تاریخ انتشار :سه شنبه ۲۲ دلو ۱۳۸۷ ساعت ۱۰:۰۶
کد مطلب : 5401
جمهوری اسلامی تنها اندیشه ی سیاسی بومی در جهان اسلام
نظام های سیاسی حاکم بر کشورها و جوامع اسلامی اکثر مبتنی بر اندیشه هایی هستند که ریشه در تاریخ اندیشه ها و جریان های سیاسی غرب دارند .
( یادداشتی به مناسبت سی امین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی درایران )
آن چه که در نوشتار زیر مورد بحث و بررسی قرار می گیرد در واقع پاسخ به این سوال است که اصولا چرا انقلاب اسلامی و نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک نظام سیاسی مطلوب از سوی بسیاری از جریان های اسلامی درکشورهای اسلامی به عنوان یک الگو و یک مدل سیاسی جایگزین برای اداره ی جامعه در نظر گرفته شده است؟ و چرا انقلاب اسلامی از جمله حرکت های معدودی است که درجهان اسلام مورد استقبال بسیاری از جنبش ها و جریانات اسلامی و مردمی قرار گرفته است؟ 

نظام های سیاسی حاکم بر کشورها و جوامع اسلامی اکثر مبتنی بر اندیشه هایی هستند که ریشه در تاریخ اندیشه ها و جریان های سیاسی غرب دارند و اصطلاحا بومی نیستند و در این میان تنها یک نظام سیاسی را می توان از این قاعده مستثنی دانست و آن هم نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران است. هر چند برخی از صاحب نظران، ایدئولوژی وهابیت را نیز به عنوان یک اندیشه ی سیاسی بومی به شمار می آورند ولی واقعیت این است که این اندیشه هیچگاه به شکل یک دولت و حکومت ظاهر نشده است هر چند در برخی مقاطع تاریخی به عنوان یک عامل تاثیرگذار برحکومت آن هم در عربستان و مدتی نیز در افغانستان ( دوره ی طالبان ) عمل کرده اند ولی در مجموع وهابیت بیشتر در قالب نهضت هایی سیاسی- عقیدتی در کشورهای اسلامی خود را نشان داده است و چیزی فراتر از این نبوده است. و جمهوری اسلامی ایران سوای از بعد انقلابی با یک نظام سیاسی منسجم و مبانی تئوریک منحصر به فرد خود تحت عنوان جمهوری اسلامی شناخته می شود و از این زاویه نمی توان مرام وهابیگری را با آن مقایسه کرد. 

رژیم های سیاسی حاکم بر کشورهای اسلامی در گذشته یا از نوع چپ سوسیالیستی بودند و یا از نوع دیگر نظام های سیاسی مرسوم در جهان سوم مانند دیکتاتوری سکولار، شبه دموکراتیک غرب گرا و... که این ایده ها به هیچ وجه ریشه در فرهنگ و مبانی تمدنی جوامع اسلامی نداشتند و یکی از دلایلی که این نظام های سیاسی در طول تاریخ حیاتشان با بحران مشروعیت شدید و چالش های سیاسی مواجه می شدند را باید در همین امر جستجو کرد. به عنوان مثال اندیشه ی بعث و بعث گرایی را در جهان عرب درنظر بگیرید، ریشه های فکری این اندیشه را باید در تاریخ اندیشه ی سیاسی غرب و در آثارچپ ملی گرا جستجو کرد. میشل عفلق و صلاح بیطار که از بنیانگذاران بعث عربی به شمار می رفتند فقط این اندیشه را با اندکی دخل و تصرف به عنوان یک مدل سیاسی مترقی برای جهان عرب پیشنهاد کردند که جز در برخی موارد اندک هیچ گونه سنخیتی با واقعیت های موجود در جوامع سنتی عربی نداشتند. در نهایت نیز رهبران این نظام های سیاسی در عراق و سوریه با اختلافات و تناقضات جدی مواجه شدند و عملا بعث گرایی به نوعی دیکتاتوری قدرت طلب منجر شد که از هیچ گونه مشروعیت مردمی برخوردار نبودند. دیگر نظام های سیاسی از شمال آفریقا گرفته تا جنوب شرق آسیا همگان به نحوی تابع قاعده ی فوق بودند و اکثرا به دیکتاتوری های نظامی و... منجر شدند که بسیاری از آنان هم اکنون نیز قدرت را در اختیار دارند.
 
