در آستانه قرار گرفتن در فصل بهار، به شمار حملات انتحاری در افغانستان افزوده شده است. هر ساله و با گرم شدن نسبی هوا در کشور، طالبان و مخالفان دولت، به حجم حملات و عملیاتهای انتحاری و چریکی شان می افزایند.
اما افزایش عملیاتهای انتحاری در سال جاری، غیر از گرم شدن هوا در چند روز اخیر، علل و دلایل دیگری نیز می تواند داشته باشد؛ چرا که در طول سال و حتی در سردترین روزهای زمستانی و یخبندان پایتخت و سایر ولایات کشور، شاهد خونین و پرتلفات ترین عملیاتهای انتحاری مخالفان دولت بوده ایم.
بسیاری از آگاهان در کشور بر این نظراند که ازدیاد عملیاتهای انتحاری در طول این یک سالِ به خصوص، علت خاصی برای خودش دارد. از دیدگاه این صاحبنظران، وفور و کثرت حمله های انتحاری در سال جاری، رابطه مستقیم با امضای پیمان راهبردی با امریکا و مخصوصاً موضوع مصونیت قضایی نیروهای نظامی ایالات متحده در افغانستان دارد.
از نظر این دسته از کارشناسان، دولت و استخبارات کشور پاکستان، بدون هماهنگی با ایالات متحده امریکا و سایر اعضای پیمان ناتو و به خصوص بریتانیا، نمی تواند دست به اقدامی بزند؛ لذا و به همین دلیل، بریتانیا و امریکا در یک اقدام هماهنگ با دولت پاکستان، به مخالفان دولت افغانستان ماموریت داده اند تا با ازدیاد حملات و عملیاتهای انتحاری و انفجاری، دولت و ملت افغانستان را زیر فشار قرار دهند تا آنجا که دولت و مردم این کشور را وادار به پذیرش کاپیتولاسیون یا مصونیت قضایی نیروهای باقی مانده امریکایی در بعد از سال ۲۰۱۴ در افغانستان کنند.
در برابر این دیدگاه نظریه دیگری نیز وجود دارد که قایل به تمایز و تفاوت میان طالبان موجود در عرصه جنگ در افغانستان است. بنابراین تئوری، طالبان فقط یک گروه و دسته وابسته به پاکستان و استخبارات آن کشور نیست؛ بلکه متناسب با حضور قدرتهای دارای منافع در افغانستان، طالب در این کشور وجود دارد!.
بنابراین دیدگاه، هر قدرت و دولتی در افغانستان برای خودش طالب دارد؛ پاکستان تعدادی از طالبان و مخالفان دولت افغانستان را در اختیار داشته و به وسیله آنان به اهداف استعماری اش در افغانستان می اندیشد؛ بریتانیا نیز جهت رسیدن به اهداف نامشروع و توسعه طلبانه خویش، به تربیت و تجهیز برخی از طالبان همت گماشته است.
امریکا نیز برای خودش تعدادی از مخالفان دولت افغانستان را در اختیار دارد و از این منظر، حتی دولت افغانستان نیز توانسته است تعدادی از جنگجویان طالبان را با خود همراه کند و همینطور سایر دولت و کشورهای ذیدخل در بحران افغانستان.
اگر فرض بر درستی این دیدگاه گذاشته شود، وفور و ازدیاد حملات انتحاری نمی تواند توجیه معقول و منطقی ای داشته باشد؛ چرا که در آن صورت، امکان تبانی تمامی قدرتها و دولتهای دارای طالب مبنی بر ازدیاد جنگ و ناامنی در افغانستان می رود؛ حالانکه می دانیم که قدرتهای رقیب موجود در افغانستان، همگی یک هدف را دنبال نمی کنند و چه بسا در جهت خلاف منافع یکدیگر، از مهره ها و عوامل انسانی شان استفاده کنند.
آنچه واضح و محرز است کشورهایی چون روسیه، چین، ایران، هند و حتی پاکستان و بسیاری از دولتهای منطقه ای، که در ظاهر نرد دوستی و همکاری با امریکا و غرب را می بازند، ابداً راضی نمی شوند تا امریکا و غرب در دهلیز مشترک آنان، دشک پهن کرده و اطراق کند و از آنجا که ازدیاد عملیاتهای انتحاری در شرایط کنونی به سود امریکا و امضای پیمان راهبردی و پذیرش طرح مصونیت قضایی سربازان آن کشور تمام می شود، معقول نیست تا کشورهای مذکور و رقیب امریکا و غرب، بدان راضی باشند.
پس می ماند یک گزینه و آن همان دیدگاه نخست است که در آغاز بحث بدان اشاره شد. حتی اگر بپذیریم که هر دولت و کشوری برای خودش، گروهی از طالبان و مخالفان دولت افغانستان را در اختیار گرفته اند، باید این واقعیت را نیز پذیرا باشیم که دولت و استخبارات کشور همسایه جنوبی ما، کماً و کیفاً نیروهای مناسب تری از طالبان را در اختیار خویش دارند.
البته اینجا اگر فرض بر این باشد که پاکستان از حضور بلند مدت نیروهای خارجی و امریکایی در افغانستان ناخوشنود باشد، دیگر توجیه درست و منطقی ای برای تبانی این کشور با امریکا و غرب نمی توان دست و پا کرد؛ مگر آنکه برگردیم به همان تحلیل رایجی که اخیراً از سوی برخی از کارشناسان مطرح می شود و آن هماهنگی و تبانی امریکا و غرب با دولت پاکستان مبنی بر سپردن زمام امور و مقدرات افغانستان برای بار دیگر به دولت و استخبارات آن کشور در بعد از سال ۲۰۱۴ میلادی است.
البته که نظامِ پس از ۲۰۱۴ در افغانستان، طالبانی صرف نبوده و رگه هایی از دموکراسی غربی و آزادی بیان و رنگ و بویی از نظام کنونی در کشور و همچنین تعدادی از دولتمردان و اعضای کابینه فعلی را با خود خواهد داشت و نظامی خواهد بود مختلط از بینش طالبانی و نگرش سکولاریستی غرب زده های بومی!.
به هر حال، به نظر می رسد سیر تحولات کشور، بیشتر به سمت و سویی در حرکت است که بیش و پیش از آنکه به سود ملت و منافع علیای ملی تمام شود، ضامن مصلحت و منفعت دولتهای ذیدخل در قضیه افغانستان است؛ به خصوص پاکستان و ایالات متحده امریکا که یکی با تسلط دیگربار بر افغانستان، رویاهای شیرینش به تعبیر نشسته و دیگری با ایجاد پایگاه دایمی نظامی و گرفتن مصونیت قضایی، به آرزوی دیرین و همیشگی اش، یعنی نظارت و کنترول بر خاور و آسیای میانه، دست خواهد یازید.