نگاهی به تاریخ ملت ها نشان میدهد، به رغم نگرش و رفتارهای متکثری که در درون خود دارند، خط قرمزی نیز وجود دارد که همه در آن مشترک اند و هیچ منش و نگرشی حاضر نیست، از آن بگذرند. همین شیرازه است که مانع از گسست اجتماعی و سیاسی می شود و امنیت پایدار را برای آنها به وجود می آورد. ارزشهای مدرن، دستاورد های یک انقلاب، ارزشهای ضد امپریالیستی، ارزشهای دینی و اخلاقی یا ارزشهای سیاسی مثلدموکراسی، امنیت، رفاه و ... هرکدام برای ملتی و مردمی خط قرمز و عالی ترین مصلحت ها را تشکیل میدهد و امروزه ارزش قبیلوی و خاندانی در حوزه سیاسی و نظام سازی،طنز تلخی است و در موزه های سیاسی معاصر سپرده شده و با آنکه هست اما دیگر جایی در میان ملل و دول ندارد. حفظ تاج و تخت موروثی یا حکومت های خاندانی تنها در موزه سیاسی زمانه ای ما یعنی کشورهای عربی می توان یافت و نظام سیاسی این کشورها از جهات بسیار واجد شگفتی ها، ساختار ها و نگرش های قرون وسطاییاست که درهیچ جای جهان نمی توان دید و از سوی متفکران و آگاهان جهان به سخره گرفته می شود.
به هر روی ملت هایی که دارای خطوط قرمز غیر قابل عبور این چنین هستند،بی آنکه به بحران برسند، از گردونه های بسیار می گذرند و همین نقطه عامل ثبات سیاسی و مدار مشخصکنش گران در کار وزار سیاسی است و چنانچه حزبی یا فردیتمایل به عبور از آنها را داشته باشد، پیش از آنکه خواب مقصد را ببینند در جامعه منزوی می گردند و به مرز مرگ سیاسی رهنمون می شوند. آیا ما هم خط قرمزی که غیر قابل عبور باشد، داریم؟ ارزشهای دینی، جهاد و مصالح علیایی که در میثاق ملی ما آمده، دستاوردهای ۱۳ ساله، دموکراسی و...، کدام یک خط قرمز کنش گران خورد و کلان سیاسی ماست؟ الزاماتقرن ۲۱ یا ارزشهای قبیلوی کدام یک مسیر زندگی سیاسی ما را تعیین می نماید و متفکران طناز و بزرگان کشور درکدام وادی طی طریق می کنند؟
برکسی پوشیده نیست، جامعه متکثر قومی ما، پیشینه غیر دموکراتیک و استبدادی مشحون از تبعیض و تحولات سیاسی چند دهه اخیر، ارتقای سطح دانش و اندیشه، ورود چالشی ارزشهای مدرن و گفتمان شدن آنها، از جمله دموکراسی که حد اقل به لحاظ نظری مقبولیت یافته و در پهنه ی عمل ادعا می شود که استبداد سیاسی و منش و کنش های انحصار گرایانه و غیر پلورالیستیکبه پایان رسیده است اما اینکه استثنایی در بخشی از خاورمیانه وجود دارد، آنرا موزه این حوزه تلقی کرد. در چنین وضعیتیطرح گفتمان های منحط و محدود نگر و تلاش های مبتنی برآننه منطقی است و نه جایی در تفکر و اندیشه مدرن دارد.کشور ماهم از این قاعده مستثنی نیست و افزون بر شرایط سیاسی، سطح فکری و الزامات و مصالحملی جز پلورالیزم سیاسی و کنش گری بر مبنای دموکراسی را بر نمی تابد. در این جغرافیا، دست یازی به قدرت جز از طریق انتخاب اکثریت،نمی تواند باشد.قاعده بازی قاعده ی دموکراتیک است،عقلانیت و منافع ملی حکم می کند که همه باید عملاً به لوازم آن ملتزم باشند و تلاش نمایند که این قاعده، به بازی گرفته نشود و اگر چنین اتفاقی بیفتد، هر بازیی و با هر قاعده ای امکان می یابد و اولین قربانی آن مصالح ملی وسرنوشت مردم است که حق و سهم آنها در تعیین سرنوشت شان نادیده گرفته می شود و باید تن به تقدیر زورمندان دهند وکشور به ناکجا آباد سیاسی سوق پیدا کند؛همان مقصدی که برای وصول به آنبا سازوکار های غیر دموکراتیک تلاش خواهد شد. در یک چنین وضعیتی باید همه مطمئن باشند که ثبات از کشور رخت بر می بندد و هر اتفاقی از تجزیه تا تصادم های داخلی و کشمکش های ناخوشایند، دامنگیر همیشگی کشور خواهد شد. زیرا، بازی با دموکراسی به عنوان قاعده دست یابی به قدرت به معنای باب کردن "بی معیاری" و "بازکردن معبر هر بازی با هر قاعده ای" است و رهآورد آن قطعاً متضاد با منافع ملی ماست، اگر به آن باور داشته باشیم و خط قرمز ما باشد.
