اشاره:
مقاله زیر نوشته آقای ملک ستیز کارشناس سیاسی و از چهرههای صاحب نام در رسانههای افغانستان است. او به حیث پروفیسور افتخاری در دانشگاههای استانبول و کو پنهاگن برنامههای مقطعی را در زمینه حقوق و روابط بینالملل تدریس کرده است. ملک ستیز، از چهرههای شامخ ریفورم و اصلاحات به ویژه در زمینههای نظم گیری جامعه مدنی در افغانستان است.
گفتمت مرو آنجا که آشنات منم!
دردآور است وقتی میشنوی از نام دولت هیأت کلانی تعیین میشود تا مذاکره کند، آنگاه طالبان نمیپذیرد و قطر از محتوای آن شکایت میکند و مهمانان ناخواسته را جواب میدهد. من به مثابهی یک شهروندِ همین سرزمین خجالت کشیدم و شعر مولانای بزرگ را در پیشانی این نوشته گذاشتم. چه بخواهیم یانه، همین دولت هویت ما را در جهان تمثیل میکند. دولتیکه به شهروندانش گوش نمیدهد. بازهم مینگارم اگر مذاکرهی پیرامون صلح به راه میافتد، هرات، مزار شریف و یا کابل باید میزبان آن باشد. تجربه کاری من نشان دادهاست که اگر امریکا بخواهد این مذاکرات در افغانستان راهاندازی شود، چنین خواهد شد. پنج دلیل اساسی بر آن دارم:
نخست، با برگزاری مذاکرات در برون از کشور، بحران به راه میافتد، حاکمیت سیاسی نظام به شدت آسیب میبیند. آبرویی برای رهبران سیاسی باقی نمیماند و مفهوم مذاکره قربانی مجادلات قدرتهای برونی میشود.
دوم، ارادهی ملی قربانی ارادهی بین المللی میشود. این وضعیت بیشتر بر کشورهای فقیر محتمل است. دولتِ میزبان و همباوران آن در تلاش تاثیرگذاری بر مفهوم مذاکره میشوند.
سوم، رشوههای سیاسی از سوی دولتهای مقتدر راه و جای فراختر پیدا میکنند و مذاکرهکنندگان را در تاثیر خود میآورند.
چهار، مزار شریف گذرگاه آسیای میانه با خاورمیانه و جنوب آسیا، هرات گذرگاه اصلی ترکستان، قفقاز با شرق میانه و کابل محورِ قدرت میانهی آبهای گرم و بحیره سیاه است. این اهمّیت ژیوپولیتیک را فقط هفت جغرافیای دیگر در جهان دارد. پس مرکز مذاکرات را باید به درستی درک و تعیین کرد.
پنج، جنگ افغانستان جنگ ایدیولوژیها است. در این جنگ مکتبهای اصلی اسلام سیاسی نقشآفرینی میکنند. قطر، ریاض، اسلاآباد و تهران بازیگران کلان این جنگ هستند. ما نباید در محور تضادهای فکری جهان اسلام قرار گیریم.
مذاکرات در برون از کشور
در صورتیکه مذاکرهکنندگان مجبور به مذاکره در برون از کشور شوند، باید:
نخست، دولتهای بیطرف که بر طرفین مذاکرهکننده بیاثر هستند، برگزیده شود. مثال، مذاکرات سوریه در سویس، مذاکرات فلسطین در اوسلو. قطر عملا در وضعیت افغانستان یکی از طرفهای تاثیرگذار بر مذاکرات است.
دوم، مذاکرات با میانجیگری نهادهای متخصص و بیطرف راهاندازی گردد و از ناظران متخصص دعوت شوند تا مذاکرات را تسهیلگری کنند.
سوم، مراحل صلحپروری، صلحسازی و حراست از پایداری صلح روشن و تعریف شود.
