آنچه را که مردم افغانستان حداقل در دو سدهٔ اخیر شاهد آن بودهاند، اوج تعصب و نفرت قبلیوی بوده که از یکسو باعث عقبماندگی کشور گردیده و از جانبی دیگر همواره اقوام مختلفِ با هم برابر را رو در روی هم قرار داده است.
وقتی تاریخ افغانستانِ پسا احمدشاه ابدالی را مرور کنیم مشاهده میکنیم که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم و همینطور در نظامهای پساشاهی، خلقی و پرچمی تا چه حد این تعصبات و گرایشات قبیلوی و نگاه اقتداری تکمحورانۀ قومی برجسته بوده است. با روی کار آمدن حاکمیت جدید و نظام نوپای پسا بُن؛ هرچند امیداریهایی به وجود آمد که میتوان با سازوکار ویژه و نظام جدید در قالب دموکراسی مردمسالار، به سوی آیندۀ روشن و عاری از برتریجوییهای قومی و قبیلوی حرکت کرد که در آن مسیر اقوام و گروههای مختلف، خود را در روندهای اجتماعی دخیل و شامل ببینند و شریک و سهیم پروسههای ملی و اقتدار حاکمیت سیاسی و اجتماعی باشند؛ اما با گذشت بیست سال از شکلگیریِ افغانستان نوین، شاهد عقبگردهای نگرانکنندهای در این زمینه بودهایم.
در طول این بیست سال، به جای اینکه دموکراسی و نظام مردمسالار ملی را تقویت و در راستای فرهنگ همپذیری و برابری و برادری به پیش رفته باشیم، بالعکس در مواردی دوباره و در قالب نظام جمهوریت، با مفکوره و ایده چنددهۀ پیشِ قومی و با روش نوین مبتنی بر اقتدار یک قوم خاص که خود را وارث و میراثدار و مالک افغانستان جدید نیز میدانند و بقیه را به چشم یک مهاجر و بعضأ متجاوز نگاه میکنند و بعضیها حتی بردهای میدانند که باید به فرمان اربابش که اکثریت را تشکیل میدهند برخورد کرده و عمل میکنند، به عقب برگشتهایم.
آنچه مشخص است در طی پنج سال اخیر و حاکمیت تحت زعامت اشرف غنی این تفکر قبیلوی بگونۀ جدی تقویت شده است. در نگاه نخست این گرایش و طرز فکر به عملکرد شخص رئیسجمهور که خود مروج این گرایش فکری بوده است برمیگردد. وقتی ایشان بر خلاف قانون اساسی از ذکر عنوان قهرمان ملی بر احمد شاه مسعود خودداری میکند و حتی طی پنج سال یکبار هم بخاطر یادبود سالگرد ایشان و همینطور شخصیتهای غیرپشتون اشتراک نکرده و یا کمتر اشتراک کرده و همزمان به شخصیتهای پشتون نظیر امانالله خان، مهمند و غیره ابراز علاقه کرده است، به معنای وسیع کلمه بیانگر یک نگاه قومی منحصر و تقویتکنندۀ این گرایش فکری است.
در عین حال وقتی در اطراف رئیسجمهور نظیر مخکشها و سلطانزوی ها و تنویرها با نگاه قبلیوی در صدد توهین، حذف و کنار گذاشتن گروهها و اقوام خاص اجتماعی برمیآیند و عملا در رسانهها ابراز نظر و برتریجویی قومی میکنند آنهم بحیث مستشار نزدیک انتخاباتی ایشان و یا کارمند عالیرتبه دولتی، و هیچ حرجی هم بر ایشان وارد نمیشود گویای عمق این تفکر فاجعهبار است.
بنابراین با چه امیدواری و معیار و منطق و امیداوری، باز هم به گفتار و ادبیات عوامفریبانه شخص اول مملکت با شعار اینکه هیچ افغان از افغان دیگر برتر و پستتر نیست باورمند بود؟ در حالیکه آنچه مهم است عملکرد ایشان است که امروزه گویای این نگرانیها است. از سهمیهبندی کانکور تا تصفیه ادارات مهم ملکی و نظامی از وجود افراد و گروههای خاص نظیر لیستی که از ادارات ملکی میدان وردک به تازگی منتشر شد که گویای اوج تعصب و فاجعۀ این نگاه قومی و قبیلوی است که جامعۀ متکثر افغانستان را بسوی تشدید و شکاف قومی بیشتر سوق داده و میکشاند.
اگر نگاه شخص رئیسجمهور یک نگاه قومی متکی بر اکثریت ساختن و اقلیت ساختن نمیبود و سنت این را میشکست که یک هزاره یا یک ازبک هم میتواند وزیر دفاع یا مالیه باشد و همینطور یک فرد شایسته از یک اقلیت قومی دیگر معاون مینمود و رئیس و نگاه قبلیوی را از ادارات میزدود و برخورد جدی و قانونی با اطرافیان نظیر مخکشها و سلطانزویها میکرد دیگر مجال سخنی برای امثال تنویر باقی نمیماند و اینگونه سخنان سخیف را از دهان بیرون نمیکرد. و حداقل این اندیشۀ دگم و فاشیستی در همان ذهن مریض میماند و صاحبش را هلاک میکرد.
حالا با این رویکرد و تفکر که اطرافیان رئیسجمهور دارند و ابراز میکنند و عملکرد پنج ساله ایشان؛ دستکم امیداوری قابل ملاحظهای برای گذار از سنت زشت قومی و انحصار قبلیوی که سالها وجود داشته، برای کوتاهمدت نمیشود انتظار زدودن داشت و با این رویکرد باید زمان بیشتری را صرف کرد تا فرهنگ برابری و برادری در کشور نهادینه شود و این کار جز با آگاهی و همپذیریِ اقوام میسر نیست.