در مصر جمال عبدالناصر سوسیالیسم اسلامی را مطرح کرد ولی در نهایت به قلع و قمع اسلام گرایان روی آورد و بسیاری از متفکران بزرگ اندیشه سیاسی اسلامی را به چوخه ی اعدام سپرد. در کشورهای عربی حوزه ی خلیج فارسی دیکتاتوری های سکولار حاکم شدند و در دیگر نقاط نیز اوضاع بهتر از این نبود. 

ولی در عوض پیروزی انقلاب اسلامی ایران و استقرار نظام سیاسی جمهوری اسلامی در ایران بیشتر به این دلیل بود که رهبران انقلاب چندان نیازی به توجیه ایده ی خود برای کشاندن مردم به سمت انقلاب و استقرار نظام سیاسی فعلی نداشتند. اصول، مبانی و شعارهای انقلاب برای مردم ایران تا حد زیادی آشنا و قابل درک بود و لذا با کمترین تلاش می شد آن ها را برای یک انقلاب بسیج کرد و کشور و جامعه را به سمت تحول سوق داد. کارشناسان و صاحبنظران مسائل اسلام سیاسی، یکی از دلایل اساسی سرعت بالای انقلاب اسلامی را درایران سال 1357 در همین مسئله که انقلاب اسلامی با بسیاری از مبانی فرهنگی، مذهبی و تمدنی جامعه ی ایران همخوانی داشته است، جستجو و تحلیل می کنند. 

به عبارتی دقیق تر همین شاخصه یعنی نزدیکی میان مبانی تمدنی و محتوای نظام سیاسی مهمترین عاملی است که باعث شده جهان اسلام به جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام متفاوت و منحصر به فرد بنگرند. به نحوی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی توجهات زیادی از سوی گروه ها و جنبش های اسلامی به این نظام سیاسی جدید اسلامی معطوف شد علنا حمایت خود را از انقلاب اعلام کردند و مدل سیاسی جمهوری اسلامی را مورد مطالعه قرار دادند.
 
نوعی نظام سیاسی منحصر به فرد که از یک سو خود را به سنت های اسلامی وفادار می بیند و از سوی دیگر بسیاری از مولفه های سیاست و حکومت مدرن مانند انتخابات، پارلمانتاریسم، تحزب و... را نیز به رسمیت شناخته است. از یک سو مشروعیت خود را از مبانی الهی می گیرد و از سوی دیگر با رأی جامعه سازمان سیاسی خود را سامان می دهد. تا قبل از وقوع انقلاب اسلامی و ظهور جمهوری اسلامی، اندیشه ی احیای خلافت تنها ایده ی ایده آل در جوامع اسلامی برای احیای اسلام و مسلمین به شمار می رفت ولی بعد از انقلاب 1357 این ایده به شدت به چالش کشیده شد و فقط برخی گروه های افراطی و تند رو سلفی به آن وفادار ماندند. ظهور و قدرت گیری بسیاری از جنبش های مقاومت درکشورهای اسلامی و تشکیل چندین کشور تحت عنوان جمهوری اسلامی در همجواری ایران همه و همه به نحوی این دیدگاه را تایید می کنند. به جرات می توان ادعا کرد که اگر جمهوری اسلامی در ایران به وجود نمی آمد، هیچگاه درعراق و افغانستان نیز جمهوری اسلامی به وجود نمی آمدند.
 
ممکن بود یک نظام سیاسی بر مبنای برداشت های سلفی از اسلام حاکم شوند ولی نظامی تحت عنوان جمهوری اسلامی به هیچ وجه امکان وقوعی پیدا نمی کرد. به هر حال پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 اسلام سیاسی را که در یک فرایند افولی قرار گرفته بود مجددا وارد میدان کرد و در واقع بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران است که می توان از دوران جدید اسلام گرایی سخن به میان آورد. 

                                           نویسنده:سید محمد رضا موسوی
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا)کابل
https://avapress.com/vdcb.gbsurhba8iupr.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما