در کمپاین محو خشونت علیه زنان که از سوی وزارت داخله در کابل برگزار شد اعلام گردید که در هشت ماه گذشته ۴۰۶ مورد خشونت علیه زنان در مرکز و ولایات به ثبت رسیده است آماری که از سوی وزارت امور زنان بیش از دو هزار مورد عنوان شده است.
این آمار در حالی اعلام شد که هر از چندگاهی خبر بریده شدن گوش، بینی و قتل زنان و فروش دختران در قبال مبالغی، باعث شوکه شدن فعالان حقوق بشری در داخل و خارج از افغانستان می شوند، اقداماتی که نمی توان دلیل موجه و قابل قبولی برای آنها عنوان کرد.
خشونت علیه زنان پدیده ای نو در جامعه سنتی افغانستان نیست فقط با رشد فعالیت رسانه ها و اطلاع رسانی هر روز خبری جدید از انواع این نوع خشونت ها به گوش می رسد.
می توان از تجاوز جنسی، مجبور نمودن به فحشا، خود سوزی، لت و کوب، نکاح اجباری، بد دادن و تبادل با حیوانات و زمین به عنوان عمومی ترین نوع خشونت ها نام برد که همچنان مادران و دختران افغانستان را تهدید می کنند.
البته خشونت علیه زنان تنها به موارد فوق محدود نمی شود چرا که با حرکت جامعه سنتی افغانستان به سوی به اصطلاح دموکراسی و آزادی بیان، نوعی استفاده ابزاری از زنان در رسانه های روز افزون کشور رواج پیدا کرده چه در برنامه های مختلف تلویزیونی یا آگهی های تجاری!
یکی از دلایل نقض حقوق زنان که به عنوان خشونت علیه آنان در جامعه تبارز پیدا می کند، عدم آگهی این قشر محوری و تاثیر گذار کشور از حقوق و جایگاهشان می باشد چرا که اکثر زنان بخاطر پائین بودن سطح سوادشان از حقوق خود آگاهی ندارند .
خشونت اساسا در جامعه ما به عنوان یک روش و مکانیسم جهت حل مشکلات، اختلافات و منازعات میان دو طرف تبدیل شده است بدین معنا که مردم افغانستان بجای اینکه منازعات و اختلافات خود را با روش منطقی حل و فصل نمایند از راه خشونت تلاش می نمایند به نتیجه دلخواه برسند که البته این موضوع عمومیت ندارد.
افغانستان در بیش از یک دهه ی گذشته شاهد تلاش های وافر برای احقاق حقوق زنان از سوی نهادهای مدنی و مدافعان حقوق زنان بوده اما چرا این تلاشها در زمینه رفع خشونت از زنان و بهبودی وضعیت به نتیجه نرسیده است؟
برخی از جامعه شناسان دلیل این ناکامی را توجه بیش از حد و یکطرفه ی نهادهای مدافع حقوق زن، به این قشر جامعه بدون داشتن هیچ برنامه ای برای مردان که طرف اصلی این قضیه می باشد دانسته اند.
برنامه ریزی ها چنان یکجانبه بوده که سطح آگاهی تعدادی از زنان درباره حقوقشان افزایش یافته اما مردان جامعه همچنان در افکار گذشته غوطه ور می باشند و نمی توانند توقعاتی که همسرانشان از آنها که در سویه مردان کشورهای پیشرفته می باشد، برآورده سازند.
پس برای برقراری این تعادل باید فعالیتهای نهادهای مدافع حقوق زن، همزمان روی مردان جامعه نیز کار کنند تا مشکل خشونت علیه زن، از راه مسالمتآمیز، طبیعی و آگاهانه، حل شود.
کارکرد نهادهای ذیربط حقوق زنان در افغانستان زیر بنایی نبوده و فقط به شعار، کارهای انجویی و تبلیغات در هوتل های چند ستاره محدود بوده و با تهیه گزارش و ارائه آمار به مناسبت روز جهانی محو خشونت علیه زنان به نوعی از خود رفع تکلیف می کنند بدون اینکه مشکلی از مشکلات موجود بکاهند.
