حسیبالله شاهین/ در یکی از تعاریف مشهور به سیاست خوانده بودم که "سیاست تاریخ است و تاریخ سیاست". جدا از بحث در مورد صحت یا سقم این تعریف، آنچه برای من حائز اهمیت پنداشته میشود، سه نکته است:
1ـ تاریخ بشری تکرارپذیر است و این امر جزء لاینفک تمدن بشری میباشد.
2ـ افغانستان تکرار تاریخ را به کرات تجربه کرده است و میتوان به عنوان نمونه به: کشته شدن عبدالرحمن خان توسط پسرش حبیبالله خان و تکرار این قضیه بر خود امیر حبیبالله خان اشاره نمود، و یا محکوم شدن بسیاری از رهبران کمونیستی با سرنوشت محمد داود خان. در سطح بزرگتر نیز میتوان به شکست امپراتوری بریتانیا در افغانستان و مشابه آن در مورد شوروی سابق، و مثالهای از این دست از تکرار تاریخ اشاره کرد.
3ـ تاریخ خوب بلد است که به رهبران مستبد، خودکامه و نیرنگگر چه درسی دهد.
حضور و یا خروج امریکاییها، چه حال و یا در جریان صده جدید نیز پیامدهای مهمی را در افغانستان به بار خواهد آورد؛ در زمان نبود امریکا در افغانستان، کشورهای رقیب آن حاکمیت امریکایی را در این کشور سرنگون خواهند کرد، زیرا وجود رهبران مورد حمایت امریکا برای آنها دردسرساز خواهد بود؛ ایران، پاکستان و ازبکستان با تمام توان برای سرنگونی این نظام خواهند شتافت.
با این وجود، فرض شما که میزان اتکای نظام جدید شدید نیست، بسیار کوتاهبینانه به نظر میرسد؛ نپرداختن تنها معاش مجموع امنیتی کشور ظرف سه ماه گلیم نظام ساختگی جدید را برخواهد چید که این خود با توجه به قرائن نزدیک به صدق است.
بحث در مورد نظام سیاسی و مشروعیت آن:
نظام نجیبالله نیز ساختگی و دستنشانده شوروی سابق بود، نظام کنونی نیز از این ویژگی مستثنی نمیباشد. همانگونه که در چهار دور انتخابات ریاست جمهوری مشخص گردید که به جای آرای مردم، این خواست غرب بود که زعیم کشور را بر تخت مینشاند. این خود بیانگر سقم فرض شما مبتنی بر وجود مقدار قابل توجه از دموکراتیک بودن در این نظام است.
طالبان و مجاهدین:
با توجه بر فرض شما که مجاهدین از پایههای وسیع حمایت غرب برخوردار بوده، میتوان گفت که تا زمان خروج شوروی بله، که البته در این مورد نیز بحثهایی وجود دارد، اما طالبان با وجود داشتن روابط پنهان با شبکههای کلان تروریستی، بیشترین میزان حمایت غرب به خصوص امریکا و انگلیس را با خود دارد. برای مصداق میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
ـ امریکا هیچگاه طالبان را مستقیم تروریست خطاب نکرده است.
ـ امریکا تا به حال هم طالبان را دشمن خود نمیداند و جنایات آنها را نادیده میگیرد.
ـ بعد از سال 2009، این امریکا و متحدینش بودند که برای طالبان مشروعیت بخشیده و از حسن نظر، برای آنها دفتر سیاسی ایجاد کردند و بعد از آن، با ورود به مذاکرات مستقیم، رسما آنها را پذیرفتند.
با توجه به این همه دلایل در مورد طالبان، نمیتوان در مورد حمایتهای گسترده امریکا از مجاهدین چیزی گفت، زیرا متهم شدن مجاهدین به نداشتن برنامه، یک اتهام بیش نیست؛ زیرا همه میدانیم داشتن برنامه نیازمند منابع مالی و تخنیکی است که متاسفانه امریکا آنرا در اختیار مجاهدین قرار نداد. پس روشن است که طالبان نیروی بومی امریکایی بوده و از حمایت آنها برخوردار است.
تجربه تاریخی:
افغانستان دیگر در وضعیت دوره نجیبالله واقع نخواهد شد، زیرا شرایط و تجارب تاریخی دورههای گذشته باعث تقویت انگیزههای نخبگان سیاسی شده و آنها برنامههای بسیار روشن نیز در پیوند به ساختار نظام پسا غنی نیز دارند که این امر در اوضاع فعلی بسیار محتمل بوده و از حمایتهای گستردهای منطقهای نیز برخوردار میباشد.
