در کشورهای مترقی و پیشرفته، به هنر و ادبیات، بهای لازم و بایسته داده شده است تا آنجا که ادبیات و فرآورده های برتر آن چون شعر، داستان، رمان و در کل شایستگی ها و هنرهای فنیِ زبانی، به عنوان رسانه های برتر فرهنگی، کارا وبرُنده ترین جایگاه ها را به خود اختصاص داده اند.
مقدار وجوه مالی و اقتصادی که در کشورهای مترقی برای شعر و ادبیات هزینه می شود، برای جوامع جهان چهارمی و پنجمی غیر قابل درک و هضم می نماید!؛ چرا که در ممالک عقب مانده، ادبیات و شاخه های ارزشمند آن، هیچگاه و هرگز، جایگاه و ارزشگاه خود را پیدا نکرده است.
در حالیکه اگر خوب دقت شود، ادبیات، اصل و بن و ریشه و اساس فرهنگ یک جامعه را تشکیل می دهد که شعر می تواند به عنوان یکی از شاخه های پر برگ و بار فرهنگ و ادبیات هر جامعه ای مطرح باشد. این مهم را جوامع توسعه یافته از نظرگاه فرهنگی به خوبی درک کرده اند و برای آن مجدانه نیز کار می کنند، تا آنجا که شعر را به عنوان یکی از کارا و کاربردی ترین رسانه ی فرهنگی ارتقا داده اند و هر لحظه در اندیشه بالا بردن هر چه بلند تر بیرق شعر و ادبیات فرهنگ شان می باشند.
این در حالی است که جوامع پس رفته مانند جامعه ما هر روز بیش از روز پیش، پرچم شعر و ادبیات را پایین و پایین تر می کشند.
شعر با توجه به خصوصیات و امکاناتی که در خود نهفته دارد و با در نظرداشت توانایی هایی که از ذات شعر زبانه می کشد، می تواند قوی ترین و کاربردی ترین رسانه فرهنگی حتی کشور ما را تشکیل دهد.
شعر گونه های متفاوت و متنوع و قالبهای متعدد و متکثری دارد. شعر، زبان شفاف، جذاب و نافذی دارد که بیان معمول و غیر شعری از آن بی بهره است. شعر تا عمق نهاد آدمی نفوذ می کند و گاهاً یک بیت شعر تاثیری را در مخاطب خودش به جا می گذارد و به اصطلاح قیامتی را برپا می کند که شاید ده ها کتاب، مقاله و سخنرانی به گردش نمی رسد!.
با شکسته شدن طلسم وزن و قافیه و با طلوع و ظهور گونه های دیگر شعری از قبیل شعر نیمایی، سپید و شعر آزاد، کرانه های شعر تا هر جا که تخیل بپذیرد، وسیع و گسترده شده است و شعر دیگر آن طاووس پر و بال بسته با زنجیر وزن و قافیه نیست که در حصارهای بلند تنگ نظری و دگماتیزم اسیر و زندانی باشد.
بلکه شعر، امروز بره آهویی است، چست و چابک و چالاک، رها در بی کرانه های سبز و آبی ذهن و خیال؛ حال وقتی چنین شد و شعر از چنگال تنگ وزن و قافیه رهایی یافت، دیگر جایی برای بهانه همیشگی و قدیمی نمی ماند که ظرف شعر تنگ است و با آن نمی توان به آسانی و راحتی نثر، مقاصد خود را به مخاطب منتقل کرد.
شعر، بادرنظرداشت این نکته، زبان و بیان برتر از حد گویش معمول و متداول می باشد و نیز با استفاده از فنون و تکنیک های زبانی و بیانی که در شعر وجود دارد و نیز با توجه به آنکه بیان و زبان شعری، یک بیان زیبا، فخیم و دلنشین می باشد، برقراری ارتباط با مخاطب به وسیله آن بسیار عمیق، استوار و ماندگار خواهد بود.
اگر چه ایجاد و نفس برقراری این ارتباط به وسیله شعر چندان آسان نمی نماید و تا حدود زیادی به توانایی و مهارتهای شاعر و مقداری هم به هوش و استعداد شنونده شعر بستگی دارد و اینکه شنونده و یا خواننده تا چه اندازه با زبان و اصطلاحات شعری و ادبی آشنایی دارد.
اما آنچه محرز بوده و تردید بردار نیست، این است که شعر توانایی یادشده را دارد و اینکه مخاطب می تواند مطلب را بگیرد یا نگیرد، بحث دیگری است و به تعبیر فلاسفه، فاعلیت فاعل، تمام و کامل است و هیچ عیب و نقصی در آن نیست و اما اینکه قابل، آیا قابلیت دارد یا نه؟ بحث دیگری است.
در بحث حاضر نیز شعر به مثابه فاعل است که انجام دهنده است و این توانایی را دارد و مخاطب شعر، حکم قابل را دارد که می تواند قابلیت گیرندگی پیام شعر را داشته و یا نداشته باشد. پس بادرنظرداشت آنچه گفته شد، ادبیات در کل و شعر به گونه خاص، می تواند به عنوان یکی از مهم ترین رسانه فرهنگی، مطرح باشد.
دلیل بر این ادعا نیز استفاده به روز و بهینه کشورهای پیشرفته و مترقی و به خصوص دولتها و قدرتهای استعماری دنیا از این رسانه کارآمد در پیشبرد اهداف فرهنگی، سیاسی و اقتصادی آنان در سطح منطقه و جهان است که با بهره وری از غفلت فرهنگی و سیاسی جهان اسلام، ارزشمندترین گزینه های موجود در جهان اسلام چون قیامها و خیزشهای بیدارگرانه آنان را به سود منافع نامشروع خویش، مصادره می کنند و جالب آنکه بیشتر این توفیقات را از طفیل سر فعالیتهای رسانه ای و تبلیغاتی خویش در عرصه زبان و ادبیات و گزینه های دیگر فرهنگی- هنری، به چنگ آورده اند.
پس با عطف توجه و نظر به ادبیات و هنر و به خصوص شعر و کارایی و اعجازآفرینی آن در عرصه انتقال پیام به مخاطب، بر دولتمردان و نخبگان ما است تا با بها دادن به هنر و ادبیات و اخصاً شعر، این رسانه ی همیشه سربلند فرهنگی را در جهت رشد و شکوفایی هر چه بیشتر آن تقویت کنند.