در یک تقسیم کلی شرایط اجتهاد و مرجعیت دو نوع است:
نخست، شرایطی که در تحقق اجتهاد و مرجعیت لازم است و مجتهد باید واجد آنها باشد.
دوم، شرایطی که مطلوبیت اجتهاد و مرجعیت منوط به آن شرایط است.
نخست،
شرایطی که اساس و سنگ بنای مرجعیت به حساب می آیند عبارتند از:
۱ - تسلط کامل بر ادبیات عرب در حدی که مجتهد بتواند ظواهر ادله، منابع و مبانی اصول استنباط را که نخستین آن کتاب و سنت است، درک کند.
۲ - آگاهی کامل از مباحث اصول فقه که مبانی استدلالی استنباط مبتنی برآنهاست،
۳ - آشنایی با علم رجال در حدی که بتواند راویان اسناد را به خوبی شناسایی نماید.
۴ - اطلاع دقیق از نظرات و آراء مراجع پیشین، تا تجربه عملی آنها را نیز فرا گیرد.
۵ - بررسی دقیق فتاوای عامه، چون شناخت دیدگاه های متفاوت و اختلافی عنصر مهمی در اجتهاد است.
۶ - تسلط بر تفسیر قرآن مجید و دانستن عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبین، محکم و متشابه، و ناسخ و منسوخ.
۷ - احاطه کافی بر احادیث و انواع روایات که اصلی ترین رکن استنباط است.
مشخص و روشن است که جناب «واعظ زاده بهسودی» هیچ یک از شرایط فوق را نداشته و یا در سطح بسیار نازلی قرار دارد.
نوع دوم،
شرایط و ویژگیهای مطلوبیت اجتهاد است، شرایطی که لازم است مجتهد پیش از آغاز به استنباط احکام و بعضا درحین استنباط دارا باشد عبارتند از:
۱ - شناخت دقیق از مبانی شریعت و فقه اجتهادی
شناخت دقیق از مبانی شریعت و فقه اجتهادی از شروط مهم اجتهاد است، در غیر این صورت، هیچ گاه مجتهد نخواهد توانست به طور صحیح و مؤثر از به کارگیری عنصر اجتهاد به گونه ی موجه و مستدل استفاده کند، و این امر موجب خواهد شد، چهره واقعی و درخشنده شریعت برای دارندگاناندیشه های واقع گرا و منصف مخفی بماند، و البته پیامدهای نامطلوبی به بار خواهد آمد.
۲ - داشتن جهان بینی شریعت
مجتهد باید این ویژگی مهم شریعت را دارا باشد، چون دین اسلام جهانی بوده، فقه و اجتهاد آن نیز باید جهان شمول باشد، آراء و نظرات مجتهد نیز جهان شمول بوده، برای همه ی ملتها از هر قوم و نژاد، مفید و ثمر بخش باشد، چنین رویکردی بدون شناخت جهان بینی شریعت امکان پذیر نیست و استنباط فاقد این ویژگی دارای عواقب زیان باری خواهد بود.
۳ - دوری و اجتناب از عوام زدگی
عوام زدگی، مجتهد را از بیان حقایق و واقعیات اسلام دور میکند و در مسیر افکار و اندیشه های زیان بار عوامانه قرار خواهد داد.
۴- نداشتن تعصب
تعصبات جاهلانه قومی، تباری و ... موجب خواهد شد مجتهد خلاف واقع بگوید و عمل کند، کسی که به نام مجتهد و مرجع تقلید گرفتار تعصبات احمقانه نژادی، منطقه ای و ... باشد جامعه و مردم را در مسیر انحرافات خطرناکی قرار خواهد داد و موجب ضلالت و گمراهی های جبران ناپذیری خواهد شد. چنانچه غلام عباس بهسودی نمونه عینی آن است.
از امام حسن العسکری(ع) نقل شده که فرمودند:
فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِینِهِ، مُخَالِفاً عَلَی هَوَاهُ، مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ، فَلِلْعَوَامِّ أَن یقلّدوه وَ ذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّیعَهِ لَا کُلَّهُمْ فَإِنَّ مَنْ رَکِبَ مِنَ الْقَبَائِحِ وَ الْفَوَاحِشِ مَرَاکِبَ عُلَمَاءِ الْعَامَّهِ فَلَا تَقْبَلُوا مِنْهُمْ عَنَّا شَیْئاً (وسایل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۳۱)
پس هر کس از فقها که نگهدار نفس خویش،
نگاهبان دینش، مخالف با هوای نفسش
و مطیع فرمان مولایش باشد، عموم مردم باید از او تقلید نمایند و چنین نیست مگر برخی از علماء شیعه، نه همهی ایشان.
پس هر کس از ایشان که برهمان مرکب علمای عامه در ارتکاب بدیها و زشتیها سوار شود، از او هیچ چیزی را نپذیرید…
۵ - یکی از اساسی ترین شرائط مجتهد این است که حریص به دنیا نباشد، چون کسی که حریص به دنیا باشد، مخالف هوای نفس نخواهد بود و اطاعت بی قید و شرط از مولا نخواهد داشت.
( البته فرض این است که مجتهد، عمل حرامی انجام نمی دهد) اما صرف اینکه رغبت به دنیا و اموال آن داشته باشد، یقینا صلاحیت مرجعیت را نخواهد داشت.
۶- مجتهد باید دارای تقوا، فضائل اخلاقی و صفات برجسته، مانند: تواضع، عطوفت، مهربانی، بلندی طبع، امانت داری و کرامت نفس باشد و چنین مجتهدی میتواند مردم را جذب کند و برای اسلام مفید باشد. با این بینش، مرجعیت، در جایگاه پیشوایی امت و بیان احکام شرعی قرار می گیرد و هر چه لیاقتها و شایستگی های عملی، اخلاقی و صفات نیکوی او بیشتر باشد، بهتر می تواند در ابعاد مختلف مورد وثوق و اطمینان مسلمانان قرار گیرد و به اسلام و مسلمین خدمت نماید.
باتوجه به این مبانی «غلام عباس واعظ زاده بهسودی» که علنا دروغ میگوید و در انظار عموم به پرخاشگری می پردازد و ادعامی کند که ده میلیون شیعه ی افغانستان مرجعیت ایشان را پذیرفته اند، مرتکب گناه کبیره است و این فعل حرام از ناحیه ایشان برای همه محرز گردیده است.
برخی از مهم ترین بایدها و نبایدهای مرجعیت شیعه
۱- مرجع تقلید، باید تمام گروه های مختلف مسلمان، مخصوصا شیعیان را مورد حمایت قرار دهد حتی اگر بعضی مسلمانها در برخی موضوعات با مرجعیت شیعه اختلاف نظر داشته باشند.
۲- مرجعیت شیعه در امور مورد اختلاف گروه ها و جریانها نباید دخالت کند، چه اختلافات فکری، چه اختلافات سیاسی، اجتماعی و اداری. بلکه لازم است در این زمینه ها به نصیحت و توصیه های عمومی بسنده کند تا همه احساس کنند، مرجعیت در جایگاه پدری مهربان برای همه قرار دارد و بدون دلیل از کسی جانبداری نمی کند.
۳- مرجع تقلید باید چشمه جوشان مهربانی و مهر ورزی برای همه ی گروه های اسلامی و طوایف غیر اسلامی باشد و در جهت خدمت به آحاد جامعه تلاش کند بدون اینکه در باره قومیت، تبار و افکار آنها سؤال نماید.
۴- مرجعیت شیعه از هر طرح و برنامه مفید، از سوی هر گروهی که باشد حمایت می کند به شرط آنکه در راستای خدمت به جامعه اسلامی باشد.
۵- مرجعیت شیعه در صورت لزوم، با صدور فتوای جهاد کفایی نه تنها از شیعیان، بلکه از تمدن اسلامی و انسانی در زندگی بشری حمایت میکند.
۶- نباید کسی از جایگاه مرجعیّت، رفتاری نماید و به گونهای موضع گیری کند، که به لحاظ مسائل اعتقادی و اجتماعی کاملاً به ضرر اسلام و خوش آیند استکبار جهانی باشد، در این صورت فرد مدعی مرجعیّت از دو حال خارج نیست:
الف- یا اساساً این فرد، عامل دشمنان اسلام است، عالمانه و عامدانه، در خدمت مبغض ترین دشمنان اسلام قرار دارد.
