پس از ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ و حمله به برج های تجارت جهانی در منهتن نیورک، موضوع تروریسم به صورت جدی مطرح شد و به دنبال آن کنش های به اصطلاح بین المللی و اقدامات بزرگ نظامی صورت گرفت. علی رغم ابهامات و پرسش های زیاد و بی پاسخی که هنوز پیرامون آن حادثه وجود دارد، ایالات متحده به عنوان قربانی این حادثه و همزمان به عنوان مدعی العموم، قاضی و مجری، و به بهانه مبارزه با تروریسم، اقدام به تصرف افغانستان و عراق کرد. اما این موضوع پس از یک اقدام متصلب و ناگهانی نظامی و به تصرف در آوردن کشورهای فوق، کم کم، کمرنگ شد و حتی تحول و تغییر رویکرد مدعیان مبارزه با آن آشکار گردید. طوریکه غربیها در عراق و افغانستان واژه ی سرشار از سود تروریسم را به مخالفان مسلح تقلیل داد و راهبرد مبارزه با دهشت افکنی را به مذاکره و حتی معامله متحول نمود. باوجودی که در عراق تا هنوز انتحار و انفجار به وحشتناک ترین صورت ممکن وجود دارد، با کمال تعجب، شاهد سکوت مدعیان هستیم و از مبارزه میدانی و تعذیب تمویل کنندگان تروریسم خبری نیست.
این در حالی است که با آغاز "بیداری اسلامی" در کشورهای عربی و خیزش های مردمی برعلیه دیکتاتورهای حاکم، به پیچیدگی اوضاع افزوده شد و حکومت های تونس و مصر به عنوان هم پیمانان راهبردی ایالات متحده، فروپاشید و رژیم آل خلیفه در بحرین در معرض سقوط قرار گرفت و آل سعود و دیگران با بحران های فزاینده مواجه گردید. به موازات شدت گرفتن اعتراضات مردمی، کشورهای غربی به رهبری ایالات متحده، مصادره انقلاب ها و سرکوب اعتراض ها و حتی براندازی نظام های مخالف منطقه ای را در دستور کار قرار دادند و نهایتاً انقلاب مصر را با چالش های متعددی مواجه ساختند و در سرکوب مردم بحرین و عربستان از طریق دیکتاتور های وابسته ای خویش سهم فعال گرفتند.
این موج با همه ناخوشایندی هایش برای امریکا و غرب، فرصتی را فراهم کرد تا آنها به صید بزرگ نظام حاکم بر دمشق برسند اما از آنجایی که در سوریه، اعتراضات، ظرفیت و رمق تغییر نظام را نداشت، بلا فاصله آنها با گرد آوردن تروریست های القاعده و سلفی های وابسته به آن و سرازیر سازی دالرهای نفتی و طرح، تعلیمات، تسلیحات و نهایتاً پشتیبانی بین المللی غربی، راهبرد "تغییرِ نظامیِ نظام" سوریه،- یکی از عمده موانع طرح خاورمیانه ای امریکا- را کلید زدند و همان گروه ها بیش از یکسال است که افزون برآدم ربایی، ترور وارتکاب سنگین ترین جنایت وانتحارها و انفجارها، نه تنها از تروریست شناخته شدن آنها خبری نیست که به صورت پرسش برانگیزی مخالفان مسلح و شورشی خوانده می شوند و با راه اندازی کمپاین های بین المللی، به صورت عیان و نهان مورد حمایت همه جانبه نیز قرار می گیرند و وقاحت را به جایی رسانده اند که حتی از تظاهر به مبارزه با تروریسم، به حمایت آشکار آنها تغییر راهبرد داده اند. چند روز قبل چاک هیگل وزیر دفاع امریکا به صراحت اعلام کرد "دولتش در حال تجدید نظر در مخالفت با "مسلح کردن"شورشیان" سوریه است و به"همه گزینه های پیش روی که "مسلح کردن شورشیان یکی ازآنهاست."توجه می کنند و در کنار جامعه بین الملل، نهایی می سازند که چه کاری ممکن است و ما را در رسیدن به هدفمان کمک می کند."
در همین ارتباط، فیلیپ هموند وزیر دفاع بریتانیا نیز گفته "کشورش به دلیل ممنوعیت مسلح کردن شورشیان در اتحادیه اروپا تا کنون قادر به مسلح کردن مخالفان بشار اسد نبوده است اما چند هفته دیگر که ممنوعیت تسلیح مخالفان سوریه منقضی می شود، مجددا این موضع را بررسی خواهند کرد."
براساس گفته کیم قطاس خبرنگار بی بی سی در واشنگتن، بسیاری از مقامات دولت آمریکا که علاقه ای به مداخله مستقیم نظامی ندارند، روز به روز بیشتر به این نتیجه می رسند که "مسلح کردن شورشیان"، "بهترین گزینه" است. وی اضافه می کند که متحدان آمریکا چون قطر و عربستان سعودی همین حالا هم گروه های مختلفی را که علیه "بشار اسد" می جنگند، مسلح کرده اند.
براین اساس، تردیدی وجود ندارد که هدف آنها براندازی نظام سوریه و تحقق طرح خاورمیانه بزرگ با مهندسی ایالات متحده و با ژاندارمی اسرائیل است، زیرا آن کشور تاکنون به عنوان محور مقاومت ویکی از اصلی ترین عوامل به شکست کشاندن آن طرح بوده است.
در همین چهارچوب، اظهارات "هیگل" و"هموند" نشان میدهد که اکنون در دکترین جدید امریکا، انگلیس و کشورهای تابع، استفاده ابزاری از تروریسم جای خود را به حمایت آشکار در اهداف فرامنطقه ای داده است. اگردیروز میان اقدامات تروریستی و طرح های منطقوی مدعیان مبارزه، وحدت هدفی و رویکردی و زدو بندهای پنهان وجود داشت و هوشمندانه ژست مبارزه با آنها گرفته میشد، اکنون شواهد غیر قابل انکاری نشان میدهد که درتحولات عراق و سوریه و حتی براساس بیانیه های رئیس جمهور کرزی، درافغانستان، هماوایی هدفی آشکاری میان غربی ها و تروریست ها وجود دارد. زیرا، نوری مالکی توافقنامه امنیتی و حضور امریکایی ها در عراق را نپذیرفته، درافغانستان، محدودیت های مورد نظر دولتمردان ما برای آنها پذیرفتنی نیست. در سوریه، نظام اسد، مبغوض اسرائیل، ایالات متحده و اقمار عربی آنهاست و تروریست ها هم دقیقاً همان اهدافی را نشانه می روند که مطلوب ترین اهداف کشورهای نامبرده است.
این است که با این اظهارات، اسب وقاحت در میدان سیاست دوانده و حمایت مخفی را به آشکار مبدل کرده اند و تاریخ مصرف بازی های پنهان با تروریسم و نیل به اهداف از این طریق را مختومه اعلام کرده و با تقلیل تروریسم به مخالفان یا شورشیان مسلح و راهبرد حمایت از آنها، سرنگونی نظام های مخالف را دنبال می نمایند. اظهارات وزرای دفاع امریکا و بریتانیا تردیدی نمی گذارد که تغییر رویکردِ حمایت پنهان به آشکار، دکترین نظامی آنها در برخورد با کشورهای مخالف و مدل درگیری با دشمنان و تعیین معادلات آینده است؛ راهبردی که تنها با تسلیح و تمویل تروریست ها و بدون تحمل ضایعات انسانی، تامین منافع می کند و آنها را از رویارویی مستقیم، بی نیاز می سازد و ظرفیتی را به وجود می آورد که ازآن طریق می توان با هر قدرت خُرد و کلان منطقه ای و جهانی درگیر شد و در هر دو صورت تضعیف یا اسقاط آنها، برنده منازعه بود.