مطالعات علمی از روان شناختی، فیزیولوژی و جرم شناختی تا یافته های عرفی و اجتماعی حاکی از آن است که زنان بدلیل داشتن عواطف سرشار، به ندرت مرتکب خشونت و متوسل به ابزارهای قتاله میشوند. بنا براین، اصولاً خشونت ورزی زنان، یک حالت استثنایی و به شدت نادر در جوامعی مثل کشورماست. اما زمانی که دست به اعمال خشونت آمیز میزنند، نشانگر آن است که وضعیت فوق تحملی پیش آمده است و باید اوضاع و احوال و عوامل استثنایی نیز در کار باشد تا ایجاد انگیزه دست بردن به قبضه سلاح را برای یک زن ضروری سازد. به همین دلیل وقتی یک زن دست به اسلحه میبرد، نمیتوان بدون شناخت اوضاع و احوال ارتکاب جرم، علل و انگیزههای آنرا به سادگی دریافت.
براساس آمارهای موجود، در سال جاری میلادی، بیش از ۵۰ نفر از اعضای نیروهای نظامی خارجی در افغانستان به دست نیروهای امنیتی کشور کشته شده اند. از آن جمله در ۲۵ فوریه سال گذشته دو مشاور امریکایی در محوطه وزارت امور داخله و ۸ سرباز امریکایی درمیدان هوایی کابل (۲۷ آوریل۲۰۱۱) پس از مشاجره لفظی میان آنان، به دست افسر نیروی هوایی افغانستان، به قتل رسیدند.
اما حادثهای که روز دوشنبه۴ دسمبر۲۰۱۲ در محوطهی قوماندانی امنیهی کابل رخ داد، اتفاق نادر جنایی و امنیتی بود که در آن یک زن ۳۳ ساله و مادر چهار فرزند، مشاور نظامی امریکایی قوماندانی امنیه کابل را به ضرب گلوله میکشد. زنی که گفته شده، از اعضای "تیم برابری جنسی پلیس" وزارت امور داخله افغانستان بوده است.
از آنجایی که گفته های رسمی، شائبه وابستگی نام برده را به گروه های تروریستی، به عنوان یک تحلیل معمول منتفی می داند و برخی گزارشها از تحقیقات پلیس حکایت دارد که وی را دچار اختلالات روانی دانسته، اما همچنان انگیزهها یا عوامل قطعی آن نا معلوم است و نمیتوان نظر قاطعی ابراز نمود. بنابر این، با توجه به حوادث مشابه و بسترها و عوامل برانگیزانندهای که در فضاهای کاری و برخوردها، وجود دارد، میتوان، گمانه هایی را مطرح نمود.
اگر چه در برخی حملات خودی به نیروهای خارجی، احتمال وابستگی حمله کننده به گروه های تروریستی، وجود دارد اما در این حادثه و حادثه دیگری که یک افسر نیروی هوایی افغانستان اقدام به قتل سربازان امریکایی نمود، نمیتوان به سادگی احتمالات ازاین نوع را پذیرفت. از این رو با توجه به دامنهی قابل توجه اینگونه حوادث و تاثیراتی که روی همکارهای امنیتی طرفین میگذارد، باید روی عوامل و انگیزهها و بسترهای چنین اقداماتی تاملی دقیقتر شود و اوضاع و احوالی را که منجر به ارتکاب آن گردیده، واکاوی نمود.
از یک سو فقر حاکم برکشور و جهانی سومی بودن وابستگی اقتصادی به کشورهای خارجی، نگرش انسان درجه دومی از ما را در اذهان خارجیان پدید آورده است و چون در امنیت، آموزش و اقتصاد، دست ما به سوی آن ها دراز است، به لحاظ روانی و نگرشی، تمویل کنندگان و یا به اصطلاح همکاران بینالمللی ما رفتار تحکم آمیز و حتی تحقیر آمیز دارند و عملاً در رفتار و برخوردهای آنان با مردم افغانستان تبارز پیدا میکند. نیروهای نظامی ما بیشترین همنشینی و اختلاط و تعاملات را با آنها دارند و مجال بروز چنین رفتارها و برخوردها هم بیشتراست و اصطکاکاتی مثل این حادثه و وقایع مشابه به وجود میآید.
نگاهی به نظریه پایان تاریخ فوکویاما یا جنگ تمدن های هانتینگتون، شناخت خوبی از فضای فکری و استراتژی ها و نگرش های برون تمدنی همکاران ما ارائه می دهد.
درنظریه سموئیل هانتینگتون، استراتژیستی که نظریاتش مشی و مانفیست رفتاری دهه گذشته و حال هیئت حاکمه کشورش است؛ در فضای پس از فروپاشی کمونیسم، تمدن اسلامی را تنها تمدن معاند غربی تصویر و ترویج میکند؛ این جان مایه تئوریک و نگرشی، نمود رفتاری خود را در مراودات و معاشرت ها تبارز می دهد و اصطکاکاتی را پدید میآورد.
افکار عمومی مردم ما نیز از تضاد و عناد جدی فرهنگی و ارزشی و راهبردها و رویکردی سیاسی با همکاران بینالمللی، حکایت دارد و هتک حرمت به مقدسات و فجایع ارتکابی توسط نظامیان خارجی را در همین چهارچوب تحلیل و تبیین میکنند.
حال با توجه به حوادثی که طی این مدت از سوی طرفین ارتکاب یافته، به نحوی ریشه در نگرشها و تئوریهای عناد پراکنی دارد که با تحکم، تحقیر و توهین همراه میگردد و به وقایع از این دست منجر می شود.
در وقایع گذشته، همواره خارجیها جرایم فجیع سربازان خود را با داشتن اختلالات روانی توجیه و تفسیر کرده اند و قتل های ارتکابی توسط نیروهای امنیتی ما با نفوذ طالبان در صفوف اردو و پلیس تحلیل شده است. حال آنکه واقعه میدان هوایی که افسر نیروی هوایی کشور، پس از مشاجره، تعدادی از سربازان خارجی را کشت، یا همین واقعه جدید که یک افسر زن، اقدام به قتل افسر امریکایی کرده، حداقل، تحلیل مبنی بر نفوذ طالبان را برنمیتابد و احتمال تابعیت کشورهای دیگرهم گره ماجرا را نمیگشاید.
به نظر میرسد، سخنان توهین آمیز و یا تحقیر کننده در خلال مشاجرات و یا رفتار خلاف شئونات مقتول با این افسر زن، موجب چنین اقدامی شده باشد و گرنه، احتمالات دیگری که در حوادث دیگر، قابل طرح است، نمیتواند پاسخگوی ماهیت این ماجرا باشد.
بدون شک، آفرینش حوادثی این چنین از سوی نظامیان امریکایی و افغانی، تاثیرات و تبعات منفی خود را دارد و باید به دنبال کشف ریشه و عوامل آن بود. شاید ریشه این گونه حوادث را در نگرش و رفتارهایی دید که از نظر فرهنگ عمومی و ارزش های ملی مردم افغانستان قابل قبول نیست و جلوگیری از آن تنها در پرهیز همکاران بین المللی از رفتارهای تحکمی و تهاجمی منافی کرامت و ارزش ها به عنوان ریشه و انگیزه های احتمالی چنین حوادثی است و باید به به ارزش ها و کرامت مردم این سرزمین احترام گذارد.