طبق آمار تقریبی که چند روز قبل وزیر امور مهاجرین و عودتکنندگان در نشستی مشترک با رئیس دفتر سازمان بینالمللی مهاجرت در کابل ارائه داد، تعداد افغانستانیهای مهاجرشده به خارج از کشور، بین سالهای 2012 تا 2018 میلادی حدود دو میلیون و دوصد هزار نفر عنوان شد. آماری که هرچند در مقایسه با بازگشتِ حدود سه میلیون و دوصدهزار نفری از خارج کشور به افغانستان در بازهی زمانی فوق، رقم کمتری است؛ اما نباید از این نکته غافل شد که بخش اعظمی از جمعیت بازگشتکنندگان در این دستهی آماری، مشخصا از جمهوری اسلامی ایران به کشور برگشتهاند که دلیل اصلی آن نیز کاهش ناگهانی و شدید ارزش ریال در برابر اسعار خارجی طی سالهای اخیر بوده است.
در هر حال، درصد زیادی از هموطنان ما نسبت به کشورمان و آیندهی آن ناامیدند. هجرت از وطن به هر جایی -از کشورهای همسایه تا کشورهای اروپایی و حتی عربی- سر زبان بسیاری از کسانی است که به آیندهی این مرز و بوم نگاه امیدوارانهای ندارند. این حقیقتِ جاری جامعهی ماست. اینجاست که این سوال پیش میآید که "عوامل این وضعیت نابسامان چه چیزهایی هستند؟"
پیش از هرگونه قضاوت و ارائهی پاسخ، نباید از ذهن دور داشت که پدیدهی مهاجرت فینفسه امر بدی نیست. چه بسا در بسیاری از موارد، هجرت از وطن به مکان دوم و یا ثالث، امتیازات و زمینههای پیشرفت بسیاری را نصیب شخص مهاجر نماید؛ اما مشکل آن زمانی سر بر میآورد که این پدیده به عنوان مهمترین مسئله برای چند نسل از مردم یک کشور، تبدیل به امری فراگیر و در بسیاری از موارد مسئلهای ناگزیر شود. هنگام بروز چنین حالتی میتوان پای مقصران مختلفی را به میان آورد. به نظر میرسد از جمله عاملان اصلی اوضاع نابسمان و غمانگیز مهاجرتهای اجباری از سرزمین مادریمان، زمامداران کشور و کسانی هستند که منابع عظیم مالی و دالرهای آمریکایی را طی سالیان گذشته به جیب زده و میزنند، در صورتی که حتی در مخیلهشان نیز هیچ درک و دردی از وضعیت سخت زندگی و شرایط ناگوار روحیروانی مهاجران گذر نمیکند.
متاسفانه حکومت مرکزی افغانستان آنطور که باید و شاید به فکر اتباع مهاجر خود که بنا به هر دلیلی به کشورهای دیگر هجرت کردهاند، نیست. وظیفهی ذاتی و ابتدایی هر حکومتی در قدم اول این است که شرایط کار و امنیت مناسب را به گونهای فراهم کند که اصولا اتباع وی مجبور به مهاجرت اجباری به سرزمینی دیگر نشوند. همچنین حکومت وظیفه دارد که بسترهای زندگی مطلوب را برای تمامی شهروندان کشور به شمول مهاجرانی که قصد بازگشت به سرزمین خود را دارند، بدون هیچ تبعیضی آماده کند؛ وظایف مسلّمی که زمامداران افغانستان توجهی به آن ندارند.
باید توجه داشت که نقش حکومت -فارغ از اینکه توانسته باشد به وظیفهی خود عمل کند یا نتوانسته باشد- تنها یک روی سکهی بحث مهاجرت است. شاید بتوان گفت روی دیگر این سکه، وظیفه و درک شخص مهاجر از شرایط، اهداف و رسالت دینی و انسانی خویش در عالم هجرت است؛ وظیفهای که تجربهی چنددههای نشان داده که در سطح کلان جامعهی مهاجرین کمتر به آن بها داده شده است. متاسفانه چه مهاجرینی که وضعیت معیشتی مناسبی دارند و چه مهاجرینی که در تنگناهای مختلف قرار دارند و حتی طبقهی علما و دانشجویان به عنوان قشر هدایتگر؛ یا اصولا به اهداف و رسالت دینی و انسانی خود واقف نیستند و یا به دلیل پیروی از سیاستها و آموزههای نادرست، در مسیر ناصواب قدم میگذارند. در هر دو حالت، قطعا بین عملکرد اکثریت مهاجرین، با عملکرد و شخصیت تراز یک مهاجر مسلمان آن گونه که دین از شخص هجرتکرده انتظار دارد، همخوانی حس نمیشود.
یکی از انتظارات خداوند متعال از مهاجران، حفظ دین و جهاد با مال و نفس در راه اعتلای کلمهی توحید است. مسلّما مقدمهی این جهاد، ایمان استوار به دین مبارک اسلام خواهد بود. اما واقعیت عینی جامعهی مهاجران به خصوص در کشورهای غربی نشاندهندهی امر دیگری است.
متاسفانه اخبار متعدد و موثقی به گوش میرسد که بیانگر این حقیقت تلخ است که بسیاری از مهاجرین برای بالا بردن احتمال پذیرش پناهندگیشان در کشورهای اروپایی حاضرند به راحتی دین و آیین خود را کنار گذاشته و به آن پشت کنند. همچنین حقیقت تلخ دیگر این است که جمعیت قابل توجهی از پناهندگان را کسانی تشکیل میدهند که از لحاظ اقتصاد و معیشت نیز در شرایط مناسبی هستند، ولی صرفا به خاطر دستیابی به برخی آزادیهای ظاهری قدم در مسیر مهاجرت به غرب مینهند.
آیا چنین عملکرد و طرز فکری میتواند شخصیت مسلمان مهاجر تراز را تداعی کند؟ پاسخ مشخص است؛ خیر.
اینکه اصولا نهادهای مسئول در این حیطه کدام نهادها هستند و اینکه در این میان نقش خود مهاجرین -فارغ از هر تیپ شغلی و اجتماعی- چیست؛ دلسوزان این عرصه تابحال چه کمکاریهایی کردهاند و مسیر فعالیتشان در آینده باید چگونه باشد و همچنین برخی مسایل مرتبط دیگر، انشاءالله در ادامه و بخشهای بعدی بررسی خواهد شد.
نویسنده: امیر حسینی نامیرا