اما و اگرها در زمینه برخورد پاکستان با تروریزم فراوان است. به عنوان نمونه در یکی از آخرین اظهار نظرها، سرتاج عزیز؛ مشاور امنیت ملی و امور خارجی نخست وزیر پاکستان در این باره گفت که پاکستان با گروه هایی که خطری را متوجه این کشور نمی کنند، نخواهد جنگید. او طالبان افغانستان را نیز بخشی از این گروه ها عنوان کرد.
این اظهار نظر او واکنش های تندی را علیه پاکستان برانگیخت و از آن میان، امریکا در واکنش به این موضع گیری گفت که تروریزم خطری برای سراسر منطقه است.
این موضع گیری های واکنشی اما به نظر نمی رسد تغییری در مواضع پاکستان ایجاد کند؛ زیرا تروریزم اکنون در جامعه پاکستان به یک فرهنگ تبدیل شده که با عقاید و باورهای معمولی مردم، عجین گشته است.
به عنوان مثال، یک مولوی افراطی پاکستانی عقاید اسامه بن لادن را به ۵۰۰۰ کودک پاکستانی در مدرسههای مذهبی این کشور درس میدهد. با اینکه دولت پاکستان در نواحی شمالغرب این کشور با طالبان در جنگ است؛ ولی برنامه ای برای تعطیل کردن این مدرسهها که شاید محلی برای آموزش نسل بعدی پیکارجویان طرفدار طالبان باشند ندارد.
عبدالعزیز قاضی؛ مولوی بحثبرانگیز مسجد "لال" (سرخ) اسلام آباد؛ پایتخت پاکستان، میگوید:”ما اهداف مشترکی با طالبان داریم؛ ولی به کسی آموزش نظامی نمیدهیم. کار ما آموزش ذهن است. طالبان بیشتر اهل عمل است.“
”ما اصول کلی جهاد را آموزش میدهیم. اینکه دانشآموزان ما بخواهند در آینده آموزش نظامی ببینند یا نه، تصمیمی است که خود شان باید بگیرند. ما جلو آنها را نمی گیریم.“
این یکی از تکان دهنده ترین رویدادهایی است که در سایه سیاست سکوت دولت اسلام آباد، می رود؛ تا آینده منطقه را به یک بمب ساعتی تبدیل کند.
آقای قاضی اداره هشت مدرسه مذهبی را بر عهده دارد. اولین آنها بعد از اینکه پدرش برای دیدار با اسامه بن لادن به افغانستان رفت، تاسیس شد.
به گفته این مولوی پاکستانی ”اسامه بن لادن برای همه ما یک قهرمان است. او در برابر امریکا ایستاد و پیروز شد. او الهام بخش ماموریت این مدرسهها بود.“
نام بن لادن بر سر دروازه کتابخانه یکی از این مدرسه ها دیده میشود.
این در حالی است که به عقیده تحلیلگران، در سراسر پاکستان هزاران مدرسه مذهبی دیگر مانند مدارس تحت مدیریت مولوی قاضی وجود دارند که عقاید افراطی و آموزه های تروریستی را زیر عنوان علوم اسلامی به نسل های آینده این کشور آموزش می دهند و جالب است که همه این افراد به منظور جهاد در افغانستان علیه نیروهای امریکایی، آموزش می بینند.
این امر، دو مفهوم ضمنی دارد: یکی اینکه آنها همانطور که سرتاج عزیز ادعا کرده بود خطری را متوجه پاکستان نمی کنند؛ بلکه چه بسا به منافع و اهداف آن کشور کمک خواهند کرد. نکته دوم اینکه حضور امریکا در افغانستان، بهانه خوبی برای تکثیر این نسل مرگ آفرین است و تا زمانی که این حضور ادامه دارد، ماشین تولید و تربیت تروریزم نیز در مدرسه های پاکستان خواهد چرخید.
از سال ۲۰۰۷ که ارتش پاکستان مسجد لال یا سرخ را محاصره و سپس اشغال کرد شرایط برای قاضی، مسجدش و مدرسههایش تغییر کرده است. در جریان آن حمله ۱۰۰ نفر کشته شدند که شامل تعداد زیادی پیکارجو بودند. برادر کوچکتر قاضی، مادرش و پسرش هم در میان کشتهشدهها بودند.
قاضی هم که میخواست با پوشیدن روبند و چادر زنانه (برقع) از مهلکه فرار کند به دام افتاد و به همین دلیل به «ملای برقعپوش» معروف شد.
اما حالا ۳۰۰۰ دختر و ۲۰۰۰ پسر در مدرسههای او درس میخوانند؛ بدون آنکه حکومت اسلام آباد با آن مخالفتی داشته باشد.
عبدالله ۲۴ ساله، سال آینده از مدرسه قاضی فارقالتحصیل می شود. او میگوید:”طالبان افغانستان را خیلی خوب اداره میکرد. عدالت بر جامعه افغانستان حاکم بود و دنیا به آن غبطه میخورد.“
او هم اسامه بن لادن را الگوی خود میداند.
او میگوید :”هدف همه ما یک چیز است. میخواهیم جامعهای خالی از فساد بسازیم. میخواهیم عدالت را برای همه جاری کنیم. تنها راه رسیدن به این هدف اجرای شریعت اسلامی و تشکیل یک حکومت اسلامی است.“
این چیزی است که به همه شاگردان مدارس هشت گانه قاضی آموزش داده می شود. عین همین موارد را به دیگر طلاب مدارس مذهبی پاکستان هم یاد می دهند؛ تا فکر و ذهن آنان به خوبی مهیای جنگ در افغانستان شود.
