در یکی دو روز گذشته، شاهد حملات وحشیانه گروه طالبان در برخی مناطق و مراکز کشور بودیم. تعدادی زیادی از هم وطنان بی گناه در پکتیکا به شهادت رسیدند و شماری نیز در نیمروز جان های خود را از دست دادند. در قندوز هم تعدادی در آتش افروزی های آتش افروزان طالب سوختند.
از توقف حمله طالبان هفته هایی چندی نمی گذشت. بعد از حمله در کابل و کشته و زخمی شدن تعدادی ازهم وطنان، حمله طالبان متوقف شده بود. حمله های چند روز گذشته نشان داد که طالبان به هیچ عنوان دست از شرارت بر نداشته اند؛ اگر توقفی صورت گرفته بود به معنای تغییر جهت طالبان نبوده بلکه فرصت شرارت برای طالبان ایجاد نشده بود تا آتش بیفروزند و از این آتش افروزی ها سود سیاسی کمایی کنند.
با تشدید حملات طالبان بویژه در پکتیکا که هیچ مقصد نظامی درآن وجود نداشت، این پرسش بوجود می آید که هدف سیاسی طالبان از این گونه حملات چیست و برای کدام مقصد سیاسی این گونه حمله ها را انجام می دهند؟
پاره ای ازکارشناسان بدین باوراند که حملات کنونی طالبان که در روز های گذشته انجام گرفته به هیچ وجه بیانگر قوت این گروه نیست ،بلکه بعد از اعلام مرگ ملا عمر و جانشینی او، وضعیت درونی آن گروه با آشفتگی ها فراوانی مواجه است
بعداز نشست های گونا گون و متعدد و میانجیگری حلقات افراطی پاکستانی، گویا نشست ها به نتایج دلخواهی نرسیده شکاف داخلی طالبان را رفو نکرده وطالبان رابسوی اتحاد وهم بستگی درونی نبرده است.
برخی گزارش ها حاکی است که هنوز تنش میان رهبری جدید طالبان با گروه های مخالف رهبری او فروکش نکرده ،گفته می شود که رو یاروی هایی بیشتری میان پیروان ملا منصور و مخالفان او به ظهور رسیده است.
بنابراین حملات کنونی می تواند به دو منظور صورت گرفته باشد.نخست این که به جهان وحکومت افغانستان نشان دهد که هنوز طالبان از توان و انرژی لازم عملیاتی برخوردار است و می تواند علیه مواضع حکومت و مردم افغانستان دست به اقدام بزند. دوم آن که رهبر جدید طالبان به رقبای داخلی خود نشان دهد که در کشمکش های داخلی می تواند مخالفان خود را سرکوب کند.
بنابر این حمله چند روز گذشته بیشتر برای ایجاد انسجام داخلی گروه طالبان صورت گرفته است تا نشان دهد که آشفتگی های درونی از قدرت عملیات آن گروه نکاسته است.
دومین نکته ای که باز هم برای طالبان حایز اهمیت است و گروه طالبان را سخت نا آرام و ناشکیبا ساخته، حضور گروه داعش در برخی نقاط کشور است.
طالبان حالا خود را رویاروی گروه سفاک تر از خود می بینند و ممکن است این رویارویی مرگ ون ابودی همیشگی طالبان را به همراه داشته باشد، حملات جدید این گروه ممکن است نشاندن بیمی دردل گروه رقیب نیز باشد تا نشان دهد که این گروه بررغم اختلافات درونی هنوز قدرت مانور و حمله را دارد و می تواند در برابر رقیب های بالقوه از خود واکنش مناسب نشان دهد، تا گروه داعش را از حمله به پایگاه های خود باز دارد.
نکته ی سومی که برخی آگاهان بدان اشاره کرده اند آنست در ماه های اخیر فشار های سیاسی بر حکومت پاکستان افزایش یافته و تا هنوز چند بار به حکومت پاکستان تذکر داده شده که در روند صلح افغانستان همکاری کند. این فشار ها هم از سوی ایالات متحده امریکا بر پاکستان وارد آمده و هم از سوی چینایی ها، حال که پاکستان تن دادن به مذاکره سیاسی را ناگزیر می بیند به این نتیجه دست یافته است که باید از این مذاکره دست آورد لازم را کمایی کند. دست آورد پاکستانیها در نشست های صلح با خونریزی و ددمنشی طالبان گروه خورده است. از این جهت است که می خواهد در آستانه نشست روند صلح و چانه زنی برای گرفتن امتیازهای بیشتر،حمله های بیشتری انجام دهد. البته حملاتی که صورت گرفته است، آخرین حمله از این دست نخواهد بود ممکن است حملات بیشتری از سوی این گروه انجام یابد تا با دست پُر در مذاکره سیاسی حضور پیدا کند.
نکته آخری که نیاز به مقال جداگانه و مجال بیشتر است و در این فرصت،فقط به تذکر آن می توان بسنده کرد، تغییر جهت سیاسی جهان نسبت به پدیده تروریزم است. تحرک جدید روسیه در عرصه تحولات سیاسی و نظامی سوریه می تواند نقطه عطفی جدی باشد که تغییر سیاسی شگرفی در سطح بین المللی بوجود خواهد آورد.
این حضور گرچه تا هنور نتایج عملی چشم گیری نداشته است اما تغییر جهتی که در نگاه و نگره سیاسی کشورهای غربی بوجود آمده است خود یک تحول عمده بشمار می آید.
این رویکرد بی تردید می تواند بر اوضاع امنیتی افغانستان و روند صلح تاثیر مثبت بر جای بگذارد. واقعیت آنست که روسیه بدلیل وجود متغیرهای موثر در امنیت داخلی آن کشور عملا وارد عرصه جنگ سوریه شده و از حکومت بشار اسد به دفاع پرداخته است. حضور سنگین روسیه در خاورمیانه سبب شده است که کشورهای غربی از مواضع خود عقب نشینی کنند و حل معضل سوریه را با حضور بشار اسد مورد بررسی قرار دهند.
این تغییر جهت اگر با یک پشتوانه استراتژیک همراه باشد، نمی تواند بی تاثیر بر مسایل افغانستان و سرنوشت طالبان باشد.
با توجه به تاثیر ناامنی های افغانستان بر روسیه و کشورهای پیرامون آن، روسیه را وا خواهد داشت که در روند صلح افغانستان نیز دخالت کند و پاکستان را تحت فشار قرار دهد.لذا حملات انتحاری و درنده خویی های طالبان را می توان آخرین تیرها از تیر کش خشونت ورزی آن گروه به حساب آورد و باور داشت که اوضاع سیاسی جهان خشونت ورزی ها کنونی را بیش از آن بر نمی تابد و آنچه انجام می گیرد دستان پلید سازمان استخبارات پاکستان است که می خواهد از خشونت های طالبان بیشترین سود سیاسی را کمایی کند.
به هر روی آنچه مهم است این که سرانجام صلح در افغانستان برقرار خواهد شد، این طالبان هستند که روسیاه خواهند بود جز ننگ نفرین ونفرت هیچ چیزیبدست نخواهند آورد.
از توقف حمله طالبان هفته هایی چندی نمی گذشت. بعد از حمله در کابل و کشته و زخمی شدن تعدادی ازهم وطنان، حمله طالبان متوقف شده بود. حمله های چند روز گذشته نشان داد که طالبان به هیچ عنوان دست از شرارت بر نداشته اند؛ اگر توقفی صورت گرفته بود به معنای تغییر جهت طالبان نبوده بلکه فرصت شرارت برای طالبان ایجاد نشده بود تا آتش بیفروزند و از این آتش افروزی ها سود سیاسی کمایی کنند.
با تشدید حملات طالبان بویژه در پکتیکا که هیچ مقصد نظامی درآن وجود نداشت، این پرسش بوجود می آید که هدف سیاسی طالبان از این گونه حملات چیست و برای کدام مقصد سیاسی این گونه حمله ها را انجام می دهند؟
پاره ای ازکارشناسان بدین باوراند که حملات کنونی طالبان که در روز های گذشته انجام گرفته به هیچ وجه بیانگر قوت این گروه نیست ،بلکه بعد از اعلام مرگ ملا عمر و جانشینی او، وضعیت درونی آن گروه با آشفتگی ها فراوانی مواجه است
بعداز نشست های گونا گون و متعدد و میانجیگری حلقات افراطی پاکستانی، گویا نشست ها به نتایج دلخواهی نرسیده شکاف داخلی طالبان را رفو نکرده وطالبان رابسوی اتحاد وهم بستگی درونی نبرده است.
برخی گزارش ها حاکی است که هنوز تنش میان رهبری جدید طالبان با گروه های مخالف رهبری او فروکش نکرده ،گفته می شود که رو یاروی هایی بیشتری میان پیروان ملا منصور و مخالفان او به ظهور رسیده است.
بنابراین حملات کنونی می تواند به دو منظور صورت گرفته باشد.نخست این که به جهان وحکومت افغانستان نشان دهد که هنوز طالبان از توان و انرژی لازم عملیاتی برخوردار است و می تواند علیه مواضع حکومت و مردم افغانستان دست به اقدام بزند. دوم آن که رهبر جدید طالبان به رقبای داخلی خود نشان دهد که در کشمکش های داخلی می تواند مخالفان خود را سرکوب کند.
بنابر این حمله چند روز گذشته بیشتر برای ایجاد انسجام داخلی گروه طالبان صورت گرفته است تا نشان دهد که آشفتگی های درونی از قدرت عملیات آن گروه نکاسته است.
دومین نکته ای که باز هم برای طالبان حایز اهمیت است و گروه طالبان را سخت نا آرام و ناشکیبا ساخته، حضور گروه داعش در برخی نقاط کشور است.
طالبان حالا خود را رویاروی گروه سفاک تر از خود می بینند و ممکن است این رویارویی مرگ ون ابودی همیشگی طالبان را به همراه داشته باشد، حملات جدید این گروه ممکن است نشاندن بیمی دردل گروه رقیب نیز باشد تا نشان دهد که این گروه بررغم اختلافات درونی هنوز قدرت مانور و حمله را دارد و می تواند در برابر رقیب های بالقوه از خود واکنش مناسب نشان دهد، تا گروه داعش را از حمله به پایگاه های خود باز دارد.
نکته ی سومی که برخی آگاهان بدان اشاره کرده اند آنست در ماه های اخیر فشار های سیاسی بر حکومت پاکستان افزایش یافته و تا هنوز چند بار به حکومت پاکستان تذکر داده شده که در روند صلح افغانستان همکاری کند. این فشار ها هم از سوی ایالات متحده امریکا بر پاکستان وارد آمده و هم از سوی چینایی ها، حال که پاکستان تن دادن به مذاکره سیاسی را ناگزیر می بیند به این نتیجه دست یافته است که باید از این مذاکره دست آورد لازم را کمایی کند. دست آورد پاکستانیها در نشست های صلح با خونریزی و ددمنشی طالبان گروه خورده است. از این جهت است که می خواهد در آستانه نشست روند صلح و چانه زنی برای گرفتن امتیازهای بیشتر،حمله های بیشتری انجام دهد. البته حملاتی که صورت گرفته است، آخرین حمله از این دست نخواهد بود ممکن است حملات بیشتری از سوی این گروه انجام یابد تا با دست پُر در مذاکره سیاسی حضور پیدا کند.
نکته آخری که نیاز به مقال جداگانه و مجال بیشتر است و در این فرصت،فقط به تذکر آن می توان بسنده کرد، تغییر جهت سیاسی جهان نسبت به پدیده تروریزم است. تحرک جدید روسیه در عرصه تحولات سیاسی و نظامی سوریه می تواند نقطه عطفی جدی باشد که تغییر سیاسی شگرفی در سطح بین المللی بوجود خواهد آورد.
این حضور گرچه تا هنور نتایج عملی چشم گیری نداشته است اما تغییر جهتی که در نگاه و نگره سیاسی کشورهای غربی بوجود آمده است خود یک تحول عمده بشمار می آید.
این رویکرد بی تردید می تواند بر اوضاع امنیتی افغانستان و روند صلح تاثیر مثبت بر جای بگذارد. واقعیت آنست که روسیه بدلیل وجود متغیرهای موثر در امنیت داخلی آن کشور عملا وارد عرصه جنگ سوریه شده و از حکومت بشار اسد به دفاع پرداخته است. حضور سنگین روسیه در خاورمیانه سبب شده است که کشورهای غربی از مواضع خود عقب نشینی کنند و حل معضل سوریه را با حضور بشار اسد مورد بررسی قرار دهند.
این تغییر جهت اگر با یک پشتوانه استراتژیک همراه باشد، نمی تواند بی تاثیر بر مسایل افغانستان و سرنوشت طالبان باشد.
با توجه به تاثیر ناامنی های افغانستان بر روسیه و کشورهای پیرامون آن، روسیه را وا خواهد داشت که در روند صلح افغانستان نیز دخالت کند و پاکستان را تحت فشار قرار دهد.لذا حملات انتحاری و درنده خویی های طالبان را می توان آخرین تیرها از تیر کش خشونت ورزی آن گروه به حساب آورد و باور داشت که اوضاع سیاسی جهان خشونت ورزی ها کنونی را بیش از آن بر نمی تابد و آنچه انجام می گیرد دستان پلید سازمان استخبارات پاکستان است که می خواهد از خشونت های طالبان بیشترین سود سیاسی را کمایی کند.
به هر روی آنچه مهم است این که سرانجام صلح در افغانستان برقرار خواهد شد، این طالبان هستند که روسیاه خواهند بود جز ننگ نفرین ونفرت هیچ چیزیبدست نخواهند آورد.