سیدهاشم علوی/ حضرت امام حسن مجتبی (ع) بعد از پدر بزرگوارشان با درک شرایط، مصلحت و منافع عمومی دنیای اسلام، پیماننامهای را با معاویه امضا کرد که به لحاظ شکل و ماهیت و همچنین پیامدها و ثمرات، در تاریخ اسلام کمنظیر بوده است.
با اینکه امام حسن مجتبی (ع) به عنوان یگانه فرزند رسول گرامی (ص) موقعیت عظیم و جایگاه بلندی در میان مسلمانان داشت و همه میدانستند که معاویه و امام حسن (ع) از هیچ نگاهی با هم قابل مقایسه نیستند و برتری و شایستگی امام برای خلافت و رهبری مانند آفتاب بر همگی روشن بود، اما در عین حال امام مصالح عمومی را نسبت به پوشیدن ردای خلافت ترجیح داد.
علیرغم تمام اختلافات میان سران لشگر امام و سستی اطرافیان بخصوص مردم کوفه در امر جنگ، حضرت توانایی رویارویی با معاویه را داشت، اما این کار را نکرد و به صورت آگاهانه گزینهی صلح را انتخاب نمود تا نشان دهد که او در عین اینکه خلیفهی بر حق رسول خدا است، معصوم نیز میباشد که در تصمیمگیریها، مدیریت و رهبری جامعه چه در قالب جنگ و چه در قالب صلح، هرگز اشتباه نمیکند.
امام حسن مجتبی (ع) با معاویه صلح کرد، نه به دلیل اینکه توان رویارویی با لشکر شام را نداشت، بلکه خواست تا ضمن جلوگیری از جنگی که به زحمتش نمیارزد و نتیجهی مطلوبی هم در پی ندارد، باطن مردی را آشکار کند که نزدیک به نیم قرن است که با لباس دین از مسلمانان قربانی میگیرد و ستیج نماز جمعه و اجتماعات مسلمین را وسیلهای برای بقای قدرت و ادامه هوسبازیهای شبانهروزی خود ساخته است.
امام حسن (ع) با امضای پیماننامهی صلح خواست چهرهی ظاهرالصلاح و دروغین خدای دغل و نیرنگ را آشکار کند و برای آیندگان بفهماند که معاویه همانگونه که تمام مواد پیماننامه را بر خلاف دستور صریح قرآن کریم، زیر پا کرد، به هیچ یک از ضروریات دین نیز پایبند نبوده است.
امام حسن مجتبی (ع) که در برابر معاویه به صلح تن داد و از حق مسلم خود گذشت، نه تنها به خاطر حفظ جان خود و یارانش، بلکه از یکسو از یک جنگ بیثمر و خونریزی بدون دستآورد جلوگیری کرد و از طرف دیگر با این کار تکلیف برادر ارجمندش امام حسین (ع) در برابر یزید و همچنین آینده سیاسی مسلمانان را روشن ساخت.
به گواهی تاریخ یکی از عمدهترین و سرنوشت سازترین ماده پیماننامه صلح امام حسن با معاویه، نفی خاندانی کردن خلافت و احترام گذاشتن به آرای مردم در انتخاب زعیم آیندهشان بود که معاویه از همان روزهای اول روی این ماده پا گذاشت.
در یکی از مادههای این پیماننامه صریحاً ذکر شده است که خلیفه حق ندارد تکلیف مردم را از نظر خلیفه بعدی تعیین کند و یا اینکه برایش جانشینی برگزیند، بلکه مردم خود باید خلیفه را انتخاب کنند.
با اینکه امام حسن مجتبی (ع) میدانست که معاویه برای رسیدن به قدرت از هر وسیلهی نامقدسی حتی به قیمت پیمانشکنی نیز بهره خواهد گرفت، اما در عین حال این قرارداد را امضا کرد، تا هم آتش جنگ بیثمر خاموش شود و هم باطن معاویه آشکارتر و نقاب از چهرهی نیرنگ بیفتد.
طبق پیشبینی امام دیری نپایید که معاویه پیمان را شکست و پسرش یزید را به عنوان جانشین خود معرفی کرد و خلافت را به سلطنت تبدیل کرد.
