در دو سال گذشته با افزایش حضور مهاجرین افغانستانی در ایران مسائل و مشکلاتی به وجود آمده که همه را درگیر خود کرده است. براساس آمارها، در شهر تهران که مهمترین منطقه حضور مهاجرین افغانستانی در ایران است، نسبت جرم و جنایت افغانستانیها نسبت به ایرانیان ۳۰ به ۷۰ است. بیشتر این جرایمِ مربوط به این ۳۰ درصد هم متوجه خود مهاجرین است و ایرانیان را شامل نمیشود، رشد طبیعی که با توجه به افزایش جمعیت مهاجرین در ایران طی دو سال اخیر خیلی زیاد نیست، با این همه در رسانهها و فضای مجازی به شکل دیگری وانمود میشود.
خبرگزاری صدای افغان (آوا)-سرویس بینالملل: در دو سال گذشته با افزایش حضور مهاجرین افغانستانی در ایران مسائل و مشکلاتی به وجود آمده که همه را درگیر خود کرده است، آخرین نمونه آن قتل یک جوان ایرانی در میبد و اعتراض مردم این شهر بوده است.
حامد هادیان، خبرنگار تسنیم در یک گزارش اختصاصی نوشت: «میگیم افغانا رو بندازین بیرون، میگن پس خارجیام، ایرانیا رو بندازن، یعنی خیار ضریب هوشیش 10 تا از اینا بالاتره»، «تفکر شیعه سلفی در توجیه اشغالگری افاغنه، مالکیت مردم بر ایران را نفی میکند! این خطرناکترین فکری است که میتواند به جامعه تزریق شود»، «مهاجری که با حجم 15میلیونی به کشوری هجوم بیاره در حالی که میدونه مردم اون کشور مخالف ورودش هستن و میدونه داره شیره جان اون کشور و مردمش رو میمکه اما باز با پای خودش نمیره، عیناً و عقلاً و شرعاً متجاوزه»، «در رابطه با افغانیها هی نگید اتباع غیرقانونی چون هیچ فرقی بین قانونی و غیرقانونی نیست، اما چرا؟ فرض بگیرید افغانیهای غیرقانونی از کشور خارج بشن ما همچنان میمونیم با کلی افغانی که همچنان داخل کشور ما هستن منتهی بهصورت قانونی»، «اولاً چیزی بهنام مهاجرستیزی(!) در ایران وجود خارجی ندارد! ثانیاً مطالبه اخراج افغانستانی که در ایران به جرم و جنایت و بزهکاری شهره است پشت پرده و جلوی پرده ندارد(!)، همهاش جلوی پرده است و عیان و آشکار!»، «وقتی رفتن (سازمان میلی مهاجرت افغانی) تأسیس کردند یعنی عزمشون برای واردات و تغییر بافت جمعیت و فرهنگ ایران جزم است»
اینها گوشهای از توییتهایی است که در شش ماه گذشته در شبکه اجتماعی ایکس (توییتر) منتشر شده است، توییتهایی که با خشونت کلامی بالا، نژادپرستی علیه مهاجران قانونی و غیرقانونی را ترویج میکنند، کنایه میزنند و توهین میکنند، واقعیت این است که همه کارشناسان و مسئولان ایرانی درباره بازگرداندن مهاجران غیرقانونی و ساماندهی مهاجران قانونی توافق دارند، هرچند شاید سر مدل با هم اختلاف داشته باشند، ولی انگار در فضای مجازی ماجرا جور دیگری پیش میرود.
ماجرای مهاجرستیزی و افغانستانهراسی در ایران سابقهای دیرینه دارد، عوامل مختلفی هم بهروی آن اثر دارد. پیمان حقیقتطلب دبیر انجمن دیاران در مصاحبهای درباره مسئله افغانهراسی در ایران میگوید: «در بطن جامعه ایران میتوان از پدیدهای بهنام «افغانهراسی» نام برد، البته بهنظر این پدیده به دوره پس از تسلط دوباره طالبان برنمیگردد و ریشهای قدیمیتر دارد. جامعه ایران بیش از 4 دهه است که با مهاجرت اتباع افغانستانی مواجه است. در این سالها مهاجران افغانستانی بهعنوان «نیروی کار ارزان» مورد استقبال ایرانیان واقع شدهاند و کمتر شاهد این بودهایم که نخبگان و افراد سطحبالای افغانستانی مورد پذیرش قرار بگیرند. مهاجرت افغانستانیها در مدت این چند دهه به دو دلیل اصلی رخ داده است؛ نبود امنیت در افغانستان و اشتغال و کسب درآمد در ایران.
حقیقتطلب درباره تبعات ترویج افغانهراسی میگوید: «ترویج دیدگاههای افغانهراسی از دو جنبه برای ایران تبعاتی منفی بههمراه دارد؛ یکی واکنش این دیدگاه در کشور افغانستان و دیگری بیگانهسازی مهاجران نسل دوم و سوم حاضر در ایران. بسیاری از شهروندان افغانستان علیرغم بیش از چهار دهه زندگی در ایران با مشکلاتی مانند محرومیت از شهروندی، نگاه منفی جامعه، تبعیض اقتصادی و اجتماعی و سرنوشت نامعلوم مواجه هستند.
جامعه ایران همواره افغانستان و افغانستانی را دیگری فرومرتبه خود تصور میکند و این در نحوه تعامل ما با پناهندگان نیز خود را نشان میدهد. نهتنها قوانین ما بهنحوی تنظیم شده است که مانع از ادغام اجتماعی افغانستانیها در ایران شود، بلکه رفتار بخشی از مردم در کوچه و خیابان نیز مبتنی بر همین نگاه بالا به پایین جامعه ایرانی به افغانستان و افغانستانی است.»
براساس یک پژوهش پیامدهای منفی و هزینههای حضور مهاجران افغانستانی در ایران نقش مهمی بر نگرشهای منفی نسبت به آنان در ایران دارد؛ پیامدهایی که شامل طیف گستردهای در حوزههای گوناگون است از گسترش حاشیهنشینی و ایجاد چشمانداز نامناسب شهرها، تهدید سازههای اجتماعی کشور، افزایش هزینههای نظامی و انتظامی، نارضایتی افکار عمومی، ایجاد زمینه فعالیتهای زیرزمینی و غیرقانونی و پدیده «رمیتنس» (انتقال پول از ایران به افغانستان) تا متهم شدن جمهوری اسلامی به سوءرفتار با مهاجران و نژادپرستی و...، در این میان تغییر فرهنگ کار و پیامدهایی مانند کاهش دستمزد بهخصوص میان نیروی کار غیرماهر موضوعی است که خود بهتنهایی قابلیت بررسی جدی دارد.
ولی چیزی که در ماههای اخیر در فضای مجازی و برخی رسانهها شکل گرفت چیزی فراتر از این نگاه افغانهراسی است. شرکت پایش و تحلیل داده «لایفوب» گزارشی درباره شکلگیری و هدایت این موج در فضای مجازی را در اختیار روزنامه فرهیختگان قرار داده است، هرچند بدون این گزارش هم میتوان روند غیرطبیعی بودن آن را احساس کرد. براساس این گزارش «تولید روزانه بیش از 10 هزار پست با محتوای مرتبط با افغانستان در شبکه اجتماعی ایکس (توییتر) نشان از این دارد که یکی از پردامنهترین موضوعات ماههای اخیر یا شاید بهتر است بگوییم ششماهه اخیر ایکس فارسی، حضور مهاجران افغانستانی در ایران است.
علیرغم آنکه سهم رویکرد منفی در محتوای مرتبط با افغانستانیها در ماههای ابتدایی سال 1402 حدود 20 درصد بوده اما در یک ماه اخیر به بالاتر از 50 درصد رسیده است، پستهایی که روزانه از ایکس به شبکههای پربازدید دیگری مانند تلگرام و اینستاگرام سرریز میشوند و مخاطبان زیادی را درگیر این حجم از ذهنیت «افغانستانهراسی» میکنند. این پروژه از شروع ابتدای سال 1401 بود. خبر جلوگیری از ورود افغانستانیها به اطراف دریاچه چیتگر، اختلاف بر سر حقابه هیرمند، درگیری مرزی ایران و افغانستان و آببازی افغانستانیها در حوض میدان نقشجهان که آن هم بازتاب منفی گستردهای در فضای مجازی داشت.
