تاریخ انتشار :جمعه ۱۸ حوت ۱۳۹۱ ساعت ۲۲:۰۷
کد مطلب : 60184
مزاری؛ نیمه پنهان یک روایت
در این شکی نیست که بزرگداشت از همه شهدایی که در راه عزت و سربلندی و استقلال ملی و استقرار نظامی مبتنی بر اصول روشن حکومت و سیاست دینی در افغانستان، مبارزه کرده و جان باختند، امری مقدس، متعالی، مطلوب و مورد پذیرش هر انسان خردمند و هر خرد بارور و دین باور است؛ اما در این میان بزرگداشت از شهادت استاد مزاری؛ رهبر فقید حزب وحدت اسلامی، برای بخشی از مردم مسلمان افغانستان، معنا و پیام دیگری دارد.
بزرگداشت از مزاری و زنده نگهداشتن نام و یاد وی، نه تنها یادکرد از یک واقعه تلخ و اندوهناک تاریخی و همنوایی و همسویی با آن زخم بی بهبود است؛ بل خود شرکت و گام گذاردن در مسیر مبارزه ای است که مزاری خود در آن راه جهاد کرد و جان باخت.
بزرگداشت از مزاری یعنی ارج نهادن به شیعه و حقیقتی به نام تشیع در افغانستان؛ زیرا مزاری برخلاف روایت تنگ و بسته و انحصاری و محدودی که از آن به نمایش می گذارند؛ پیش از آنکه به چارچوب های تنگ قومی وابسته باشد، فریاد رسایی بود که برای تشیع و احیای هستی و اعاده حقوق این حقیقت ممنوع از پشت دیوارهای بلند استبداد داخلی و استعمار خارجی، تا اقصای تاریخ دمیده شد و راه را برای استمرار این فریاد حق طلبی و عدالت خواهی تا همه عصرها و نسل ها گشود.
مزاری با مرگ خویش نیز پلی شد میان گذشته ای بسته، منجمد، ستم سود، استبدادزده و سراسر انکار و محرومیت و محدودیت و ظلم و اجحاف و بی عدالتی علیه حقیقتی به نام تشیع در افغانستان و آینده ای که باید بر همه این ستم ها خط بطلان کشیده و نقطه پایان بگذارد؛ اما اینک به نظر می رسد آنچه در ظل و ذیل نام و آرمان مزاری انجام می شود، نه تنها نیمی از حقیقت شخصیت و تفکر او را انکار کرده و آگاهانه مورد اغماض و چشم پوشی قرار می دهد؛ بلکه با این رویکرد، در حق او و اندیشه و آرمان و مشی و منش وی، ستم می شود و بدینگونه کسی که خود برخاسته بود؛ تا بنیاد هرچه ستم و بیداد و بی‌ عدالتی و اجحاف و انکار را برکند، اینک خود قربانی همان چیزی می شود که می خواست علیه آن بایستد؛ اما نه از سوی دشمنان و مخالفان و منتقدانش؛ بلکه از سوی دوستان و همسنگران و همقطاران خویش؛ و این دردی است که باید گفت و الا می رود؛ تا اندک اندک با انکار نیمه دیگر شخصیت و آرمان او، تصویری انحرافی و گمراه کننده از وی به نمایش بگذارد.
با توجه به سرعت رویدادها و تحولات سال های اخیر در افغانستان، زمان زیادی از ترور ناجوانمردانه و عهدشکنانه مزاری نمی گذرد و او با رفتن خویش، فاصله زیادی با هوادارانش نیافته است؛ تا به همین آسانی بپذیریم که اگر میان حقیقت شخصیت و تفکر وی و آنچه از آن شخصیت و اندیشه، اکنون تصویر شده و به نمایش گذاشته می شود، فاصله ای وجود دارد، این چیزی است که زمان آن را تحمیل کرده و ناگزیر باید به آن گردن نهاد؛ نه، مزاری نه تنها با مبارزات ماندگاری که انجام داد، خود زنده است؛ بلکه آثار و شواهد متقن و مستندی نیز در دست است که آشکارا نشان می دهد که میان آنچه او می گفت و چیزی که مدعیان هواداری از وی می گویند، تفاوت های فاحش و چشمگیری وجود دارد.
