تازه دو ساله شده بود؛ روز اول عید فطر. یک هفته از تولدش گذشته بود، «مادر چرا تولد من را نمیگیری، تولد من را بگیر. برای من کیک تولد بخر». گفتم «برو بابا آمده، بگو تولد من را بگیر»، پدرش گفت که «چرا توش میکنی»، من گفتم «توش نمیکنم، خودش میگه چرا تولد من را نمیگیری، برای من کیک تولد بخر»، گفتم «این هفته نمیشود، هفته بعد دیگهها هم بیکار شوند، بعد ...