مقدمه
بعد از به قدرت رسیدن دوبارهی امارت اسلامی در افغانستان تاکنون هیچ کشوری از جامعهی بینالمللی این حکومت را به رسمیت نشناخته و وارد تعامل رسمی و دیپلماتیک با آن نگردیده است. طی این مدت روابط جامعهی جهانی با امارت اسلامی بیش از تعامل بر تقابل استوار بوده که همواره تنشها و تناقضات زیادی را نیز در پی داشته است. تناقض میان عملکردهای حکومت امارت اسلامی و سیاستهای جامعهی جهانی خصوصاً پیرامون کار و فعالیت زنان در جامعه از مهمترین مسائلی است که بر این روند تاثیر ژرف گذاشته و روابط هردو طرف را بیشتر از گذشته تیرهتر نموده است که این موضوع تبعات زیادی را بر زندگی شهروندان افغانستان بجا گذاشته و بحرانهای این کشور از جمله فقر، گرسنگی و بیکاری را چند برابر نموده که عبور از هرکدام این بحرانها هزینههای چند میلیارد دالری و سالها زمان را در پی خواهد گرفت که این همه از توانمندی مردم و حکومت افغانستان بعید به نظر میرسد. بناً با توجه به این همه معضلات و نارسائیها در کشور حکومت سرپرست و جامعهی جهانی در امر حل آنها تاکنون موفق نبوده و نتوانستهاند در امر حل مشکلات و بحرانهای موجود با هم تفاهم و تبادل نظر نموده و برای حل آنها تلاشهای جدی و همه جانبه را انجام دهند.
از سوی دیگر با تسلط طالبان بر قدرت سیاسی در افغانستان، سازمان ملل متحد به عنوان معتبرترین مرجع بینالمللی پیرامون حل بحرانها در این کشور با چالشهای جدی روبرو بوده است. زیرا از یک طرف یک تفاهم و تعامل سازنده میان سازمان ملل متحد و حکومت سرپرست وجود نداشته، از جانب دیگر قدرتهای مهم منطقهای و فرامنطقهای یک برنامهی مشترک را در افغانستان دنبال نکرده و سازمان ملل متحد نیز موفق نبوده که بتواند هماهنگی لازم را میان آنها پیرامون صلح وثبات افغانستان ایجاد نماید، که این موضوع در امر توانمندی و موثریت بر نامههای سازمان ملل متحد در افغانستان تا حدود زیادی مشکلاتی را به میان آورده است.
این موضوع سبب گردیده است تا کشورهای منطقه و جهان در چهارچوب منافعشان بدون در نظر داشت اهداف بزرگ سازمان ملل متحد با امارت اسلامی وارد تعامل غیر رسمی شده و به نقش این سازمان جهانی چندان توجهی نداشتهاند. این مساله بر تعامل رسمی و دیپلماتیک جامعهی جهانی با حکومت سرپرست تاثیر گذاشته است. هرچند سازمان ملل متحد طی هفته گذشته نشست مشترکی را به هماهنگی کشورهای منطقه و جهان پیرامون حل بحرانهای افغانستان برگزار نمود اما آنچه برآیند این نشست دیده میشود این است که هیچ گونه نتیجهی مثمری را در پی نداشته است.
بنابرین با توجه به مسائل مطرح شده آنچه مسولیت جامعهی جهانی و امارت اسلامی گفته میشود این است که در امر رسیدگی و حل چالشها وبحرانهای موجود درافغانستان باید اقدامات جدی و عملی را انجام داده و با اتخاذ مکانیزم همه جانبهی که اجماع کشورهای منطقه و فرامنطقهای نیز در آن نقش فعال داشته باشند را روی دست گیرند. جامعهی بینالمللی مسئولیت دارد تا برای بهبود وضع رقتبار زندگی شهروندان افغانستان با حکومت سرپرست طالبان وارد تعاملات رسمی گردیده و از سیاستهای تقابلگرایانهی که از گذشته تا کنون هیچ گونه سودی را برای طرفین نداشته است، جداً جلوگیری نمایند.
پرسش اصلی این است آیا جامعهی جهانی بدون تعامل با حکومت طالبان میتواند به اهداف خود در افغانستان نایل آید یا خیر؟. به باور نگارنده تنها گزینهای که جامعهی جهانی میتواند در امر عملی شدن اهداف بزرگ خود در افغانستان موفق بوده و از طریق آن بحرانهای موجود را حل نماید، درپیشگیری سیاستهای تعاملگرایانه در قبال امارت اسلامی و مردم افغانستان گفته میشود. زیرا از یک طرف جامعهی جهانی هیچ گونه بدیلی را در مقابل حکومت سرپرست نداشته/ندارد و از سوی دیگر عدم تعامل با این حکومت سبب تشدید بحرانهای داخلی که تبعات گستردهی منطقهای و جهانی را نیز در پی خواهد داشت به وجود خواهد آورد. بناً ایجاد تعامل سازنده و همه جانبه میان جامعهی جهانی و امارت اسلامی میتواند گرهگشای این همه معضلات و مشکلات در آیندهی نه چندان دور باشد.