برجسته ساختن بعد قومیتی و احیای هویت صرف قومی در اندیشه و‌ آرمان مزاری، موجب می شود؛ تا آرمان های اصیل مکتبی او که مبتنی بر آموزه ها و معارف گرانسنگ مکتب اهل بیت(ع) و آیین حیات بخش اسلام گرایی شیعی بود، به فراموشی سپرده شده و به مرور بر آن غبار نسیان و فراموشی بنشیند. به راستی چه کسی و با کدام استدلال می تواند ثابت کند که مزاری اساساً اسلام را اصل و محور نمی دانست؟! هرگاه کسی چنین ادعایی کند، یقینا پیش از آنکه حقیقتی را اثبات کند، حقیقتی را انکار کرده است.
مزاری پیش از آنکه منادی احیای هویت قومی بر پایه گرایشات افراطی ناسیونالیستی باشد؛ بیشتر معتقد به برپایی یک حکومت دینی در افغانستان بود که در آن، برپایه عدالت اجتماعی مورد نظر اسلام، حقوق همه مذاهب، اقوام و ملیت ها از جمله قومیت محروم هزاره نیز تامین و تضمین گردد.
مزاری باور داشت که با ایجاد یک حکومت فراگیر ملی که در آن همه مذاهب اسلامی و اقوام و ملیت های مختلف نه سهم مساوی؛ بل حضور و مشارکتی عادلانه داشته باشند، می توان به حل مساله ملی، نایل آمد و به بحران های تاریخی این سرزمین به صورت معقول، منطقی و صلح آمیز پایان داد.
https://avapress.net/vdci5zaq.t1auv2bcct.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

اگر مزاری کشته نمیشد امروز دربارهاش همین صحبتها را میکردید.معرفی مزاری فقط از یک زاویه خیانت به تشیع و قوم شریف و متدین هزاره میباشد.مزاری و اظرافیانش قومیت را بر مذهب ترجیح میدادند.در مقالاتشان مذهب عامل عقب ماندگی قوم هزاره معرفی میشد. امروز او را به تشیع پیوند میزنید.اگر جرات دارید تمام دیدگاههای واقعی وی را بر مردم اشکار سازید قضاوت با مردم.
الحق و الانصاف تحلیل خوب و ارائه تصویر خوبی از مزاری در این مقاله بود. همانگونه که در این نوشته ذکر رفته است، امروز مدعیان راه مزاری از نام و نشان مزاری سوء استفاده می کنند. واقعا میخواهند مزاری را قربانی اهداف خودشان بسازند و اهداف مزاری را باآنچه که خودشان میخواهند پیوند بدهند.
ورنه مزاری همان محرومیت مردم افغانستان را در مبارزات خود میدید حتی بالاتر از جامعه شیعی. او میگفت حقوق اقلیت ها باید به آنها اعاده شود، چه هزاره باشد چه غیر هزاره. اما امروز اورا فقط به هزاره بودن منحصر می کنند. در واقع به مزاری ستم و جفا روا میدارند.
من این را تایید می کنم که کسانی هستند که از نام و مبارزات بابه مزاری سو استفاده می کنند و حتا به بیراهه می برند. اما حرفی که در این نوشته ادعا شده که بابه مزای صرف بر مسایل مذهبی تکیه داشت یک حرف بی اساس است. یک چیز را در بابه مزاری باید توجه کرد که بابه مزاری در سه سال مبارزاتش رد غرب کابل از هر حادثه و رفتار و برخورد و موضع گیریهای دیگران درس می گرفت و از آن می آموخت و همگام با این درسها خود نیز تغیر می کرد. اگر این پویایی بابه مزاری را نادیده بگیریم شاید بتوانیم قضاوت کنیم که بابه همان بابه ی بود که در قبل از سال 71 یا در اوایل مبارزاتش در کابل بوده است. فکر می کنم ناعادلانه است اگر پویایی شخصیت و زندگی بابه مزاری را نادیده بگیریم. در سال در پنجم جدی سال 73 بابه مزاری در مسجد امام خیمنی در دشت برچی سخنرانی می کند و می گوید که در افغانستان شعار مدهبی اما عملکرد ها نژادی است. این گویاترین سخن مزاری است که بعد توضیحی مفصلی می دهد و ثابت می کند. این سخن بابه مزاری تغیراتی در دیدگاه و شخصیت بابه مزاری را باید توجه کنیم. با سپاس.