عوامزدگی و شعار زدگی عرصه های معرفتی، شیوع جهل مرکب، اسطوره گرایی، بیدادگری گفتمان قومیت، سیاه بازی های عرصه سیاست، شعارگرایی درغیبت شعور گرایی، فقدان گفتمان معیار، شخص اندیشی، موج سواری و فضای تاریک و مشحون از ناحقیقت های تزئین شده، ناخوش احوالی زمانه ای ماست. در چنین برهه و بستری، عِده وعُدهای باید که غبار زمانه از چهره حقایق برگیرند و دقایق فراتر از زمانه زبون ساز، و محدود اندیشیها و معیشت معیاریها و بسیار بسترهای بردگی ساز را بازگویند.
گمشدهای که در لاتین از آن به « Intellectual» و در فارسی روشنفکر تعبیر میشود. انسانهای آگاه و آزادهای که جایگاه بس رفیع دارند و به برکت آنها، متاع روشنفکرنمایان، خریدارانی و بازار شان رونقی یافته است. روشنفکران همانگوهرانی است که فقدان شان، حرمان چند دههای و رنج گران جامعه ماست.
روشنگرانی که نه تنها اسیر حصارهای تنگ قومی، زبانی و حزبی نیستند که مصرانه در جهت از میان بر داشتن خط کشی های کاذب وسیاست های کوته نظرانه تلاش میکنند. و جوامع از آنرو به چنین انسانهایی نیازمندند که « طبقات استثمارشده، محتاج دانستن حقيقت عملي درباره جامعه هستند.» زیرا، روشنفكركشف حُجُب میکند وپرده ازرخسارحقيقت برمي گيرد وبراي تودهها عريان مي سازد. به همين دليل او درعين بي مقامي، دراجتماع انساني، نقش بس فاخروارجمند دارد. دیدبان تیز بین و متفکر ژرف بینی است که آینده حرکت ها و فعالیتها را که دیگران از دیدن آنها در آئینه ناتوان اند، در خشت های خام فرسوده دیار و دنیای خویش به خوبی میبیند.
بیتردید اگر جامعهای بخواهد از مواهب دین، دانش، ارزش، دموکراسی و آزادی، بهره ببرد واز نقمت های دین گریزی، جهل و پوپولیسم، دیکتاتوری و انواع خط کشی های حقیقت کُش در امان بماند، باید گوهر گرانقیمت روشنفکر را در صدف خویش بپروراند. همان "دسته كوچكي ازفيلسوف-شاهانی" كه با استعداد وامتيازهاي اخلاقي برتر، وجدان بشريت محسوب میشوند. مدافعانی که معيارهاي ابدي حقيقت وعدالت بوده وخود به اين جهان تعلق ندارند.
برخلاف عوام كه انسانهاي معمولي و درصدد كسب منافع مادي، ترفيع موقعيت شخصي و درصورت امكان، برقراركردن ارتباط نزديك با قدرت هاي دنيوي است. درحاليكه روشنفكران واقعي اهداف كاربردي را تعقيب نمي نمايند و دچار روزمرهگی نمیشوند و تنها لذت را دركشف وتنوير حقايق جستجو ميكنند. آنان نماينده همه مردم ومباحثي هستند كه درفرايند جريان عادي، يافراموش شده و يا به زيرقاليچهها رانده شده اند.
روشنفکران نه تنها مبتلا به امتيازهاي خواهی های ناسيوناليستی، تفكر طبقاتي و نژادي يا جنسي نیستند که همواره با لبه تیغ تفکرشان این حجاب ها را میدرد» و فارغ از معيشت انديشي شخصي، بدون اينكه مكلف به تكليفي باشند دراموري كه به نفع عموم جامعه است، دخالت میکنند و واكنش نشان ميدهند.
در برابر مصلحت، مكنت وثروت شخصي، نه تنها متواضع نيستند كه آنها را حقير ترازآن مي بينند كه حقيقت را قرباني و خويش را ازمرتبه شاهي به حقارت گدايي تنزل دهند. آنان واجدان چنین طبع منيع ووجدان شريفي هستند كه دروادي پرخطر روشنفكري جزتواضع درپيشگاه حقيقت وخِرد، در برابر هيچ بُت و بُتوارهای خويش را خُرد نميسازند.
براین اساس، روشنفکر یک ژست تصنعی و تظاهر تهی نیست. او انسان جهان وطنی است که هر حوزه ای که او را دغدغه مند سازد، غبارهای حقیقت کُش، آئینه ذهن و تعالی فکریش را متاثر نمی سازد و در انجام رسالتش از عِقد و عُقده و انواع وابستگی ها پیراسته است. در رسالت روشنفکر، تمیز رنگ و بو حرام و همه انسانها، زاده یک گلستان اند و چونان طبیب دور گردی، داناگری و عدل گستری میکند.
رعيت وحكومت، مخاطب او وحوزه رسالت اوست. او نه میتواند عوام فریب باشد و نه در نقش یک توجیه گر و مداح مزدبگیر تبارزمییابد و نه در دایره های تنگ قدرت، قومیت، زبان، سمت و حتی مملکت، توشه و توانش را مصروف میسازد. به تناسب شخصیت و تعالی وجودی خود، افق فکری متعالی نیز دارد. آنسان که برای مرغ اندیشهاش، جز عرصه سیمرغ، جولانگهی نیست.
برای روشنفکر اهمیتی ندارد که ستمگر چه کسی است و برچه کسی ستم روا داشته شده است. براساس رسالتی که دارد، در دادستانی از بیداد و از میان بردن زمینه های آن خویش را مسئول میداند. در افغانستان یا لبنان، در فلسطین یا چین و در یمن یا انگلستان، هیچ تفاوتی نمیکند. جهان وطنی او مرز ومحدودیت ها را به رسمیت نمیشناسد و از آنجایی که "وجدان بشری بشر" است، نسبت به آنچه بر انسانها میگذرد، نمیتوند بیتفاوت باشد.
روشنفكر به عنوان وجدان بيدار جامعه، از همه تعلقات حقير، نظير ثروت، قدرت، قومیت و... بيگانه است واصولا براي اوبه اندازه اي سخيف است كه نمي تواند متعلق دلبستگي اوباشد. با اين رويكرد به استقبال مخاطرات ومنازعات بي شماررفتن وبه خود ومصالح خويش نينديشيدن وبا زبان تلخ حقيقت باقدرت سخن گفتن ودرمقابل انبوهي ازناحقيقت فروشان متقلبِ مقبول (روشنفكرنمايان)، ايستادن، حظّي جزتنهايي نميبرد. اوكه سعي دارد، حقيقت تلخ را به كام شيرين قدرت بچشاند، برايند طبيعي اين عمل درافتادن باكاسبان مزوري است كه به سفارش نگارش وبه زر، تفکر خويش را عيارميسازند و آنگونه میانديشند تا مشتری بیشتر داشته باشند.
متاسفانه جهان سوم و به خصوص کشورهای نظیر ما، بازار روشنفکر نمایی رونق خاص دارد. کسانی که جز جستار کلمات و جملات عاریتی یا نیم فهمی از بتواره های اندیشه مغرب زمینی، به اضافه تظاهر و تیپ و تقلیدی، دیگر توشهای ندارند، بسته به میزان خدمت شان به سیاست و سلطه کدخدایان جهان، به روشنفکر ملقب میشوند و غولهای رسانهای چهره و برجسته شان میسازد تا این متاع تقلبی را به جای اصل قالب کنند و خویش را از تبعات روشنگری روشنفکران حقیقی مصئون سازند.
نویسنده: سیدآقاموسوی نژاد