اهمیت تعامل با امارت اسلامی
تعامل و برقراری روابط دیپلماتیک از سوی جامعهی جهانی با امارت اسلامی میتواند اهمیت زیادی روی اوضاع داخلی افغانستان، منطقه و جهان داشته، چالشها و بحرانهای زیادی را حل نماید. تجربهی سیاستهای تقابلگرایانهی جهان طی بیست ماه گذشته به وضوع نشان میدهد که نه تنها اینکه هیچ گونه مشکلات و چالشهای را حل نکرده بل به بدتر شدن اوضاع سیاسی-اقتصادی نیز منجر شده است. درشرایط فعلی شهروندان افغانستان از فقر و گرسنگی شدید رنج برده و کاهش کمکهای بین المللی نیز زندگی آنان را اسفناک نموده است. که این همه از انزوای سیاسی و عدم تعامل جهان با حکومت سرپرست طالبان منشاَ گرفته است. به هر میزانی که جامعهی جهانی سیاستهای تقابل گرایانهی خود را بیشتر نموده به همان اندازه بحرانهای داخلی افغانستان را گسترش داده است. بناً جامعهی بینالمللی خصوصاً سازمان ملل متحد با تجربهی سیاستهای بیست ماه گذشتهی خود رویکردهای جدیدی را در قبال حکومت سرپرست و مردم افغانستان روی دست گیرد. زیرا اوضاع سیاسی-اقتصادی افغانستان با گذشت هر روز در حال بدتر شدن است که این مهم بدون تعامل سازندهی جهان با امارت اسلامی حل ناشده باقی خواهد ماند. تبعات این وضعیت به کشورهای منطقه و جهان را نیز سرایت خواهد کرد که کنترول آن روز از دست همه بازیگران منطقهای و جهانی خارج خواهد بود.
بنابراین در صورت تعامل رسمی جامعهی جهانی با حکومت سرپرست، از یک طرف کمکهای اقتصادی نهادهای بینالمللی مسبب متحولسازی زندگی شهروندان کشور به سمت بهبودی گردیده واز سوی دیگر با تعامل همه جانبه، جامعهی جهانی میتواند از گسترش روز افزون بحرانهای داخلی افغانستان به مناطق پیرامونی آن جلوگیری نموده و امنیت و ثبات منطقهای را تضمین نماید. این در حالی است که کشورهای منطقه از گسترش تروریزم بینالمللی از خاک افغانستان به بیرون از این کشور همواره نگرانی نموده و تاکید مینمایند تا زمانی که فرآیند سیاسی جدید در افغانستان با تعامل و همکاری جامعهی جهانی شکل نگیرد، این معضلات همچنان باقی خواهد ماند. این نگرانی کشورهای منطقه هشدارهایی است برای جامعهی جهانی که در صورت عدم رسیدگی به آن، صلح و ثبات منطقه را برهم خواهد زد. بناً جامعهی جهانی خصوصاً سازمان ملل متحد با همکاری و تفاهم قدرتهای بزرگ با اتخاذ رویکردهای جدید و در تعامل رسمی با حکومت سرپرست این نگرانی ها را باید حل نمایند. تامین صلح و ثبات منطقه و جهان از مهمترین مسولیتهای سازمان ملل متحد و قدرتهای بزرگ است که نباید در این مسائل بیتفاوت باشند. در نتیجه اهمیت تعامل با امارت اسلامی در سطوح مختلف داخلی منطقهای و جهانی میتواند اهمیت زیادی برای بهبودی اوضاع امنیتی-سیاسی داشته باشد.
تعامل با طالبان و کاهش خشونتها در افغانستان
حدود چهار دهه میشود که خشونتها و درگیریها در افغانستان وجود داشته و این روند روی ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی زندگی مردم تاثیر ژرف گذاشته و از این ناحیه همواره رنج میبرند. یکی از جدیترین مسائلی که افغانستان در شرایط کنونی به آن دست و پنجه نرم میکند. افزایش جنگ و خشونت ها میان گروهها و جریانهای مختلف سیاسی در این کشور گفته شده که هیچ مرجع معتبر داخلی و یا خارجی تاهنوز قادر به حل آن نگردیده است. بعد از به قدرت رسیدن مجدد طالبان در کشور، قدرت سیاسی محدود به این گروه بوده و سایر جریانهای سیاسی-قومی طی بیست ماه گذشته همواره تلاش نمودهاند تا از هرطریق ممکن بتوانند حکومت سرپرست را سرنگون بسازند. این موضوع سبب گسترش خشونتها و ناامنیها در سطح کشور شده و نگرانیهای کشورهای منطقه و جهان را نیز به همراه داشته است. اما نهادهای جهانی مانند سازمان ملل متحد به عنوان تنها نهاد معتبر بینالمللی برای حل خشونتها و بحرانها طی دو دههی گذشته به دلیل مداخله قدرتهای بزرگ مانند امریکا، در امر حل منازعه میان گروههای متخاصم موفق نبوده و نتوانسته است با یک طرح و یا مکانیزم صلحسازی همه جانبه را برای حل بحرانهای افغانستان در دستور کار خویش قرار دهد.
در شرایط فعلی نیز تقابل سازمان ملل متحد با رویکردهای امارت اسلامی نه تنها اینکه معضلات و خشونتهای افغانستان را حل نکرده، بل در سطوح مختلف آن را چند برابر نموده است. اما در مقابل در صورت تعامل و همکاری با امارت اسلامی جامعهی جهانی میتواند خشونتها و درگیریهای داخلی این کشور را پایان بخشیده و با اتخاذ طرحهای جدید صلح سازی صلح و ثبات را در افغانستان تامین نماید.