از این رو، باید قلب و قالب دموکراسی را به هرقیمتی پاس داشت و تبعات آنرا تمکین کرد و گرنه بی ثباتی و بحران به نفع هیچ طرفی نخواهد بود و هیچ کسی از این آب گل آلود صید ماهی مقصود نتواند کرد. به همین دلیل میهن دوستانه و متعهدانه است که نباید دل به حکمیت مشکوک کری بست و در برابر توافق بین الافغانی عصیان نمود.آیا از ایالات متحده ای که در طی سه دهه در افغانستان چندین طرح استعماری را به اجرا گذارده، کمونیست ها را با مجاهدین و مجاهدین را با طالبان از صحنه خارج کرده، محتمل نیست که نظام و فضای به وجود آمده را با طرح دیگری کنار بزند؟ چه بُعدی دارد که طرح امریکایی- انگلیسی این بار، تداوم تقابل میان تیم های انتخاباتی پیشتاز باشد تا مردم را با پیامد های اقتصادی و روانی آن معذب و مایوس و به لحاظ روانی فرسوده سازند و درشرایط مقتضی کاسه و کوزه رابهم بریزد و دموکراسی را براندازد و دولت دلخواه خویش را مسلط نماید و انتخاباتی که دولت موقت برگزار می کند، قطعاً مطلوب خویش را بیرون می کشد و یک تا دو دهه دیگر با این روش کشتی منافع خویش را در کویر سیاسی ما بگرداند و به مقتضای حضور نظامی خود دراین منطقه، شرایط کشور را چنان کند که یک قرن دیگر وابسته و تنگدست بماند و ما را بر مراد خویش بچرخاند.
همانطوری که خبرها حاکی است، طی هفته ی گذشته ولایت قندوز آماج حملات تروریست های وارداتی از اتباع کشورهای آسیای میانه بود،همان هایی که به سوق و اداره ایالات متحده و هم پیمانان منطقه ای اش، سوریه را ویران کرد و عراق را به دحشت و وحشت، تا مرز تجزیه پیش برد؛ یا اخباری که خبرنگار نیورک تایمز که اکنون باید از کشور اخراج شده باشد، بیرون درز داد!؟ آیا این طلایه ای نیست که عاقلان را به تامل و دور اندیشی بیشتر وا دارد و به این نتیجه برساند که باید رای مردم خویش را پاس دارند تا مجبور نباشند، تحمیل و طرح دیگران را تحمل نمایند. واقعیت این است که گل آلود شدن آب برای ما که نه جالی داریم و نه چلوصافی که بخواهیم از آن ماهی بگیریم، جز بربادی و ویرانی نیست اما طی سه دهه گذشته به اثبات رسیده که ایالات متحده و پاکستان چنین توان و امکانی را در عالی ترین سطح دارند و از فرصتی که آفریده اند، استفاده نیز خواهند کرد. فرض کنید که دموکراسی و قدرت انتخابی تمکین نشود و این تصور نهادینه گردد که انتخابات و دموکراسی اسمی است و شفافیتی در این سازوکار نیست و اراده ای وجود ندارد که این سازوکار، قاعده بازی سیاسی در کشور باشد. یا این باور به وجود بیاید که عده ای به نام دموکراسی اما به هر قیمتی می خواهند به قدرت برسند و به نام مردم کام خود می گیرند. اینجاست که دیگران هم دنبال سازوکارهای دیگر خواهند رفت و آنگاه است که نباید هیچ پیشامدی را بعید دانست.حال اگر واقعاً به انتخاب مردم و انتخابات به عنوان قاعده بازی سیاسی احترام می گذاریم و خویش را در قبال سرنوشت مردم بیچاره و مظلوم افغانستان متعهد میدانیم، نگذاریم که با قاعده بازی، بازی شود و دموکراسی بمیرد و مردم به این سازوکار بی باور شود. اگر این سازوکار باشد، مشق قدرت برای همه محتمل است اما اگر طومار این بساط پیچیده شود، دست هیچ کسی به زلف که هیچ به دم قدرت هم نخواهد رسید و باز باید خاک سنگر خورد یا غربت غربی اختیار کرد.
نویسنده: سید آقا موسوی نژاد؛معاون مدیر مسئول روزنامه انصاف