حامدحسن ناظر/ گوسفند در فکر جان دادن و قصاب در فکر چربی؛ جهان در فکر محو کوید 19، اما سران سیاسی افغانستان در فکر جاهطلبی و قدرت!
برای روشن ساختن این موضوع، اول جامعه افغانستان را به سه طبقه تقسیم مینمایم:
1- طبقه فوقانی؛ همان سیاسیونی که به خاطر منافع شخصی خویش، ملت و کشور را قربانی میکند.
2- طبقه وسطی؛ شامل افرادی میشود که تحصیلات عالی داشته و درک خوبی از اوضاع کنونی دارند.
3- طبقه تحتانی: شامل عوام مردم است که سالها در گرو یک تعداد سیاسیون، رهبران و سردمداران بوده و اطاعت از آنها را وظیفه ایمانی و وجدانی خویش میدانند.
طبقه تحتانی پرجمعیتترین طبقه بوده و در جامعه نقش اساسی را دارند. افراد این طبقه با گذشت زمان و کسب علم و آگاهی در حال پیوستن به طبقه وسطی اند. با چنین تغییری میتوان به آینده خوشبین بود؛ چرا که گرایش طبقه تحتانی به طبقه وسطی هر روز رفته رفته بیشتر میشود. افراد این طبقه به این نتیجه رسیدهاند که این زندگی موقت، ارزش غلامی و پیروی از اندیشههای فئودالیست و متمرکز خانوادگی سردمداران بیبرنامهای که فقط منافع شخصیشان را ترجیح میدهند، نخواهد داشت.
در شرایط کنونی ضعیفترین طبقه، طبقه وسطی است که نه به خودآگاهی کامل رسیده و نه قدرت اقتصادی و پشتوانه خارجی دارند؛ بنا یک تعداد از افراد این طبقه به خاطر رسیدن به مقصود و پیش قدمی از رقیبان، به راه اشتباه یعنی پیروی از افراد و اشخاص طبقه فوقانی در حال حرکت اند.
اما در شرایط کنونی مسئولیت سنگینی به دوش افراد و اشخاص طبقه وسطی است. قسمی که تعریف کردیم، افراد شامل این طبقه تحصیل یافته، روشنفکران و آگاه هستند؛ بناء در قبال طبقه تحتانی(مردم عوام) و این خاک مسئول اند. باید آن افراد طبقه وسطی که در خط اندیشههای کاذب افراد طبقه فوقانی قدم برمیدارند، آگاه ساخته شده تا پرده کاذبی که جلو چشمشان است را بردارند و به آن افراد طبقه تحتانی که به افراد طبقه وسطی گرایش دارند، کمک نمایند تا به حقیقت پی ببرند.
اما مسئولیت افراد طبقه وسطی، در این وضعیت حساس در برابر کشور و مردم چیست؟
در حالی که کرونا ویروس جهان را آشفته ساخته و تغییرات و تاثیرات زیاد اقتصادی و سیاسی را به جا خواهد گذاشت، افغانستان که یک کشور جنگ زده با دموکراسی نوپاست، از این آفت جهانی به دور نمانده است. اما برعلاوه این آفت جهانی، قدرتطلبی و خودکامگی طبقه فوقانی بیشتر از ویروس همهگیر جهانی، کشورهای کمککننده و مردم افغانستان را متاثر ساخته است.
بعد از ماهها شمارش آرای انتخابات ریاست جمهوری 1398 و بنبست سیاسی پس از آن، متاسفانه افراد طبقه فوقانی در یک معامله سیاسی برای حل این بنبست کنار نیامدند و جنجال قدرتطلبی و خودکامگی کشور را به سوی بحران سوق داده است.
همه شاهد هستند که طرفهای درگیر بدون در نظر داشت هیچ چیزی، به جاه طلبی خویش ادامه داده، تا زمانی که مردم از گرسنگی به جان هم افتاده و آنها به خواستهایشان برسند. در این میان افرار طبقه وسطی(روشنفکران، عالمان و تحصیل کردگان) باید سکوت را شکسته و با همکاری جامعه بینالملل، علیه جناحهای درگیر اقدام عملی انجام دهند. متاسفانه امروز در این کشور قسمی شده که هر کسی صدای عدالتخواهی بلند کرد، صدایش را تا ابد خاموش ساختند تا بقیه این جرأت را نکند دوباره صدا بلند نماید.
اما باید دوایی برای درمان این درد لاعلاج پیدا کرد؛ جوانان عزیز اگر میخواهید همه در زیر یک پرچم اسلامی، بدون مداخلات کشورهای خارجی، باهم برادر و برابر زندگی کنیم، باید در یک اقدام عملی این بحران پیش آمده را مهار ساخته و به سوی صلح، ترقی و آبادی قدم بگذاریم. مهمترین اصل در این بین، همپذیری است. تا زمانی که همپذیری به وجود نیاید؛ هم وطن بودن معنایی ندارد. ما باید بپذیریم که همه شهروند یک کشور هستیم و در قبال این کشور مسئولیتهایی داریم. اینجا کسی به نام شهروند درجه یک، درجه دو و درجه سه وجود ندارد؛ بر این اساس، دین مبین اسلام و قرآن کریم را سرمشق زندگی قرار داده و از تمام امتیازات سیاسی، اقتصادی و توسعهای به طور یکسان برخوردار باشیم و هیچ وقت منافع شخصی را نسبت به منافع ملی ترجیح ندهیم.
برای روشن ساختن این موضوع، اول جامعه افغانستان را به سه طبقه تقسیم مینمایم:
1- طبقه فوقانی؛ همان سیاسیونی که به خاطر منافع شخصی خویش، ملت و کشور را قربانی میکند.
2- طبقه وسطی؛ شامل افرادی میشود که تحصیلات عالی داشته و درک خوبی از اوضاع کنونی دارند.
3- طبقه تحتانی: شامل عوام مردم است که سالها در گرو یک تعداد سیاسیون، رهبران و سردمداران بوده و اطاعت از آنها را وظیفه ایمانی و وجدانی خویش میدانند.
طبقه تحتانی پرجمعیتترین طبقه بوده و در جامعه نقش اساسی را دارند. افراد این طبقه با گذشت زمان و کسب علم و آگاهی در حال پیوستن به طبقه وسطی اند. با چنین تغییری میتوان به آینده خوشبین بود؛ چرا که گرایش طبقه تحتانی به طبقه وسطی هر روز رفته رفته بیشتر میشود. افراد این طبقه به این نتیجه رسیدهاند که این زندگی موقت، ارزش غلامی و پیروی از اندیشههای فئودالیست و متمرکز خانوادگی سردمداران بیبرنامهای که فقط منافع شخصیشان را ترجیح میدهند، نخواهد داشت.
در شرایط کنونی ضعیفترین طبقه، طبقه وسطی است که نه به خودآگاهی کامل رسیده و نه قدرت اقتصادی و پشتوانه خارجی دارند؛ بنا یک تعداد از افراد این طبقه به خاطر رسیدن به مقصود و پیش قدمی از رقیبان، به راه اشتباه یعنی پیروی از افراد و اشخاص طبقه فوقانی در حال حرکت اند.
اما در شرایط کنونی مسئولیت سنگینی به دوش افراد و اشخاص طبقه وسطی است. قسمی که تعریف کردیم، افراد شامل این طبقه تحصیل یافته، روشنفکران و آگاه هستند؛ بناء در قبال طبقه تحتانی(مردم عوام) و این خاک مسئول اند. باید آن افراد طبقه وسطی که در خط اندیشههای کاذب افراد طبقه فوقانی قدم برمیدارند، آگاه ساخته شده تا پرده کاذبی که جلو چشمشان است را بردارند و به آن افراد طبقه تحتانی که به افراد طبقه وسطی گرایش دارند، کمک نمایند تا به حقیقت پی ببرند.
اما مسئولیت افراد طبقه وسطی، در این وضعیت حساس در برابر کشور و مردم چیست؟
در حالی که کرونا ویروس جهان را آشفته ساخته و تغییرات و تاثیرات زیاد اقتصادی و سیاسی را به جا خواهد گذاشت، افغانستان که یک کشور جنگ زده با دموکراسی نوپاست، از این آفت جهانی به دور نمانده است. اما برعلاوه این آفت جهانی، قدرتطلبی و خودکامگی طبقه فوقانی بیشتر از ویروس همهگیر جهانی، کشورهای کمککننده و مردم افغانستان را متاثر ساخته است.
بعد از ماهها شمارش آرای انتخابات ریاست جمهوری 1398 و بنبست سیاسی پس از آن، متاسفانه افراد طبقه فوقانی در یک معامله سیاسی برای حل این بنبست کنار نیامدند و جنجال قدرتطلبی و خودکامگی کشور را به سوی بحران سوق داده است.
همه شاهد هستند که طرفهای درگیر بدون در نظر داشت هیچ چیزی، به جاه طلبی خویش ادامه داده، تا زمانی که مردم از گرسنگی به جان هم افتاده و آنها به خواستهایشان برسند. در این میان افرار طبقه وسطی(روشنفکران، عالمان و تحصیل کردگان) باید سکوت را شکسته و با همکاری جامعه بینالملل، علیه جناحهای درگیر اقدام عملی انجام دهند. متاسفانه امروز در این کشور قسمی شده که هر کسی صدای عدالتخواهی بلند کرد، صدایش را تا ابد خاموش ساختند تا بقیه این جرأت را نکند دوباره صدا بلند نماید.
اما باید دوایی برای درمان این درد لاعلاج پیدا کرد؛ جوانان عزیز اگر میخواهید همه در زیر یک پرچم اسلامی، بدون مداخلات کشورهای خارجی، باهم برادر و برابر زندگی کنیم، باید در یک اقدام عملی این بحران پیش آمده را مهار ساخته و به سوی صلح، ترقی و آبادی قدم بگذاریم. مهمترین اصل در این بین، همپذیری است. تا زمانی که همپذیری به وجود نیاید؛ هم وطن بودن معنایی ندارد. ما باید بپذیریم که همه شهروند یک کشور هستیم و در قبال این کشور مسئولیتهایی داریم. اینجا کسی به نام شهروند درجه یک، درجه دو و درجه سه وجود ندارد؛ بر این اساس، دین مبین اسلام و قرآن کریم را سرمشق زندگی قرار داده و از تمام امتیازات سیاسی، اقتصادی و توسعهای به طور یکسان برخوردار باشیم و هیچ وقت منافع شخصی را نسبت به منافع ملی ترجیح ندهیم.