وقتی خانم منال شریف، فعال سرشناس حقوق زنان، به جرم رانندگی دستگیر میشود و در نامه سرگشاده اش به پادشاه تنها حق رانندگی برای زنان میخواهد، یا داده شدن حق وکالت برای جمیله الشلهوب، تنها وکیل زن، یا مفتخر شدن سی زن به حضور تشریفاتی در مجلس مشورتی، اقدامات تجددخواهانه محسوب میشود؛ در حالی که هنوز مردان و زنان در تعیین سرنوشت خود اختیاری ندارند و حکومت حق موروثی اقلیت های خانوادگی است وهنوز یکی از فراز های سرود ملی، زنده باد امیر و ملک است، بیشتر شبیه داستان های کلاسیک میتواند باشد تا واقعیات پیرامونی و قرن بیست و یکمی جهان ما.
قرنی که عصر انفجار اطلاعات نام گرفته و شبکه های ماهواره ای، تلویزیونی، رادیویی و انوع امکانات ارتباطی در فضای مجازی به عنوان مهم ترین ابزارهای ارتباطی، شعار دموکراسی، حمایت از حقوق بشر؛ حقوق زن، آزادی بیان و عقیده، فضای جهان را پرکرده و همین کشورهای عمدتاً غربی به عنوان مادر خوانده های ارزشهای به اصطلاح مدرن، به وسیله غول های رسانه ای و از طریق نهادهای بین المللی و قدرت نظامی اقتصادی، بیش از همه، شعار میدهند و ژست دفاع از آن ها را میگیرند و برای دیگر ملتها تعیین تکلیف می کنند و از همین عمده ترین اهرم های فشار سیاسی و شعور سواری، درپیشبرد اهداف جهانخوارانه خود سود هم می برند.
از سوی دیگر کنوانسیون های متعدد و میثاق های متکثر حقوق بشری هم از کنوانسیون منع شکنجه و منع تبعیض علیه زنان تا میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی و دیگر قوانین به اصطلاح مدرن بین الملل با داعیه حفظ و حراست از همان ارزشها به وجود آمده است.
ما نیز نیک می دانیم، کشورها، دارای تکثر قومی، اعتقادی ، سیاسی و سطوح فهم متفاوت و در باب دموکراسی، حقوق بشر، آزادی است و مبانی متفاوتی را نیز برگزیده اند و ممکن است؛ ارزیابی و ارزشگذاری متفاوتی هم داشته باشند اما با وجود همه اختلافات مبنایی و قرائتی، در پذیرش مردم سالاری سکولار یا دینی، احترام به حقوق انسانها و حق ابراز عقیده فی الجمله اتفاق دارند و کشورهای اسلامی که وزنه علمی و دینی قابل قبولی درمیان مسلمانان دارند، حقوق و آزادی ها برمدار شریعت را پذیرفته اند و مردم سالاری، داشتن حق رای و آزادی مناسک مذهبی حتی برای غیر مسلمانان را به رسمیت می شناسند. امروزه دیگر بساط نظام های مطلقه سلطنتی، جز از چند کشور عربی، برچیده شده و حد اقل در ظاهر، مردم حاکمیت شان را انتخاب میکنند. اینکه زنان حق انتخاب کردن و انتخاب شدن دارند و همانند مردان میتوانند، حضور در اجتماع داشته باشند و از ابزارها و حقوق شهروندی برخورد دار گردند، از بدیهی ترین بدیهیات است و پرسش کسی را بر نمی انگیزد.
وقتی در همین قرن و قاره می شنویم، مثلاً در فلان کشور عربی، مردم هنوز اسیر سلسله های سلطانی هستند که به صورت موروثی و اتوماتیک، صاحب حق حکومت میشوند و به دست گرفتن تمامی نهادهای قدرت یک حق خانوادگی است؛ مردم هرگز حق تعیین سرنوشت ندارند و جالب تر اینکه با وجود نداشتن حق رای مفتخر به عضویت در مجلس مشورتی میگردند، بیشتر پرسش بر انگیز می شود که آل ها از مکتوم تا سعود و ثانی و صباح و زاید و دیگران چگونه در این جزیره کانتی، مشق قدرت خاندانی میکنند؟ چگونه چشم امپراطوری های رسانه ای ندیده و دایگان دموکراسی، نهاد های حقوق بشری و سازمان ملل از سرنوشت حاکم بر مقدرات این ملت ها بی خبر مانده اند و مهرهای زده شده بر دهان ها را ندیده اند. مهمتر اینکه رسانه های استعماری بویژه bbc همان بازوی قدرتمند سیاست انگلیس که در کشورها با مفاهیمی چون دیکتاتوری، فقدان آزادی بیان و نبود انتخابات شفاف، تقلب در انتخابات و... چندین انقلاب مخملی به راه انداخته و از جمله در کشورما به بحران مشروعیت دامن زده است در تعبیر ازماهیت نظام های سلطنتی مطلقه عربی، تنها به این بسنده می کند که «جامعه ... با نظام محافظه کاری و رعایت سنتها اداره میشود.» آدم احساس میکند که اساساً مفاهیمی مثل دموکراسی و حق انتخاب و حقوق شهروندی، آزادی بیان و... در قاموس ادبیات سیاسی و رسانه ای آنها وجود ندارد و این بخش از جامعه بشری در جزیره کانتی زندگی میکنند که کسی از آن جزایر خضراء خبری ندارد.
فراموش نکنیم، نظام هایی که دارای چنین وضعیتی هستند، نظام های موروثی پس از استعمار انگلیس است و امروزهم به دلیل هم پیمانی و اشتراک منافع با قدرت های استعماری، ولو حتی به اندازه یک دم و بازدم، فضای تنفس دموکراسی نیست، هیچگاه متهم به اقتدار گرایی نمیشوند و نبود انتخابات مشکلی ایجاد نمی کند و رسانه ها و نهادهای حقوق بشری تظاهرات های گسترده، تبعیض و محرومیت زنان از حقوق و محرومیت ملتها از حق تعیین سرنوشت، هیچیک را نمی بینند.
این موضوع به خوبی نشان میدهد که امروزه کشورهای غربی به خصوص ایالات متحده، با سیاست یک بام و دو هوا در منطقه و جهان، تروریسم، دموکراسی، حقوق بشر، آزادی بیان، عدالت و دیگر ارزش ها را به خوب و بد تقسیم می کند، دموکراسی که برخلاف منافع شان باشد، عین دیکتاتوری و دیکتاتوری که به تامین منافع آنها بینجامد، عین دموکراسی است. تروریسمی که برج های تجارت جهانی را زد، تروریسم مستوجب عقاب و همان تروریست ها در سوریه مستحق حمایت شناخته میشوند. سرنوشت الباقی شعارهای شعور سوز شان مثل حقوق بشر و آزادی بیان هم همسنگ همانهاست که هرگز اعتقادی به آنها نداشته اند و تنها تا زمانی که به تحقق مطامع آنها کمک کرده، نشخوار کرده اند.
براین اساس، از مقامات کشور، بزرگان و نخبگان سیاسی انتظار میرود که معماران حقیقی دموکراسی و مدافعان حقوق شهروندی و عدالت باشند که سلطه حاکم برجهان مفاهیم و ارزش ها را مسخ کرده و بر اساس منافع خود تعریف به دست می دهند و برای آنها حقیقت مستقل خارجی قائل نیستند.
نویسنده: سید آقا موسوی نژاد