اوضاع درونی:
اوضاع درونی فعلی افغانستان بسیار هم امیدوارکننده نیست؛ فقر، بیکاری، فساد، تعصبات قومی و جنگ، همه و همه مردم را به ستوه آورده است. این وضعیت بدتر از دوران نجیبالله است، زیرا در آن زمان جبههها مشخص بود، اما امروزه نه جبهه مشخص است و نه دشمن. این وضع با دامن زدن به مسایل سیاسی و تکرار تجربه تاریخی نجیبالله در مورد جنرال دوستم، بار دیگر گویای رفتن افغانستان به سمت جنگهای خانمانسوز گذشته است. ترور نخبگان اقوام خاص، انفجارها و کشتار هدفمند هزارهها و دهها مورد دیگر نیز گویای چنین مطلبی است.
در مورد شخصیت آقای غنی:
آقای غنی هرچند سندهای تحصیلی خوبی دارد، اما در عرصه سیاست افغانستان عقدههای بسیاری را حمل میکند که ایشان را از تصمیمگیریهای اکادمیک دور میسازد. توهین و تحقیر همیشگی قومش توسط سایر پشتونها، و یا تجارب تلخ او از قدرتگیری مجاهدین و برخوردهای آنها، و یا برتریطلبی قومی آقای غنی و حس انتقام از جنرال دوستم، همه و همه شخصیت او را از یک فرد آکادمیک به شخص قبیلهای مبدل کرده که این خود حالتی بدتر از نجیبالله را نشان میدهد.
با توجه به آنچه در اینجا به آن پرداخته شد، دیر یا زود امریکاییها از افغانستان میروند و این کار سبب تقویت گروههای محلی در دورن نظام شده و مردم را که قربانی سیاستهای خودخواهانه این رهبران گردیده است، به خیابانها خواهد کشید. پایان غنی را نمیتوان همچو نجیبالله دانست، اما میتوان حدس زد که روزی بدتر از آن در انتظارش است.
نویسنده: حسیبالله شاهین، پژوهشگر مسایل افغانستان و خاورمیانه
نکته: مقاله قاسم عرفانی استاد دانشگاه با عنوان "چرا غنی محکوم به سرنوشت نجیب الله نیست؟" به تاریخ 29 جوزای 1399 در وبسایت بیبیسی فارسی منتشر شده است.
1ـ تاریخ بشری تکرارپذیر است و این امر جزء لاینفک تمدن بشری میباشد.
2ـ افغانستان تکرار تاریخ را به کرات تجربه کرده است و میتوان به عنوان نمونه به: کشته شدن عبدالرحمن خان توسط پسرش حبیبالله خان و تکرار این قضیه بر خود امیر حبیبالله خان اشاره نمود، و یا محکوم شدن بسیاری از رهبران کمونیستی با سرنوشت محمد داود خان. در سطح بزرگتر نیز میتوان به شکست امپراتوری بریتانیا در افغانستان و مشابه آن در مورد شوروی سابق، و مثالهای از این دست از تکرار تاریخ اشاره کرد.
3ـ تاریخ خوب بلد است که به رهبران مستبد، خودکامه و نیرنگگر چه درسی دهد.
حضور و یا خروج امریکاییها، چه حال و یا در جریان صده جدید نیز پیامدهای مهمی را در افغانستان به بار خواهد آورد؛ در زمان نبود امریکا در افغانستان، کشورهای رقیب آن حاکمیت امریکایی را در این کشور سرنگون خواهند کرد، زیرا وجود رهبران مورد حمایت امریکا برای آنها دردسرساز خواهد بود؛ ایران، پاکستان و ازبکستان با تمام توان برای سرنگونی این نظام خواهند شتافت.
با این وجود، فرض شما که میزان اتکای نظام جدید شدید نیست، بسیار کوتاهبینانه به نظر میرسد؛ نپرداختن تنها معاش مجموع امنیتی کشور ظرف سه ماه گلیم نظام ساختگی جدید را برخواهد چید که این خود با توجه به قرائن نزدیک به صدق است.
بحث در مورد نظام سیاسی و مشروعیت آن:
نظام نجیبالله نیز ساختگی و دستنشانده شوروی سابق بود، نظام کنونی نیز از این ویژگی مستثنی نمیباشد. همانگونه که در چهار دور انتخابات ریاست جمهوری مشخص گردید که به جای آرای مردم، این خواست غرب بود که زعیم کشور را بر تخت مینشاند. این خود بیانگر سقم فرض شما مبتنی بر وجود مقدار قابل توجه از دموکراتیک بودن در این نظام است.
طالبان و مجاهدین:
با توجه بر فرض شما که مجاهدین از پایههای وسیع حمایت غرب برخوردار بوده، میتوان گفت که تا زمان خروج شوروی بله، که البته در این مورد نیز بحثهایی وجود دارد، اما طالبان با وجود داشتن روابط پنهان با شبکههای کلان تروریستی، بیشترین میزان حمایت غرب به خصوص امریکا و انگلیس را با خود دارد. برای مصداق میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
ـ امریکا هیچگاه طالبان را مستقیم تروریست خطاب نکرده است.
ـ امریکا تا به حال هم طالبان را دشمن خود نمیداند و جنایات آنها را نادیده میگیرد.
ـ بعد از سال 2009، این امریکا و متحدینش بودند که برای طالبان مشروعیت بخشیده و از حسن نظر، برای آنها دفتر سیاسی ایجاد کردند و بعد از آن، با ورود به مذاکرات مستقیم، رسما آنها را پذیرفتند.
با توجه به این همه دلایل در مورد طالبان، نمیتوان در مورد حمایتهای گسترده امریکا از مجاهدین چیزی گفت، زیرا متهم شدن مجاهدین به نداشتن برنامه، یک اتهام بیش نیست؛ زیرا همه میدانیم داشتن برنامه نیازمند منابع مالی و تخنیکی است که متاسفانه امریکا آنرا در اختیار مجاهدین قرار نداد. پس روشن است که طالبان نیروی بومی امریکایی بوده و از حمایت آنها برخوردار است.
تجربه تاریخی:
افغانستان دیگر در وضعیت دوره نجیبالله واقع نخواهد شد، زیرا شرایط و تجارب تاریخی دورههای گذشته باعث تقویت انگیزههای نخبگان سیاسی شده و آنها برنامههای بسیار روشن نیز در پیوند به ساختار نظام پسا غنی نیز دارند که این امر در اوضاع فعلی بسیار محتمل بوده و از حمایتهای گستردهای منطقهای نیز برخوردار میباشد.
اوضاع درونی:
اوضاع درونی فعلی افغانستان بسیار هم امیدوارکننده نیست؛ فقر، بیکاری، فساد، تعصبات قومی و جنگ، همه و همه مردم را به ستوه آورده است. این وضعیت بدتر از دوران نجیبالله است، زیرا در آن زمان جبههها مشخص بود، اما امروزه نه جبهه مشخص است و نه دشمن. این وضع با دامن زدن به مسایل سیاسی و تکرار تجربه تاریخی نجیبالله در مورد جنرال دوستم، بار دیگر گویای رفتن افغانستان به سمت جنگهای خانمانسوز گذشته است. ترور نخبگان اقوام خاص، انفجارها و کشتار هدفمند هزارهها و دهها مورد دیگر نیز گویای چنین مطلبی است.
در مورد شخصیت آقای غنی:
آقای غنی هرچند سندهای تحصیلی خوبی دارد، اما در عرصه سیاست افغانستان عقدههای بسیاری را حمل میکند که ایشان را از تصمیمگیریهای اکادمیک دور میسازد. توهین و تحقیر همیشگی قومش توسط سایر پشتونها، و یا تجارب تلخ او از قدرتگیری مجاهدین و برخوردهای آنها، و یا برتریطلبی قومی آقای غنی و حس انتقام از جنرال دوستم، همه و همه شخصیت او را از یک فرد آکادمیک به شخص قبیلهای مبدل کرده که این خود حالتی بدتر از نجیبالله را نشان میدهد.
با توجه به آنچه در اینجا به آن پرداخته شد، دیر یا زود امریکاییها از افغانستان میروند و این کار سبب تقویت گروههای محلی در دورن نظام شده و مردم را که قربانی سیاستهای خودخواهانه این رهبران گردیده است، به خیابانها خواهد کشید. پایان غنی را نمیتوان همچو نجیبالله دانست، اما میتوان حدس زد که روزی بدتر از آن در انتظارش است.
نویسنده: حسیبالله شاهین، پژوهشگر مسایل افغانستان و خاورمیانه
نکته: مقاله قاسم عرفانی استاد دانشگاه با عنوان "چرا غنی محکوم به سرنوشت نجیب الله نیست؟" به تاریخ 29 جوزای 1399 در وبسایت بیبیسی فارسی منتشر شده است.