قابل یادآوری است که علاوه بر تمام مزایا و ثمرات شیرین صلح امام حسن (ع) با معاویه که نصیب جوامع اسلامی گردید، یکبارِ دیگر سیمایی نورانی حق را در وجود نازنین امام حسن مجتبی و چهره کریه باطل را در وجود معاویه به نمایش گذاشت و رهبر واقعی و مردمی و دلسوز را از چهرههای کاذب و ساختگی جدا کرد.
پیام صلح امام حسن (ع) برای صلحخواهان امروز
هر صلحی معمولاً بعد از جنگ و کشمکشها بوجود میآید، ثمره جنگ که جز آسیبرسانی، تضییع حقوق افراد و اشخاص، ویرانی و بجاماندن منظرههای غمانگیز چیزی نیست، برای ختم آن و رسیدن به صلح، خودگذریها و قربانیهای زیادی از دو طرف لازم است که کوچکترین آن چشمپوشی از خسارات و زیانهای بجامانده از جنگ است.
با ذکر این مقدمه باید گفت که اگر امروز در پروسه صلح افغانستان پیشرفتی دیده نمیشود و گاهی هم روند مذاکرات کاملاً به بنبست میرسد، عمده دلیلش این است که طرفهای منازعه در کشور خودگذری ندارند و همواره تلاش میکنند که با کمترین قربانی بزرگترین امتیاز را به دست بیاورند.
در حالی که در صلح امام حسن مجتبی (ع) با معاویه، گذشته از اینکه بعداً چه کسی به پیماننامه عمل کرد و یا نکرد، میبینیم که امام برای مصالح و منافع عمومی، از بزرگترین حق خود یعنی خلافت اسلامی میگذرد و با بزرگترین قربانی، حداقل تا ده سال و تقریباً نزدیک به انقلاب امام حسین (ع)، اسلام را از خطر نیرنگ و دسیسههای دشمنان دانا، بیتوجهی و اشتباهات دوستان نادان حفظ میکند.
امام حسن مجتبی (ع) برای رسیدن به صلح و قطع جنگ، از حق خلافت میگذرد و از آن طرف در ظاهر معاویه نیز از ثمره تلاش چهل سالهاش یعنی خاندانی کردن خلافت و تبدیل کردن خلافت به سلطنت در آن زمان میگذرد، اما طرفهای درگیر جنگ در افغانستان متاسفانه برای مصلحت و منافع عمومی، حتی از دو کلمه امارت و جمهوریت نیز نمیگذرند.
در اردوگاه امام حسن (ع) همه با صلح موافق نبودند یک عده همچنان بر جنگ اصرار داشتند، اما امام برای اینکه هرچه زودتر صلح نتیجه بدهد و از نابودی دوستان و شیعیانش که به دست دژخیمان دشنه به دست معاویه جهت تضعیف امام در هر گوشه و کنار کشته میشدند جلوگیری کرده باشد، در قدم اول اختلافات درونی را حل و زمینه آغاز مذاکرات را فراهم کرد.
اگرچه ممکن است شرایط آن روز از نگاه امکانات و ابعاد جنگ و صلح و بسیاری از مسایل دیگر تفاوتهای زیادی با امروز داشته باشد، اما گاهی مصلحت در هر زمانی ایجاب میکند که از وقت تلفیها جلوگیری شود و برای ختم جنگ و رسیدن به صلح هرچه زودتر اقدام صورت بگیرد که این امر در کارنامه امام حسن (ع) بسیار روشن است و میتواند بزرگترین الگو باشد برای کسانی که صلح را بر جنگ ترجیح می دهند.
امام حسن مجتبی (ع) بعد از مشوره با یارانش و بوجود آمدن یک اجماع کلی، به زودترین فرصت مذاکره با معاویه را آغاز کرد و غایله را ختم نمود. اما مردم افغانستان که پس از چهل سال جنگ و خونریزی، شکست و ریختهای جبرانناپذیر در ساختارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، به شدت آرزوی یک صلح فوری را دارند، متاسفانه دستان بیکفایت رهبران سیاسی، زیاده طلبیها و اختلافات درونیِ برخاسته از منافع شخصی میان داکتر عبدالله و محمد اشرف غنی، اکنون تمام امید آرزوهای مردم را به نا امیدی تبدیل کرده است.
