپیوندند؟

کرزی: فکر می کنم. افغانستانیها ضد امریکایی یا ضد انگلیسی نیستند، آنها زیاد تلاش کردند تا نیروهای خارجی را حمایت کنند. افغانستانیها ورود نیروهای خارجی را حمایت کردند. این بمباران خانه های افراد ملکی، ورود به زور به خانه افغانستانیها و تلاش برای تضعیف دولت بود که باعث تیرگی روابط کابل با نیروهای امریکایی شد.

کریستینا لمب: اینکه می گویید امریکاییها برای تضعیف دولت شما تلاش کردند، در چه مواردی می دانید؟

ملیشه سازی، شرکت های امنیتی خصوصی که باعث ایجاد بی نظمی شد، فساد، خشونت، دزدی در بزرگراه ها، ایجاد ساختارهای موازی، راه اندازی یک جنگ روانی سیستماتیک علیه مردم ما، تضعیف اقدامات ما، ترساندن ما به عواقب بد حرکت نکردن در مسیر خواسته های آنان، سرازیر کردن پولهای ما به خارج از کشور و چندین مورد دیگر از جمله کارهایی است که برای تضعیف دولت ما انجام شد.

کریستینا لمب: وقتی با خود فکر می کنم هر بار که به افغانستان می روم می توانم به جاهای کمتری بروم؟

کرزی: بله شما درست می فرمایید. آنچه آنها انجام دادند ایجاد جیب های پر از پول بود.. ایجاد فقرگسترده بود. ایجاد محرومیت گسترده بود که خشم را به دنبال داشت. من هم به همین خاطر عصبانی هستم و تلاش می کنم که از طریق پروسه صلح امنیت را ایجاد کنم. بدون امنیت پیمان امنیتی نتیجه عکس خواهد داد. بخشی از کشور تحت حمله قرار خواهد گرفت در حالیکه آنهاییکه قراردادها را می گیرند به یک قدرت خارجی متوسل خواهند شد. مابقی وضعیتی بدتر از آنهایی که مورد حمله قرار گرفته اند خواهد داشت.

کریستینا لمب: همه حتی برادر شما با پیمان امنیتی موافق اند.

کرزی: من هم مخالف پیمان امنیتی نیستم اگر مخالف بودم که جرگه مشورتی را دایر نمی کردم. من می خواهم پیمان امنیتی تحت شرایط مناسب و با در نظر داشت اهداف مناسب امضاء شود. آنچه من می خواهم پیگیری پروسه صلح برای ایجاد امنیت و صلح در افغانستان است. ما به امریکا پایگاه می دهیم در صورتیکه آنها برای ما امنیت ایجاد کنند. ما به امریکا پایگاه نمی دهیم که خانه های ما را بمبارد کنند. ما از امریکاییها شفافیت می خواهیم.

کریستینا لمب: نگران نیستی از اینکه اگر امریکا تمام نیروهایش را از افغانستان خارج کند در این صورت باز هم به حملات طیاره های بدون سرنشین خود ادامه دهد مانند آنچه در پاکستان انجام می دهد؟

کرزی: امریکا خود را متحد و هم پیمان ما می داند در حالیکه دارد یک جنگ روانی را علیه مردم ما به پیش می برد. ما متحد می خواهیم نه رقیب.

کریستینا لمب: میراث شما برای جانشین شما چه خواهد بود؟

کرزی: فکر می کنم میراث من برای جانشین من از هم اکنون مشخص است. من خیلی عجله دارم. دوازده سال مدت بسیار طولانی است. وقتی من آمدم این کشور دولت نداشت. قانون اساسی نداشت اما امروز هر دو را دارد.

کریستینا لمب: فکر می کنم قبلا در ارگ ریاست جمهوری حتی بخاری نیز نداشتید؟

کرزی: هیچی نداشتیم ولی اکنون میلیونها محصل به مکتب و دانشگاه می روند، هزاران جوان اعم از اناث و ذکور در خارج از کشور درس می خوانند، مجاهد، کمونیست، بزرگان قبایل، ملا و زن و مرد در کنار هم در کشور مشغول کار هستند. افغانستان کشوری برای تمام افغانستانیها است. بزرگترین دستاورد دولت من این بوده است که افغانستان خانه ای برای تمام افغانستانیها باشد. امروز ۱۱ کاندید برای ریاست جمهوری داریم که هر یک از ذائقه های سیاسی مختلف نمایندگی می کنند.

کریستینا لمب: و جنگ سالاران؟

کرزی: جنگ سالاران، همه، همه. این کشور نمایشهای زیادی داشته است. از کمک هایی که جامعه جهانی به ما کرده است سپاسگزار هستیم. از امریکا، انگلستان، اروپا و از همه تشکر می کنم. اما افغانستان می توانست کشور بهتری هم برای مردم خودش و هم برای امریکا و ناتو باشد.

کریستینا لمب: اگر پیمان امنیتی امضاء نشود امریکا تمام نیروهایش را از افغانستان خارج می کند و کمک هایش را قطع خواهد کرد. این نگران کننده نیست؟

کرزی: من این را نمی خواهم اما اگر خود امریکاییها این را بخواهند آنگاه به مردم کشورم می گویم که باید به این جنگ بدون سرنوشت پایان دهیم و به امریکا خداحافظ بگوییم به این امید که برای زندگی بهتر خودمان تلاش کنیم و راه برون رفت را خودمان پیدا کنیم. به عنوان یک افغانستانی ترجیج می دهم در فقر زندگی کنم تا در بی سرنوشتی و ابهام.

کریستینا لمب: قادر نخواهید بود مخارج اردوی ملی خود را پرداخت کنید؟

کرزی :
چرا؟ قرنهاست که مخارج اردوی ملی خود را داده ایم. این اولین باری نیست که ما اردوی ملی داریم. ما در گذشته نیز ارتش قوی داشته ایم.

کریستینا لمب: می دانم؟

کرزی:
می توانیم مخارج اردوی ملی خود را بدهیم. این مشکلی نیست. وابستگی امروز نباید منجر به امضای پیمان امنیتی شود. پیمان امنیتی در صورتی امضاء باید شود که در ارتباط با جنگ افغانستان شفاف سازی صورت بگیرد.

کریستینا لمب: بالاخره پیمان امنیتی را امضا می کنید؟

کرزی:
در صورتیکه فکر کنم دارم کار درستی برای مردم افغانستان انجام می دهم پیمان را امضا می کنم. امضا پیمان بدون گارانتی نسبت به آینده ای بهتر برای افغانستانیها کار بیهوده است.

کریستینا لمب: فکر می کنید رئیس جمهور آینده پیمان را امضا کند؟

کرزی: رئیس جمهور آینده تجربه مرا نخواهد داشت. او ذهنیت مرا نخواهد داشت. ذهنیت من از چیزهایی که دیده ام ساخته شده است. من زیاد خوبی ندیده ام وبه همین دلیل محتاط تر و البته باهوش تر شده ام.

کریستینا لمب: بله، می توانیم ببینیم این را. تاریخ شما نقش کلیدی در این زمینه بازی کرده است.

کرزی:
پادشاهان ما تحت فشار چیزهایی را امضا کرده اند که در بسیاری موارد به نفع ملت افغانستان نبوده است. و اگر بنده هم تحت فشار این را امضا کنم آنگاه عواقبش را نمی توانم حدس بزنم. نمی توانم قمار کنم این یک تصمیم شخصی نیست، یک تصمیم ملی است.

کریستینا لمب: بعد از اتمام دوره ریاست جمهوری برنامه تان چیست؟

کرزی:
دولت برای من خانه زیبایی ساخته است. با مستمری خوبی که برایم در نظر گرفته شده است زندگی خوبی خواهم داشت. من ۵۶ ساله خواهم بود. اگر خدا عمری دهد به نقاط مختلف کشور سفر می کنم. دوست دارم با مردم افغانستان باشم و در سیستم آموزشی کار کنم.

مترجم: حفیظ الله رجبی

منبع : خبرگزاری صدای افغان (آوا)، سرویس بین الملل
https://avapress.com/vdcdz50j.yt0ok6a22y.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

امریکا در افغانستان برای رسیدن به اهداف خود دست به هر گونه جنایت می زند تا منافع خود را حفظ کند .
امریکا در جهت امضا پیمان امنیتی دولت افغانستان را تحت فشار قرار داده است با تهدید کاری از پیش نمی رود راه های مسالمت آمیز تری هم وجود دارد تا این پیمان امنیتی امضا شود .
کاشکی کرزی صاحب این واقعیت ها را در زمان خودش افشا می کرد، کاشکی همان زمانی که امریکا قصد ناامنی، تلاشی خانه و بمباران را داشت افشا می کرد. حداقل مردم و سیاستمداران کشور کرزی صاحب را حمایت و همراهی می کردند. این امریکای ناجنس ببینید چه بلایی سر کرزی صاحب آورده که به راحتی همه چیز را افشا می کند. کرزی هم فهمیده که اگر پیمان را امضا کند و منافع افغانستان تأمین نشود نامش در تاریخ ثبت می شود و از او به عنوان یک رئیس جمهور خائن یاد می شود. آقای کرزی فهمیده که اگر این پیمان را امضا کند مستعمره ی امریکا می شود و دیگر هیچ راهی برای برون رفت از این معرکه وجود ندارد. امیدوارم که هر کاری که می شود حداقل پنجاه فیصد به نفع مردم باشد.
این حرف ها همه بازی سیاست است با این گفته ها می خواهند مردم را فریب دهند چون که چاره ای دیگری ندارند ولی خوشبختانه مردم افغانستان هوشیار و بیدار اند دیگر حاضر نیستند زیرا بار ظلم و ستم بروند با اتحاد و همبستگی در مقابل جائنین به وطن جنگیده با یاری خدا کشور خود را از دست ظالمان نجات می دهند .
من با صحبت های رئیس جمورمان موافق هستم، ایشان زمانی که آمد هیچ زیرساختهایی در افغانستان وجود نداشت ولی الان همه کنار هم زندگی می کنند، اتحاد به نحو قابل قبولی وجود دارد، دخترها و پسرها به مکتب و دانشگاه می روند، دیگر خبری از جنگ سالاران نیست، موضوع اختلاف بین اقوام تا حدودی حل شده است. صبح ها و ظهر ها وقتی جوانان چه پسر و چه دختر را می بینی که در آموزشگاه های کمپیوتر و زبان و مکتب و دانشگاه می روند چه احساس خوشی دست می دهد. وقتی این صحنه ها را می بینی به آینده امیدوار می شود، امیدوار می شوی که نسل بعدی ممکن است افغانستان را آباد کند.
آقای کرزی واقعیتی را بیان کرد که من اصلا از آن خبر نداشتم.
ایشان اول طالب بوده بعد از طالبان جدا شده
در هیچ رسانه ای هم این موضوع را ندیده و نشنیده بودم.
برای من خیلی جالب است
خیلی برایم تکان دهنده بود همین
ویرانی و تخریب کشور افغانستان در دست های دو ابر قدرت بزرگ شوروی سابق و آمریکا بود که این دو برای نگهداشتن و حفظ منافع خود در این سرزمین با همدیگر به رقابت پرداخته و تا موقیعت و جایگاه خود را در این کشور حقظ کنند و اصلا هم به فکر مردم و ملت افغانستان نبوده و در این میان مردم افغانستان بودند که شدید ترین ضربه های روحی و روانی و اقتصادی را خورده و حتی عزیزان شان را از دست داده و داعدار شده اند و در واقع این جنگ و رقابت دو ابر قدرت جهان بود که ملت مسلمان افغانستان را به تباهی و آوارگی کشاند.
دو ابر قدرت بزرگ شوروی سابق و ایالات متحده آمریکا برای رسیدن به نقشه های شوم و پلید خود بهترین مکان در منطقه را کشور افغانستان دانسته و برای همین بود که عده ای از افراد این کشور را به بازی گرفته و وارد این سرزمین شدند و دولتمردان افغانی هم اصلا هیچ ارزشی در نزد شان نداشته و به حیث یک گماشته به آنها نگاه کرده و تمام اهداف شوم خود را بر سر ملت بیجاره اعمال کردند.
سخنان رئیس جمهور واقعا روشنگر حقایق پشت پرده ای بود که عموم مردم از آن خبر ندارند و فقط به ظاهر موضوع و حضور نیروهای امریکایی نگاه می کنند، اما چیزی که در این میان از همان اول مشخص بود، اهدف امریکا از حضور در افغانستان بود، چطور رئیس جمهور کرزی با این همه تجربه ای که از کار با طالبان و سایر موارد به دست آورده بود بازهم فریب ظاهر حضور نیروهای خارجی را خورد و به آنها اطمینان کرد.رئیس جمهور می گوید اگر گارانتی نباشد پیمان را امضاء نمی کند یکی نیست بگوید که امریکا به کدام پیمان خود با سایر کشور متعهد مانده که این دومی اش باشد، ایالات متحده فقط به منافع خود فکر می کند نه چیز دیگری و دم زدن از دموکراسی، حقوق بشر ووووو همش عوام فریبی است.
کرزی می گوید که مردم ما گرچه فقیر هستند اما قدرت دارند اگر متکی به قدرت مردم هستید پس چه نیاز به امضای چنین پیمان های پوشالی
افغانستان نیاز به یک دولت مستقل و دلسوز دارد تا آینده روشنی را برای این ملت رقم بزند.
افغانستان میدان جنگ و رقابت قدرت های بزرگ قرار گرفت که نتیجه آن آوارگی میلیون ها افغانستانی و به قیمت نابود شدن زندگی آنها گردید که این تراژدی را دنیا هیچوقت فراموش نخواهد کرد.
هر کس منافع اش در خطر باشد زود رنگ عوض می کند اقای کرزی هم زمانی که طالب بوده و بعدش هم از طالبان جدا شده خوب منافع اش در خطر بوده که این کار را کرده است حالا هم که این طوری رازش را فاش کرده شاید نقشه های دیگری در سر دارد .
ملت افغانستان باید آگاهانه و هوشیارانه در برابر ستمگران و اشغالگران ایستاده و نگذارند که حق زندگی را از آنها بگیرند.
من به عنوان یک شهروند افغانستانی به رئیس جمهور خودم می گویم که " جناب کرزی حالا که مناطق استراتیژیک به دست امریکا افتاده، تهاجمات فرهنگی به حد بالای خودش رسیده، بی بندباری به اشکال مختلف بیداد می کنه، جزو فاسدترین و رشوه خوارترین کشور های دنیا شده ایم، آدم های پرنفوذ جیب هایشان پرتر و آدم های بیکس فقیر تر شده اند، افغانستان به جای چهار راه هزار راه شده و... حالا چرا داری این حرفها ر می زنی؟.
یاد این شعر شاعر افتادم که میگه: آمدی، جانم به قربانت ولی حالا چرا؟.
شایدم به قول خودت دیر نشده باشه اما باید یک بیست سالی بگذرد تا این روند شاید شکل طبیعی بگیرد.