از سوی دیگر یکی از اساسیترین چالشها فرا راه صلح و ثبات در افغانستان، مبارزه بر سر قدرت میان گروههای مختلف سیاسی در داخل این کشور از گذشته تا کنون است. تنها حل این معضل نیز بستگی به تعامل سازنده جهان با حکومت سرپرست طالبان و سایر جریانهای سیاسی که باهم بر سرت قدرت درگیر هستند با ایجاد مکانیزمهای سنجیده شده از سوی نهادهای مهم بینالمللی میتوان آنرا حل نمود. بدون همکاری و تعامل همه جانبهی جامعهی جهانی با حکومت سرپرست طالبان پایان این خشونتها و درگیریها در افغانستان بعید به نظر میرسد. جامعهی بین المللی مسولیت دارد تا با طرحهای جدید صلحسازی گروههای متخاصم را دور یک محور جمع نموده وآنها را وادار نماید تا از گسترش جنگ و خشونتها جلوگیری نمایند. بناً تعامل سازندهی جهان با طالبان در شرایط کنونی میتواند از طریق کانالها و مجراهای مختلف سبب کاهش خشونت ها و درگیریها در سطح کشور شود که این موضوع به نفع همه جوانب در سطوح مختلف داخلی، منطقهای و جهانی خواهد بود. اما اگر این روند همچنان از طریق تحریمها و فشار ادامه یابد نه تنها اینکه خشونتها در این کشور کاهش نخواهد یافت، بل با گذشت هر روز دامنهی آن وسیعتر گردیده و افغانستان را یک بار دیگر در عمق بحرانهای نا فرجام فرو خواهد برد.
بنابرین جامعهی جهانی و در رأس آن سازمان ملل متحد باید از طریق تعامل دیپلماتیک با حکومت سرپرست و سایر جریانهای سیاسی منافع متضاد آنان را به منافع همسو مبدل نموده و برای تشکیل یک فرآیند فراگیر سیاسی که تفاهم و توافق همه طرفها در آن وجود داشته باشد را روی دست گرفته و آن را عملی نماید. جامعهی جهانی نباید در هر مقطع از تاریخ افغانستان از یک جریان سیاسی در قدرت حمایت و پشتیبانی نماید زیرا سایر گروههای سیاسی-قومی خود را از صحنهی قدرت سیاسی در حاشیه دیده و مجبور میشوند تا از طریق فشارهای لازم نظامی به خواستهها و منافع خود برسند که این موضوع سبب تشدید جنگ و بحرانها در کشور خواهد شد. با توجه بر این سازمان ملل متحد با همکاری و هم یاری همه بازیگران داخلی، منطقهای و جهانی از طریق تعامل وگفتگو میتواند چالشها وخشونتها را در افغانستان مدیریت و در نهایت آن را حل نماید. از سویی هم نباید سیاستهای انزواگریانهی خود را در قبال امارت اسلامی بیش از این ادامه دهد و برای تقویت و پشتیبانی مصالحهی ملی در افغانستان گامهای جدی و عملی را روی دست گیرد.
عدم حکومت بدیل در قبال امارت اسلامی
طالبان یک جریان سیاسی و بخشی از واقعیتهای انکارناپذیر جامعه افغانستان بوده و افراد وابسته به این گروه تبعهی این کشور میباشند. یکی از مهمترین دلایل دو دهه جنگ در گذشته نادیده گرفتن و تصمیم به سرکوب طالبان در کنفرانس بن گفته میشود که این مهم دو دهه جنگ، ناامنی و خشونتها را به همراه داشته و انسانهای زیادی در آن کشته و یا زخمی شدهاند. در شرایط فعلی که این جریان سیاسی بعد از دو دهه جنگ و مبارزه ضد نیروهای خارجی و حکومت پیشین، حاکمیت سیاسی را در اختیار گرفته است، هر از گاهی دیده میشود که برخی گروههای قومی و جریانهای سیاسی دیگر مخالف، در تبانی با کشورهای خارجی به دنبال سرکوب و نابودی حکومت امارت اسلامی تلاش مینمایند. این موضوع از یک طرف سبب جنگهای داخلی میان گروههای متخاصم گردیده و از طرف دیگر فرصتهای پیش آمده را ـ که با استفاده از آن میتوان جنگ و منازعهی قدرت را خاتمه بخشید ـ از بین میبرد. برخی گروه ها وجریانهای سیاسی افغانستان که تلاش میورزند تا طالبان را از طریق جنگ و خشونت از قدرت برکنار نمایند و همچنان کشورهای خارجی که به دنبال مداخلهی نظامی در امور افغانستاناند، باید بدانند که سرنگونی حکومت سرپرست یکبار دیگر افغانستان را به میدان کشمکش و جنگهای داخلی مبدل نموده و کشورهای خارجی نیز رقابتها و جنگهای نیابتی خود را با استفاده از این فرصت به راه خواهند انداخت.
بنابراین طرفهای درگیر بحران افغانستان باید سرکوب و سرنگونی حکومت کنونی را از سرلوحهی اهداف و برنامههای خود بیرون نموده و مسیرهای مصالحه و گفتمان ملی را با حکومت طالبان روی دست گیرند. در مقابل رهبران سیاسی حکومت طالبان نیز سایر گروههای قومی را در بدنهی از حکومت شان قرار داده و اجازهی فعالیت برای آنها در داخل کشور بدهند. از جانب دیگر تقابل سیاستهای جامعهی جهانی در برابر عملکردهای حکومت سرپرست طالبان نباید به خصومتها و درگیریها منجر شود. جامعهی جهانی نیز به این درک و واقعیت برسد که در حال حاضر حاکمیت سیاسی در افغانستان بدست طالبان بوده وهیچ حکومت بدیل دیگری در قبال حکومت سرپرست طالبان نه در داخل و نه در خارج از افغانستان دارد. در این صورت جامعهی بینالمللی نباید در مقابل حکومت سرپرست تقابل را بر تعامل ترجیه داده و برای انزوای بیشتر آن اقدام نماید.
تنها راه حل این است جامعهی جهانی با اتخاذ یک طرح منسجم سیاسی که منافع تمام گروهها وجریانهای سیاسی-قومی افغانستان در آن در نظر گرفته شده و بتواند از طریق گفتگو و فرآیندهای دیپلماتیک در یک محوریت تفاهم نموده و برای تشکیل حکومت فراگیر سیاسی اقدامات جدی و عملی را انجام دهد. این همه طرح و برنامهها بدون تعامل و تفاهم رسمی با حکومت سرپرست طالبان امکانپذیر نیست. تا زمانی که سایر گروهها و جریانهای سیاسی که بیرون از کشور در تبعید به سر میبرند و کشورهای منطقه و جهان به این درک و واقعیتهای جامعهی افغانستان نرسند، نه تنها اینکه چالشها و بحرانهای این کشور ادامه خواهد یافت، بل تبعات آن کشورهای منطقه و فرامنطقه را نیز خواهد گرفت.
پایان سخن
بعد از به قدرت رسیدن امارت اسلامی در افغانستان تا کنون جامعهی جهانی نه تنها اینکه روابط خود را مبتنی بر تفاهم و تعامل سازنده استوار نداشته، بل در مقابل آن با اتخاذ سیاستهای تقابل گرایانه و انزواگریانهی خود زمینهی به رسمیت شناختن آن را با چالشها و موانعهای همراه نموده است. به رسمیت شناختن حکومت سرپرست یکی از مهمترین و جدیترین مسائلی است که طی بیست ماه گذشته در نشستهای مختلف همواره مورد بحث بازیگران مهم منطقهای وجهانی قرار گرفته، اما تاهنوز حل نشده باقی مانده است. با توجه به پیش شرطهای مطرح شده از سوی جهان برای به رسمیت شناسی امارت اسلامی و عدم عملی شدن آن از سوی حکومت سرپرست، چالشها و بحرانهای زیادی برای کشور به همراه خواهد داشت. گسترش روز افزون خشونتها، درگیریها، فقر،گرسنگی و بیکاری از مهمترین تبعات کنش و واکنشهای جامعهی جهانی جهانی وعدم تعامل آن با حکومت سرپرست گفته میشود. شهروندان کشور که در حال حاضر زندگی رقت باری را تجربه مینمایند از این اوضاع نابسامان کشور به ستوه آمده و همواره خواستار همکاری و پشتیبانی جهان از آنان شدهاند. اما جامعهی جهانی تا هنوز به این خواستههای مشروع شهروندان کشور چندان عمل ننموده و به دنبال سیاستهای مداخلهی گرایانهی خود در امور داخلی افغانستان متهم شده است.
بنابراین جامعهی جهانی و در راس سازمان ملل متحد باید با اتخاذ طرح و میکانیزمهای همه جانبهی داخلی، منطقهای و جهانی برای حل بحرانهای موجود در افغانستان از طریق تعامل رسمی با حکومت سرپرست طالبان تلاشهای جدی و عملی را روی دست گیرد.
سازمان ملل متحد باید به عنوان مهمترین نهاد بیطرف بینالمللی با تمام جریانها و گروههای سیاسی در افغانستان گفتگو و مذاکره نموده و از طریق میانجیگری منافع تمام آنها را در یک محور مشترک شکل داده و برای تشکیل یک فرآیند فراگیر سیاسی اقدامات جدی انجام دهد. از سوی دیگر این نهاد مهم بینالمللی باید منبعد منافع متضاد کشورهای منطقه را با فرامنطقه همسو نموده و اجماع منطقهای-جهانی را که پیرامون صلح وثبات در افغانستان نیاز مبرم شمرده میشود را شکل دهد. جامعهی جهانی هیچ گزینهی دیگری جز تعامل با حکومت سرپرست طالبان نداشته/ندارد. زیرا در صورت تدوام سیاست انزواگرایانهی خود در قبال افغانستان خشونتها و درگیریها میان گروههای متخاصم در داخل کشور نیز شدت بیشتر خواهد گرفت که این موضوع سطح منطقهی نیز سرایت خواهد نمود. از سویی هم جامعهی جهانی هیچ گونه حکومت بدیل در قبال امارت اسلامی در افغانستان نداشته که بتواند جایگزین آن نماید. بناً جامعهی بینالمللی باید با این درک و واقعیتهای موجود در افغانستان منبعد مسیرهای تعامل را بر تقابل ترجیه داده و در این راستا تلاشهای خود را چند برابر نماید. در صورت تعامل سازندهی جهان با حکومت سرپرست در افغانستان چالشها و بحرانهای این کشور حل گردیده و زمینهی صلح وثبات در این کشور فراهم خواهد گردید.
بعد از به قدرت رسیدن دوبارهی امارت اسلامی در افغانستان تاکنون هیچ کشوری از جامعهی بینالمللی این حکومت را به رسمیت نشناخته و وارد تعامل رسمی و دیپلماتیک با آن نگردیده است. طی این مدت روابط جامعهی جهانی با امارت اسلامی بیش از تعامل بر تقابل استوار بوده که همواره تنشها و تناقضات زیادی را نیز در پی داشته است. تناقض میان عملکردهای حکومت امارت اسلامی و سیاستهای جامعهی جهانی خصوصاً پیرامون کار و فعالیت زنان در جامعه از مهمترین مسائلی است که بر این روند تاثیر ژرف گذاشته و روابط هردو طرف را بیشتر از گذشته تیرهتر نموده است که این موضوع تبعات زیادی را بر زندگی شهروندان افغانستان بجا گذاشته و بحرانهای این کشور از جمله فقر، گرسنگی و بیکاری را چند برابر نموده که عبور از هرکدام این بحرانها هزینههای چند میلیارد دالری و سالها زمان را در پی خواهد گرفت که این همه از توانمندی مردم و حکومت افغانستان بعید به نظر میرسد. بناً با توجه به این همه معضلات و نارسائیها در کشور حکومت سرپرست و جامعهی جهانی در امر حل آنها تاکنون موفق نبوده و نتوانستهاند در امر حل مشکلات و بحرانهای موجود با هم تفاهم و تبادل نظر نموده و برای حل آنها تلاشهای جدی و همه جانبه را انجام دهند.
از سوی دیگر با تسلط طالبان بر قدرت سیاسی در افغانستان، سازمان ملل متحد به عنوان معتبرترین مرجع بینالمللی پیرامون حل بحرانها در این کشور با چالشهای جدی روبرو بوده است. زیرا از یک طرف یک تفاهم و تعامل سازنده میان سازمان ملل متحد و حکومت سرپرست وجود نداشته، از جانب دیگر قدرتهای مهم منطقهای و فرامنطقهای یک برنامهی مشترک را در افغانستان دنبال نکرده و سازمان ملل متحد نیز موفق نبوده که بتواند هماهنگی لازم را میان آنها پیرامون صلح وثبات افغانستان ایجاد نماید، که این موضوع در امر توانمندی و موثریت بر نامههای سازمان ملل متحد در افغانستان تا حدود زیادی مشکلاتی را به میان آورده است.
این موضوع سبب گردیده است تا کشورهای منطقه و جهان در چهارچوب منافعشان بدون در نظر داشت اهداف بزرگ سازمان ملل متحد با امارت اسلامی وارد تعامل غیر رسمی شده و به نقش این سازمان جهانی چندان توجهی نداشتهاند. این مساله بر تعامل رسمی و دیپلماتیک جامعهی جهانی با حکومت سرپرست تاثیر گذاشته است. هرچند سازمان ملل متحد طی هفته گذشته نشست مشترکی را به هماهنگی کشورهای منطقه و جهان پیرامون حل بحرانهای افغانستان برگزار نمود اما آنچه برآیند این نشست دیده میشود این است که هیچ گونه نتیجهی مثمری را در پی نداشته است.
بنابرین با توجه به مسائل مطرح شده آنچه مسولیت جامعهی جهانی و امارت اسلامی گفته میشود این است که در امر رسیدگی و حل چالشها وبحرانهای موجود درافغانستان باید اقدامات جدی و عملی را انجام داده و با اتخاذ مکانیزم همه جانبهی که اجماع کشورهای منطقه و فرامنطقهای نیز در آن نقش فعال داشته باشند را روی دست گیرند. جامعهی بینالمللی مسئولیت دارد تا برای بهبود وضع رقتبار زندگی شهروندان افغانستان با حکومت سرپرست طالبان وارد تعاملات رسمی گردیده و از سیاستهای تقابلگرایانهی که از گذشته تا کنون هیچ گونه سودی را برای طرفین نداشته است، جداً جلوگیری نمایند.
پرسش اصلی این است آیا جامعهی جهانی بدون تعامل با حکومت طالبان میتواند به اهداف خود در افغانستان نایل آید یا خیر؟. به باور نگارنده تنها گزینهای که جامعهی جهانی میتواند در امر عملی شدن اهداف بزرگ خود در افغانستان موفق بوده و از طریق آن بحرانهای موجود را حل نماید، درپیشگیری سیاستهای تعاملگرایانه در قبال امارت اسلامی و مردم افغانستان گفته میشود. زیرا از یک طرف جامعهی جهانی هیچ گونه بدیلی را در مقابل حکومت سرپرست نداشته/ندارد و از سوی دیگر عدم تعامل با این حکومت سبب تشدید بحرانهای داخلی که تبعات گستردهی منطقهای و جهانی را نیز در پی خواهد داشت به وجود خواهد آورد. بناً ایجاد تعامل سازنده و همه جانبه میان جامعهی جهانی و امارت اسلامی میتواند گرهگشای این همه معضلات و مشکلات در آیندهی نه چندان دور باشد.
اهمیت تعامل با امارت اسلامی
تعامل و برقراری روابط دیپلماتیک از سوی جامعهی جهانی با امارت اسلامی میتواند اهمیت زیادی روی اوضاع داخلی افغانستان، منطقه و جهان داشته، چالشها و بحرانهای زیادی را حل نماید. تجربهی سیاستهای تقابلگرایانهی جهان طی بیست ماه گذشته به وضوع نشان میدهد که نه تنها اینکه هیچ گونه مشکلات و چالشهای را حل نکرده بل به بدتر شدن اوضاع سیاسی-اقتصادی نیز منجر شده است. درشرایط فعلی شهروندان افغانستان از فقر و گرسنگی شدید رنج برده و کاهش کمکهای بین المللی نیز زندگی آنان را اسفناک نموده است. که این همه از انزوای سیاسی و عدم تعامل جهان با حکومت سرپرست طالبان منشاَ گرفته است. به هر میزانی که جامعهی جهانی سیاستهای تقابل گرایانهی خود را بیشتر نموده به همان اندازه بحرانهای داخلی افغانستان را گسترش داده است. بناً جامعهی بینالمللی خصوصاً سازمان ملل متحد با تجربهی سیاستهای بیست ماه گذشتهی خود رویکردهای جدیدی را در قبال حکومت سرپرست و مردم افغانستان روی دست گیرد. زیرا اوضاع سیاسی-اقتصادی افغانستان با گذشت هر روز در حال بدتر شدن است که این مهم بدون تعامل سازندهی جهان با امارت اسلامی حل ناشده باقی خواهد ماند. تبعات این وضعیت به کشورهای منطقه و جهان را نیز سرایت خواهد کرد که کنترول آن روز از دست همه بازیگران منطقهای و جهانی خارج خواهد بود.
بنابراین در صورت تعامل رسمی جامعهی جهانی با حکومت سرپرست، از یک طرف کمکهای اقتصادی نهادهای بینالمللی مسبب متحولسازی زندگی شهروندان کشور به سمت بهبودی گردیده واز سوی دیگر با تعامل همه جانبه، جامعهی جهانی میتواند از گسترش روز افزون بحرانهای داخلی افغانستان به مناطق پیرامونی آن جلوگیری نموده و امنیت و ثبات منطقهای را تضمین نماید. این در حالی است که کشورهای منطقه از گسترش تروریزم بینالمللی از خاک افغانستان به بیرون از این کشور همواره نگرانی نموده و تاکید مینمایند تا زمانی که فرآیند سیاسی جدید در افغانستان با تعامل و همکاری جامعهی جهانی شکل نگیرد، این معضلات همچنان باقی خواهد ماند. این نگرانی کشورهای منطقه هشدارهایی است برای جامعهی جهانی که در صورت عدم رسیدگی به آن، صلح و ثبات منطقه را برهم خواهد زد. بناً جامعهی جهانی خصوصاً سازمان ملل متحد با همکاری و تفاهم قدرتهای بزرگ با اتخاذ رویکردهای جدید و در تعامل رسمی با حکومت سرپرست این نگرانی ها را باید حل نمایند. تامین صلح و ثبات منطقه و جهان از مهمترین مسولیتهای سازمان ملل متحد و قدرتهای بزرگ است که نباید در این مسائل بیتفاوت باشند. در نتیجه اهمیت تعامل با امارت اسلامی در سطوح مختلف داخلی منطقهای و جهانی میتواند اهمیت زیادی برای بهبودی اوضاع امنیتی-سیاسی داشته باشد.
تعامل با طالبان و کاهش خشونتها در افغانستان
حدود چهار دهه میشود که خشونتها و درگیریها در افغانستان وجود داشته و این روند روی ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی زندگی مردم تاثیر ژرف گذاشته و از این ناحیه همواره رنج میبرند. یکی از جدیترین مسائلی که افغانستان در شرایط کنونی به آن دست و پنجه نرم میکند. افزایش جنگ و خشونت ها میان گروهها و جریانهای مختلف سیاسی در این کشور گفته شده که هیچ مرجع معتبر داخلی و یا خارجی تاهنوز قادر به حل آن نگردیده است. بعد از به قدرت رسیدن مجدد طالبان در کشور، قدرت سیاسی محدود به این گروه بوده و سایر جریانهای سیاسی-قومی طی بیست ماه گذشته همواره تلاش نمودهاند تا از هرطریق ممکن بتوانند حکومت سرپرست را سرنگون بسازند. این موضوع سبب گسترش خشونتها و ناامنیها در سطح کشور شده و نگرانیهای کشورهای منطقه و جهان را نیز به همراه داشته است. اما نهادهای جهانی مانند سازمان ملل متحد به عنوان تنها نهاد معتبر بینالمللی برای حل خشونتها و بحرانها طی دو دههی گذشته به دلیل مداخله قدرتهای بزرگ مانند امریکا، در امر حل منازعه میان گروههای متخاصم موفق نبوده و نتوانسته است با یک طرح و یا مکانیزم صلحسازی همه جانبه را برای حل بحرانهای افغانستان در دستور کار خویش قرار دهد.
در شرایط فعلی نیز تقابل سازمان ملل متحد با رویکردهای امارت اسلامی نه تنها اینکه معضلات و خشونتهای افغانستان را حل نکرده، بل در سطوح مختلف آن را چند برابر نموده است. اما در مقابل در صورت تعامل و همکاری با امارت اسلامی جامعهی جهانی میتواند خشونتها و درگیریهای داخلی این کشور را پایان بخشیده و با اتخاذ طرحهای جدید صلح سازی صلح و ثبات را در افغانستان تامین نماید.