به باور من آقای غنی، به جای کشوگیر با امریکا بر سر مشاور امنیت ملی و به جای چسپیدن به شعارهای ملیگرایی، به واشنگتن، مسکو، بروکسل، پکن، پاریس و لندن سفر و مذاکره کند تا آنها طالبان را به مذاکرات در کابل مجبور گردانند. وزیر خارجه در این روزها باید در مسیر دهلی، اسلامآباد، تهران، تاشکند، عشقآباد و دوشنبه سرگردانِ چانهزنیها باشد. آقای عبدالله باید به فکرِ بسیج یک گفتمان ملی برای برونرفت از بحران باشد تا ما بتوانیم دارای پیام و هدف مشترکی باشیم. دستگاه دیپلوماسی ما باید ظرفیت راهاندازی کنفرانسهای منطقهای در سطح سیاسی و تخصصی برای پیشزمینههای صلح را در کابل دارا باشد. قوای مسلح ما به شمول ارتش، پولیس و امنیت دولتی دکترین امنیت بر بنیاد منافع و امنیت ملی را در همایش منطقهای دولتهای آسیای میانه، جنوبی و غربی راه اندازی کند. احزاب سیاسی به سان پاکستان و هند در منافع ملی افغانستان یکپارچه شوند و کنگرهی مشترک بینالحزبی را راه اندازی کنند و طرح خود را برای صلح پایدار پیشکش کنند.
جامعهی مدنی افغانستان با طرح پیامهای مثبت و سازنده پلی شود میان دولت و شهروندان برای یک گفتمان ارزشمند ملی. روشنفکران ما از اسپ سواری بلشویزم، مائویزم، اخوانیزم و جهادیزم به زمین بیایند و در کنار واقعیتهای جامعهی ما در کنار مردم ما راه بروند و بلاخره شهروندان ما از زندانهای قومی، مذهبی، زبانی، تنظیمی و منطقهای خود را برهانند.
آنگاه ما تازه نخستین پلهی صلح را که «صلحپروری» نامیده میشود گذاشته ایم.
مقاله زیر نوشته آقای ملک ستیز کارشناس سیاسی و از چهرههای صاحب نام در رسانههای افغانستان است. او به حیث پروفیسور افتخاری در دانشگاههای استانبول و کو پنهاگن برنامههای مقطعی را در زمینه حقوق و روابط بینالملل تدریس کرده است. ملک ستیز، از چهرههای شامخ ریفورم و اصلاحات به ویژه در زمینههای نظم گیری جامعه مدنی در افغانستان است.
گفتمت مرو آنجا که آشنات منم!
دردآور است وقتی میشنوی از نام دولت هیأت کلانی تعیین میشود تا مذاکره کند، آنگاه طالبان نمیپذیرد و قطر از محتوای آن شکایت میکند و مهمانان ناخواسته را جواب میدهد. من به مثابهی یک شهروندِ همین سرزمین خجالت کشیدم و شعر مولانای بزرگ را در پیشانی این نوشته گذاشتم. چه بخواهیم یانه، همین دولت هویت ما را در جهان تمثیل میکند. دولتیکه به شهروندانش گوش نمیدهد. بازهم مینگارم اگر مذاکرهی پیرامون صلح به راه میافتد، هرات، مزار شریف و یا کابل باید میزبان آن باشد. تجربه کاری من نشان دادهاست که اگر امریکا بخواهد این مذاکرات در افغانستان راهاندازی شود، چنین خواهد شد. پنج دلیل اساسی بر آن دارم:
نخست، با برگزاری مذاکرات در برون از کشور، بحران به راه میافتد، حاکمیت سیاسی نظام به شدت آسیب میبیند. آبرویی برای رهبران سیاسی باقی نمیماند و مفهوم مذاکره قربانی مجادلات قدرتهای برونی میشود.
دوم، ارادهی ملی قربانی ارادهی بین المللی میشود. این وضعیت بیشتر بر کشورهای فقیر محتمل است. دولتِ میزبان و همباوران آن در تلاش تاثیرگذاری بر مفهوم مذاکره میشوند.
سوم، رشوههای سیاسی از سوی دولتهای مقتدر راه و جای فراختر پیدا میکنند و مذاکرهکنندگان را در تاثیر خود میآورند.
چهار، مزار شریف گذرگاه آسیای میانه با خاورمیانه و جنوب آسیا، هرات گذرگاه اصلی ترکستان، قفقاز با شرق میانه و کابل محورِ قدرت میانهی آبهای گرم و بحیره سیاه است. این اهمّیت ژیوپولیتیک را فقط هفت جغرافیای دیگر در جهان دارد. پس مرکز مذاکرات را باید به درستی درک و تعیین کرد.
پنج، جنگ افغانستان جنگ ایدیولوژیها است. در این جنگ مکتبهای اصلی اسلام سیاسی نقشآفرینی میکنند. قطر، ریاض، اسلاآباد و تهران بازیگران کلان این جنگ هستند. ما نباید در محور تضادهای فکری جهان اسلام قرار گیریم.
مذاکرات در برون از کشور
در صورتیکه مذاکرهکنندگان مجبور به مذاکره در برون از کشور شوند، باید:
نخست، دولتهای بیطرف که بر طرفین مذاکرهکننده بیاثر هستند، برگزیده شود. مثال، مذاکرات سوریه در سویس، مذاکرات فلسطین در اوسلو. قطر عملا در وضعیت افغانستان یکی از طرفهای تاثیرگذار بر مذاکرات است.
دوم، مذاکرات با میانجیگری نهادهای متخصص و بیطرف راهاندازی گردد و از ناظران متخصص دعوت شوند تا مذاکرات را تسهیلگری کنند.
سوم، مراحل صلحپروری، صلحسازی و حراست از پایداری صلح روشن و تعریف شود.
به باور من آقای غنی، به جای کشوگیر با امریکا بر سر مشاور امنیت ملی و به جای چسپیدن به شعارهای ملیگرایی، به واشنگتن، مسکو، بروکسل، پکن، پاریس و لندن سفر و مذاکره کند تا آنها طالبان را به مذاکرات در کابل مجبور گردانند. وزیر خارجه در این روزها باید در مسیر دهلی، اسلامآباد، تهران، تاشکند، عشقآباد و دوشنبه سرگردانِ چانهزنیها باشد. آقای عبدالله باید به فکرِ بسیج یک گفتمان ملی برای برونرفت از بحران باشد تا ما بتوانیم دارای پیام و هدف مشترکی باشیم. دستگاه دیپلوماسی ما باید ظرفیت راهاندازی کنفرانسهای منطقهای در سطح سیاسی و تخصصی برای پیشزمینههای صلح را در کابل دارا باشد. قوای مسلح ما به شمول ارتش، پولیس و امنیت دولتی دکترین امنیت بر بنیاد منافع و امنیت ملی را در همایش منطقهای دولتهای آسیای میانه، جنوبی و غربی راه اندازی کند. احزاب سیاسی به سان پاکستان و هند در منافع ملی افغانستان یکپارچه شوند و کنگرهی مشترک بینالحزبی را راه اندازی کنند و طرح خود را برای صلح پایدار پیشکش کنند.
جامعهی مدنی افغانستان با طرح پیامهای مثبت و سازنده پلی شود میان دولت و شهروندان برای یک گفتمان ارزشمند ملی. روشنفکران ما از اسپ سواری بلشویزم، مائویزم، اخوانیزم و جهادیزم به زمین بیایند و در کنار واقعیتهای جامعهی ما در کنار مردم ما راه بروند و بلاخره شهروندان ما از زندانهای قومی، مذهبی، زبانی، تنظیمی و منطقهای خود را برهانند.
آنگاه ما تازه نخستین پلهی صلح را که «صلحپروری» نامیده میشود گذاشته ایم.