ب - یا از روی جهل است و این مجتهد نما فاقد بصیرت سیاسی و اجتماعی می باشد که نفهمیده، خدمتی بدون جیره و مواجب به دشمنان اسلام می نماید.
مانند واعظ زاده بهسودی که حجاب و پوشش اسلامی زنان را، در سخنان اخیرش واجب شرعی ندانست و موجب تایید و خرسندی دشمنان اسلام قرار گرفت و تلویزیون افغانستان اینترنشنال برای دفاع از ایشان برنامه خاص اجراء کرد و به دفاع از ایشان پرداخت.
۷- مرجع تقلید باید دارای بصیرت سیاسی و اجتماعی باشید، چون مرجع تقلید، رهبر دینی و اجتماعی جامعه است و دارای وزن سیاسی می باشد. موضع گیریها و اقدامات او بر سرنوشت سیاسی و اجتماعی جامعه، تأثیری گذار خواهد بود، یقینا، کسی که بصیرت سیاسی و اجتماعی ندارد، اتخاذ مواضع و جهت گیری های ناپخته او، موجب ایجاد فتنه ها و اختلافات در جامعه خواهد شد و بدون شک مرجعتقلید به حساب نمی آید. اگر چنین شخص با استفاده از عواملی در چنین جایگاهی قرار گرفته باشد با احراز بی بصیرتی در موضوعات و مسائل سیاسی اجتماعی، صلاحیّت خود را از دست داده، از منصب مرجعیّت، منعزل می باشد. روشن است که فهم این نکته، با اندک تأمّل میسور خواهد بود و نیازمند تفقّه به معنای مصطلح در حوزههای علمیه نیز نمی باشد.
کلام اخیر:
مرجعیت شیعه، جایگاه مقدس نائیب عام حضرت ولیعصر امام زمان (عج) است و قرار دادن شخص نامقدسی مانند واعظ زاده بهسودی در چنین جایگاهی، توهین بزرگ به مقام مرجعیت شیعه و گناهی نابخشودنی خواهد بود.
نخست، شرایطی که در تحقق اجتهاد و مرجعیت لازم است و مجتهد باید واجد آنها باشد.
دوم، شرایطی که مطلوبیت اجتهاد و مرجعیت منوط به آن شرایط است.
نخست،
شرایطی که اساس و سنگ بنای مرجعیت به حساب می آیند عبارتند از:
۱ - تسلط کامل بر ادبیات عرب در حدی که مجتهد بتواند ظواهر ادله، منابع و مبانی اصول استنباط را که نخستین آن کتاب و سنت است، درک کند.
۲ - آگاهی کامل از مباحث اصول فقه که مبانی استدلالی استنباط مبتنی برآنهاست،
۳ - آشنایی با علم رجال در حدی که بتواند راویان اسناد را به خوبی شناسایی نماید.
۴ - اطلاع دقیق از نظرات و آراء مراجع پیشین، تا تجربه عملی آنها را نیز فرا گیرد.
۵ - بررسی دقیق فتاوای عامه، چون شناخت دیدگاه های متفاوت و اختلافی عنصر مهمی در اجتهاد است.
۶ - تسلط بر تفسیر قرآن مجید و دانستن عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبین، محکم و متشابه، و ناسخ و منسوخ.
۷ - احاطه کافی بر احادیث و انواع روایات که اصلی ترین رکن استنباط است.
مشخص و روشن است که جناب «واعظ زاده بهسودی» هیچ یک از شرایط فوق را نداشته و یا در سطح بسیار نازلی قرار دارد.
نوع دوم،
شرایط و ویژگیهای مطلوبیت اجتهاد است، شرایطی که لازم است مجتهد پیش از آغاز به استنباط احکام و بعضا درحین استنباط دارا باشد عبارتند از:
۱ - شناخت دقیق از مبانی شریعت و فقه اجتهادی
شناخت دقیق از مبانی شریعت و فقه اجتهادی از شروط مهم اجتهاد است، در غیر این صورت، هیچ گاه مجتهد نخواهد توانست به طور صحیح و مؤثر از به کارگیری عنصر اجتهاد به گونه ی موجه و مستدل استفاده کند، و این امر موجب خواهد شد، چهره واقعی و درخشنده شریعت برای دارندگاناندیشه های واقع گرا و منصف مخفی بماند، و البته پیامدهای نامطلوبی به بار خواهد آمد.
۲ - داشتن جهان بینی شریعت
مجتهد باید این ویژگی مهم شریعت را دارا باشد، چون دین اسلام جهانی بوده، فقه و اجتهاد آن نیز باید جهان شمول باشد، آراء و نظرات مجتهد نیز جهان شمول بوده، برای همه ی ملتها از هر قوم و نژاد، مفید و ثمر بخش باشد، چنین رویکردی بدون شناخت جهان بینی شریعت امکان پذیر نیست و استنباط فاقد این ویژگی دارای عواقب زیان باری خواهد بود.
۳ - دوری و اجتناب از عوام زدگی
عوام زدگی، مجتهد را از بیان حقایق و واقعیات اسلام دور میکند و در مسیر افکار و اندیشه های زیان بار عوامانه قرار خواهد داد.
۴- نداشتن تعصب
تعصبات جاهلانه قومی، تباری و ... موجب خواهد شد مجتهد خلاف واقع بگوید و عمل کند، کسی که به نام مجتهد و مرجع تقلید گرفتار تعصبات احمقانه نژادی، منطقه ای و ... باشد جامعه و مردم را در مسیر انحرافات خطرناکی قرار خواهد داد و موجب ضلالت و گمراهی های جبران ناپذیری خواهد شد. چنانچه غلام عباس بهسودی نمونه عینی آن است.
از امام حسن العسکری(ع) نقل شده که فرمودند:
فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِینِهِ، مُخَالِفاً عَلَی هَوَاهُ، مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ، فَلِلْعَوَامِّ أَن یقلّدوه وَ ذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّیعَهِ لَا کُلَّهُمْ فَإِنَّ مَنْ رَکِبَ مِنَ الْقَبَائِحِ وَ الْفَوَاحِشِ مَرَاکِبَ عُلَمَاءِ الْعَامَّهِ فَلَا تَقْبَلُوا مِنْهُمْ عَنَّا شَیْئاً (وسایل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۳۱)
پس هر کس از فقها که نگهدار نفس خویش،
نگاهبان دینش، مخالف با هوای نفسش
و مطیع فرمان مولایش باشد، عموم مردم باید از او تقلید نمایند و چنین نیست مگر برخی از علماء شیعه، نه همهی ایشان.
پس هر کس از ایشان که برهمان مرکب علمای عامه در ارتکاب بدیها و زشتیها سوار شود، از او هیچ چیزی را نپذیرید…
۵ - یکی از اساسی ترین شرائط مجتهد این است که حریص به دنیا نباشد، چون کسی که حریص به دنیا باشد، مخالف هوای نفس نخواهد بود و اطاعت بی قید و شرط از مولا نخواهد داشت.
( البته فرض این است که مجتهد، عمل حرامی انجام نمی دهد) اما صرف اینکه رغبت به دنیا و اموال آن داشته باشد، یقینا صلاحیت مرجعیت را نخواهد داشت.
۶- مجتهد باید دارای تقوا، فضائل اخلاقی و صفات برجسته، مانند: تواضع، عطوفت، مهربانی، بلندی طبع، امانت داری و کرامت نفس باشد و چنین مجتهدی میتواند مردم را جذب کند و برای اسلام مفید باشد. با این بینش، مرجعیت، در جایگاه پیشوایی امت و بیان احکام شرعی قرار می گیرد و هر چه لیاقتها و شایستگی های عملی، اخلاقی و صفات نیکوی او بیشتر باشد، بهتر می تواند در ابعاد مختلف مورد وثوق و اطمینان مسلمانان قرار گیرد و به اسلام و مسلمین خدمت نماید.
باتوجه به این مبانی «غلام عباس واعظ زاده بهسودی» که علنا دروغ میگوید و در انظار عموم به پرخاشگری می پردازد و ادعامی کند که ده میلیون شیعه ی افغانستان مرجعیت ایشان را پذیرفته اند، مرتکب گناه کبیره است و این فعل حرام از ناحیه ایشان برای همه محرز گردیده است.
برخی از مهم ترین بایدها و نبایدهای مرجعیت شیعه
۱- مرجع تقلید، باید تمام گروه های مختلف مسلمان، مخصوصا شیعیان را مورد حمایت قرار دهد حتی اگر بعضی مسلمانها در برخی موضوعات با مرجعیت شیعه اختلاف نظر داشته باشند.
۲- مرجعیت شیعه در امور مورد اختلاف گروه ها و جریانها نباید دخالت کند، چه اختلافات فکری، چه اختلافات سیاسی، اجتماعی و اداری. بلکه لازم است در این زمینه ها به نصیحت و توصیه های عمومی بسنده کند تا همه احساس کنند، مرجعیت در جایگاه پدری مهربان برای همه قرار دارد و بدون دلیل از کسی جانبداری نمی کند.
۳- مرجع تقلید باید چشمه جوشان مهربانی و مهر ورزی برای همه ی گروه های اسلامی و طوایف غیر اسلامی باشد و در جهت خدمت به آحاد جامعه تلاش کند بدون اینکه در باره قومیت، تبار و افکار آنها سؤال نماید.
۴- مرجعیت شیعه از هر طرح و برنامه مفید، از سوی هر گروهی که باشد حمایت می کند به شرط آنکه در راستای خدمت به جامعه اسلامی باشد.
۵- مرجعیت شیعه در صورت لزوم، با صدور فتوای جهاد کفایی نه تنها از شیعیان، بلکه از تمدن اسلامی و انسانی در زندگی بشری حمایت میکند.
۶- نباید کسی از جایگاه مرجعیّت، رفتاری نماید و به گونهای موضع گیری کند، که به لحاظ مسائل اعتقادی و اجتماعی کاملاً به ضرر اسلام و خوش آیند استکبار جهانی باشد، در این صورت فرد مدعی مرجعیّت از دو حال خارج نیست:
الف- یا اساساً این فرد، عامل دشمنان اسلام است، عالمانه و عامدانه، در خدمت مبغض ترین دشمنان اسلام قرار دارد.
ب - یا از روی جهل است و این مجتهد نما فاقد بصیرت سیاسی و اجتماعی می باشد که نفهمیده، خدمتی بدون جیره و مواجب به دشمنان اسلام می نماید.
مانند واعظ زاده بهسودی که حجاب و پوشش اسلامی زنان را، در سخنان اخیرش واجب شرعی ندانست و موجب تایید و خرسندی دشمنان اسلام قرار گرفت و تلویزیون افغانستان اینترنشنال برای دفاع از ایشان برنامه خاص اجراء کرد و به دفاع از ایشان پرداخت.
۷- مرجع تقلید باید دارای بصیرت سیاسی و اجتماعی باشید، چون مرجع تقلید، رهبر دینی و اجتماعی جامعه است و دارای وزن سیاسی می باشد. موضع گیریها و اقدامات او بر سرنوشت سیاسی و اجتماعی جامعه، تأثیری گذار خواهد بود، یقینا، کسی که بصیرت سیاسی و اجتماعی ندارد، اتخاذ مواضع و جهت گیری های ناپخته او، موجب ایجاد فتنه ها و اختلافات در جامعه خواهد شد و بدون شک مرجعتقلید به حساب نمی آید. اگر چنین شخص با استفاده از عواملی در چنین جایگاهی قرار گرفته باشد با احراز بی بصیرتی در موضوعات و مسائل سیاسی اجتماعی، صلاحیّت خود را از دست داده، از منصب مرجعیّت، منعزل می باشد. روشن است که فهم این نکته، با اندک تأمّل میسور خواهد بود و نیازمند تفقّه به معنای مصطلح در حوزههای علمیه نیز نمی باشد.
کلام اخیر:
مرجعیت شیعه، جایگاه مقدس نائیب عام حضرت ولیعصر امام زمان (عج) است و قرار دادن شخص نامقدسی مانند واعظ زاده بهسودی در چنین جایگاهی، توهین بزرگ به مقام مرجعیت شیعه و گناهی نابخشودنی خواهد بود.