واقعیات عینی و رسانههای بین المللی، گزارش گر حقیقت ناگواری است که در آن حیثیت، اعتبار و عزت ملی ما به بدترین روش ممکن به عنوان بها پرداخته میشود. کسانی که به عنوان نمایندگان مردم درعرصه های مختلف سیاسی، علمی و ورزشی تلقی میشوند، پس از پایان ماموریت سیاسی یا اتمام تحصیل و مسابقات در کشورهای غربی،به هرچه هست، پشت پا میزنند و زندگی در آنجا را به هرقیمتی میخرند و به کشور بازنمیگردند.
قبل از این نیز روش های دیگری از حیثیت فروشی وجود داشت و برخی برای اخذ پناهندگی به راهزنی فرهنگی میپرداختند، با دهن کجی به اعتقادات، ارزشهای دینی و خیانت به مردمش، کیس میساختند تا با پرداخت بهای گران، به پناهندگی نائل آیند. اما این موضوع، حکایت از راز نهان خودباختگی، بی تعهدی، مسئولیت گریزی و فقدان عزت و حقارت شخصیتی کسانی دارد که برای گذران چند صباحی، هربهایی را میپردازند تا به مُلک فرنگشان راه دهند. غافل از اینکه در آن قفس طلایی برای پرنده مهاجری جز همان غربت و عزلت ارمغانی نیست. سرنوشت و تجربه پناهندگان به کشورهای غربی، گواه صدق این مدعاست.
با آنکه چنین پناهندگی ذلت باری اوج افول شخصیت انسانی فرد را نشان میدهد، اما یک امر فردی است و مبین این است که فردی از اتباع کشور، مرتکب چنین خفتی شده است. اما وقتی که فرد شخصیت حقوقی پیدامی کند، دیگر فرد نیست و عمق فاجعه از این فراتر رفته و آتش به خرمن حیثیت، عزت و اعتبار یک ملتمیزند. وقتی، مقامات و رسانه های غربی، به صورت مستند گزارش میدهند که "صدها افغان از جمله شماری از کارمندان دفتر ریاست جمهوری افغانستان، دیپلماتها روزنامه نگاران، ورزشکاران، دانشجویان پس از سفرهای رسمی و یا هم پس از پایان ماموریت یا دوره آموزشی خود، به افغانستان باز نگشته اند" و کمیسیون بین المللی ولسی جرگه گزارش میدهد که چهل درصد دیپلمات ها، پنجا روزنامه نگار، سی ورزشکار و دهها محصل و دانش آموز پس از پایان ماموریت سیاسی یا آموزشی و ورزشی، بازنگشته اند و موقعیت های برتر ملی شان را به پای زندگی در غرب، قربانی می کنند، آیا بیگانگانی که در کشور ما حضور دارند، به تاریخ و مردم این مُلک احترام خواهند گذارد.
وقتی که کارمند دفتر ریاست جمهوری، سفیر و نماینده سیاسی یا یک قهرمان و تحصیلکرده ملی در این حد بی تعهد باشد و به شخصیت سیاسی، علمی و ملی خود، ارزش نگذارد، دیگران هم به عنوان یک انسان درجه دو نگاه می کنند و حق توحش میپردازند و بر مُلک می تازند.
طبعاً اینان به عنوان نمایندگان رسمی سیاسی، ورزشی و علمی کشور، ماموریت داشته اند، در داخل هیچ مشکل سیاسی و امنیتی ندارند اما با این وجود وقتی تلاش و تقلایی برای پناهندگی میکنند، اگر شبهه خیانت در حین ماموریت را در ذهن مردم متبادر نسازد، دلایلی نظیر تفاوت شرایط زندگی، امتیازات بیشتر، مجوز زیر سئوال بردن حیثیت و شخصیت یک ملت نمیتواند باشد.
بنابراین، اگر چه مسأله پناهنده شدن افراد پیش گفته، موضوع جنایی نیست اما از آنجایی که اینپدیده نگران کننده،ضربه حثیتی به پرستیژملی و سیاسی کشور وارد میسازد، تا به تاراج عزت بیشتر نینجامیده،؛ بایستی به شناخت علل آن اقدام نمود و چارهای جست.
نخستین بستر، فرایند فاسد گزینش و جذب افراد اینچنین؛ به عنوان سفیر، کارمند و محصلاست. وقتی که شایسته سالاری جای خود را به واسطه سالاری و زدو بندها می دهد و تعهد فرد، جایی در انتخابها و انتصابها ندارد، نمیتوان منتظر چنین ناگواریهایی نبود.
دیگر آنکه امروز بدلیل همین فرایندهای آلودهای گزینش و چینش، ازامور دپیلماتیک گرفته تا بورسیه ها و فرصت های تحصیلی؛امنیت شغلی و کاری در کشور وجود ندارد و همه کارها دارای نهاد ناآرام است و با رفتن فردی از یک وزارت و ریاست و... امیدی به بازاحراز موقعیت و شغل نیست، از اینرو، تنهاکاری که فضای فاسد موجود فراهم آورده، همین شکار فرصتهاست که به قیمت لگد مال کردن حیثیت و آبروی یک ملت هم که شده، برازندگی اجتماعی و موقعیتی را با پناهندگی درغرب معاوضه کنند.
مسأله دیگر، فضای رفتاری و روانی مردم در کشور است به گونهای کهبه فردی که در مغرب زمین تنظیفاتی است، نسبت به یک تحصیلکرده یا عنصر فرهیخته و فرهنگی،بهای بیشتر داده میشود. این تحقیراجتماعی برای افراد فاقد قوام یافتگی شخصیتی، باعث میگردد به یک حقارت واقعی تن دهند تا به موقعیت کاذب مورد احترام دست یابند.
حال با توجه به عوامل پیش گفته، اقدامات بازدارنده ای که میتوان در دستور کار قرار داد، این است که:
اولاً: افرادی که موقعیتهای سیاسی و تحصیلی و حتی رسانهای شان محصول زدوبندهای واسطه سالارانه است، معرفان و حامیان آنها مسئول اند و باید مواخذه شوند تا ترس از عواقب هم که شده، مبادرت به واسطه گری نکنند.یکی از این مجازات ها میتواند، برکناری معرفان و حامیان آنهاباشد و میتوان از این طریق، با برخی زمینههای فساد نیز مبارزه موثر نمود.
دوم آنکه؛ شایسته سالاری و سالم سازی فرایندهای استخدامی سیاسی و تحصیلی و رسانهای، دیگر اقدام بنیادی است. به این معنا که افراد متعهد و شایسته با توجه به بافت قومی و سیاسی کشور، جذب شوند و این فضا کمک میکند تا شایستگان به لحاظ روانی و شغلی از امنیت لازم برخوردار باشند و شرایط رقابت های سالم نیز احیاء گردد و دیگر کسی فرصتهای مقطعی را شکار ذی قیمت ندانند و عزت و حیثیت خویش را ارزان نفروشند.
سوم؛ فرهنگ سازی و احیای احساس تعهدملی و خودباوری و ارزشگرایی به جای دالرگرایی است. وقتی که از رسانه و رفتار عوام و خواص، پول بارگی و زرسالاری میبارد و فقرا، بهایی و جایگاهی ندارند؛ زر و زور، معرف شخصیت و شعور انسانی نشان داده میشود، پناهندگی به بهای تاراج عزت و حثیت ملی، بهایی بعیدی نیست که عدهای حاضرند و می پردازند.