قطر، میزبان اجلاس بینالمللی امریکا و جهان اسلام با عنوان "یک دهه دیالوگ" است و گفته شده که به منظور تجدید تعهدات امریکا در خصوص روابط با جهان اسلام برگزار شده و دورنمای آینده افغانستان و پاکستان و تاثیرات آن روی امنیت داخلی این کشورها و منطقه را به بررسی میگیرد. رئیس جمهور کشورمان نیز برای دومین بار طی سه ماه گذشته، با تیمی از مصلحان و مقامات ارشد امنیتی، پای به این میکرو کشور گذاشته که از نیمه دوم دهه گذشته به این طرف، حضور آشکار در تحولات منطقه و فرامنطقه یعنی افغانستان، سوریه و لیبی داشته است.
طبیعی است که درحاشیه این اجلاس، رئیس جمهور با هیئت همراهش در خصوص پروسه صلح در افغانستان و دفتر سیاسی/ سفارت طالبان، مذاکراتی با نمایندگان آن گروه و طرف های پاکستانی، امریکایی و قطری خواهد داشت اما فلسفه برگزاری این نشست، بررسی به اصطلاح "یک دهه دیالوگ" و تجدید تعهدات و روابط امریکا با جهان اسلام است که در آن حامد کرزی، پیرامون هراس افکنی و علل ناکامی مبارزه با آن، سخنرانی کرد. گذشته از این، ما به عنوان یکی از کشورهای اسلامی که در یک دهه گذشته، تجربه حضور نظامی، دیالوگ یا ملیتاریسم امریکا را داشتیم، تحلیل ماهیت ارتباط وعملکرد آن کشور در جهان اسلام و افغانستان، حایز اهمیت است و بایستی واقعیات عینی عملکرد امریکا و نیز نگاه دکترینال آن کشور به جهان اسلام به بحث گرفته شود.
بر این اساس و با توجه به موضوع نشست، می توان به مُدل واقعی این ارتباط از دو منظر نگریست و حقیقت آنرا دریافت. منظر نخست، نگاهی به عملکرد ایالات متحده و متحدان منطقه ای و فرامنطقه ای آن در جهان اسلام است. در این زاویه، با بررسی عملکرد آن کشور به جنس روابط آن با دنیای اسلام دست خواهیم یافت.
منظر دیگر، تامل در دکترین، راهبردها و سناریوهای امریکا در خصوص جهان اسلام است که در واقع زیر بنای سیاست های آن کشور را تشکیل می دهد و آنچه تاکنون در معرض نمایش گذاشته شده، بازتاب های آن به حساب می آید.
از منظر نخست، ایالات متحده تنها قدرت استعماری است که بیشترین لشکر کشی و پایگاه های نظامی در جهان اسلام را دارد وطی یک دهه گذشته، دو کشور اسلامی افغانستان و عراق را تصرف نموده و چند جنگ خونین علیه مردم مقاوم لبنان و غزه و نیز جنگ جهانی تروریسم علیه سوریه را حمایت و مدیریت کرده است. جنگ هایی که در جریان آن ده ها هزار انسان به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به خاک و خون کشید و گوانتانامو، ابوغریب، بگرام، باستیون و دیگر شنکنجه گاههای قرون وسطایی را آفرید و با نقض آشکارعرف، اخلاق و قوانین بین المللی و حقوق انسانی، هزاران انسان را به بند کشید و غیر انسانی ترین شکنجه ها و شرایط را بر آنها اعمال کرد.
این درحالی است که حقوقدانان مستقل مرکز بین المللی "یرانا"ی آلمان، تصرف دو کشورعراق و افغانستان را از اساس، اشغال می دانند و به نظر این حقوقدانان، تجویز شورای امنیت اقدام نظامی نبود و دیگراعضای آن شورا توسط امریکا دور زده شد و به استناد مدعیات غیر واقعی، تهاجم نظامی کرد، در حالی که پس از تصرف آن کشورها، عکس مدعیات شان به اثبات رسید.
حمایت آشکار و همه جانبه از تجاوز گری های اسرائیل به سرزمین های اسلامی، غزه، لبنان و سوریه؛ حمایت از دیکتاتورهای استبدادی خاندانی مسلط بر سرنوشت کشورهای اسلامی و حمایت از تروریسم فعال در سوریه و عراق و یک دهه بازی به نام مبارزه با تروریسم در افغانستان، بخش دیگری از عملکرد امریکاست. چنان که وزیر خارجه سابق، هیلاری کلینتون در یکی از جلسات گنگره صریحاً اعتراف کرد؛ ما گذشته مشترکی با سازمان القاعده داریم. کسانی را که امروز با آنها در افغانستان و پاکستان می جنگیم ۲۰ سال پیش خودمان به وجود آوردیم زیرا در جنگ علیه شوروی سابق از آنها استفاده می کردیم.
از منظردیگر یعنی نگاه دکرینال امریکا در قبال جهان اسلام نیز می بینیم که این ارتباطات بر چند راهبرد عمده و عناد بنیان استوار است:
۱. تعریف کشورهای اسلامی سرشار از انرژی و ذخایر زیرزمینی و موقعیت های ژئوپلیتیکی آنها، به عنوان "هارتلند یا ریملند "منافع حیاتی خود که تصرف افغانستان و عراق درهمین چهارچوب صورت گرفت.
۲. دکترین مبتنی بر عناد تمدنی؛ نظریه "جنگ تمدنها"ی ساموئل هانتینگتون که مبنای عمل هیئت حاکمه امریکاست؛ همه مسلمانان را به عنوان دشمنان تمدنی خود می بیند و برهمین اساس عمل می کند. اعلام جنگ صلیبی، تلاش وسیع در جهت اسلام هراسی، قرآن سوزی و اهانت به ساحت قدسی پیامبر نور و رحمت(ص) و دیگر اقدامات اسلام ستیزانه ، بخشی از بازتاب های عملی همین دکترین است.
۳. تعقیب راهبرد انگلیسی فتنه مذهبی میان مسلمین؛ ادبیات رسانه ای و سیاسی آن کشور، گواه روشن این مدعاست که آن کشور تلاش می کند، پیاده نظام های اهداف استعماری خویش را در ذیل عناوین مذهبی پنهان و به نام این و آن، به استعمار کشورهای اسلامی ادامه دهد.
۴. استعمار گری مدرن با داعیه های عصری؛ دموکراسی، حقوق بشر، آزادی بیان و...، ارزشهای مدرن غربی است و با آنکه از معایبی رنج می برد، اما امریکا به همین ارزشهای ادعایی نیز هیچ اعتقادی ندارد و از آنها صرفاً به مثابه ابزارهای سلطه سود می برد. نگاهی به نظام دوحزبی در امریکا و وضعیت آزادی، دموکراسی و حقوق بشر در کشورهای عربی - دوستان راهبردی امریکا- ، گواه صادق این مدعاست.
از این رو، ایالات متحده با این راهبردها و عملکرد، به نظر می رسد که باید "یک دهه رفتار استعماری و ملیتاریستی" در جهان اسلام را بررسی کند ونه دروغ "یک دهه دیالوگ" را که فریبی بیش نیست. آیا تصرف کشورهای اسلامی، تاسیس پایگاههای دائمی، ساخت گوانتانامو و باستیون، نماد دیالوگ است یا زور گویی و ملیتاریسم عریان؟
براین اساس آنچه گفته آمد، بخشی از واقعیات عینی نظری و عملی غیر قابل انکاری است که اینک با کنفرانفس قطر می خواهد مدل واقعی روابط امریکا با جهان اسلام را تحریف کند و روایت مقلوب از آن ارائه دهد و به باز سازی چهره یک جانبه گرایی مبتنی بر نظامی گری بپردازد.