حامد کرزی؛ رییس جمهوری پیشین روند صلح را معاملهای بین امریکا و پاکستان خوانده و گفتهاست که «چنین معاملاتی دقیقا هنگام خروج شوروی، بین ایالات متحده و پاکستان بود که افغانها را به بدبختی امروزی دچار کرد.»
او تصرح کرده: «روند صلحی را که ایالات متحده به میان آوردهاست، ما میبینیم که در هماهنگی عالی با پاکستان قرار دارد. ما نقش پاکستان را در روند صلح درک میکنیم؛ اما صلح برای ما چیز دیگری است و توافق بین ایالات متحده و پاکستان در مورد ما یک موضوع متفاوت است.»
کرزی با اشاره به مذاکرات قطر تاکید کرده که «هیچ معامله یا برنامهای در پشت صحنه باید وجود نداشته باشد.»
کرزی افزودهاست: «از یک معامله خوب استقبال میشود. ما برادران و خواهرانمان را در پاکستان دوست داریم؛ اما امیدوارم که ادارات در پاکستان درک کردهباشند که رابطه آینده یک رابطه متمدنانه خواهد بود نه استفاده از افراطگرایی علیه کشور ما.»
سخنان کرزی برخلاف رویکرد صریح او درباره تضعیف دولت و مشروعیت بخشیدن به طالبان، واقع بینانه است. کرزی می داند که آنچه جریان دارد صلح نیست؛ بلکه معامله ای خطرناک میان واشنگتن و اسلام آباد بر آینده افغانستان است.
این همان چیزی است که در گذشته هم وجود داشته و کرزی نیز به درستی به آن اشاره کرده است؛ زیرا امریکا همواره به پاکستان به عنوان یک شریک استراتژيک نگاه کرده است. این نگاه چند عامل مهم دارد: یکی اینکه پاکستان یک کشور اتمی است، ارتشی قدرتمند و یک سازمان جاسوسی بسیار پیچیده و خطرناک دارد. این کشور در عین حال، کانون مهم افراط گرایی و تروریزم تکفیری محسوب می شود که در خدمت هژمونی امنیتی و جاسوسی رژيم اسلام قرار دارد تا از افراط گرایان و تروریست ها به مثابه ابزاری نیرومند برای رسیدن به اهداف خود در خارج از مرزها استفاده کرده و به این ترتیب، انرژی افراط گرایان را از داخل پاکستان به سمت کشورهای همسایه هدایت کند.
برخورداری پاکستان از تسلیحات کشتار جمعی، قدرت هایی مانند امریکا را همواره نگران می کند. واشنگتن می داند که این تسلیحات، قابل برچیدن نیست و اسلام آباد، هرگز تحت فشارهای خارجی، در این باره تسلیم نخواهد شد؛ بنابراین، تنها راه کمهزینه و مؤثر برای کنترل یک پاکستان اتمی، برقراری ارتباط نزدیک با دولت سکولار یا جنرال های اقتدارگرای پاکستانی است تا به این ترتیب، از دستیابی افراط گرایان به تسلیحات اتمی، جلوگیری شود. از این جهت، امریکا به پاکستان، باج می دهد تا سلاح های اتمی اش را کنترل کند، و یکی از این باج ها، افغانستان است.
افغانستان امتیازی است که امریکا به پاکستان می دهد و پس از خروج نیروهای شوروی، امریکا افغانستان را به طور کامل به کام پاکستان واگذاشت و این سیاست هنوز هم ادامه دارد و به نظر می رسد که یکی از پیامدهای آنچه امروزه صلح نامیده می شود نیز همین باشد.
از سوی دیگر، کشوری که ارتش و استخبارات قوی و پایدار دارد، بیشتر از کشوری مورد توجه قدرت های بزرگ قرار می گیرد که هیچیک از این دو امتیاز را دارا نیست. بنابراین ساده لوحانه است اگر تصور کنیم که امریکا به جای پاکستان، به افغانستان به عنوان یک شریک استراتژيک نگاه می کند و با سیاست های کابل علیه اسلام آباد، همراه می شود.
نکته دیگر، دسترسی آسان و ارزان رژيم اسلام آباد به کانون های تکفیر و افراط است. هزاران مدرسه مذهبی و صدها هزار ملای افراط گرای آماده «جهاد» به سازمان جاسوسی، ارتش و دولت پاکستان این امکان را می دهد تا یک ارتش نیابتی و غیر رسمی بسیار نیرومند را در اختیار داشته باشند تا هرگاه اراده کنند از آن به عنوان اهرمی برای درهم کوبیدن دشمنان دور و نزدیک و تحمیل هژمونی شان بر همسایگان استفاده کنند.
این امر، امریکا را می ترساند و برای آنکه واشنگتن بتواند خطرات و تهدیدهای این ارتش مخوف را مهار کند، ناگزیر است با پاکستان دوست باشد؛ دوستی که در ازای دوستیاش افغانستان را مطالبه می کند و امریکا هم ناگزیر است به این خواسته تن دهد.
با این حساب، روند جاری صلح، کمتر از جنگی که افغانستان در طول ۴۰ سال گذشته، درگیر آن بوده، خطرناک نیست و نمیتوان نسبت به پیامدهای مثبت و ثمربخش آن به مثابه یک «فرصت تاریخی» خوشبینانه و سادهلوحانه، امیدوار بود.