تاریخ انتشار :شنبه ۳۰ جوزا ۱۳۹۴ ساعت ۱۸:۳۲
کد مطلب : 113339
که خشن تر است من یا تو؟
وقتی پای گروه های افراطی چون طالبان، القاعده، داعش و برخی گروه های افراطی دیگر به میان می آید، همه متفق هستند که این گروه ها از وحشی ترین گروهای تروریستی در سالهای اخیر است. این گروه ها با ترور، خشونت و آدم کشی به میان آمده اند از خشونت تغذیه کرده و با خشونت هم به عمر خود دوام می دهند.

اما زمانی که نشستی تحت نام خشونت برگزار می گردد و سخنرانان از هر جناح و طیفی فراهم می آیند و خشونت را تنها به مسلمان ها ختم می کنند و اسلام را مظهر و مصدر خشونت معرفی می کنند، گویا اندکی به عرق مسلمانی ما بر می خورد، خون غیرت در رگ های ما به جوش می آید و این سخنان ناصواب و ناپسند را بر نمی تابیم و خود را موظف و مکلف می دانیم که از دین، آئین و هویت خود به دفاع بپردازیم و با تمام توان بیان داریم که درست است امروز گروه هایی به نام اسلام و مسلمانی دست به خشونت و کینه توزی می برند و به کشتن و دریدن و ریختن خون آدمیان مبادرت می ورزند.

اما بدین معنا نیست که خشونت ساخته و پرداخته مسلمان ها است و غربی ها و دیگران در ذات شان اصلا خشونتی نبوده و سرشت شان با خشونت نیآمیخته است.

ما آدمیان دارای تاریخ هستیم و سرنوشت کنونی و آینده ما از تاریخ ما جدا نیست. اگر نگاه گذرایی به تاریخ بیفگنیم حتما برگ هایی از حوادث و رخدادهای ناخوش آیند فراروی ما گشوده می شود.

ما تجربه جنگ های صلیبی را که بیش از دو صد سال طول کشید از جانب مسلمان ها نمی دانیم و مسلمان ها را در آن مقطع مدافع می دانیم که در برابر مسیحی های مهاجم مقاومت کردند که سرزمین و سکونت گاه و اماکن مقدس شان را از تهاجم مسیحیان مهاجم مصؤن و در امان نگاه دارند.

این مردم عادی غرب نبودند که بر مسلمانان هجوم آوردند بلکه کلیسای مسیحی پشت سر این مهاجمان قرار داشت و مسلمان ها را به کفر متهم می داشتند و برای رضای خدا می جنگیدند تا خانه و اموال شان را تصاحب و تصرف کنند.

بنابراین این قدر مسلمان ها را متهم داشتن خاک بر چشم انصاف و عدالت پاشیدن است. هر قدر هم این همه فرافگنی به صورت ستبرتر جریان پیدا کند واقعیت های تاریخ را نمی تواند مکتوم نگهدارد. با برچیدن دامن خیمه تاریخ می توان خشونت های غربی را آشکارا مشاهده کرد.

ممکن است برای چند مسلمان ناآگاه و یا کم آگاهی این سخن پذیرفته باشد و تلقین های برخی مفسران رسانه های غربی تاثیرگذار بوده باشد و پذیرفته باشند که اسلام دین خشونت است.

اما برای کسانی که اندکی به عمق تاریخ می روند در می یابند که این گونه نیست، بلکه غرب در مقطعی از تاریخ هم مروج خشونت بوده است و هم مصدر و مظهر خشونت به حساب می آمده است.

از تاریخ های چند صد ساله که بگذریم و به تاریخ مدرن غرب توجه صورت گیرد، باز هم رد پای خشونت غربی ها را می توان آشکارا مشاهده کرد.

شاید غربی ها این گونه استدلال کنند که تا وقتی مدرن نشده بودند! دست به خشونت می بردند؛ اما وقتی که چراغ مدرنیته روشن گشته، فتیله خشونت به زیر کشیده شده وغربی ها با روشنی مدرنیته راه رفته و خشونت را فرو هشته و تاریخ شان را با خط زرینی هم دیگر پذیری ثبت و ضبط کرده اند. این گونه لالایی ها، ما را به خواب نمی برد و آرامشی برای کسی به وجود نمی آورد.

ستمی که کشورهای استعمارگر غربی بر جهان سوم و بر مسلمان ها وارد کرده اند و خشونتی که این کشورها بر کشورهای جهان سومی و مسلمان روا داشته اند، تحقیری که مردم مسلمان از سوی این کشورها دیده اند، صدها گروه داعش و بوکوحرام والقاعده و طالبان نمی توانند به گرد راه آنها برسند.

بگذریم از دوران سیاه استعمارگری ها که روی چنگیز و تیموررا سیاه کرده است. اگر در یکی دو قرن اخیر به ویژه قرن مشعشع و طلایی بیستم نگاه گذرایی افگنده شود، باز هم می توان غربی ها را مجسمه خشونت و خشونت مجسم دانست.

دو بم هسته ای که حکومت ایالات متحده امریکا بر فراز شهرهای جاپان ریخت، نشان از خشونت آشکار یک کشور به ظاهر دموکراتیک با پایه های نظام لیبرالیستی بود! دو جنگ مهمی که در قرن بیستم اتفاق افتاد و میلیون آنسان را به کام مرگ فرو برد و سراسر اروپا را به ویرانه ای تبدیل کرد نشان از خشونت و درنده خویی نهادینه شده در آن کشورها بود.

حتا گفته می شود که دو جنگ جهانی که اروپایی ها را به چنان بهت و حیرت فرو برد نسبت به همه ارزش های انسان و مدنی خود تردید کردند. اروپا که تا جنگ جهانی اول و دوم به شگوفایی عقل خود می نازیدند و دیگران را به آن فرا می خواندند و در جهان صلا در داده بودند که اگر می خواهید راه صلاح و فلاح را بپیمایید از غرب تقلید کنید، بروز این دو جنگ باعث گشت که علاوه بر خرابی خانه ها و شهرهای غرب، بنیادهای تفکر غرب به کلی فرو ریخت وغربی ها را در یک خلأ فکری قرار داد.

اگر تلاش برخی متاله هان مسیحی نبود و تعریف جدیدی از پیام الهی مسیحیت ارایه نمی دادند معلوم نبود که سرنوشت فکری و روحی غرب با چه دشواری های گونانی مواجه می گردید. اما از این ها که بگذریم هم اینک اگر نگریسته شود می توان غربی ها را مولد ادبیات خشونت ورزانه به حساب آورد.

اسلحه های مدرنی که امروز در دست گروه های تروریستی در دنیا قرار گرفته است، ساخت کار خانه های غرب مدرن است. بم های آتش زایی که بر سر مردم دنیا از جمله یمن، سوریه و عراق فرو می ریزد، در کارخانه های اسلحه سازی غرب ساخته می شود. لحن سخنان غربی ها پر از خشونت و درنده خویی است.

اگر به لحن زمامداران غربی ها نسبت به برخی کشورهای اسلامی بنگرید خواهید دانست که غربی ها تولید کننده ادبیات خشن هستند.

گرچه گروه هایی، نام اسلام و مسلمانی را زشت کرده اند اما بنیاد تفکر غربی ها با خشونت همراه است. در سالیان گذشته همواره شنیده شده است که غربی ها به ویژه امریکایی ها ایران را تهدید کرده اند که گزینه نظامی را روی میز خود دارند. این گزینه های نظامی به معنای چیست؟ آیا غیر از این است که از این لحن و ادبیات بوی خشونت به مشام می رسد؟

رژیمی که در خاورمیانه از جانب تمام قدرت های غربی مورد حمایت قرار می گیرد، صدها کلاهک هسته ای در انبارهای نظامی خود ذخیره کرده است متعلق به غرب و تفکر غرب است. گرچه امروز گروه های تروریستی داغ ننیگینی بر جبین اسلام اند. اما باید باور داشت که یکی از علت های عمده این همه خشونت واکنشی است که در برابر سیاست های حکومت های غربی اتخاذ شده است. بنابراین، این همه به اسلام و مسلمانی نتازید، که عامل و مصدر خشونت هستند بلکه غربی ها از بدو حضورخود در تاریخ با خشونت همراه بوده اند، امروز هم خشونت های خود را با لفافه های فریبنده می پوشانند به خورد مردم دنیا می دهند. پس این همه به ما نگویید که خشونت نکنید شما هم بیشتر از ما خشن هستید!
مولف : م. سمنگانی
https://avapress.com/vdchxxnzw23nzxd.tft2.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما