تاریخ انتشار :دوشنبه ۷ حوت ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۱۳
کد مطلب : 59343
جامعه شناسي قرآن كريم (قسمت اول)
اشاره: پي بردن به جامعه شناسي قرآن كريم، از اين لحاظ اهميت دارد كه سعادت وسرنوشت انسان، در گرو درك آن است.

قرآن كريم انسان‌ها را به سه گروه دسته ‌بندي كرده‌است: متقين، كافرين و منافقين. شناخت اين گروه‌ها در سرنوشت ما نقش بسيار مأثري دارد. متقين را بشناسيم، چون موفقيت و عدم موفقيت ما در گرو شناخت آنهااست. اگر آنها را نشناسيم براي هميشه گيج و حيرت زده خواهيم ‌ماند. كافرين را بشناسيم، چون دشمنان روياروي ما هستند. منافقين را تا نشناسيم، هيچ وقت روي سعادت را نمي‌بينيم. چون منافقين حكم غده‌هاي سرطاني را دارند كه از درون يك جامعه سالم، به طور بسيار ناشناخته رشد مي‌كنند.
وقتي شما اين كتاب آسماني را باز مي‌كنيد، پنج آيه در رابطه با متقين، دو آيه در رابطه با كافرين و سيزده آيه ديگر را در باره منافقين تلاوت مي‌كنيد. در مجموع با خواندن بيست آيه مباركه، به مقدار زيادي با چهره‌‌هاي اينها آشنا مي‌شويد.
در رابطه با دسته اول، اينطور مي‌خوانيم: اين كتاب كه در حقانيت آن ترديدي نيست، متقين را هدايت مي‌كند. بعد، با پنج ويژگي متقين معرفي مي‌شوند. آن ويژگي‌ها عبارتند از: ايمان به غيب، اقامه نماز، انفاق در راه او، ايمان به پيامبران و يقين در وقوع روز رستاخيز. آنگاه براي پاداش و دلگرمي گفته ‌مي‌شود آنها در مسير هدايت الهي هستند و آنها موفق خواهند بود.
تا اين‌جا با چالشي رو به رو نمي‌شويم. آنچه كه مشكل ساز مي‌شود اين‌كه چطور اين كتاب تنها هادي متقين مي‌باشد، در حالي كه رسالت اين صحيفه آسماني بسيار فراتر از آن است و اين مطلب را خودش با زبان رسا بيان مي‌كند: إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ.
اين‌جا است كه پژوهشگر، از چينش دقيق قرآن به حيرت مي‌افتد. كلمات را چنان به جا به كار مي‌برد كه اگر مطلب در اين‌جا حل شد، وقتي جاي ديگر مثلا با چنين آيه‌اي بر خوردكرد: وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إَلاَّ خَسَاراً، زبان اعتراض بر نگشايد.
در مسأله مورد بحث هم قرآن مجيد همان يك حرف را تكرار مي‌كند و آن اين‌كه اين كتاب هادي تمام انسان‌ها است. منتها اين تمام انسان‌ها بايد سطح‌شان را بالا ببرند، تا لياقت زندگي تحت رهبري اين كتاب آسماني را پيدا‌كنند. به همين جهت، متقين در اين‌جا يك واژه كليدي است. با رويكرد واژه كريمه "متقين" مسأله به سادگي حل مي‌شود.
و آن اين‌كه در ميان جوامع انساني از هر نژاد و رنگ، كساني هستند كه ممكن است در ظاهر آرام و با وقار به نظر بيايند اما هميشه در غوغاي سكوت دندان بي‌تابي بر جگر خسته مي‌گذارند. در جمع هم خودشان را تنها و غربت زده احساس مي‌كنند. سير سرنوشت و آينده، همواره قلب‌شان را به تپيدن وا مي‌دارد و حس مي‌كنند، پرنده وجودشان در اتاق نا آشنايي گير افتاده. در جاده سنگي زندگي با احتياط گام بر مي‌دارند. انگار كه تمام راه پوشيده از ميخ دو پا است. حيرت و شگفتي از لازمه زندگي‌شان مي‌گردد. كلمه‌اي را كه مي‌خواهند ادا كنند، خود زبان‌ مايه تعجب‌شان مي‌شود: "از كجا اين پاره گوشت اين قدرت را پيدا كرد؟"
با شگفتي به چشم‌هاشان مي‌انديشند: "چه رازي در اين حدقه‌ها وجود دارد كه همه چيز را دقيق و روشن فيلم برداري مي‌كنند؟"
به گستره آسمان و زمين كه مي‌نگرند، مدت‌ها مات و متحيرند: "كدام مهندس توانا، اين ساختار شگفت را پديد آورده است؟!"
همواره از خودشان مي‌پرسند: "اين جاده بي‌انتها به كجا مي‌رسد؟ آيا سرانجام اين راه نابودي است؟"
باور نمي‌كنند، انسان‌ها با اين قدرت و خلاقيت، به وجود آمده‌اند كه نابود گردند. همين پرسش‌هاي بي‌پاسخ، با احتياط گام برداشتن‌ها و كنكاش‌هاي دروني باعث مي‌شود كه ذهن و عقل‌شان را به تكاپو وادارند و به اجمال به اين نتيجه برسند كه جهاني با اين عظمت بايد تنظيم كننده بسيار قدرتمندي داشته باشد كه گذشت ايام و ليالي پرده‌هاي پيش روي او است. پس ناخود‌آگاه خودشان را يك جوري مديون او مي‌دانند و در برابر رفتارشان پاسخ گو به او. همواره آمادگي اين را دارند كه كس يا كساني از وجود او خبري بياورند.
