"در حالیکه برخی گزارشها از ولایت بادغیس حاکیست که یازده تن از ماموران پولیس به طالبان پیوستهاند، اما وزارت امور داخله این خبر را رد کرده، میگوید که یازده تن از سربازان پولیس از پوسته چهل گزی در ولسوالی آبکمری ولایت بادغیس، پوسته خود را حوالی ساعت ۲ شب دوشنبه ترک کردهاند.
وزارت امور داخله با انتشار اعلامیهای گفته است که شش تن از این سربازان روز دوشنبه دوباره به پوسته خود برگشته و از سرنوشت ۵ تن دیگر تاکنون اطلاعی در دست نیست. به گفتهی این وزارت، جستجوی پولیس در این راستا ادامه داشته و از شش تن پولیس که دوباره به پوسته پیوستهاند تحقیقات جریان دارد.
در اعلامیه آمده است: "وزارت امور داخله جمهوری اسلامی افغانستان، این گفتهها را که گویا یازده تن از سربازان پولیس در ولایت بادغیس به شورشیان پیوستهاند، رد میکند و ارایهی جزییات بیشتر در این خصوص را به معلوم شدن نتیجه تحقیقات موکول میکند."
در کنار سایر اخبار داغ، خبر فرار تعدادی از سربازان پولیس و پیوستن آنان به طالبان، فضای رسانه ای کشور را اشغال کرده است. صرف نظر از آنکه این خبر راست باشد و یا دروغ، اما اصل قضیه فرار سربازان و پیوستن آنان به طالبان و مخالفان دولت را نمی توان انکار کرد.
در سالهای اخیر، همواره خبرهایی مبنی بر فرار سربازان پولیس و اردوی ملی به سمت و سوی طالبان داشته ایم.
البته این قضیه را نمی توان به عنوان یک ضعف در دولت افغانستان دانست؛ چرا که فرار از سنگر خودی و پیوستن به جانب مخالف، تنها مختص سربازان دولتی نبوده و در آینده نیز نخواهد بود.
شاید هر دو یا سه ماهی نباشد که تعدادی به ظاهر طالب و مخالف دولت، جبهه طالبان را رها نکرده و به پروسه صلح نپیوندند. اگر این قضیه را نشانه ضعف بدانیم، باید به ضعف هردو جناح دولت و طالبان اعتراف کنیم.
انسانها چه سرباز و چه طالب، غیر قابل پیش بینی اند؛ به خصوص در اوضاع و شرایط حاکم در افغانستان که بسیاری از ناهنجاری های اجتماعی بیداد می کند، به نظر می رسد این وقایع، چیزهای ساده و معمولی ای باشد که نباید خیلی مورد توجه قرار بگیرند.
حوادثی این چنینی در نظامهای گذشته در کشور، نمونه های فراوانی دارد. در دوران اشغال کشور به وسیله شوروی سابق و برقراری رژیمهای دست نشانده خلق و پرچم، شاید صدها و بلکه هزاران مورد از فرار سربازان و حتی صاحب منصبان سارندوی و قوای مسلح به سمت مجاهدین را شاهد بودیم.
از سوی دیگر، برخی از جوانان سست عنصر و ضعیف الایمانی هم در جبهه مجاهدین بودند که سختی و ناهمواری راه حق را تاب نمی آوردند و پس از مدت کوتاهی، به جبهه خلق و پرچم می گریختند!.
در آن دوره ها یک چیز دیگری نیز در میان برخی از مجاهدین و سربازان دولتی رایج شده بود و آن اینکه، هر دو جانب برای زنده ماندن و البته به دور از چشم مقامات بالا، به یک نوع سازش و تبانی با یکدیگر رو آورده بودند بدین معنی که "حتی الامکان، شما به ما آسیب نرسانید وما به شما"! به همین دلیل بود که پسته های هر دو جناح در فاصله های بسیار نزدیک به یکدیگر قرار داشت؛ به گونه ای که با چشم غیر مسلح، یکدیگر را می دیدند و صدای همدیگر را می شنیدند!.
این خاصیت هر جنگ داخلی است که به مرور زمان، نیروی های متقابل، از کشتن و آسیب رساندن به همدیگر خسته و درمانده می شوند و دیگر انگیزه ای برای ادامه وضعیت موجود در خود نمی بینند؛ به خصوص وقتی که می بینند که هردو از یک دین و آئین و در یک خاک، نفس می کشند و زندگی می کنند!.
به نظر می رسد مسئولان محترم دولتی ما به جای این همه تایید و تکذیب، نگاه شان را به اصل و ریشه این گونه قضایا معطوف کنند. همانطور که اشاره شد یک مقداری از این پیشامدها، معمولی و طبیعی است و اساساً قابل ملامت و سرزنش نیز نیست.
اما یک بخش دیگر که طبیعی نبوده و ممکن است علل و عوامل بیرونی و خارج از طبیعت انسانی داشته باشد، باید ریشه یابی شده و برای درمان آن، تمهیدات خاص و عاجلی گرفته شود. یکی از آن عوامل می تواند فقر حاکم و معاش ناکافی سربازان پولیس و اردوی ملی باشد و علت فرارها نیز برگردد به موضوع مالی و پولی که احیاناً در بدل این فرارها از جناح مخالف، دریافت می کنند.
عامل بعدی، نفوذ عناصری از جناح مخالف در صفوف پولیس و اردوی ملی است که نظایر آن را در گذشته ها نیز داشته ایم و دولت از این ناحیه، ضربات سنگینی را متحمل شده و تاوانهای بسیاری نیز پرداخته است!.
صرف نظر از عوامل مذکور، عمده عاملی که می تواند در ایجاد معضلاتی چون فرار و پیوست متقابل سربازان و مخالفان به جبهه همدیگر نقش داشته باشد، حضور و دخالت های غیر مسئولانه قدرت های بیرونی در مقدرات کشورهای اسلامیِ نظیر افغانستان و امثال آن است؛ چرا که در هر حال، بذر نفاق و تفرقه در میان مسلمانان به وسیله قدرت های بیرونی و استعمارگر، افکنده می شود و این دولتها و قدرتهای استثماری و زیاده خواه هستند که به بهانه ها و عناوین مختلف، امت اسلامی را به جان هم می اندازند.
و عوامل دیگری که می تواند در فرار سربازان نقش داشته باشد که بر دولتمردان و مسئولان کشور است تا با نگاه عمیق و دقیق، بر یافتن آن علل و آنگاه برای درمان این نقیصه حیثیتی و سیاسی، همت گمارند.
وزارت امور داخله با انتشار اعلامیهای گفته است که شش تن از این سربازان روز دوشنبه دوباره به پوسته خود برگشته و از سرنوشت ۵ تن دیگر تاکنون اطلاعی در دست نیست. به گفتهی این وزارت، جستجوی پولیس در این راستا ادامه داشته و از شش تن پولیس که دوباره به پوسته پیوستهاند تحقیقات جریان دارد.
در اعلامیه آمده است: "وزارت امور داخله جمهوری اسلامی افغانستان، این گفتهها را که گویا یازده تن از سربازان پولیس در ولایت بادغیس به شورشیان پیوستهاند، رد میکند و ارایهی جزییات بیشتر در این خصوص را به معلوم شدن نتیجه تحقیقات موکول میکند."
در کنار سایر اخبار داغ، خبر فرار تعدادی از سربازان پولیس و پیوستن آنان به طالبان، فضای رسانه ای کشور را اشغال کرده است. صرف نظر از آنکه این خبر راست باشد و یا دروغ، اما اصل قضیه فرار سربازان و پیوستن آنان به طالبان و مخالفان دولت را نمی توان انکار کرد.
در سالهای اخیر، همواره خبرهایی مبنی بر فرار سربازان پولیس و اردوی ملی به سمت و سوی طالبان داشته ایم.
البته این قضیه را نمی توان به عنوان یک ضعف در دولت افغانستان دانست؛ چرا که فرار از سنگر خودی و پیوستن به جانب مخالف، تنها مختص سربازان دولتی نبوده و در آینده نیز نخواهد بود.
شاید هر دو یا سه ماهی نباشد که تعدادی به ظاهر طالب و مخالف دولت، جبهه طالبان را رها نکرده و به پروسه صلح نپیوندند. اگر این قضیه را نشانه ضعف بدانیم، باید به ضعف هردو جناح دولت و طالبان اعتراف کنیم.
انسانها چه سرباز و چه طالب، غیر قابل پیش بینی اند؛ به خصوص در اوضاع و شرایط حاکم در افغانستان که بسیاری از ناهنجاری های اجتماعی بیداد می کند، به نظر می رسد این وقایع، چیزهای ساده و معمولی ای باشد که نباید خیلی مورد توجه قرار بگیرند.
حوادثی این چنینی در نظامهای گذشته در کشور، نمونه های فراوانی دارد. در دوران اشغال کشور به وسیله شوروی سابق و برقراری رژیمهای دست نشانده خلق و پرچم، شاید صدها و بلکه هزاران مورد از فرار سربازان و حتی صاحب منصبان سارندوی و قوای مسلح به سمت مجاهدین را شاهد بودیم.
از سوی دیگر، برخی از جوانان سست عنصر و ضعیف الایمانی هم در جبهه مجاهدین بودند که سختی و ناهمواری راه حق را تاب نمی آوردند و پس از مدت کوتاهی، به جبهه خلق و پرچم می گریختند!.
در آن دوره ها یک چیز دیگری نیز در میان برخی از مجاهدین و سربازان دولتی رایج شده بود و آن اینکه، هر دو جانب برای زنده ماندن و البته به دور از چشم مقامات بالا، به یک نوع سازش و تبانی با یکدیگر رو آورده بودند بدین معنی که "حتی الامکان، شما به ما آسیب نرسانید وما به شما"! به همین دلیل بود که پسته های هر دو جناح در فاصله های بسیار نزدیک به یکدیگر قرار داشت؛ به گونه ای که با چشم غیر مسلح، یکدیگر را می دیدند و صدای همدیگر را می شنیدند!.
این خاصیت هر جنگ داخلی است که به مرور زمان، نیروی های متقابل، از کشتن و آسیب رساندن به همدیگر خسته و درمانده می شوند و دیگر انگیزه ای برای ادامه وضعیت موجود در خود نمی بینند؛ به خصوص وقتی که می بینند که هردو از یک دین و آئین و در یک خاک، نفس می کشند و زندگی می کنند!.
به نظر می رسد مسئولان محترم دولتی ما به جای این همه تایید و تکذیب، نگاه شان را به اصل و ریشه این گونه قضایا معطوف کنند. همانطور که اشاره شد یک مقداری از این پیشامدها، معمولی و طبیعی است و اساساً قابل ملامت و سرزنش نیز نیست.
اما یک بخش دیگر که طبیعی نبوده و ممکن است علل و عوامل بیرونی و خارج از طبیعت انسانی داشته باشد، باید ریشه یابی شده و برای درمان آن، تمهیدات خاص و عاجلی گرفته شود. یکی از آن عوامل می تواند فقر حاکم و معاش ناکافی سربازان پولیس و اردوی ملی باشد و علت فرارها نیز برگردد به موضوع مالی و پولی که احیاناً در بدل این فرارها از جناح مخالف، دریافت می کنند.
عامل بعدی، نفوذ عناصری از جناح مخالف در صفوف پولیس و اردوی ملی است که نظایر آن را در گذشته ها نیز داشته ایم و دولت از این ناحیه، ضربات سنگینی را متحمل شده و تاوانهای بسیاری نیز پرداخته است!.
صرف نظر از عوامل مذکور، عمده عاملی که می تواند در ایجاد معضلاتی چون فرار و پیوست متقابل سربازان و مخالفان به جبهه همدیگر نقش داشته باشد، حضور و دخالت های غیر مسئولانه قدرت های بیرونی در مقدرات کشورهای اسلامیِ نظیر افغانستان و امثال آن است؛ چرا که در هر حال، بذر نفاق و تفرقه در میان مسلمانان به وسیله قدرت های بیرونی و استعمارگر، افکنده می شود و این دولتها و قدرتهای استثماری و زیاده خواه هستند که به بهانه ها و عناوین مختلف، امت اسلامی را به جان هم می اندازند.
و عوامل دیگری که می تواند در فرار سربازان نقش داشته باشد که بر دولتمردان و مسئولان کشور است تا با نگاه عمیق و دقیق، بر یافتن آن علل و آنگاه برای درمان این نقیصه حیثیتی و سیاسی، همت گمارند.
مولف : سیدفاضل محجوب