به خدا سوگند، اگر در خارستان همه شب سر بر بالین خار نهم و از رنج و درد بیدار مانم و دست و پا در زنجیر کشیده شوم، خوشتر از آنم که فردای قیامت خدا و رسولش را شرمسارانه بینم که برخی از بندگان را مورد ستم قرار داده و چیزی از مال دنیا را از آنان غصب کرده باشم. و چگونه دست ظلم به روی کسی دراز کنم به خاطر تنی که به سرعت به خاک نابودی باز گردد و ماندنش در ...
و دیری نگذرد که از من بدنی بیجان بر جای خواهد ماند، کالبدی که حرکت میکرد و اینک ساکن شده، گوینده بود و اینک خاموش گشته. آرام خفتنِ من، و از حرکت افتادنِ زبان و پایم باید شما را پند دهد، زیرا این امور برای کسانی که بخواهند پند گیرند از هر بیانِ رسا و سخنِ شنیدنی پندآموزتر است. فردا که در میان شما نیستم به روزهای زندگی من مینگرید و رازهایم برایتان ...