از سوی دیگر یکی از اساسیترین چالشها فرا راه صلح و ثبات در افغانستان، مبارزه بر سر قدرت میان گروههای مختلف سیاسی در داخل این کشور از گذشته تا کنون است. تنها حل این معضل نیز بستگی به تعامل سازنده جهان با حکومت سرپرست طالبان و سایر جریانهای سیاسی که باهم بر سرت قدرت درگیر هستند با ایجاد مکانیزمهای سنجیده شده از سوی نهادهای مهم بینالمللی میتوان آنرا حل نمود. بدون همکاری و تعامل همه جانبهی جامعهی جهانی با حکومت سرپرست طالبان پایان این خشونتها و درگیریها در افغانستان بعید به نظر میرسد. جامعهی بین المللی مسولیت دارد تا با طرحهای جدید صلحسازی گروههای متخاصم را دور یک محور جمع نموده وآنها را وادار نماید تا از گسترش جنگ و خشونتها جلوگیری نمایند. بناً تعامل سازندهی جهان با طالبان در شرایط کنونی میتواند از طریق کانالها و مجراهای مختلف سبب کاهش خشونت ها و درگیریها در سطح کشور شود که این موضوع به نفع همه جوانب در سطوح مختلف داخلی، منطقهای و جهانی خواهد بود. اما اگر این روند همچنان از طریق تحریمها و فشار ادامه یابد نه تنها اینکه خشونتها در این کشور کاهش نخواهد یافت، بل با گذشت هر روز دامنهی آن وسیعتر گردیده و افغانستان را یک بار دیگر در عمق بحرانهای نا فرجام فرو خواهد برد.
بنابرین جامعهی جهانی و در رأس آن سازمان ملل متحد باید از طریق تعامل دیپلماتیک با حکومت سرپرست و سایر جریانهای سیاسی منافع متضاد آنان را به منافع همسو مبدل نموده و برای تشکیل یک فرآیند فراگیر سیاسی که تفاهم و توافق همه طرفها در آن وجود داشته باشد را روی دست گرفته و آن را عملی نماید. جامعهی جهانی نباید در هر مقطع از تاریخ افغانستان از یک جریان سیاسی در قدرت حمایت و پشتیبانی نماید زیرا سایر گروههای سیاسی-قومی خود را از صحنهی قدرت سیاسی در حاشیه دیده و مجبور میشوند تا از طریق فشارهای لازم نظامی به خواستهها و منافع خود برسند که این موضوع سبب تشدید جنگ و بحرانها در کشور خواهد شد. با توجه بر این سازمان ملل متحد با همکاری و هم یاری همه بازیگران داخلی، منطقهای و جهانی از طریق تعامل وگفتگو میتواند چالشها وخشونتها را در افغانستان مدیریت و در نهایت آن را حل نماید. از سویی هم نباید سیاستهای انزواگریانهی خود را در قبال امارت اسلامی بیش از این ادامه دهد و برای تقویت و پشتیبانی مصالحهی ملی در افغانستان گامهای جدی و عملی را روی دست گیرد.
عدم حکومت بدیل در قبال امارت اسلامی
طالبان یک جریان سیاسی و بخشی از واقعیتهای انکارناپذیر جامعه افغانستان بوده و افراد وابسته به این گروه تبعهی این کشور میباشند. یکی از مهمترین دلایل دو دهه جنگ در گذشته نادیده گرفتن و تصمیم به سرکوب طالبان در کنفرانس بن گفته میشود که این مهم دو دهه جنگ، ناامنی و خشونتها را به همراه داشته و انسانهای زیادی در آن کشته و یا زخمی شدهاند. در شرایط فعلی که این جریان سیاسی بعد از دو دهه جنگ و مبارزه ضد نیروهای خارجی و حکومت پیشین، حاکمیت سیاسی را در اختیار گرفته است، هر از گاهی دیده میشود که برخی گروههای قومی و جریانهای سیاسی دیگر مخالف، در تبانی با کشورهای خارجی به دنبال سرکوب و نابودی حکومت امارت اسلامی تلاش مینمایند. این موضوع از یک طرف سبب جنگهای داخلی میان گروههای متخاصم گردیده و از طرف دیگر فرصتهای پیش آمده را ـ که با استفاده از آن میتوان جنگ و منازعهی قدرت را خاتمه بخشید ـ از بین میبرد. برخی گروه ها وجریانهای سیاسی افغانستان که تلاش میورزند تا طالبان را از طریق جنگ و خشونت از قدرت برکنار نمایند و همچنان کشورهای خارجی که به دنبال مداخلهی نظامی در امور افغانستاناند، باید بدانند که سرنگونی حکومت سرپرست یکبار دیگر افغانستان را به میدان کشمکش و جنگهای داخلی مبدل نموده و کشورهای خارجی نیز رقابتها و جنگهای نیابتی خود را با استفاده از این فرصت به راه خواهند انداخت.