براستی مدافعان فعال حقوق بشر در کشورمان اگر هدفشان تنها تطبیق پروژهها و رسیدن به اهداف مادی نیست و گوشه چشمی هم به حل معضلات زنان افغانستان دارند، باید به جای راهاندازی هیاهوی بیجا، چاپ چند پوستر تبلیغاتی و برگزاری سیمینارهای یکبار مصرف، کارهای زیر بنایی و اساسی انجام دهند.
البته این کار در جامعه افغانستان ساده نیست مگر اینکه زن و مرد این کشور از شر فقر، بیسوادی، ناامنی، بیکاری و قانونشکنی، رهایی یابند در این صورت می توان به بهبود وضعیت زنان امید داشت.
کارشناسان امور اجتماعی می گویند که در برنامه های نهادها و سازمان های به اصطلاح مدافع حقوق زنان کاستی هایی وجود دارد که باعث ابتر شدن تلاش های آنها گردیده است .
این نهادهای نوپا در برنامه های خود، تنها بر حق زنان افغانستان تاکید می کنند بدون اینکه به مسئولیت پذیری و وظیفه شناسی آنان تصریح نمایند.
در حالی که "حقوق" و "وظایف"، دو روی یک سکه می باشند و در جایی حق معنا پیدا میکند که در قبالش وظیفه و مسئولیتی وجود داشته باشد.
سطحی بودن و شاید هدفمند بودن برنامه ی نهادهای مذکور موجب شده است تا زنان به محض آگاهی از حقوق خویش، از انجام مسئولیتها، تکالیف و وظایف خویش در قبال همسر، فرزندان خود شانه خالی کنند و رویا و خواست های زنان غربی را در افغانستان اسلامی جستجو نمایند. اینجاست که با کم شدن صبر و حوصله زن در برابر شوهر و سایر اعضای خانواده، تنش های لفظی افزایش می یابد و محبت و عشق از کانون گرم خانواده رخت بر می بندد و می شود آنچه که نباید بشود،" طلاق" و دیگر هیچ.
پس از فعالیت سازمان های حامی حقوق زنان در کشورمان فرهنگ تحمل و مدارا که روزی به عنوان شاخصه ی زنان افغانستان محسوب می شد در برخی ازخانواده ها رنگ باخته و جای خود را به فرهنگ زیاده خواهی و فرار از مسئولیت داده و به قوام خانواده های سنتی افغانستان آسیب رسانده است.
پس از آغاز فعالیت های سازمانهای به اصطلاح حامی حقوق زن، فرهنگ تحمل و مدارا که در گذشته به عنوان نکته برجسته ی زنان افغانستانی محسوب می شد، در برخی از خانواده ها که جزئی از جامعه محسوب می شوند، رنگ ببازد و پایههای مستحکم خانواده با ضربه های تبر ویرانگر زیادهخواهی و فرار از مسئولیت به لرزه بیافتد.
ایجاد مراکزی در کشور برای زنان فراری و مورد خشونت قرار گرفته و حمایت یک جانبه ی نهادهای مدافع حقوق زن، اگر چه به عنوان پناهگاه امن برای این قشر آسیبپذیر جلوه می کند اما از سوی دیگر، عامل قوی تشویق عدهای از زنان سست عنصر برای فرار از منزل، نیز محسوب میشوند.
روشن است که در برنامه های مدافعان حقوق زن تلاش شده است تا تغییرات و فرهنگ سازی ها یکشبه، پدید آید، در حالیکه رسیدن به این هدف مهم، به یک طرح دراز مدت ضرورت دارد و باید به صورت طبیعی و گام بهگام به پیش برده شود.
تا وقتیکه در زمینه ی حقوق زنان فرهنگ سازی نشود، چاپ چند پوستر تبلیغاتیِ موسسات داخلی و خارجی و برگزاری سمینارها به مناسبت روز جهانی زن برای بهبود وضعیت زنان و تحکیم جایگاه و منزلت شخصیت آنها، ره به جایی نمی برد بلکه مشکلی بر مشکلات آنها افزوده خواهد شد.