نسلی که به "خودی" خود، ارزش فرهنگ انسانی و اسلامی و ملی خود، جایگاه و مقام ارزشی خود، احترام نگذاشت و ارزش نداد- به زودترین فرصت؛ زیر تأثیر فکر وارداتی و فرهنگ فرورفتگی و رسم و روش مبتذل خارجی و تبلیغات فرافگنانه ی شوم اندیشان و مفتضح فکران، فرو خواهد غلتید.
نمونه ی آشکار و بارز این فضاحت و قباحت بخشی از نسل عصر حاضر، فرورفتگی زیر تأثیر برنامه های رسواساز و توهین آمیز و تباهگرِ چون برنامه ی بیهوده و پوچی به نام "ستاره ی افغان" است.
تعدادی از جوانان نسل امروز، به جای این که به ارزش، ماهیت و حقیقت خود بیاندیشند و برای آزادی انسان و گسترش فرهنگ انسانیت و اجرای عدالت و در کل برای نجات مردم خویش؛ چاره ای ارائه کنند، به راهی فکر می کنند و می روند که فرجامش- چاله ی ابتذال است.
ستاره ی افغان، نه نشان فکر این نسل است و نه نشان فرهنگ و هنر و علم این مردم. بلکه ستاره ی افغان، علامت سرسپردگی انسان به ضلالت و بیانگر استقبال انسان از ابتذال، افتضاح و اوج اسارت و قید شدن به فرهنگ مبتذل و پوچ اندیشان شهوت پرست سادیسمی است.
ستاره ی افغان، حتی آفریده شده ی این مردم و ابتکار و خلاقیت هنری و فکری اهالی این مرزوبوم نیست. ابتکار و خلاقیت مردم افغانستان، بایستی تولید اندیشه ی نجات، خلق هنر حیات و آفریدن فرهنگ انسان ساز باشد. فکر و فرهنگ و هنر و... که برای نجات به کار نرود، پوچ است.
اگر می خواهید هنر بیآفرینید و نقش هنرمندانه بازی نمایید، هنر حیات و نجات مردمی را خلق کنید که اکنون با خاک و خون، خو گرفته است و فساد و تباهی مسلط و حاکمیت یافته است و...
امروز، مردم افغانستان حیات می خواهد و نجات می طلبد. سالهاست که مردم ما زیر هجوم برنامه های تخدیرآمیز زیسته و اما دیگر، بایسته و شایسته ی ما، حرکتی است که در آن روزنه ی آزادی، آبادی، عدالت و وحدت، بازتاب یافته باشد نه این که هر روز برنامه هایی به اجرا روند که آزادی را به اسارت، آبادی را به ویرانی، زیبایی را به زشتی، عدل را به ظلم و وحدت را به اختلاف تبدیل کنند.
بنابراین، به سوی چاله ی ابتذال رفتن، حرکت نسلی هست که از خود فکر و اندیشه، اراده و استقلال، رسم و آیین، فرهنگ، ماهیت و هویت ندارد و...
استقبال از یک برنامه ی مخدر و مکدر، بالاخره استقبال از انسانیت نیست، از آزادی نیست، از آبادی نیست، از هنر نیست، از فکر و فرهنگ نیست، از وحدت و پیشرفت نیست. استقبال از ذلت است، از فضاحت و قباحت و اسارت و اختلاف است.
نویسنده: محمد عظیم فکوری
نمونه ی آشکار و بارز این فضاحت و قباحت بخشی از نسل عصر حاضر، فرورفتگی زیر تأثیر برنامه های رسواساز و توهین آمیز و تباهگرِ چون برنامه ی بیهوده و پوچی به نام "ستاره ی افغان" است.
تعدادی از جوانان نسل امروز، به جای این که به ارزش، ماهیت و حقیقت خود بیاندیشند و برای آزادی انسان و گسترش فرهنگ انسانیت و اجرای عدالت و در کل برای نجات مردم خویش؛ چاره ای ارائه کنند، به راهی فکر می کنند و می روند که فرجامش- چاله ی ابتذال است.
ستاره ی افغان، نه نشان فکر این نسل است و نه نشان فرهنگ و هنر و علم این مردم. بلکه ستاره ی افغان، علامت سرسپردگی انسان به ضلالت و بیانگر استقبال انسان از ابتذال، افتضاح و اوج اسارت و قید شدن به فرهنگ مبتذل و پوچ اندیشان شهوت پرست سادیسمی است.
ستاره ی افغان، حتی آفریده شده ی این مردم و ابتکار و خلاقیت هنری و فکری اهالی این مرزوبوم نیست. ابتکار و خلاقیت مردم افغانستان، بایستی تولید اندیشه ی نجات، خلق هنر حیات و آفریدن فرهنگ انسان ساز باشد. فکر و فرهنگ و هنر و... که برای نجات به کار نرود، پوچ است.
اگر می خواهید هنر بیآفرینید و نقش هنرمندانه بازی نمایید، هنر حیات و نجات مردمی را خلق کنید که اکنون با خاک و خون، خو گرفته است و فساد و تباهی مسلط و حاکمیت یافته است و...
امروز، مردم افغانستان حیات می خواهد و نجات می طلبد. سالهاست که مردم ما زیر هجوم برنامه های تخدیرآمیز زیسته و اما دیگر، بایسته و شایسته ی ما، حرکتی است که در آن روزنه ی آزادی، آبادی، عدالت و وحدت، بازتاب یافته باشد نه این که هر روز برنامه هایی به اجرا روند که آزادی را به اسارت، آبادی را به ویرانی، زیبایی را به زشتی، عدل را به ظلم و وحدت را به اختلاف تبدیل کنند.
بنابراین، به سوی چاله ی ابتذال رفتن، حرکت نسلی هست که از خود فکر و اندیشه، اراده و استقلال، رسم و آیین، فرهنگ، ماهیت و هویت ندارد و...
استقبال از یک برنامه ی مخدر و مکدر، بالاخره استقبال از انسانیت نیست، از آزادی نیست، از آبادی نیست، از هنر نیست، از فکر و فرهنگ نیست، از وحدت و پیشرفت نیست. استقبال از ذلت است، از فضاحت و قباحت و اسارت و اختلاف است.
نویسنده: محمد عظیم فکوری