بنابراین طرفهای درگیر بحران افغانستان باید سرکوب و سرنگونی حکومت کنونی را از سرلوحهی اهداف و برنامههای خود بیرون نموده و مسیرهای مصالحه و گفتمان ملی را با حکومت طالبان روی دست گیرند. در مقابل رهبران سیاسی حکومت طالبان نیز سایر گروههای قومی را در بدنهی از حکومت شان قرار داده و اجازهی فعالیت برای آنها در داخل کشور بدهند. از جانب دیگر تقابل سیاستهای جامعهی جهانی در برابر عملکردهای حکومت سرپرست طالبان نباید به خصومتها و درگیریها منجر شود. جامعهی جهانی نیز به این درک و واقعیت برسد که در حال حاضر حاکمیت سیاسی در افغانستان بدست طالبان بوده وهیچ حکومت بدیل دیگری در قبال حکومت سرپرست طالبان نه در داخل و نه در خارج از افغانستان دارد. در این صورت جامعهی بینالمللی نباید در مقابل حکومت سرپرست تقابل را بر تعامل ترجیه داده و برای انزوای بیشتر آن اقدام نماید.
تنها راه حل این است جامعهی جهانی با اتخاذ یک طرح منسجم سیاسی که منافع تمام گروهها وجریانهای سیاسی-قومی افغانستان در آن در نظر گرفته شده و بتواند از طریق گفتگو و فرآیندهای دیپلماتیک در یک محوریت تفاهم نموده و برای تشکیل حکومت فراگیر سیاسی اقدامات جدی و عملی را انجام دهد. این همه طرح و برنامهها بدون تعامل و تفاهم رسمی با حکومت سرپرست طالبان امکانپذیر نیست. تا زمانی که سایر گروهها و جریانهای سیاسی که بیرون از کشور در تبعید به سر میبرند و کشورهای منطقه و جهان به این درک و واقعیتهای جامعهی افغانستان نرسند، نه تنها اینکه چالشها و بحرانهای این کشور ادامه خواهد یافت، بل تبعات آن کشورهای منطقه و فرامنطقه را نیز خواهد گرفت.
پایان سخن
بعد از به قدرت رسیدن امارت اسلامی در افغانستان تا کنون جامعهی جهانی نه تنها اینکه روابط خود را مبتنی بر تفاهم و تعامل سازنده استوار نداشته، بل در مقابل آن با اتخاذ سیاستهای تقابل گرایانه و انزواگریانهی خود زمینهی به رسمیت شناختن آن را با چالشها و موانعهای همراه نموده است. به رسمیت شناختن حکومت سرپرست یکی از مهمترین و جدیترین مسائلی است که طی بیست ماه گذشته در نشستهای مختلف همواره مورد بحث بازیگران مهم منطقهای وجهانی قرار گرفته، اما تاهنوز حل نشده باقی مانده است. با توجه به پیش شرطهای مطرح شده از سوی جهان برای به رسمیت شناسی امارت اسلامی و عدم عملی شدن آن از سوی حکومت سرپرست، چالشها و بحرانهای زیادی برای کشور به همراه خواهد داشت. گسترش روز افزون خشونتها، درگیریها، فقر،گرسنگی و بیکاری از مهمترین تبعات کنش و واکنشهای جامعهی جهانی جهانی وعدم تعامل آن با حکومت سرپرست گفته میشود. شهروندان کشور که در حال حاضر زندگی رقت باری را تجربه مینمایند از این اوضاع نابسامان کشور به ستوه آمده و همواره خواستار همکاری و پشتیبانی جهان از آنان شدهاند. اما جامعهی جهانی تا هنوز به این خواستههای مشروع شهروندان کشور چندان عمل ننموده و به دنبال سیاستهای مداخلهی گرایانهی خود در امور داخلی افغانستان متهم شده است.
بنابراین جامعهی جهانی و در راس سازمان ملل متحد باید با اتخاذ طرح و میکانیزمهای همه جانبهی داخلی، منطقهای و جهانی برای حل بحرانهای موجود در افغانستان از طریق تعامل رسمی با حکومت سرپرست طالبان تلاشهای جدی و عملی را روی دست گیرد.
سازمان ملل متحد باید به عنوان مهمترین نهاد بیطرف بینالمللی با تمام جریانها و گروههای سیاسی در افغانستان گفتگو و مذاکره نموده و از طریق میانجیگری منافع تمام آنها را در یک محور مشترک شکل داده و برای تشکیل یک فرآیند فراگیر سیاسی اقدامات جدی انجام دهد. از سوی دیگر این نهاد مهم بینالمللی باید منبعد منافع متضاد کشورهای منطقه را با فرامنطقه همسو نموده و اجماع منطقهای-جهانی را که پیرامون صلح وثبات در افغانستان نیاز مبرم شمرده میشود را شکل دهد. جامعهی جهانی هیچ گزینهی دیگری جز تعامل با حکومت سرپرست طالبان نداشته/ندارد. زیرا در صورت تدوام سیاست انزواگرایانهی خود در قبال افغانستان خشونتها و درگیریها میان گروههای متخاصم در داخل کشور نیز شدت بیشتر خواهد گرفت که این موضوع سطح منطقهی نیز سرایت خواهد نمود. از سویی هم جامعهی جهانی هیچ گونه حکومت بدیل در قبال امارت اسلامی در افغانستان نداشته که بتواند جایگزین آن نماید. بناً جامعهی بینالمللی باید با این درک و واقعیتهای موجود در افغانستان منبعد مسیرهای تعامل را بر تقابل ترجیه داده و در این راستا تلاشهای خود را چند برابر نماید. در صورت تعامل سازندهی جهان با حکومت سرپرست در افغانستان چالشها و بحرانهای این کشور حل گردیده و زمینهی صلح وثبات در این کشور فراهم خواهد گردید.