مهر/میزان 1402 گفتوگو بر سر حضور افغانستانیها و استفاده از هشتگ #اخراج-افغانی-مطالبه-ملی شدت گرفت. تا قبل از شروع عملیات طوفانالاقصی، این موضوع ترند توییتر بود. در مهر/میزان، تعدادی منازعه بین ایرانیان و افغانستانیها هم در فضای حقیقی اتفاق افتاد و هم در توییتر بازتاب و تکرار بیشتری داشت. قتل مأمور پلیس در بوشهر بهدست یک تبعه افغان، دستگیری باند افغانستانی سرقت از منازل در البرز و از آن طرف حمله ایرانیها به افغانستانیها در شهریار و قزوین نمونههایی از این درگیریها هستند که در توییتر دیده شدند، این جریان مجازی بهشکل واضحی سازماندهی شده است.
شاید بزرگترین نشانه سازماندهیشده بودن این ماجرا همین هشتگ #اخراج-افغانی-مطالبه-ملی باشد. غیر از چند نفر بقیه افراد این حلقه اکانتهای توییتری خود را اغلب در سالهای 2021 و 2022 و 2023 راهاندازی کردند. در چیزی حدود 100 اکانت که در فضای مجازی مشغول نفرتافکنی علیه مهاجران و طرح ساماندهی هستند هیچ محتوای شخصی در این صفحات جز نفرتافکنی وجود ندارد. همچنین شنیدهها از برگزاری جلسات توجیهی برای برخی کاربران توییتری در این موضوع حکایت دارد هرچند هنوز هیچ کاربر شناسنامهداری با این موج همراهی نکرده است. از طرفی برخی از فعالین ایرانی حوزه مهاجرین در این مدت تهدید و بازخواست شدهاند. تنها راهکار این گروه هم اخراج دستهجمعی همه مهاجرین بهسبک پاکستان است.
جالب این است گرایش سیاسی این جریان نزدیک به حکومت است. محمدرضا اصنافی کارشناس فضای مجازی در این باره میگوید: «استفاده از فضای مجازی برای هدفی خاص معمولاً به دو صورت است؛ یا اکانتهای شناسنامهدار یک موضوعاتی را در بلندمدت پیگیری میکنند و پیش میروند و یا برای یک پروژه خاص را انجام میدهند و ماجرا تمام میشود، مثلاً ترامپ در انتخابات دوره اول آمریکا از این قابلیت برای جذب رأی در انتخابات ریاستجمهوری و مهندسی افکار عمومی استفاده کرد.»
براساس روایت آمریکاییها دولت روسیه با هدف آسیب رساندن به کمپین انتخاباتی هیلاری کلینتون، تقویت نامزدی دونالد ترامپ و افزایش اختلافات سیاسی و اجتماعی در ایالات متحده در انتخابات ریاستجمهوری 2016 آمریکا دخالت کرد.
آژانس تحقیقات اینترنت (IRA)، مستقر در سنپترزبورگ روسیه که بهعنوان یک مزرعه ترولها توصیف میشود، هزاران حساب کاربری در رسانههای اجتماعی ایجاد کرد که وانمود میکردند آمریکاییهای حامی گروههای سیاسی رادیکالاند و رویدادهایی را در حمایت از ترامپ و علیه کلینتون برنامهریزی یا تبلیغ کردند.
در داخل ایران هم از این قابلیتها علیالخصوص در انتخاباتها استفاده میکنند، البته جریانهای ضدایران هم دستی در این ماجراها دارند، ولی در مواردی مثل این هشتگ، رفتار شبکهای برای پروژه، داخلی است، پروژهای داخلی که منافع ملی را نشانه گرفته است.