اين گونه نگاه، نگاه فطرت ناآلوده به هستي است كه انسان را به سمت و سوي روشنايي مي‌كشاند. اگر خوب دقت كنيم تعبير ديگري اين نگاه، اعتقاد اجمالي به توحيد و نبوت و معاد است. عجيب اين جا است كه وقتي به بخشي از صفات و ويژگي‌هاي متقين مي نگريم، همين سه اصل اساسي را مطرح مي‌كند: "الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ (۳) والَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (۴)."
پس اين كتاب آسماني كساني را هدايت مي‌كند كه هلوعانه پا به زندگي نگذارند و صفحه سفيد فطرت‌شان را خط‌خطي نكرده‌باشند. بنا بر اين عبارت ديگر اين گونه افراد، متقين است. لذا مرحوم علامه طباطبايي معتقد است كه اين ويژگي‌هاي پنجگانه بين دو هدايت قرار دارند؛ هدايت قبل از آنها كه همان حفظ فطرت سالم و مشمول رحمت قرار گرفتن باشد و هدايت بعد از صفات پنجگانه كه از حالا اين هدايت به عهده قرآن كريم قرار مي‌گيرد.
در اين‌جا حيفم مي‌آيد كه به كلام اين بزرگوار نگاهي نيندازيم. زيرا اگر در قرآن كريم چيزي به نام كشف وجود داشته باشد، علامه داراي آن شم است. چيزي را كه ما بارها ديده‌ايم و به راحتي از كنارش گذشته ايم، علامه آن را پيدا مي‌كند و ما از ديدن دوباره آن لذت مي‌بريم، از اين لحاظ اين بزرگوار دين بزرگي به گردن ما دارد. پس به‌جا است كه گفتار او را مرور كنيم: "و در اين آيات نوزده‏گانه كه حال مؤمنين و كفار و منافقين را بيان مي‌كند، از اوصاف معرف تقوى، تنها پنج صفت را ذكر مى‏كند، و آن عبارتست از ايمان بغيب، و اقامه نماز، و انفاق از آنچه خداى سبحان روزى كرده، و ايمان به‌ آنچه بر انبياء خود نازل فرموده، و به تحصيل يقين بآخرت، و دارندگان اين پنج صفت را باين خصوصيت توصيف كرده: كه چنين كسانى بر طريق هدايت الهى و داراى آن هستند.
و اين طرز بيان بخوبى مى‏فهماند كه نامبردگان به خاطر اين‌كه از ناحيه خداى سبحان هدايت شده‏‌اند، داراى اين پنج صفت كريمه گشته ‌اند، ساده‌‏تر اينكه ايشان متقى و - داراى پنج صفت نامبرده نشده اند - مگر بهدايتى از خدايتعالى، آنگاه كتاب خود را چنين معرفى مى‏كند: كه هدايت همين متقين است …پس مى‏فهميم كه هدايت كتاب، غير آن هدايتى است كه اوصاف نامبرده را در پى داشت، و نيز مى‏فهميم كه متقين، داراى دو هدايتند، يك هدايت اولى كه بخاطر آن متقى شدند، و يك هدايت دومى كه خداى سبحان بپاس تقوايشان بايشان كرامت فرمود.
آنوقت مقابله بين متقين كه گفتيم داراى دو هدايتند، با كفار و منافقين درست ميشود، چون كفار هم داراى دو ضلالت، و منافقين داراى دو كورى هستند، يكى ضلالت و كورى اول، كه باعث اوصاف خبيثه آنان از كفر و نفاق و غيره شد، دوم ضلالت و كورى‏ اى كه ضلالت و كورى اول‌شان را بيشتر كرد، اولى را بخود آنان نسبت داد، و دومى را بخودش، كه بعنوان مجازات دچار ضلالت و كورى بيشترى‏ شان كرد، و در خصوص كفار فرمود : "ختم الله على قلوبهم و على سمعهم و على ابصارهم غشاوة." غشاوت را به خود آنان نسبت داد، و مهر زدن بر دلهاشانرا به خودش.
همچنانكه در آيات بعد در باره منافقين مى‏فرمايد: "فى قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا." مرض اولى را بخود منافقين نسبت مي‌دهد، و مرض دومى ايشان‌را بخودش، بهمان معنائى كه از... آيه: "فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم،" استفاده ميشود... و كوتاه سخن آنكه: متقين ميان دو هدايت واقعند، همچنانكه كفار و منافقين ميانه دو ضلالت قرار گرفته ‏اند..." (ر.ك. ترجمه الميزن،ج۱، ص۷۰)
با بيان زيباي علامه و صحبتي كه كوچك‌تان داشت، راز اين موضوع روشن مي‌شود كه چرا اين كتاب آسماني تنها متقين را هدايت مي‌كند و نيز معلوم شد كه متقين مخصوصي ملت خاصي نيستند. هركسي از هر نژادي مي‌تواند متقي شود و جالب اين‌جاست كه در اسلام همين تقوا حرف اول را مي‌زند: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ. 

نویسنده:  سيد حسين فاطمي
https://avapress.com/vdcdss0k.yt0no6a22y.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

مقاله خیلی زیبای بود انشالله که ما جز دسته منافقین نباشیم. امیدوارم در این مورد مقالات بیشتری روی سایت تان ببینیم.
مطالب مرتبط