نویسنده: سیدغلامرضا سادات
وقتی تاریخ افغانستانِ پسا احمدشاه ابدالی را مرور کنیم مشاهده میکنیم که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم و همینطور در نظامهای پساشاهی، خلقی و پرچمی تا چه حد این تعصبات و گرایشات قبیلوی و نگاه اقتداری تکمحورانۀ قومی برجسته بوده است. با روی کار آمدن حاکمیت جدید و نظام نوپای پسا بُن؛ هرچند امیداریهایی به وجود آمد که میتوان با سازوکار ویژه و نظام جدید در قالب دموکراسی مردمسالار، به سوی آیندۀ روشن و عاری از برتریجوییهای قومی و قبیلوی حرکت کرد که در آن مسیر اقوام و گروههای مختلف، خود را در روندهای اجتماعی دخیل و شامل ببینند و شریک و سهیم پروسههای ملی و اقتدار حاکمیت سیاسی و اجتماعی باشند؛ اما با گذشت بیست سال از شکلگیریِ افغانستان نوین، شاهد عقبگردهای نگرانکنندهای در این زمینه بودهایم.
در طول این بیست سال، به جای اینکه دموکراسی و نظام مردمسالار ملی را تقویت و در راستای فرهنگ همپذیری و برابری و برادری به پیش رفته باشیم، بالعکس در مواردی دوباره و در قالب نظام جمهوریت، با مفکوره و ایده چنددهۀ پیشِ قومی و با روش نوین مبتنی بر اقتدار یک قوم خاص که خود را وارث و میراثدار و مالک افغانستان جدید نیز میدانند و بقیه را به چشم یک مهاجر و بعضأ متجاوز نگاه میکنند و بعضیها حتی بردهای میدانند که باید به فرمان اربابش که اکثریت را تشکیل میدهند برخورد کرده و عمل میکنند، به عقب برگشتهایم.
آنچه مشخص است در طی پنج سال اخیر و حاکمیت تحت زعامت اشرف غنی این تفکر قبیلوی بگونۀ جدی تقویت شده است. در نگاه نخست این گرایش و طرز فکر به عملکرد شخص رئیسجمهور که خود مروج این گرایش فکری بوده است برمیگردد. وقتی ایشان بر خلاف قانون اساسی از ذکر عنوان قهرمان ملی بر احمد شاه مسعود خودداری میکند و حتی طی پنج سال یکبار هم بخاطر یادبود سالگرد ایشان و همینطور شخصیتهای غیرپشتون اشتراک نکرده و یا کمتر اشتراک کرده و همزمان به شخصیتهای پشتون نظیر امانالله خان، مهمند و غیره ابراز علاقه کرده است، به معنای وسیع کلمه بیانگر یک نگاه قومی منحصر و تقویتکنندۀ این گرایش فکری است.
در عین حال وقتی در اطراف رئیسجمهور نظیر مخکشها و سلطانزوی ها و تنویرها با نگاه قبلیوی در صدد توهین، حذف و کنار گذاشتن گروهها و اقوام خاص اجتماعی برمیآیند و عملا در رسانهها ابراز نظر و برتریجویی قومی میکنند آنهم بحیث مستشار نزدیک انتخاباتی ایشان و یا کارمند عالیرتبه دولتی، و هیچ حرجی هم بر ایشان وارد نمیشود گویای عمق این تفکر فاجعهبار است.
بنابراین با چه امیدواری و معیار و منطق و امیداوری، باز هم به گفتار و ادبیات عوامفریبانه شخص اول مملکت با شعار اینکه هیچ افغان از افغان دیگر برتر و پستتر نیست باورمند بود؟ در حالیکه آنچه مهم است عملکرد ایشان است که امروزه گویای این نگرانیها است. از سهمیهبندی کانکور تا تصفیه ادارات مهم ملکی و نظامی از وجود افراد و گروههای خاص نظیر لیستی که از ادارات ملکی میدان وردک به تازگی منتشر شد که گویای اوج تعصب و فاجعۀ این نگاه قومی و قبیلوی است که جامعۀ متکثر افغانستان را بسوی تشدید و شکاف قومی بیشتر سوق داده و میکشاند.
اگر نگاه شخص رئیسجمهور یک نگاه قومی متکی بر اکثریت ساختن و اقلیت ساختن نمیبود و سنت این را میشکست که یک هزاره یا یک ازبک هم میتواند وزیر دفاع یا مالیه باشد و همینطور یک فرد شایسته از یک اقلیت قومی دیگر معاون مینمود و رئیس و نگاه قبلیوی را از ادارات میزدود و برخورد جدی و قانونی با اطرافیان نظیر مخکشها و سلطانزویها میکرد دیگر مجال سخنی برای امثال تنویر باقی نمیماند و اینگونه سخنان سخیف را از دهان بیرون نمیکرد. و حداقل این اندیشۀ دگم و فاشیستی در همان ذهن مریض میماند و صاحبش را هلاک میکرد.
حالا با این رویکرد و تفکر که اطرافیان رئیسجمهور دارند و ابراز میکنند و عملکرد پنج ساله ایشان؛ دستکم امیداوری قابل ملاحظهای برای گذار از سنت زشت قومی و انحصار قبلیوی که سالها وجود داشته، برای کوتاهمدت نمیشود انتظار زدودن داشت و با این رویکرد باید زمان بیشتری را صرف کرد تا فرهنگ برابری و برادری در کشور نهادینه شود و این کار جز با آگاهی و همپذیریِ اقوام میسر نیست.
نویسنده: سیدغلامرضا سادات