اولین کسی که از این هشتگ استفاده کرد شخصی بوده است با نام اشکان رضوی که حلقه دوستانش میگویند بازداشت شده است هرچند این حرف هم میتواند برای خودنمایی باشد، یک شخصیت بدون سابقه سیاسی روشن که ادعا میکرد برای مقابله با مراسمهای سالگرد فوت مهسا امینی این هشتگ را راهاندازی کردهاند و بهعنوان مثال در یک دوره 14روزه، روزانه 368 توییت با هشتگ اخراج افغانی مطالبه همگانی منتشر کرده است.
این جریان با قتل مرحوم مهرجویی که هنوز همه ابعاد آن مشخص نشده است به اوج خود رسید. در روز 23 مهر/میزان که خبر قتل مهرجویی منتشر شد، نزدیک به 17هزار محتوا با موضوع اخراج افغانستانیها منتشر شد، در شرایطی که هیچ سند و مدرک رسمی و قطعی برای افغانستانی بودن قاتل وجود نداشت. اما روز پنجشنبه 27م که خبری مبنیبر اتباع بودن قاتل منتشر شد، کمتر از 4500 محتوا در این مورد منتشر گردید، این موضوع نشان میدهد که افراد اصلی این موج برداشت خود را از قتل مهرجویی کردند و اعلام عمومی تأثیری بر عملکرد مجازی آنها نداشت. از طرفی توجه کاربران ایکس بیشتر روی تنشها در فلسطین بود و کمتر به این موضوع پرداخته شد. توالی این موضوعات باعث شد در هر رخداد، درصد بیشتری از توییتهای مرتبط با افغانستانیها و افغانستان بهسمت مطالبه اخراج افغانستانیها برود. در زمان درگیری مرزی بین ایران و افغانستان در خرداد/جوزا، 15 درصد مطالب ابراز خشم از افغانستانیها بود، در نیمه اول مهر/میزان 56 درصد و دو روز بعد از قتل مهرجویی 58 درصد محتوا، مطالبه اخراج افغانستانیها و ابراز نفرت از حضور آنها در کشور شد.
بعضی از هشتگها و موجهای توییتری سازمانیافتگی بالایی دارند، به این معنا که گروههایی خاص بهصورت هماهنگشده سعی دارند که موضوعی را مهم جلوه بدهند و یا ترند کنند. شاخصی برای بررسی این مورد در توییتر وجود دارد که از تقسیم تعداد محتوا بر تعداد کاربر به دست میآید، نرخی که نشان میدهد بهطور متوسط هر کاربر چند توییت با هشتگ یا کلیدواژه اصلی نوشته یا ریتوییت کرده است، مثلا نرخ سازمانیافتگی برای هشتگ #جاوید_شاه که توسط سلطنتطلبان زده میشود 16.28 است، یعنی بهطور متوسط هر کاربر سلطنتطلب بیش از 16 بار این هشتگ را استفاده کرده است. برای هشتگ #اخراج_افغانی_مطالب_ملی این نرخ 8.11 و برای کل موضوع مطالبه اخراج افغانستانیها 4.85 است. اختلاف بین این اعداد با هشتگ #جاوید_شاه نشان میدهد که احتمال سازماندهی این موج کمتر از موضوعات مربوط به سلطنتطلبان است. در هر موجی البته گروه یا افرادی هستند که موج را رهبری میکنند که این اتفاق الزاماً سازمانیافته نیست اما با مدیریت گروه یا افرادی که دغدغه مشترکی دارند پیش میرود.»
اما همه ماجرا، فعالیت در فضای مجازی نیست. سازماندهندگان به حضور در توییتر اکتفا نکردند و به باقی حوزههای رسانهای نیز سر زدند، مثلاً این تیتر روزنامه جمهوری اسلامی «جنوب تهران در اشغال افغانها! این، یک موضوع کاملاً امنیتی است» یکی از تندترین تیترهایی است که یک رسانه عمومی در ایران علیه مهاجران منتشر کرده است. روزنامه جمهوری اسلامی در 179 شمارهای که از ابتدای فروردین/حمل امسال تا پایان آذر/قوس منتشر کرده 73 بار موضوع افغانستان را روی جلد برده است، سویه محتوای این جلدها ضدیت با طالبان، پیگیری حقآبه سیستان و در آخر ضدیت با مهاجران افغانستانی است، موضوعاتی که با هم سنخیتی ندارند.
انتقاد علیه طالبان منطقی است برخی از کارشناسان ایرانی طالبان را بهعنوان حکومت افغانستان قبول ندارند و بهعنوان دلسوزی برای مردم افغانستان فعالیت میکنند، ولی این که به همین راحتی فضای عمومی کشور را علیه مهاجران تحریک کنیم با این سویه محتوایی نمیخواند، بهعنوان نمونه در رسانهها شایعه شده بود سهچهارم زایمانهای تهران و حاشیه تهران مربوط به زنان افغانستانی است، منبع این شایعه سرمقاله پارسال روزنامه جمهوری اسلامی بوده است. در این مقاله بهنقل از گزارش نامعلومی گفته شده است در بیمارستانهای تهران بین 50 تا 75 درصد زایمانها توسط زنان افغان است، این آمار اختلاف بسیار زیادی با آمارهای رسمی دارد. طبق آمار رسمی میزان موالید برای کل جمعیت تهران (شامل ایرانی و اتباع خارجی) 9/11 و برای جمعیت ایرانی ساکن تهران 5/11 تولد بهازای هر هزار نفر جمعیت است. با احتساب جمعیت سال 1400 آمار تولد نوزادان کل اتباع خارجی در کل کشور حدود 5 درصد و در تهران حدود 10 درصد کل تولدهاست. این مدل خبرسازیها در مهر/میزان هم ادامه پیدا کرد و خبرهایی از تولد چندین کودک در شیراز و قم منتشر شد. جدای از این آمارها، مهاجران با توجه به آمیختگی به زندگی ایرانی در فرزندآوری مهاجران، این آمار نیم درصد بیشتر از ایرانیان است و چیزی بهاسم فرزندآوری چندبرابر نداریم.
همچنین افرادی مثل سید هادی کسائیزاده و مازیار خسروی –خبرنگار- با ترکیب اطلاعات درست و غلط حرفهایی زدند که بههیچوجه قابل اثبات نیست ولی جامعه ایرانی را علیه مهاجرین تحریک میکند. یکی از پررنگترین مضامینی که معترضان به حضور افغانستانیها آن را مطرح میکنند، بحث ناامنی است. آنها معتقدند این تعداد مهاجر میتوانند برای میزبانان خود دردسر بسازند. بخشی هم معتقدند آنها انسانهای خطرناکی هستند. حقیقتطلب دبیر انجمن دیاران در مصاحبهای میگوید «آمارهای دستگاههای مربوطه کمی محرمانه است اگر مسئولان آمار پروندهها را بدهند موضوع شفاف میشود. اما هر از چند گاهی از تعداد افغانستانیهای در زندانهای ایران آمار میدهند که اگر آن را تقسیم بر تعداد کل افغانستانیها در کمترین حالت بکنید و مخرج را هشت میلیون نگذاریم و چهار میلیون بگذاریم تا عدد بزرگ باشد باز درصد حضور آنها از جمعیت ایرانیهای در زندان کمتر است، این یعنی تعداد کمتری از افغانستانیها به زندان میروند.»، در همین ارتباط بهتازگی سردار عباسعلی محمدیان، رئیس پولیس تهران بزرگ هم تأیید کرد که آمار جرم و جنایت مهاجران افغانستانی در تهران بالا نیست. محمدیان گفت: «سهم جرم و جنایت افغانستانیها با تعداد آنها باید در نظر گرفته شود که بهنظر پولیس، این سهم زیاد نیست و تناسب بین جرم و تعداد آنها بالا نیست.»