در این میان، بسیار جالب است که آنها حکومت به اصطلاح اسلامی و مبارزه با فساد را در داخل پاکستان نمی خواهند. این نشان می دهد که نوعی تفاهم پنهانی میان مولوی های افراطی گرداننده مدارس مذهبی و دستگاه های جاسوسی پاکستان وجود دارد.
به عنوان نمونه، با توجه به سابقه برخورد دولت پاکستان با مسجد لال، روشن می شود که این ارتباط میان افراطیون و دستگاه حکومتی پاکستان تا چه میزان مستحکم و ریشه دار است. مسجد لال توسط مولانا قاری عبدالله، پدر عبدالعزیز قاضی، تاسیس شد. او از طالبان که در آن زمان با روسها میجنگیدند حمایت میکرد. جنرال ضیاءالحق؛ دیکتاتور نظامی پاکستان، مرتب در برنامههای مسجد لال حاضر میشد. این یعنی برنامه های آن از دید حکومت پوشیده نبوده است.
همچنین اسنادی که در جریان حمله سال ۲۰۰۷ به مسجد لال به دست آمد نشان میداد که این مسجد با رهبران القاعده، از جمله شخص اسامه بن لادن، در ارتباط بوده است؛ ارتباطی که از سوی دیگر، رابطه حکام اسلام آباد با سران القاعده و جریان های تروریستی را نیز به اثبات می رساند.
تعداد طلاب کنونی مدرسه مسجد لال از هر زمان دیگری بیشتر است و قرار است با اتمام کارهای ساختمانی در سال ۲۰۱۵، ۱۰۰۰ نفر به ظرفیت تحصیلی آن اضافه شود و این یعنی آنکه نه تنها برنامه ای برای مبارزه با ریشه های افراط گرایی و کانون های تولید تروریزم در پاکستان وجود ندارد؛ بلکه قرار است بر شمار تروریست ها سال به سال افزوده شود.
در مدرسه خوابگاه، خوراک و خدمات طبی برای طلاب رایگان است و این امر در جامعه فقیری مانند پاکستان با مردمانی به شدت متعصب و سنتی، یک موهبت خدادادی است و خانواده ها بدون هراس از آینده فرزندان شان، آنها را راهی این مدارس می کنند.
به همین دلیل بیشتر شاگردان از خانوادههای کمدرآمد مناطق قبایلی شمالغرب پاکستان هستند.
قاضی می گوید:”مردم از سراسر پاکستان برای کمک با من تماس میگیرند. اخیرا شخصی یک خانه اهدا کرد. دیگران چند هزار روپیه میدهند یا یک موتر اهدا میکنند. آنها به ما کمک میکنند چون با کاری که میکنیم همدلی دارند.“
به این ترتیب، یک مثلث شوم مرکب از دولت، مدارس مذهبی و مردم فقیر پاکستان شکل گرفته؛ تا تروریزم در این کشور بارور شود و به سمت افغانستان گسیل داده شود.
دولت پاکستان طبق قانون موظف است امکان تحصیل رایگان را برای تمام کودکانی که در سن تحصیل هستند، فراهم کند؛ اما براساس آمار سازمان ملل بیش از ۵ میلیون کودک پاکستانی از حق تحصیل رسمی برخوردار نیستند. در چنین شرایطی، جذب شاگرد برای ۱۴۰۰۰ مدرسه مذهبی پاکستان کار سختی نیست.
بلیغ الرحمان؛ وزیر معارف پاکستان، هم استدلال مشابهی دارد. به عقیده او مدرسههای مذهبی جایگزین مهمی برای آموزش دولتی فراهم میکنند و ”طرفداری بعضی از دانشآموزان از اسامه بن لادن مدرکی دال بر آموزش عقاید افراطی نیست.“
او میگوید دولت هیچ برنامهای برای دخالت در کار مدرسههای قاضی ندارد.
این معضلی است که مبارزه با تروریزم در پاکستان را به بن بست می کشد؛ زیرا به باور ناظران، اگر قرار است مبارزه ای انجام شود باید از همین مراکز و مدارس آغاز شود؛ کاری که اسلام آباد نه تنها تمایلی به آن ندارد؛ بلکه از آن حمایت می کند.
پرویز مشرف که در زمان حمله سال ۲۰۰۷ به مسجد لال رئیسجمهور پاکستان بود و در رابطه با آن حمله به دادگاه کیفری فراخوانده شده در دفاع از عملکرد خود میگوید:”ما زمان زیادی برای مذاکره با برادران قاضی گذاشتیم؛ ولی آنها میخواستند به اسلامآباد و دولت فشار بیاورند. ما باید وارد عمل میشدیم.“
او می افزاید: ”دولت فعلی وظیفه دارد که تروریزم و عقاید افراطی را سرکوب کند. باید مقتدرانه با آنها برخورد کرد. دعوا بر سر اذهان عمومی است و ما باید جلو نفوذ آنها به اذهان را بگیریم.“
مشرف درست می گوید؛ اما با دریغ که این موضع او دیگر خریداران اندکی دارد. شاید روزی مردم و حکومت پاکستان به این نتیجه برسند که حمایت از افراط گرایی، بازی با آتش بوده است؛ اما آنگاه دیگر خیلی دیر است.
پاکستان تصور می کند با این اقدام می تواند یک ارتش غیر رسمی را به جنگ دشمنانش در سراسر منطقه بفرستد؛ اما روزی بدون تردید، نوک پیکان حملات تروریست ها، به سمت خود پاکستان تغییر جهت خواهد داد.