با اینکه امام حسن مجتبی (ع) به عنوان یگانه فرزند رسول گرامی (ص) موقعیت عظیم و جایگاه بلندی در میان مسلمانان داشت و همه میدانستند که معاویه و امام حسن (ع) از هیچ نگاهی با هم قابل مقایسه نیستند و برتری و شایستگی امام برای خلافت و رهبری مانند آفتاب بر همگی روشن بود، اما در عین حال امام مصالح عمومی را نسبت به پوشیدن ردای خلافت ترجیح داد.
علیرغم تمام اختلافات میان سران لشگر امام و سستی اطرافیان بخصوص مردم کوفه در امر جنگ، حضرت توانایی رویارویی با معاویه را داشت، اما این کار را نکرد و به صورت آگاهانه گزینهی صلح را انتخاب نمود تا نشان دهد که او در عین اینکه خلیفهی بر حق رسول خدا است، معصوم نیز میباشد که در تصمیمگیریها، مدیریت و رهبری جامعه چه در قالب جنگ و چه در قالب صلح، هرگز اشتباه نمیکند.
امام حسن مجتبی (ع) با معاویه صلح کرد، نه به دلیل اینکه توان رویارویی با لشکر شام را نداشت، بلکه خواست تا ضمن جلوگیری از جنگی که به زحمتش نمیارزد و نتیجهی مطلوبی هم در پی ندارد، باطن مردی را آشکار کند که نزدیک به نیم قرن است که با لباس دین از مسلمانان قربانی میگیرد و ستیج نماز جمعه و اجتماعات مسلمین را وسیلهای برای بقای قدرت و ادامه هوسبازیهای شبانهروزی خود ساخته است.
امام حسن (ع) با امضای پیماننامهی صلح خواست چهرهی ظاهرالصلاح و دروغین خدای دغل و نیرنگ را آشکار کند و برای آیندگان بفهماند که معاویه همانگونه که تمام مواد پیماننامه را بر خلاف دستور صریح قرآن کریم، زیر پا کرد، به هیچ یک از ضروریات دین نیز پایبند نبوده است.
امام حسن مجتبی (ع) که در برابر معاویه به صلح تن داد و از حق مسلم خود گذشت، نه تنها به خاطر حفظ جان خود و یارانش، بلکه از یکسو از یک جنگ بیثمر و خونریزی بدون دستآورد جلوگیری کرد و از طرف دیگر با این کار تکلیف برادر ارجمندش امام حسین (ع) در برابر یزید و همچنین آینده سیاسی مسلمانان را روشن ساخت.
به گواهی تاریخ یکی از عمدهترین و سرنوشت سازترین ماده پیماننامه صلح امام حسن با معاویه، نفی خاندانی کردن خلافت و احترام گذاشتن به آرای مردم در انتخاب زعیم آیندهشان بود که معاویه از همان روزهای اول روی این ماده پا گذاشت.
در یکی از مادههای این پیماننامه صریحاً ذکر شده است که خلیفه حق ندارد تکلیف مردم را از نظر خلیفه بعدی تعیین کند و یا اینکه برایش جانشینی برگزیند، بلکه مردم خود باید خلیفه را انتخاب کنند.
با اینکه امام حسن مجتبی (ع) میدانست که معاویه برای رسیدن به قدرت از هر وسیلهی نامقدسی حتی به قیمت پیمانشکنی نیز بهره خواهد گرفت، اما در عین حال این قرارداد را امضا کرد، تا هم آتش جنگ بیثمر خاموش شود و هم باطن معاویه آشکارتر و نقاب از چهرهی نیرنگ بیفتد.
طبق پیشبینی امام دیری نپایید که معاویه پیمان را شکست و پسرش یزید را به عنوان جانشین خود معرفی کرد و خلافت را به سلطنت تبدیل کرد.
قابل یادآوری است که علاوه بر تمام مزایا و ثمرات شیرین صلح امام حسن (ع) با معاویه که نصیب جوامع اسلامی گردید، یکبارِ دیگر سیمایی نورانی حق را در وجود نازنین امام حسن مجتبی و چهره کریه باطل را در وجود معاویه به نمایش گذاشت و رهبر واقعی و مردمی و دلسوز را از چهرههای کاذب و ساختگی جدا کرد.
پیام صلح امام حسن (ع) برای صلحخواهان امروز
هر صلحی معمولاً بعد از جنگ و کشمکشها بوجود میآید، ثمره جنگ که جز آسیبرسانی، تضییع حقوق افراد و اشخاص، ویرانی و بجاماندن منظرههای غمانگیز چیزی نیست، برای ختم آن و رسیدن به صلح، خودگذریها و قربانیهای زیادی از دو طرف لازم است که کوچکترین آن چشمپوشی از خسارات و زیانهای بجامانده از جنگ است.
با ذکر این مقدمه باید گفت که اگر امروز در پروسه صلح افغانستان پیشرفتی دیده نمیشود و گاهی هم روند مذاکرات کاملاً به بنبست میرسد، عمده دلیلش این است که طرفهای منازعه در کشور خودگذری ندارند و همواره تلاش میکنند که با کمترین قربانی بزرگترین امتیاز را به دست بیاورند.
در حالی که در صلح امام حسن مجتبی (ع) با معاویه، گذشته از اینکه بعداً چه کسی به پیماننامه عمل کرد و یا نکرد، میبینیم که امام برای مصالح و منافع عمومی، از بزرگترین حق خود یعنی خلافت اسلامی میگذرد و با بزرگترین قربانی، حداقل تا ده سال و تقریباً نزدیک به انقلاب امام حسین (ع)، اسلام را از خطر نیرنگ و دسیسههای دشمنان دانا، بیتوجهی و اشتباهات دوستان نادان حفظ میکند.
امام حسن مجتبی (ع) برای رسیدن به صلح و قطع جنگ، از حق خلافت میگذرد و از آن طرف در ظاهر معاویه نیز از ثمره تلاش چهل سالهاش یعنی خاندانی کردن خلافت و تبدیل کردن خلافت به سلطنت در آن زمان میگذرد، اما طرفهای درگیر جنگ در افغانستان متاسفانه برای مصلحت و منافع عمومی، حتی از دو کلمه امارت و جمهوریت نیز نمیگذرند.
در اردوگاه امام حسن (ع) همه با صلح موافق نبودند یک عده همچنان بر جنگ اصرار داشتند، اما امام برای اینکه هرچه زودتر صلح نتیجه بدهد و از نابودی دوستان و شیعیانش که به دست دژخیمان دشنه به دست معاویه جهت تضعیف امام در هر گوشه و کنار کشته میشدند جلوگیری کرده باشد، در قدم اول اختلافات درونی را حل و زمینه آغاز مذاکرات را فراهم کرد.
اگرچه ممکن است شرایط آن روز از نگاه امکانات و ابعاد جنگ و صلح و بسیاری از مسایل دیگر تفاوتهای زیادی با امروز داشته باشد، اما گاهی مصلحت در هر زمانی ایجاب میکند که از وقت تلفیها جلوگیری شود و برای ختم جنگ و رسیدن به صلح هرچه زودتر اقدام صورت بگیرد که این امر در کارنامه امام حسن (ع) بسیار روشن است و میتواند بزرگترین الگو باشد برای کسانی که صلح را بر جنگ ترجیح می دهند.
امام حسن مجتبی (ع) بعد از مشوره با یارانش و بوجود آمدن یک اجماع کلی، به زودترین فرصت مذاکره با معاویه را آغاز کرد و غایله را ختم نمود. اما مردم افغانستان که پس از چهل سال جنگ و خونریزی، شکست و ریختهای جبرانناپذیر در ساختارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، به شدت آرزوی یک صلح فوری را دارند، متاسفانه دستان بیکفایت رهبران سیاسی، زیاده طلبیها و اختلافات درونیِ برخاسته از منافع شخصی میان داکتر عبدالله و محمد اشرف غنی، اکنون تمام امید آرزوهای مردم را به نا امیدی تبدیل کرده است.