براساس آمارهای غیررسمی در شهر تهران که مهمترین منطقه حضور مهاجران افغانستانی در ایران است، نسبت جرم و جنایت افغانستانیها نسبت به ایرانیان 30 به 70 است. بیشتر این جرایم مربوط به این سی درصد هم متوجه خود مهاجران است و ایرانیان را شامل نمیشود، رشد طبیعی که با توجه به افزایش جمعیت در این دو سال خیلی زیاد نیست، با این همه در رسانهها جور دیگری وانمود میشود. اکثر این جرایم جنایی و سرقت خردهپا بوده که بیشتر جامعه مهاجران را شامل میشود، همزمان آدمربایی که علیه افغانستانیها زیاد است، از طرفی بهدلیل ضعف قوانین مهاجران هم معمولاً از رفتن نزد پولیس و دادگاه هراس دارند.
همچنین این آمار شهر به شهر نیز متفاوت است بهعنوان مثال در پژوهشی که نیروی انتظامی در شهر پیشوا انجام داده است حضور اتباع افغانستان آمار بزهکاری را بیش از سطح مورد انتظار بالا نبرده و شاخص آن از جامعه ایرانی کمتر است، با این حال ذهنیت بیشتر مردم خلاف آن را بازگو میکند، این پژوهش با اتکا به آمار رسمی میگوید مهاجران نسبت به افراد جامعه میزبان 50 درصد کمتر بزهکاری میکنند.
یکی دیگر از دروغهایی که توسط همین خبرنگاران بدون هیچ منبعی منتشر شد این بود که طالبان «میخواهند وارد مجلس و دولت ایران شوند و سهم داشته باشند»، اما حقیقت این است که ماده 30 و 31 قانون انتخابات مجلس از شرایط انتخابشونده و انتخابکننده در مجلس شورای اسلامی «تابعیت کشور جمهوری اسلامی ایران است»، اخیراً نمایندگان مجلس، ثبتنام دوتابعیتیها را در انتخابات مجلس منع کردند که دوتابعیتیها هم حق نامزدی در مجلس را ندارند، جدای از این مجلس جلوی قانونی را که دو سال پیش تأیید کرده بود و براساس آن فرزندانی که مادرشان ایرانی است و پدرشان خارجی میتوانند شناسنامه ایرانی بگیرند، گرفته است چه برسد به اینکه بقیه مهاجران رأی بدهند. در چهل سال گذشته مهاجرین هیچ گاه اجازه حضور در انتخابات را نداشتهاند که روزی نمایندهشان طالبان باشد. این که؛ این دروغها برای چه ساخته میشوند؟ از کجا ساخته میشوند؟ چرا به آدمهای نشاندار داده میشوند؟ و چرا هیچ کس از آنها شکایت نمیکند؟ مهم است و مهمترین ضربهای که این اتفاقات میزند روی مهاجرینی است که دهههاست در ایران زندگی میکنند و به بخشی از جامعه ایران تبدیل شدهاند، در این مدت هزینه زیادی هم برای ایران دادهاند و میدهند.
یکی دیگر از موضوعات مهمی که درباره حضور اتباع از آن صحبت میشود جایگزینی نیروی کار افغانستانی بهجای ایرانی است. براساس قانون، نیروهای کار افغانستانی مجاز به کار در حوزههای محدود و سختی هستند. تا سال 98 هشتاد و از آن زمان تا امروز چهارصد شغل مجاز شده است. این شغلها شامل لیست چهارگانهای است که شامل مشاغل مربوط به گروه کورهپزخانه، کارهای ساختمانی، کارگاههای کشاورزی و مشاغل سختی که در این گروه نمیگنجد، مثل حوزه پسماند در شهرداریها است. طی این مدت در برخی از مشاغل مثل صنف سراجان (کیف، کفش و صنایع چرم) با شکایت اتحادیه مجوز جدیدی برای مهاجران صادر نمیشود، با این همه اکثر این مشاغل جزو سختترین کارهای فیزیکی هستند و در واقعیت بسیاری از آنها جایگزین ایرانی ندارند، ولی منتقدین میگویند اتباع، مشاغل ایرانی را از آنها گرفتهاند. در یک بررسی پژوهشی آمده است: «مهاجران غیرقانونی در بازار کار با کارگران دارای مهارتهای پایین رقابت میکنند. رقابتهای دیگر میان مهاجران با خانوادههای کمدرآمد بر سر مسکن و در واقع تأمین سرپناه ارزانقیمت و نیز دریافت کمکهای همگانی درمیگیرد و موجب میشود رفاه بومیان کاهش یابد. البته حضور مهاجران منافعی هم دارد و منجر به افزایش بازدهی سرمایه کارفرمایان میشود.»
اما این ماجرا آنقدرها واقعی نیست، مثلاً نام مافیایی به گوش میرسد که بهعنوان مافیای پلاستیک اطراف تهران فعالیت میکنند.
سید هادی کساییزاده روزنامهنگار در گفتگو با سایت اصناف نیوز یکی از مسائل حضور اتباع در ایران را «نیروی کار» میداند و درباره «مافیای پلاستیک» میگوید: «مافیای بزرگ پلاستیک کشور در روستایی در کهریزک است، روستایی بهنام قمصر پنج تا شش کیلومتر با آرادکوه که مرکز زبالههای تهران است فاصله دارد.
او در ادامه میگوید: تمامی افرادی که در کوچه و خیابان میگویند «پلاستیک کهنه میخریم» پلاستیکهایی را که میخرند، به آرادکوه نمیرود و همه آنها وارد قمصر میشود. در این روستا زمینهای کشاورزی با ایرانیت تفکیک شده است و داخل همه زمینها دستگاههای بزرگ خردکن پلاستیک است که با برق سهفاز کار میکند. با این دستگاهها پلاستیکها را خرد میکنند و به مواد اولیه پلاستیک تبدیل میشود.
کساییزاده درباره وضعیت این روستا میگوید: چطور ممکن است که در یک روستای کشاورزی هشتاد فروشگاه مواد اولیه پلاستیک باشد؟! آنجا به مرکز مافیای پلاستیک تبدیل شده است، برای تخریب آن هم حکم قضایی آمده است اما هیچ کس جرئت نکرده است آن را اجرایی کند. من درباره همین موضوع گزارشی تهیه کردم اما در نهایت اهالی روستا جلوی فرمانداری و در برابر دوربینهای مداربسته من را زدند!»
پیدا کردن این روستا و گودهای زباله تهران برای من کار سختی نیست قبلاً به چندتایی از آنها در اطراف حرم امام خمینی سر زدم و گزارش گرفتم، یک شغل سخت با درآمدی بخورنمیر برای مهاجرین، ولی مسئله این بود که خودشان هیچ وقت پیمانکار این ماجرا نبودند حتی زمینهایی که در اختیارشان بود هم برای خودشان نبود، وانمود کردنِ اینکه اتباع در حوزه بازیافت خودشان کار میکنند از آن حرفهای عجیب است، برای صحت این ادعا بهدنبال یکی از پیمانکاران یا همان مافیای زباله در تهران گشتم، طبعاً چنین فردی حاضر به مصاحبه با یک روزنامهنگار نیست. حوزه مافیای بازیافت یکی از موضوعات پیچیده شهر تهران است. بعد از چند هفته پرسوجو بالاخره یک رابط پیدا کردم، قرار شد بدون اطلاع قبلی با هم توی یک کافه در محلات پایین تهران قرار بگذاریم. توی ذهنم تصور میکردم طرف چهشکلی است و حاضر است حرف بزند یا نه، رابط میگفت "الآن با ملکه گدایان روبهرو میشوی."، اشارهاش به سریالی بود که درباره یکی از همان تاجران زباله بود، وقتی از راه رسید سوییچ ماشین/موتر مدل بالا بههمراه آیفون 14اش را روی میز گذاشت، رابطمان همان اول شروع کرد به تعریف کردن از او که "آقای جوادی سلطان زباله منطقه است و هزار نفر افغانی زیر دستش کار میکنند. اگر یک روز کار نکند بوی گند زباله تهران را برمیدارد."، از هندوانهای که زیر بغلش میگذاشتیم خندهاش گرفت، ولی اصرار داشت که زودتر بفهمد من کی هستم که میخواستم ببینمش، رابط معرفیام کرد و گفت "خبرنگار است و قرار نیست درباره کار شما یعنی پسماند تحقیق کند، میخواهد درباره اتباع و نیروهایت ازت بپرسد."