تاریخ انتشار :سه شنبه ۲۷ دلو ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۲۹
کد مطلب : 122786
یک رخداد و چند روایت!
از خروج نیروهای شوروی سابق از افغانستان،نزدیک به سی سال می گذرد. اما هنوز میان تحلیل گران اتفاق نظری بوجود نیامده است، که کدام اصطلاح با واقعیت منطبق است و کدام واژه بهتر می تواند وضعیت آنروز ما را بیان دارد،خروج مناسب است یا اخراج؟
هرطیف از تحلیلگران بر اساس سلیقه ها و خاستگاه های سیاسی- ایدیدلوژیک خود به تحلیل آن رویداد پرداخته و می پردازند.
البته هیچ فردیا گروهی نمی تواند همه را ملزم کند که یک گونه بیاندیشند و یک گونه هم تحلیل کنند. در دنیایی که گفتن و نوشتن مهار ناپذیر است، هر کس می تواند روایت خود را داشته باشد و به آن دل خوش دارد .
آنچه لازم است گفته شود، این که روایتی باید مورد تائید قرار گرفته و بسط داده شود که مبتنی بر واقعیت آن روزگار باشد، نسل آینده ای که از راه می رسد و در پی یافتن حقایق تاریخی خود است بتواند به یک تصویر روشنی از تاریخ گذشته خود دست پیدا کند.
یا حداقل واقعیت های تاریخی درست و یا با کمترین مشکل را بشناسد و به قضاوت بپردازد. در سالهای پسین و پس از خروج نیروهای شوروی دو روایت در زبان و قلم فرهنگیان و اهل رسانه در افغانستان جاری شده است.
یک خوانش ،واژه "اخراج" نیروهای شوروی از افغانستان را پسندیده تر می دانند و معتقد هستند که ارتش شوروی سابق از افغانستان "اخراج" شده است. طرف دیگر هم می پسندند که و مناسب ترین اصطلاح واژه "خروج" است
اخراج باوران ،بر این عقیده اند که آنچه شوروی سابق را از افغانستان بیرون کرد، مجاهدین افغانستان بود و حتا پی آمدهایی هم که در جهان بوجود آمد و چهره جهان را متفاوت از گذشته ساخت، نتیجه مقاومت و دلیری مجاهدین افغانستان علیه شوروی ها بود.
یعنی اگر بلوک شرق درهم شکست ،کشورهایی از زیر سلطه شوروی رهایی یافتند ، پیمان وارسا(ورشو) سقوط کرد، دیوار برلین برداشته شد ووو.. این ها نتیجه عملکرد مجاهدین قهرمان افغانستان بود.
دید گاه دوم باورمند است که اگر مجاهدین دارای این همه کرامت بودند که ارتش صد هزار نفری شوروی را شکست دهند، چرا نتوانستند حکومت لرزان دکتر نجبیب الله را شکست دهند که بعد از خروج نیروهای شوروی سه سال تمام بر قرار ماند و اگر آن حکومت از درون دچار شکست و آسیب نشده بود و نمی پاشید، هیچ معلوم نبود که چندین سال دیگر هم چنان بر اریکه قدرت باقی بماند.
لذا ،باورمندان به دید نخست را به دیدگاه همدلانه با مجاهدین متهم میدارند که غیر از خوبی های مجاهدین از درک ضعف ها وکاستی های آنها عاجز بوده ،در حالی مجاهدین چنان در ضعف و فتور فرو رفته بودند که بعید است که کسی چنین ضعف ها را بنگرد و باز هم نگاه منتقدانه نداشته باشد و همه تحولات جهان را به آنها نسبت دهد.
نکته دومی که این دسته از تحلیل گران،بدانها اشاره می کند، آنست که: در سقوط و شکست شوروی سابق شرایط بین المللی را نباید از نظر دور داشت و نه هم ضعف ها و کاستی درونی حکومت بسته اتحاد جهاهیر شوروی سابق را در تحولات آن کشور نادیده گرفت.
واقعیت آنست،ساختار درونی شوروی چنان فرسوده شده بود که امکان برقرار ماندن و دوام آن وجود نداشت،و آن حکومت به تلنگری معطل بود. همین ساختار لرزان درونی باعث شد که شوروی طعم تلخ شکست را تحمل کند و از افغانستان بیرون رود.
نکته سومی که میتوان برآن درنگ  مکث کرد آنست که هیچ رخداد سیاسی و اجتماعی با یک عامل پدید نمی آید و نه هم از بین می رود.همان گونه که اشغال افغانستان یک رخداد مهم بود،خروج نیرو های آن کشور نیز یکی از رخداد های مهم درقرن بیستم بود. همان گونه اشغال افغانستان با انگیزه های گوناگون صورت گرفت همان گونه درخروج آن کشور عوامل گوناگون دخالت داشت .
تک عاملی شمردن یک رخداد به بزرگی چون خروج ارتش سرخ به معنای تحمیل ایدیولوژی ای تحلیل گر بر تاریخ است و این گونه تحلیل ها روپوشی بر حقیقت های تاریخ می گذارد و نسل آینده را به گمراهی و سردرگمی دچار سازد.
بنابراین به کار بردن واژه"اخراج" یک القای بی سبب است و نمی تواند منعکس کننده وضعیت مجاهدین و شوروی ها باشد.
مجاهدین اگر توانمندی اخراج نیروهای صد هزار نفری شوروی سابق را داشتند، بعد از خروج زمین گیر نمی شدند و تا سه سال دیگر حکومت دکتر نجیبالله بر سر قدرت باقی نمی ماند .
بنابراین وقتی مجاهدین از شکست حکومت نجیب الله عاجز بودند، چگونه می توانند مدعی باشند که نیروهای شوروی را از افغانستان اخراج کرده اند.
همان گونه که اشاره شد، در شکست نیروهای شوروی عوامل چندی دخالت داشت که یک از عوامل موثر مقاومت مجاهدین در برابر اشعال گران بود.دشمنی غربی ها به سرکردگی ایالات متحده امریکا را نمی توان دست کم گرفت و موثر ندانست.
امریکا همان گونه که از نظر تبلیغاتی دست برتر را داشت و توانسته بود بسیاری از نیروهای داخلی در شوروی سابق را به ناامیدی و یاس بکشاند، عملا تولیدات اقتصادی در آن کشور را با رکود مواجه سازد،بی علاقگی و بی ایمانی مفرطی در میان نسل تحصیل کرده شوروی بوجود آورد،در فعالیت های سخت افزاری نیز جدی عمل کرد در تجهیز مجاهدین و ضربه زدن به ارتش شوروی در افغانستان نقش عمده بازی کرد، و در نتیجه رقیب قدرت مند غرب از پای درآمد.
به قدرت رسیدن "گورباچف" سبب شد که دامن رژیم سوسیالیستی شوروی بالا زده شود، واقعیت ها ی تلخ و درد ناکی به نمایش درآید.
برخی صاحب نظران براین گمان اند اگر چنانچه شوروی در افغانستان هم تجاوز نکرده بود، و نیز دچار شکست نمی شد، باز هم ساختار درونی اتحاد شوروی چنان پوسیده بود که توان ایستادن بر پای خود را نداشت و آن امپراتوری ،دیر یا زود از هم می پاشید و صحنه را ترک می کرد.
آنچه سبب تسریع در روند شکست شوروی شد ممکن است یکی از عامل ها مجاهدین افغانستان باشد.
به هر حال گر چه تنوع در تحلیل ها طبیعی است و هر نحله فکری بر اساس پیش زمینه های خود به تحلیل و ارزیابی رخدادها می پردازد، اما بر این نکته باید درنگ بیشتر کرد که مجاهدین بعد از خروج نیرو ای شوروی نتوانستند به ایجاد یک حکومت مردمی دست یابند و چرا بعد از گذشت نزدیک به سی سال هنوز بحران چند برابر کشور ما را تهدید می کند و تا هنوز نتوانسته ایم به یک حکومت مقتدر و قابل قبول دست پیدا کنیم؟
اگر این پرسش صورت گیرد شاید که به جای بحث های نظری در مورد گذشته، راه حل عملی برای برون رفت از مشکلات کنونی فراهم گردد. به نفع امروز و آینده کشور هم خواهد بود.
https://avapress.com/vdcdjx0f9yt0x56.2a2y.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما