چهارده روز از ماه اسد سال 1398 گذشته بود که همراه با خانوادهام، بعد از یک سفر طولانی چهار روزه و خستهکننده که مبدأ آن شهر غزنه افغانستان بود و منتهایش تهران ایران، در خانهی برادرم، رحل مکان کردم و بنا بود که شب را آنجا باشیم. دوستان نزدیک با خوشحالی کنار ما گرد هم آمدند و هر یک، از حال ما و گرمای تابستان و خستگی راه میپرسیدند و ما از سختیهای سفر طولانی و خستگیهای بچههای کوچکم، تعریف میکردیم.
نزدیک غروب همه بشمول بچههایم، از خانه به قصد تفریح بیرون رفتند تا در پارکی تفریحی که در همان نزدیکیها بود، هوا تازه کنند و کمی از خستگیهای راه را فراموش. من داشتم تلویزیون نگاه میکردم که ساعت 8 شد و همان ساعتی بود که اخبار تلویزیون تمدن از افغانستان پخش میشد. طبق بستگی و پابندی که به اخبار این شبکه داشتم، به دقت اخبار را شنیدم و منتظر آن بودم که مطابق برنامههای گذشته و معمول، بعد از اخبار درسهای استاد ما، حضرت آیتالله محسنی پخش خواهد شد؛ اما بر خلاف این انتظار دیدم که صفحه تلویزیون تغییر کرد و انگار خورشیدگرفتگی رخ داده است. ای کاش هیچ وقت این اتفاق رخ نداده بود...
دیدم صفحه مانیتور، حالت تیرگی به خود گرفت و تصویری از چهرهی دلربای استادم که سالها روشنایی چشمم بود و قوّت قلب یک ملت، ظاهر شد و در کنار آن با خط درشت، نوشته بود: "در جوار رحمت الهی"
یکباره تمام خستگیهای سفر را فراموش کردم و در غم عمیق فرو رفتم و به حال خودمان و آیندهی نامعلوم ملت ما، در کنار تلویزیون نالیدم و اشک ریختم و این لحظهای بود که داشتم یکی از بدترین خاطرههای زندگیام را تجربه میکردم. با این حال، فکر میکردم شاید حال ایشان کمی بد شده باشد و از طرف کارکنان تلویزیون، اشتباهی صورت گرفته باشد و هزاران شاید سر هم میکردم، تا این واقعیت را باور نکنم و از باب مثل:
"الغریق تشبث بکل حشیش"
مرد غرقه گشته جانی میکند دست را در هر گیاهی میزند
تا کدامش دست گیرد در خطر دست و پایی میزند از بیم سر
هی دارم کانال تلویزیون بدل میکنم که شاید یکی از تلویزیونها چیزی دیگر بگوید و اشتباه تلویزیون اولی را تصحیح کند؛ بر خلاف میلم واقعیت تغییر نکرد و دیدم تمام تلویزیونها از یک واقعیت غمبار سخن میگویند. به سختی مجاب شدم تا بپذیرم که این اتفاق تلخ حقیقت دارد.
آری آن لحظهها یکی از تلخترین خاطرههای زندگیام بود که داشتم در پای تجربه مینشستم و هیچ چارهای جز پذیرفتن نداشتم. امروز دقیقا از آن روز غمبار یک سال گذشت و ما همچنان در فراق خورشید، سر در گریبان غم. خداوند به پاس یک عمر مجاهدت و تلاش در پای وحدت و سربلندی امت اسلامی، روح ملکوتیاش را شاد و قرین با انبیاء، اولیاء، شهداء و صلحا قرار دهد.
آمین رب العالمین
یادش گرامی باد
محمد قاسم روشن
نزدیک غروب همه بشمول بچههایم، از خانه به قصد تفریح بیرون رفتند تا در پارکی تفریحی که در همان نزدیکیها بود، هوا تازه کنند و کمی از خستگیهای راه را فراموش. من داشتم تلویزیون نگاه میکردم که ساعت 8 شد و همان ساعتی بود که اخبار تلویزیون تمدن از افغانستان پخش میشد. طبق بستگی و پابندی که به اخبار این شبکه داشتم، به دقت اخبار را شنیدم و منتظر آن بودم که مطابق برنامههای گذشته و معمول، بعد از اخبار درسهای استاد ما، حضرت آیتالله محسنی پخش خواهد شد؛ اما بر خلاف این انتظار دیدم که صفحه تلویزیون تغییر کرد و انگار خورشیدگرفتگی رخ داده است. ای کاش هیچ وقت این اتفاق رخ نداده بود...
دیدم صفحه مانیتور، حالت تیرگی به خود گرفت و تصویری از چهرهی دلربای استادم که سالها روشنایی چشمم بود و قوّت قلب یک ملت، ظاهر شد و در کنار آن با خط درشت، نوشته بود: "در جوار رحمت الهی"
یکباره تمام خستگیهای سفر را فراموش کردم و در غم عمیق فرو رفتم و به حال خودمان و آیندهی نامعلوم ملت ما، در کنار تلویزیون نالیدم و اشک ریختم و این لحظهای بود که داشتم یکی از بدترین خاطرههای زندگیام را تجربه میکردم. با این حال، فکر میکردم شاید حال ایشان کمی بد شده باشد و از طرف کارکنان تلویزیون، اشتباهی صورت گرفته باشد و هزاران شاید سر هم میکردم، تا این واقعیت را باور نکنم و از باب مثل:
"الغریق تشبث بکل حشیش"
مرد غرقه گشته جانی میکند دست را در هر گیاهی میزند
تا کدامش دست گیرد در خطر دست و پایی میزند از بیم سر
هی دارم کانال تلویزیون بدل میکنم که شاید یکی از تلویزیونها چیزی دیگر بگوید و اشتباه تلویزیون اولی را تصحیح کند؛ بر خلاف میلم واقعیت تغییر نکرد و دیدم تمام تلویزیونها از یک واقعیت غمبار سخن میگویند. به سختی مجاب شدم تا بپذیرم که این اتفاق تلخ حقیقت دارد.
آری آن لحظهها یکی از تلخترین خاطرههای زندگیام بود که داشتم در پای تجربه مینشستم و هیچ چارهای جز پذیرفتن نداشتم. امروز دقیقا از آن روز غمبار یک سال گذشت و ما همچنان در فراق خورشید، سر در گریبان غم. خداوند به پاس یک عمر مجاهدت و تلاش در پای وحدت و سربلندی امت اسلامی، روح ملکوتیاش را شاد و قرین با انبیاء، اولیاء، شهداء و صلحا قرار دهد.
آمین رب العالمین
یادش گرامی باد
محمد قاسم روشن