، اولش ترسید و خودش را جمع کرد، بعد توی رودربایستی گفت چه میخواهم بپرسم، توی عمل انجامشده مانده بود، برایش توضیح دادم، همان اول گفت "ما میترسیم یک روز اوضاع افغانستان آرام شود، آن وقت کل تولید از نبود نیروی کار در ایران میخوابد."، تمام کارگرهایش از اتباع بودند، پرسیدم جای ایرانیها را نگرفتند، گفت "یک نفر ایرانی معرفی کن که در این حوزه حاضر باشد کار کند، همین الآن میبرمش سر کار، نه اینکه افغانیها از این کار خوششان بیاید یا برایشان آسان باشد، ولی کار برایشان عار نیست و بهاجبار به ایران آمدهاند، جوری کار میکنند که هیچ ایرانیای کار نمیکند، ایرانی به کار پشت میز عادت دارد، حتی به ایرانی پول بیشتر هم بدهی حاضر به کار نیست، حالا این حرفها را عمومی بزنی میگویند «چون کارگران افغانستانی ارزانتر هستند.»، این حرف درست است بهنفع کارفرما هم هست ولی هیچ وقت کس دیگری نمیتواند جایشان را بگیرد، در حوزه پسماند، گاوداری و حتی کشاورزی فعال هستند، در هر حوزهای که کار میکنند خطری برای دیگران ندارند."، وسط حرفهایش یاد مصاحبه دبیر کانون صنفی کارگران افتادم که گفته بود؛ "در زمان حاضر شغل هست اما شاغل نیست، متأسفانه بهدلیل حقوق پایین در بخش تولید کارگران تمایلی به اشتغال در کارخانهها ندارند و کارفرماها بهویژه در بخش صنعت دربهدر بهدنبال کارگر هستند. بسیاری از کارفرمایان تمایل دارند حقوق بالاتر از حقوق وزارت کار را پرداخت کنند ولی نیروی کار ترجیح میدهد بهسمت مشاغل نوین مانند مشاغل مجازی و اینترنتی برود"، دوباره به کافه برگشتم؛ "هرچند اتباع در حوزه مسکن برای هممحلهایها مشکل ایجاد کردهاند ولی خب، کار ما را میکنند."، پرسیدم چرا از ایران بهجای بهتری مثل اروپا نمیروند، گفت؛ "اینها که آمدند و با خانواده آمدند از لحاظ فرهنگی نزدیک هستیم و اینجا راحتتر هستند، خیلیها هم از اینجا رفتند و در دیگر کشورها کار میکنند و آنجا هم بیشتر بهشان میرسند، اتفاقاً کسانی که اینجا هستند قوانین و تعهدشان بیشتر است، الآن به تعدادی از افغانیها چک هم دادند ولی چک هیچ کدامشان برگشت نمیخورد، چون نمیخواهند اعتبارشان را از دست بدهند، بعضیشان که از توان بالاتری برخوردار هستند هم در هیچ حوزه استراتژیکی فعالیت ندارند، اگر در همین تهران جایگزینی برای کارهایشان وجود داشت جایگزینشان میکردند."، ازش خواستم من را به یکی از گودهایش ببرد، با خنده گفت؛ "بیخیال هرچی میخوای همینجا بپرس."، فهمیدم دیگر نمیبینمش و به این راحتی به گودها نمیرسم، در آخر حرفهایش فکر میکردم مسئله کار برای اتباع نیاز به تحقیق بیشتری دارد.
شاید برای بسیاری این سؤال پیش بیاید این موجهای ساختگی از کجا هدایت میشود، پاسخ به این سؤال سخت است، زیرا وقتی منابع مالی جریانهای سیاسی در ایران شفاف نیست انتظار زیادی است که منبع چنین چیزی را فهمید، ولی بههرحال میتوان منشأ این موجها را حدس زد، هرچند این سؤال چیزی از نارضایتی جامعه ایرانی کم نمیکند.
بخش اول گزارش تحقیقی فوق را در اینجا مطالعه کنید.